cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

{هرزه ی پاک}

رمان هات 🔥شهوت انتقام هرزه ی پاک 🔥

Больше
Рекламные посты
24 814
Подписчики
-8924 часа
-4947 дней
-1 26730 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

که گاهی رها کردن بیشتر از ادامه دادن شجاعت میخواد!
Показать все...
🔥 1
- اسم شوهر دوست تو تتو زدی روی ک.صت؟! با ترس هینی کشیدم و حوله رو دورم پیچیدم. -برای چی یهو میای تو؟! نگاهش روی بدنم پیچ و تاب میخورد. -چرا نگفته بودی انقدر خواطرخوامی سک.سی؟ عقب تر رفتم. -برو بیرون یارا میاد فکر بد میکنه! بیشتر بهم نزدیک شد، با یه حرکت بند حوله رو کشید و حولم افتاد. -اوف، تا یارا نیومده یه دور کارت‌و میسازم و اون ک.ص تو میگام! دستش رو بین پام فرستاد و چنگی به ک.صم زد‌. - ک.ص تپل و کلوچه ای که میگن همینو میگن. یه انگشتش رو که وارد ک.صم کرد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و ناله ام بلند شد. - چه ک.ص تنگی داره دوست زنم. انگشتش رو بیرون کشید و چکی به ک.ونم زد. - خم شو تا رفیق نیومده همینجا بگ.امت سک‌.سی.. چشمم از خیلی وقت قبل دنبالش بود برای همین خم شدم، ک.یرش هنوز داخل ک.صم نرفته بود که در باز شد و... https://t.me/+fkV_ZJpE1Z03ZDA0 https://t.me/+fkV_ZJpE1Z03ZDA0 دختره از شوهر دوستش خوشش میاد و... 🔞💦
Показать все...
رهـــوار

اروتــیک🔥 / مختص به بزرگسالان🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن به قلم: لواشک #رهوار ( آنلاین ) #قرتی ( آنلاین ) #ژیوار ( حق عضویتی / آنلاین ) #افیون ( حق عضویتی / آنلاین )

که گاهی رها کردن بیشتر از ادامه دادن شجاعت میخواد!
Показать все...
‌‌ #پارت_5 صدای #تقه ی در باعث شد خودمو بیشتر زیر #میز فرو ببرم سرمو بالا آوردم و به چهره سرد و #مرموزش نگاه کردم. در باز شد و صدای شفیق به گوشم رسید:ـ اومدم دنبال کسی که متعلق به منه.بهم گفتن تو این شرکت اومده به نفعته بگی کجاست وگرنه.. ــ وگرنه چی؟ تو داری تو شرکت من، تهدیدم میکنی؟ ــ زنم سر عقد #فرار کرده فکر کنم بدونی هر کاری میکنم تا اون دختر سلیطه رو به چنگ بیارم.. #امیرسام نیم نگاهی بهم کرد و نیشخندی زد با استرس لب زدم:ـ تو رو خدا اینکارو نکن سرشو بالا گرفت خونسرد گفت:ــ خب بفرمایید بشینید جناب با هم حرف میزنیم با این حرفش #وحشت تمام وجودمو گرفت.. بدون فکر دستمو بردم سمت #زیپ شلوارش، اونو پایین کشیدم. ازینکه جلومو نگرفت مطمعن شدم داره باهام #بازی میکنه. نگاهی متعجب به مردونگی کلفت و بزرگش کردم و آب دهنمو #قورت دادم.. ــ گفتین چشماش مشکیه و قد کوتاهی داره درسته؟ با این حرفش هول شده سر مردونگی #قارچیشو تو دهنم بردم که مکثی کرد و پاهاشو باز تر کرد و کفششو به بهشتم مالید محکم و با حرص مکیدم. صدای هیجان زده پیرخرفت به گوشم رسید:ـ میدونستم اهل #معامله هستی پسر هر چی بخوای بهت میدم فقط بگو کجاست قطره اشکی از گوشه چشمم سرازیر شد و کل اون مر*نگیشو تو دهنم کردم که دستشو #پشت سرم گذاشت و نزاشت تکون بخورم ــ اما من همچین شخصیو با این مشخصات ندیدم بهتره بیشتر ازین وقتمو نگیرین و ازینجا برین... صدای تهدید شفیق و بعد کوبیده شدن در به گوشم که رسید خواستم بلند شم که گفت:- خودتو اون جوری ک من میگم، با #بدنم ارضـ ا کن. - بشین رو زمین ب*شتتو بمال به کفشم. کاری ک خواست رو با بی میلی انجام دادم... خودمو بهش میمالیدم بهشتم اب افتاد. همون موقع دوباره #مردونگیشو وارد دهنم کرد... گلوم از بی نفسی #تنگ و تنگ تر میشد.تند تند توی دهنم تلمبه میزد که با صدای آخش و #مایعی که با فشار....... https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0 ⚠️❌امیرسام قاچاقچی سرد و بی رحمی که دنبال خدمتکار دوران بچگیاش سلداس حالا سلدا خودش با پای خودش وارد شرکتش میشه .. اما سلدا کسی نیست جز یه فاحشه که معتاد به سک×سه و ....... https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0 به خاطر اینکه تحویلش نده زیر میز براش سا*ک میزنه و مجبورش میکنه با کفشش ارضـ*ا بشه😳💦💥
Показать все...
سر ماژیک رو توی دهنم بردم و با زبونم خوب خیسش کردم: _ شلوارتو یکم بکش پایین، پاهاتم باز کن... _ کیانا چی میگی؟ سر کلاسیم! مصمم لبه شلوارشو گرفتم و کشیدم پایین: _ معلم حواسش نیست. بکش پایین ارضات کنم شفق خیلی خیسی دلم داره میترکه بکنمت... کلافه به آرومی شلوار و شورتش رو پایین کشید و من چک کردم بقیه بچهای کلاس مارو نبینن. لبه های واژن صورتی و خیسش رو از هم باز کردم و ماژیک رو دم سوراخش گذاشتم: _ عشقم آه نکشیا... مانتوی مدرسه‌اش رو توی مشتش فشرد و سر تکون داد. به آرومی ماژیک رو بردم داخل واژنش که لبش رو گاز گرفت تا ناله نکنه. شروع کردم عقب و جلو کردنش که کم کم صدای لزجش بلند شد و سکوت کلاس رو شکست. بی توجه به صداش به کارم ادامه دادم که شفق به ارضا شدن نزدیک شد و ناگهان آه بلندی کشید.... صدای معلم ریاضی اومد که با عصبانیت گفت: - کیانا و شفق... ته کلاس چه‌خبره؟!!! https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx کیانا و شفق تو مدرسه سر بازی جرعت حقیقت مجبور میشن همدیگه رو ببوسن و این میشه شروع عشق پنهانی اونها. معاشقه های یواشکی و سکس های پنهانشون توی دستشویی مدرسه و سر کلاس های مختلف، درست وقتی که مدیر و ناظم مدرسه می‌فهمن دردسر براشون درست میکنه و.... ‼️هشدار این رمان شامل صحنه‌های رابطه جنسی دو زن باهم(لزبین) میباشد‼️
Показать все...
گُـناهـِ بوسـه

ژانر رمان: عاشقانه‌ی لزبین🏳️‍🌈، اروتیک🔞، تابوشکنی هر بار توبه‌ای کنم؛ تجدید بوسه‌ای کنم؛ گناه بوسه از لبت از عرش هَبوطم می‌کند... نویسنده: شاین✨ پایان خوش🔞 بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq

⁠ . با دیدن #آمپولی که مرد در دست داشت به گریه افتاد و طولی نکشید که صدای بغض کرده‌اش بلند شد : _تو حق نداری اون چیزِ خر رو به باسنم بزنی‌‌‌... گوشۀ چشمان مرد چین افتاد.... با تفریح گفت : چیزِ خر ؟! بی‌ادب بشی جای این یه دونه دو تا می‌زنم علاوه بر باسنت زبون درازتم از کار بیفته‌‌...حالام بخواب رو تخت ! اشک‌هایش شدت گرفت . دست روی بازوی عضلانی‌ و خالکوبی شدۀ مرد گذاشت و ملتمس نالید : استراحت می‌کنم زودِ زود خوب می‌شم... لبخند کجی زد و در دل قربان صدقۀ آن نیم وجبی رفت . _آخر عاقبت کسی که چشماش رو مثل خرِ شِرِک می‌کنه تا شوهرش رو خر کنه همونیه که گفتم... کودکانه و بغض کرده پچ زد : دردم میاد... دست آزادش را روی کمر دخترک گذاشت و راه فرار را بست . کمی خم شد تا هم قدش شود . ملایمت به خرج داد و بوس صدا داری روی گونۀ تب دار دخترک زد . _آروم می‌زنم که فلفل خانوم دردش نیاد...فقط کافیه مثل یه دختر خوب بری رو تخت بخوابی و #شلوارت رو بکشی پایین... تقلا می‌کند تا خودش را از بغل مرد بیرون بکشد اما بی فایده است . جیغ و گریه‌اش در هم آمیخته شده و با حرص و ناغافل گاز محکمی از بازوی مرد می‌گیرد . شاهکار با تفریح به او و سلیطه بازی هایش می‌نگرد و نه تنها رهایش نمی‌کند بلکه او را بیشتر میان بازوانش می فشارد‌‌‌... _در اسرع وقت واکسن هاری میزنم... دخترک خسته از تقلاهای بی‌نتیجه‌اش پیشانی تب دارش را سینۀ ستبر مرد چسباند : _سگ خودتی ! داری گولم می‌زنی...چون گوشیت رو شکوندم و لباسای مارکدارت رو با اتو سوزوندم می‌خوای تنبیهم کنی... دست زیر تنش انداخت و او را به سمت تخت برد . با بدجنسی خندید و خباثت به خرج داد : _قربون اون مغز فندوقی و کوچولوت بشم...اول خوبِت می‌کنم چاق و چله‌ت می‌کنم بعد می‌خورمت...تنبیه کردن به بچۀ مریض که لذتی نداره فلفل خانوم... با لحنی بغض آلود و مظلوم شده مرد را صدا می‌زند... _شاهکار جونم ؟ روی تخت به شکم خواباندش و شلوارش را به نرمی پایین کشید . _جانِ شاهکار ؟ شُل کن عزیزم...مگه من می ذارم فلفل خانوم دردش بیاد ؟ فعلاً باید خوبِش کنیم که فردا امتحان داره...خیلی بد میشه اگه از امتحانش عقب بمونه...می‌دونه که یه استاد بد اخلاق و عوضی داره ، نه ؟ _فردا بهم نمره بده ؟ من هیچی نخوندم...باشه غیاث جونم ؟ با فرو رفتن سوزن نطقش کور می شود و صدای فریادش بلند می‌شود... _فردا برگه‌ت رو سفید ببینم می‌ندازمت بیرون سلیطه خانوم ! https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk اون خشن و مغرور و دیوانست! با بدنی که پر از تتوهای رنگارنگ و جورواجوره! شاهکار دیوان سالار! یه روانی به تموم معنا که وقتی کمرمو بین بازوهاش اسیر‌ میکنه دلم هری میریزه! اون واسه همه بده ولی بندِ دلش گیر کرده به دلِ من… منی که باعث بهم خوردنِ نامزدیش بودم و اون نمیدونست…🔥 https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk .
Показать все...
ژَکــْـــاٰن

«الهی رخصت🌱» •«ژَکـان به معنی: مردی که با خود دمدمه کند از دلتنگی» نویسنده: رایــکا✨ • ژَکان«آنلاین» • غیاث«فایل فروشی» • نخ‌جیر«فایل فروشی»

⁠ . با دیدن #آمپولی که مرد در دست داشت به گریه افتاد و طولی نکشید که صدای بغض کرده‌اش بلند شد : _تو حق نداری اون چیزِ خر رو به باسنم بزنی‌‌‌... گوشۀ چشمان مرد چین افتاد.... با تفریح گفت : چیزِ خر ؟! بی‌ادب بشی جای این یه دونه دو تا می‌زنم علاوه بر باسنت زبون درازتم از کار بیفته‌‌...حالام بخواب رو تخت ! اشک‌هایش شدت گرفت . دست روی بازوی عضلانی‌ و خالکوبی شدۀ مرد گذاشت و ملتمس نالید : استراحت می‌کنم زودِ زود خوب می‌شم... لبخند کجی زد و در دل قربان صدقۀ آن نیم وجبی رفت . _آخر عاقبت کسی که چشماش رو مثل خرِ شِرِک می‌کنه تا شوهرش رو خر کنه همونیه که گفتم... کودکانه و بغض کرده پچ زد : دردم میاد... دست آزادش را روی کمر دخترک گذاشت و راه فرار را بست . کمی خم شد تا هم قدش شود . ملایمت به خرج داد و بوس صدا داری روی گونۀ تب دار دخترک زد . _آروم می‌زنم که فلفل خانوم دردش نیاد...فقط کافیه مثل یه دختر خوب بری رو تخت بخوابی و #شلوارت رو بکشی پایین... تقلا می‌کند تا خودش را از بغل مرد بیرون بکشد اما بی فایده است . جیغ و گریه‌اش در هم آمیخته شده و با حرص و ناغافل گاز محکمی از بازوی مرد می‌گیرد . شاهکار با تفریح به او و سلیطه بازی هایش می‌نگرد و نه تنها رهایش نمی‌کند بلکه او را بیشتر میان بازوانش می فشارد‌‌‌... _در اسرع وقت واکسن هاری میزنم... دخترک خسته از تقلاهای بی‌نتیجه‌اش پیشانی تب دارش را سینۀ ستبر مرد چسباند : _سگ خودتی ! داری گولم می‌زنی...چون گوشیت رو شکوندم و لباسای مارکدارت رو با اتو سوزوندم می‌خوای تنبیهم کنی... دست زیر تنش انداخت و او را به سمت تخت برد . با بدجنسی خندید و خباثت به خرج داد : _قربون اون مغز فندوقی و کوچولوت بشم...اول خوبِت می‌کنم چاق و چله‌ت می‌کنم بعد می‌خورمت...تنبیه کردن به بچۀ مریض که لذتی نداره فلفل خانوم... با لحنی بغض آلود و مظلوم شده مرد را صدا می‌زند... _شاهکار جونم ؟ روی تخت به شکم خواباندش و شلوارش را به نرمی پایین کشید . _جانِ شاهکار ؟ شُل کن عزیزم...مگه من می ذارم فلفل خانوم دردش بیاد ؟ فعلاً باید خوبِش کنیم که فردا امتحان داره...خیلی بد میشه اگه از امتحانش عقب بمونه...می‌دونه که یه استاد بد اخلاق و عوضی داره ، نه ؟ _فردا بهم نمره بده ؟ من هیچی نخوندم...باشه غیاث جونم ؟ با فرو رفتن سوزن نطقش کور می شود و صدای فریادش بلند می‌شود... _فردا برگه‌ت رو سفید ببینم می‌ندازمت بیرون سلیطه خانوم ! https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk اون خشن و مغرور و دیوانست! با بدنی که پر از تتوهای رنگارنگ و جورواجوره! شاهکار دیوان سالار! یه روانی به تموم معنا که وقتی کمرمو بین بازوهاش اسیر‌ میکنه دلم هری میریزه! اون واسه همه بده ولی بندِ دلش گیر کرده به دلِ من… منی که باعث بهم خوردنِ نامزدیش بودم و اون نمیدونست…🔥 https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk .
Показать все...
سر ماژیک رو توی دهنم بردم و با زبونم خوب خیسش کردم: _ شلوارتو یکم بکش پایین، پاهاتم باز کن... _ کیانا چی میگی؟ سر کلاسیم! مصمم لبه شلوارشو گرفتم و کشیدم پایین: _ معلم حواسش نیست. بکش پایین ارضات کنم شفق خیلی خیسی دلم داره میترکه بکنمت... کلافه به آرومی شلوار و شورتش رو پایین کشید و من چک کردم بقیه بچهای کلاس مارو نبینن. لبه های واژن صورتی و خیسش رو از هم باز کردم و ماژیک رو دم سوراخش گذاشتم: _ عشقم آه نکشیا... مانتوی مدرسه‌اش رو توی مشتش فشرد و سر تکون داد. به آرومی ماژیک رو بردم داخل واژنش که لبش رو گاز گرفت تا ناله نکنه. شروع کردم عقب و جلو کردنش که کم کم صدای لزجش بلند شد و سکوت کلاس رو شکست. بی توجه به صداش به کارم ادامه دادم که شفق به ارضا شدن نزدیک شد و ناگهان آه بلندی کشید.... صدای معلم ریاضی اومد که با عصبانیت گفت: - کیانا و شفق... ته کلاس چه‌خبره؟!!! https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx کیانا و شفق تو مدرسه سر بازی جرعت حقیقت مجبور میشن همدیگه رو ببوسن و این میشه شروع عشق پنهانی اونها. معاشقه های یواشکی و سکس های پنهانشون توی دستشویی مدرسه و سر کلاس های مختلف، درست وقتی که مدیر و ناظم مدرسه می‌فهمن دردسر براشون درست میکنه و.... ‼️هشدار این رمان شامل صحنه‌های رابطه جنسی دو زن باهم(لزبین) میباشد‼️
Показать все...
گُـناهـِ بوسـه

ژانر رمان: عاشقانه‌ی لزبین🏳️‍🌈، اروتیک🔞، تابوشکنی هر بار توبه‌ای کنم؛ تجدید بوسه‌ای کنم؛ گناه بوسه از لبت از عرش هَبوطم می‌کند... نویسنده: شاین✨ پایان خوش🔞 بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq

⁠ . با دیدن #آمپولی که مرد در دست داشت به گریه افتاد و طولی نکشید که صدای بغض کرده‌اش بلند شد : _تو حق نداری اون چیزِ خر رو به باسنم بزنی‌‌‌... گوشۀ چشمان مرد چین افتاد.... با تفریح گفت : چیزِ خر ؟! بی‌ادب بشی جای این یه دونه دو تا می‌زنم علاوه بر باسنت زبون درازتم از کار بیفته‌‌...حالام بخواب رو تخت ! اشک‌هایش شدت گرفت . دست روی بازوی عضلانی‌ و خالکوبی شدۀ مرد گذاشت و ملتمس نالید : استراحت می‌کنم زودِ زود خوب می‌شم... لبخند کجی زد و در دل قربان صدقۀ آن نیم وجبی رفت . _آخر عاقبت کسی که چشماش رو مثل خرِ شِرِک می‌کنه تا شوهرش رو خر کنه همونیه که گفتم... کودکانه و بغض کرده پچ زد : دردم میاد... دست آزادش را روی کمر دخترک گذاشت و راه فرار را بست . کمی خم شد تا هم قدش شود . ملایمت به خرج داد و بوس صدا داری روی گونۀ تب دار دخترک زد . _آروم می‌زنم که فلفل خانوم دردش نیاد...فقط کافیه مثل یه دختر خوب بری رو تخت بخوابی و #شلوارت رو بکشی پایین... تقلا می‌کند تا خودش را از بغل مرد بیرون بکشد اما بی فایده است . جیغ و گریه‌اش در هم آمیخته شده و با حرص و ناغافل گاز محکمی از بازوی مرد می‌گیرد . شاهکار با تفریح به او و سلیطه بازی هایش می‌نگرد و نه تنها رهایش نمی‌کند بلکه او را بیشتر میان بازوانش می فشارد‌‌‌... _در اسرع وقت واکسن هاری میزنم... دخترک خسته از تقلاهای بی‌نتیجه‌اش پیشانی تب دارش را سینۀ ستبر مرد چسباند : _سگ خودتی ! داری گولم می‌زنی...چون گوشیت رو شکوندم و لباسای مارکدارت رو با اتو سوزوندم می‌خوای تنبیهم کنی... دست زیر تنش انداخت و او را به سمت تخت برد . با بدجنسی خندید و خباثت به خرج داد : _قربون اون مغز فندوقی و کوچولوت بشم...اول خوبِت می‌کنم چاق و چله‌ت می‌کنم بعد می‌خورمت...تنبیه کردن به بچۀ مریض که لذتی نداره فلفل خانوم... با لحنی بغض آلود و مظلوم شده مرد را صدا می‌زند... _شاهکار جونم ؟ روی تخت به شکم خواباندش و شلوارش را به نرمی پایین کشید . _جانِ شاهکار ؟ شُل کن عزیزم...مگه من می ذارم فلفل خانوم دردش بیاد ؟ فعلاً باید خوبِش کنیم که فردا امتحان داره...خیلی بد میشه اگه از امتحانش عقب بمونه...می‌دونه که یه استاد بد اخلاق و عوضی داره ، نه ؟ _فردا بهم نمره بده ؟ من هیچی نخوندم...باشه غیاث جونم ؟ با فرو رفتن سوزن نطقش کور می شود و صدای فریادش بلند می‌شود... _فردا برگه‌ت رو سفید ببینم می‌ندازمت بیرون سلیطه خانوم ! https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk اون خشن و مغرور و دیوانست! با بدنی که پر از تتوهای رنگارنگ و جورواجوره! شاهکار دیوان سالار! یه روانی به تموم معنا که وقتی کمرمو بین بازوهاش اسیر‌ میکنه دلم هری میریزه! اون واسه همه بده ولی بندِ دلش گیر کرده به دلِ من… منی که باعث بهم خوردنِ نامزدیش بودم و اون نمیدونست…🔥 https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk https://t.me/+Yk_SbeaTqcwyZTJk .
Показать все...
ژَکــْـــاٰن

«الهی رخصت🌱» •«ژَکـان به معنی: مردی که با خود دمدمه کند از دلتنگی» نویسنده: رایــکا✨ • ژَکان«آنلاین» • غیاث«فایل فروشی» • نخ‌جیر«فایل فروشی»

سنگ فرش خیابونارو گل کردم برات ..
Показать все...