G L I T C H
Glitch as a bug of what?!... [https://telegram.me/BChatBot?start=sc-905818-vrN8dqs]
Больше179
Подписчики
-124 часа
Нет данных7 дней
+230 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Repost from گناه فراموششدهی خالقان
علم پزشکی بر محوریت مردان یعنی چی؟
یعنی وسایل پاپ اسمیر از دوره ویکتوریا فرقی نکرده مقایسه کنیم با کولون اسکوپی یکی از سرطان های رایج برای مرد ها
تازه اسفنگتری هم دهانه رحم نداره.
یعنی بخش عظیمی از بیماریهای زنان رو بیمه پوشش نمیده چون لوس بازی و تقاضاهای لوکس حسابشون میکنه در حالی که ما داریم درد میکشیم.
یعنی چیزی به اسم پردهی بکارت وجود نداره اما وقتی میری دکتر اول میپرسه ویرجینی؟ و اگر باشی، درمان درست رو بهت نمیدن.
مثلا اندومتریوز باید با سونوگرافی واژینال تشخیص داده بشه. سونوی رکتال گزینه جایگزینه توی سیستم ایدئولوژیک در حالی که هم دکتره هم سیستم میدونه چیزی در معنای ویرجینیتی به صورتی که اینا تو سر مردم فرو کردهن ذاتا ماهیت حقیقی نداره و فقط یه افسانه ست!
خیلی از موارد با سونوی رکتال تشخیص داده نمیشه ولی درمان درست رو بهت نمیدن.
اگر مجرد باشی، جراحیهای مربوط به تخلیه کیستهای رحمی رو انجام نمیدن و با داروهای خوراکی که اثربخش هم نیست خیلی وقتها، ردت میکنن میگن برو هر وقت شوهر کردی بیا! ایشالا تا اون موقع نمیمیری.
گذشته از اینها یک بخش حقوقی هم وجود داره.
فقط تحت شرایطی جراحیها انجام میشه که یک ولی رضایتنامه رو امضا کنه. ولی هرگز یک زن نیست. یا پدره، یا جد پدری، یا شوهر، یا قیم قانونی مذکر. مادر حتی اگر حضانت رو بگیره هرگز نمیتونه ولایت رو بگیره و هیچ رضایتنامهای رو در شرایط اضطرار نمیتونه امضا کنه حتی اگر مرد رهاشون کرده باشه و رفته باشه یا مرده باشه.
اگر شوهر تصمیم بگیره برای یک جراحی رضایت نده به هر دلیلی، تو محکومی به زندگی با درد یا حتی مرگ تدریجی. تو حق تصمیمگیری برای سلامتی خودت رو نداری. باهات مثل یه حیوون رفتار میکنن که از این مالک به اون مالک منتقل میشه ولی هرگز حقی برای خودش نداره.
از سری مشکلاتی که مردها حتی تو خوابم ندیدهن و بهش فکر نمیکنن، ولی میزان بدبختیاشونو با ما یکی میدونن صرفا چون سربازی میرن!
Repost from 「 پرواز بدون بال 」
یه جوری از هوای بهارِ امسال راضیم که تا اطلاع ثانوی دیگه فقط به طرفدارای تابستون هیت میدم، نه طرفدارای بهار.
امروز آخرین باریه که اجازه و فرصتش رو دارم تا پام رو تو یه کتابخونه دانشگاهی بذارم. حداقل تا دو سال آینده رو مطمئنم که قرار نیست این تجربه برام تکرار بشه. نشستم درس بخونم ولی زل زدم به فضا و سعی دارم هرچی میتونم رو تو خاطراتم ذخیره کنم.
خوارزمی خوبی بدیهای زیادی داشت ولی عزیزدل من بود. پناه آواره بودنهای من بود. سکوتی بود که ازش برای فرار از دنیا استفاده میکردم. شخصیتی رو درش ساختم که ازش برای قدرت گرفتن استفاده میکردم. خوارزمی همیشه دلیل لبخندم بود.
دوشنبهای که آخرین امتحانم رو بدم، دوستنداشتنیترین دوشنبه امسالمه. دلم به دست کشیدن از پناهم راضی نمیشه. تا تونستم این روند رو طول دادم ولی بالاخره باید باهاش مواجه شد. از این پناه میگذریم تا بتونیم پناه دیگهای تو آینده برای خودمون بسازیم.
پسر ولی چه دو ماه عجیبی رو گذروندم. مجموعا پنج ساعت از خاطراتش رو هم نمیتونم منسجم به یاد بیارم.
البته سرکار بندهخدا تنها دلیلش نبود و زندگی کلا بهم ریخته و من هیچ ایدهای ندارم روز چطور شب میشه. فقط غصهش با من موند.