cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

🚷 MY RED BALLERINA🚷

این رمان مخصوص بزرگسالان🍷 #بی_ال🍒 پارت گذاری : صبح ساعت 9 شکارچی تاریک من 1 پارت 🌌 شب ساعت 9 بالرین سرخ من 1 پارت🍷 لینک بات مون : @ROSALINAMBOT به قلم : Rose🥀 تبلیغات : https://t.me/+OyMLs6eDJoFhYzBk

Больше
Рекламные посты
17 795
Подписчики
-3824 часа
-2627 дней
-1 01330 дней
Время активного постинга

Загрузка данных...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Анализ публикаций
ПостыПросмотры
Поделились
Динамика просмотров
01
من هرمزم! مرد خشن و سنگدلی که ارباب روستاست. اما چشمم دختر مظلوم و آرومی رو می‌گیره و که برادرش قاتله خواهرمه.. به عنوان خون بس میارمش عمارت با خشونت بهش تجاوز میکنم اما نمیدونستم که چشمای سبزش دل و دینم رو میبره اما وقتی که خیلی دیر شده بود... https://t.me/+MNIBGg4b67Y2Nzc0 https://t.me/+MNIBGg4b67Y2Nzc0
1 8260Loading...
02
#پیام_ناشناس 📬 سلام ببخشید یه رمان بود که یه موجود رپتایل خودش به یه زن انسان تبدیل میکنه و دختره داهاتی ۱۵ ساله میدزده بعد کنترلش میکنه و بهش تجاوز میکنه لینکش داری بذاری؟ گمش کردم 🥲 رمانش 🖊📝 چون صحنه های بزرگسالانه داره  لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 پس زود بیاین ..🔞🔥 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
2 1540Loading...
03
_به اون موهای قرمزت میخوره که شیطان باشی... _نه اقا...من شیطان نیستم.فقط موهام قرمزه. سرشو جلو آورد و لب زد : _اگه میخوای به مردم روستا بگم تو شیطان نیستی تا باور کنن باید برام یه کاری کنی... بین پاشو باز و اشاره زد به پایین تنش : _ وقتی تو رو میبینه ،بی قراری می‌کنه... بیا مداواش کن... بین پاش نشستم و زیپ شلوارشو پایین کشیدم. چنگی به موهای قرمزم زد و سرمو به سمت مردونگیش هل داد تا مردونگیش تغییر حالت داد و ازم خواست... https://t.me/+vNXOqwloH61mM2U0 https://t.me/+vNXOqwloH61mM2U0
2 6150Loading...
04
#MY_RED_BALLERINA #PART_323 🫀🫀🫀🫀🫀🫀 : باش... همین؟!؟ فقط باش؟!؟ نمی خواست مقاومت کنه اطلس با چشمای بسته سرشو بلند کرد چرخید و اینبار صورت شو تو شکم ارمیا فرو کرد شوکه ناله کرد تکون محکمی خورد : پاشو...پاشو دیگه بسه دیوونم کردی اطلس با لذت دست دور کمرش حلقه کرد ارمیا هرکاری کرد نتونست جداش کنه حتی با وجود این زخمم قوی بود نفسای گرم اطلس از رو لباس شکم شو می سوزوند دست شو زیر لباس ارمیا برد کمرشو چنگ زد : شکم نداری نمی تونم گاز بگیرم باید یکم بیشتر غذا بخوری تپل شی.... با ناله موهاشو چنگ زد : اشتباه کردم کمکت کردم باید همون موقع زنگ میزدم پلیس سرتو بکش عقب جون حنا نکن نمی تونم اذیت نکن پنجه های اطلس تو‌کمرش فرو رفتن خوب می دونست ترس ارمیا از چیه می ترسید تحریک شدن شو حس کنه تیشرت شو بالا زد اینبار زبون داغش رو ناف سفید ارمیا نشست 🫀🫀🫀🫀🫀🫀
2 7720Loading...
05
#MY_DARK_HUNTER خلاصه رمان 🔞 پارت اول رمان 🥃 خرید VIP رمان 🔮 ژانر : ROMANCE | #EROTIC#                     #ACTION |  #SMUT #FANTASY لینک پارت : #PART_128 لینک بات @ROSALINAMBOT
2 9240Loading...
06
این رمانو به هیچ وجه از دست ندید که شاهکاره پیشنهاد خودمه بچه ها❌😍 اگه اهل رمان خوندنید یه رمان متفاوت میخواین بخونید برید تو چنلش❤️‍🔥 👇 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 قشنگا تا ساعت 9 شب لینک فعاله پس جویین شید که از دستش ندید ❌🥹
4740Loading...
07
پسره قبلا با دختره دوست بود و کات کردن الان که دید با یه پسر دیگه‌ای داره حرف میزنه حرصش میگیره و روش غیرتی میشه🥹❤️‍🔥 #پارت_واقعی‌رمان👇 با نگاهش داشت منو میخورد ، سر به زیر انداختم که گفت _ اگه تایم داری باهم یه قهوه بخوریم! ابرو بالا انداختم و با صدای ارومی لب زدم _ ممنون من.... وسط حرفم پرید ،دستش رو به سمت میزی که نزدیکمون بود دراز کرد و گفت _بیا رومو زمین ننداز دیگه.... انگار حالیش نبود که گفتم جلسه دارم خواستم جوابشو بدم که صدایی از پشت سرم با سردی لب زد _خانوم محمدی با من جلسه دارن ، ایشالله یه وقت دیگه با شما یه قرار میذارن! این حرفارو با حرص میزد ، مهران نگاهی بین ما انداخت و در اخر رو به من لب زد _ پس یه وقت دیگه باهم بیایم بیرون...یکم حرف دارم باهات! سر تکون دادم و اروم پچ زدم _باشه...فعلا! چه حرفی میتونست داشته باشه جز پیشنهاد دوستی دادن! یکبار به خودش جرعت داده بود و بهم درخواست داده بود اما قاطعانه ردش کردم! بی توجه به هیرمانی که با اخم غلیظش داست نگاهم میکرد وارد اسانسور شدم. پشت سرم اونم اومد و با بسته شدن در با عصبانیت غرید: _کی بود این یارو؟ سرد نگاهش کردم و چیزی نگفتم ، قدمی سمتم کذاشت و غر زد _میگم کی بود ، لال که نیستی حرف بزن! کلافه نفسمو بیرون فرستادم و با خونسردی گفتم _ به تو ربطی نداره! بازوم رو میون دستش فشرد و غر زد _ ربطشم حالیت میکنم؛ تو غلط میکنی با هر خری که هم دانشگاهیته بخوای قرار بذاری! با نفرت دستمو از لای انگشتاش بیرون کشیدم و عصبی گفتم _به تو چه اخه؛ اونِش به خودم ربط داره که قرار بذارم یا نه! چشمای وحشیش ترس مینداخت به جونم ولی پرو تر از این حرفا بودم که بترسم و عقب بکشم ، انگشتم رو تهدیدوار جلوش تکون دادم و غر زدم _ بار آخرت باشه... انگشتم رو میون انگشتش گرفت ، پایین کشید و میون حرفم پرید _ تهدیدم نکن اِلآی! ادمه پارت در چنل اصلی لینکش بعد حذف از کانال پاک میشه پس جویین شو و از دستش نده❌👇 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 رمانی که اوایلش یه عاشقانه ناب داره اما کم کم هیجانی میشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای برای اِلآی میفته!📛😨
1 1470Loading...
08
#پارت_از_رمان_جدیدمون👇😍 بغضی که تو گلوم سنگینی میکرد رو قورت دادم اما فایده‌ای نداشت صدام لرزون و گرفته بود: _ تقصیر خودت بود سر یه کارِ دوزاری همه چیو زدی بهم ؛ گند زدی به زندگیم! بعد با نفرت نگاهش کرد و بغض دار ادامه دادم: _ من  نموندم ، من لج کردم! تو چرا نموندی درستش کنی؟ تو چرا رفتی پشت سرتم نگاه نکردی؟ تو که ادعای عاشقیت میشد چرا رفتی؟! با کلافگی دست میون موهاش کشید و با لحنی پشیمون گفت _ وقتی دیدم تو اونجوری حرف زدی و بعدم بلاکم کردی، ترسیدم جلو بیام و پَسم بزنی ترسیدم نخوای دیگه ببینیم ؛ بعدش پشیمون شدم که خودمو اونجوری از چِشت انداختم! دستم رو میون دستش گرفت و پچ زد _میدونی چی کشیدم تو این دوسال؟ میدونی وقتی میرفتی دانشگاه یا وقتی برمیگشتی دنبالت میومدم که از دور ببینمت؟! نمیتونستم باهات حرف بزنم ، دورادور با دیدنت سعی میکردم دلتنگیمو رفع کنم اما نمیشُد! من دیگه بُریدم از این دوری ، خسته شدم از نداشتنت! دستم رو کشیدم با دلخوری نگاهش کردم،اشک سمجی که از چشمم چکید رو پاک کردم و غمناک گفتم _درست زمانی رفتی که بیشتر از هروقت‌دیگه بهت نیاز داشتم. روزی رفتی که داشتیم بهم میرسیدیم! پوزخند تلخی زدم و پچ زدم _چه نقشه ها که کشیدیم چه آرزوها که داشتیم... یادته گفتی بهونه دادم دستت که بری؟ من بهونه نداشتم واسه رفتن ، من اصلا نمیخواستم برم....این تو بودی که یهو گذاشتی رفتی! ادامه پارت تو چنل اصلی👇❤️ https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 عاشقانه ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ... اِلآی عروس یه خانواده بلوچ میشه و تازه این شروع ماجرای پر دردسر اِل‌آی خانومه! چی میشه که یهو سرد میشن از هم؟! کسی سعی  در خراب کردن زندگی هیرمان و اِل‌آی داره؟! کدومشون اشتباهاتی میکنه که خوشی هاشون رو به سمت نابودی میکشه؟! https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 #عاشقانه #غمگین #مافیایی #پایان_خوش❤️‍🔥 چنل جدید خودمونه جویین بدید چون خصوصیه لینکش تا چند ساعت دیگه باطل میشه ❌
1 1650Loading...
09
دختره برای اینکه خانوادش برای ازدواجش با پسر مورد علاقش مخالفت نکنن ، پسره رو تحریکش میکنه تا باهاش رابطه جن🔞سی برقرار کنه❌🙊 با حلقه دستش که دورم تنگ تر شد ، سر چرخوندم‌ نگاهش کردم! به سمت چرخید ، گونه‌ام رو بوسید و تو چشمام بی حرف زل زد. دستم رو ته ریشش کشیدم و به چهره مردونه اش نگاه کردم ، لبهای قلوه‌ایش وادارم میکرد که ببوسمش! یاد اولین بوسه‌امون افتادم ، بعد از اولین بوسه که از سمت من بود انگار اجازه نامه‌اش رو صادر کرده بودم. هربار که همو میدیدم لبهام رو ریز میبوسید و عقب میکشید! میدونستم که حس مردونگیش تحریک میشه و به خاطر اینکه کار به جاهای باریک نکشه عقب میکشید! ولی الان دیگه برام مهم نبود قراره چی بشه ، شاید اتفاقی که تو ذهنم تصورش میکردم بینمون میفتاد خانواده هامون مجبور به رضایت میشدن! سرمو جلو بردم لبهام رو لبهای گرمش قرار گرفت ، انگار منتظر همین بود که کام عمیقی از لبهام گرفت! روم خیمه زد دستام رو صورتش نشست ، هیرمان ماهرانه لبهام رو میبوسید! دستش اروم از زیر تیشرتی که تنم بود داخل رفت و شکمم رو نوازش داد ، دست دیگه اش رو گونه ‌نشست و با ولع لبهام رو میک میزد و میبوسید! با تمام وجودم میخواستمش، دست بُردمو دو تا دکمه اول پیرهنش رو باز کردم و دستم رو دکمه سومی نشست که...... https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 عاشقانه بین این دوتا غوغا کرده با وجود مخالفت های خانواده هاشون با هم...🔞❌
1 4560Loading...
10
#پیام_ناشناس 👤 سلام ببخشید شما یه رمان تبلیغ کرده بودید که دختره اسمش اِل‌آی بود و عاشق یه پسر بلوچ شده بود و باهم دوست بودن؟!🥹 اما یهو بینشون خراب میشه و پسره میزاره میره... کلا یه رمان که اولاش ملایمو قشنگه بعد هیجانی میشه! رمانش هم پر از صحنه های عاشقانه اِل‌آی و هیرمان بود...❤️‍🔥 میشه دوباره لینکش و بزارید؟! #پاسخ 🗣 سلام عزیزم این رمان کاملا خصوصیه و لینکش هروز تغییر می‌کنه اما من امروز لینکش و واستون میزارم سریع عضو شید تا لینک باطل نشده 😊❤️👇 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8
1 5280Loading...
11
اِلآی عاشق پسری شد که ترکش کرد و رفت! هیرمان حالا بعد از دوسال برگشته و میخواد که...❤️‍🔥❌ پارتی از چنل اصلی: فاران با دیدن حال بدم بطری آب معدنی رو به سمتم گرفت و با نگرانی لب زد _خوبی اِلای؟ یکم آب بخور! در بطری باز کردم و چند قلوپ از اب خوردم خنکی اب از داغی بدنم کم نکرد. متفکر پچ زدم _چرا برگشته؟ فاران بنظرت بابا اینا میدونن؟ اصلل پدر خودش هادی میدونه که اومده تهران؟! گیج و متفکر لب زد _نمیدونم! به سمتم چرخید و با تردید لب زد _میگم.....نکنه به خاطر تو اومده ، اینجوری بخواد دوباره کم کم بهت نزدیک‌ بشه و... میون حرفش پریدم و حرصی گفتم _ غلط کرده مگه من عروسک دست اونم هرموقع بخاد باهام بازی کنه بعد بندازتم یه گوشه ؛ به جهنم که دوستش دارم دیگه نمیرارم نزدیکم شه نمیزارم! اشک حلقه زده تو چشمام با پلک زدن ریخت فاران نگاه غمگینش رو بهم دوخت و از سر دل سوزی دستش رو شونه ام گذاشت و نوازش داد! با صدای بغض دار و مغموم پچ زدم _یهو گذاشت رفت بدون هیچ‌ توضیحی ؛ نابودم کرد فاران ، ببین حال و روزمو من دیگه نه می‌دونم چی می‌خوام نه چیزی حالمو خوب میکنه! _قربونت برم غصه نخور به مرور زمان همه چی درست میشه ؛ نمیدونم قسمتتون چیه ولی من همیشه ارزومه شمارو دوباره کنار هم ببینم میدونم که اینجوری حال توام خوبه خوب میشه! حرفه دلمو میزد و راست میگفت من ارزوم بودنه کناره هیرمان بود. https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 چنل خصوصیه و بزودی لینکش باطل میشه ❌
1 4460Loading...
12
ارحام 🔥 خانزاده ای که از بین آدمای روستا، دختر مو قرمزی رو باور کرد ،باور کرد که شیطان نیست و یه شب دعوتش کرد به هم آغوشی🔥 .دعوتش کرد تا دل موقرمزی رو ببره . موقرمزی که هیچ کس دوسش نداشت، با اولین واکنش عاشقانه خانزاده خودشو تقدیمش کرد  و..🔞 https://t.me/+vNXOqwloH61mM2U0 https://t.me/+vNXOqwloH61mM2U0
2 8070Loading...
13
رادمان پسر جذابیه که زنش ولش کرده و همه فکر می کنند فلجه اما با دیدن پرستار هات و زبون درازش  که فکر می کنه بیلبیلک😂 رادمان کار نمی کنه و جلوش با تاپ و شلوارک می گرده طاقت نمیاره و جرش میده🔥 https://t.me/+P040jdaNc7thNjM0 https://t.me/+P040jdaNc7thNjM0
2 7690Loading...
14
بهار یه دختر خوشگل، خجالتی و ریزه میزست که با اینهمه حجب و حیا کلی خواستگار داره اما دلشو داده به پسر عموی جذابش سهیل🤤 اما سهیل زخم‌خورده‌ست و داغ از دست دادنو یکبار چشیده و دیگه حاضر نیست دم به تله‌ی هیچ جنس مونثی بده، حالا چی میشه اگه پدرش سهیلو مجبور به عقد بهار بکنه و بهار با دلبریاش کاری کنه که سهیل🙊❌ https://t.me/+Uv21lEYc1lUxNDZk https://t.me/+Uv21lEYc1lUxNDZk
2 0540Loading...
15
- منو میرسونی مدرسه؟ پاهاشو باز کرد و به وسط پاش اشاره کرد. - اول ناهارتو بخور بعد. ترسیده به خشتک باد کردش زل زدم. - مرسی سیرم. - اگه نخوری خبری از مدرسه نیست. - امیر من امتحان نهایی دارم. دستمو گرفت و منو کشید سمت خودش. - اول ناهار. با بغض بین پاهاش نشستم که موهامو گرفت و... #دارای_صحنه‌های_باز 💦 https://t.me/+7VZTHEnl53k4OTFk https://t.me/+7VZTHEnl53k4OTFk
2 4510Loading...
16
شلوارمو در آورد سعی کردم پاهامو تکون بدم تا بتونم از دستش خلاص بشم اما زور بازو اون کجا و من کجا؟ دوباره جیغ زدم که با پشت دستش توی صورتم زد… +صداتو بِبُر صدای جیغ و گریه ام گوش خودمو هم کر میکرد _چیکار میکنــی؟؟ولم کن عوضی سیگارو بین لباش نگه داشت و به فقط به یه نقطه خیره بود لبام! با لحن ترسناکی به حرف اومد: +چندبار لباتو بوسیده؟ با حرفش احساس کردم از ترس دیگه قلبم نزد صدای کوبیدن در و فریاد عمو جهانشیر میومد پچ زد: +بگو کاریت ندارم،برن برعکس حرفش عمل کردم با گریه فریاد زدم: _جهان خان تو روخدا قفل درو بشکنید دیــوونه شده باز ریلکس گلومو فشار داد…تک خنده ای زد +اخه توله سگ چیکارت کردم مگه؟ جهانشیر خان با مشت و لگد به در کوبید +کیــا باز کن درو…اون روی سگو منو بالا نیار.بــی غیرت زنته چــرا انقدر اذیتش میکنی دوباره پُکی به سیگارش زد: +کاریش ندارم بابا برید بخوابید لب زد: بگو برن،کاریت ندارم تنها کاری که میکردم گریه کردن بود.راحله خانم با گریه خطاب به کیامرث حرف زد: +مامان جان قربونت برم درو باز کن  مهگل و دیگه عذاب نده به حرفاشون توجه ای نکرد و سرشو نزدیک تر آورد +نظرت چیه بخاطر انتقام ازت یه بچه هم بکارم برات؟هوم؟ ضربه محکمی به پای لختم زد  من کنار این مرد قطعا می مُردَم کیامرث تاج بخش،عضو یه باند بزرگ هست که بخاطر انتقام از خانواده مهگل،با زور باهاش ازدواج میکنه…اما عاشقش میشه.یه عشقی که پر از ممنوعه و راز و رمز هست🥹❤️‍🩹 این رمانو از دستش ندین پیشنهاد ویژه من به‌شماست✅👌🏻 https://t.me/+EDs7C-PR1bNhZGY8 https://t.me/+EDs7C-PR1bNhZGY8 https://t.me/+EDs7C-PR1bNhZGY8
3 2150Loading...
17
ینی من عاشق این پارتام❤️‍🩹🤣
5 0060Loading...
18
#MY_RED_BALLERINA #PART_322 🫀🫀🫀🫀🫀🫀 اطلس دست شو عقب کشید ارمیا خیس عرق کف پاهاشو به زمین فشار داد امیدوار بود اطلس صدای قلب شو نشنوه نصف فیلم رفت ولی هیچی نفهمید اطلس هر چند ثانیه یبار نوازشش می کرد تا ارمیا بیاد اعتراض کنه عقب می کشید شکمش از شهوت زیاد درد می کرد دل درد گرفته بود _ خدا لعنتت کنه... زیر لب گفت ولی اطلس شنید و نرم خندید : سرم سنگینه؟!؟ _ نمیزارم به چیزی که می خوای برسی شده باش پرتت می کنم بیرون.... سرشو جا به جا کرد خیلی راحت می تونست تحریک شدن شو حس کنه این دقیقا چیزی بود که می خواست : می خوای یه ادم مریض و زخمی رو پرت کنی تو خیابون _ مریضو خیلی خوب گفتی تو واقعا مریضی اطلس.... یبار دیگه دستم بزنی فیلمو خاموش می کنم میریم کپه مرگ مونو میزاریم 🫀🫀🫀🫀🫀🫀
4 9750Loading...
19
#MY_DARK_HUNTER خلاصه رمان 🔞 پارت اول رمان 🥃 خرید VIP رمان 🔮 ژانر : ROMANCE | #EROTIC#                     #ACTION |  #SMUT #FANTASY لینک پارت : #PART_127 لینک بات @ROSALINAMBOT
4 8620Loading...
20
آریاس یه مافیای خفن و خیلی خشنه که پسر قصه ی مارو به  بدترین شکل بهش تجاوز می‌کنه https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 #گی #خشن #سکسی #اجباری
4350Loading...
21
پسر خدمتکاری که بخاطر مادرش اسیر بزرگترین مافیای کشور میشه و به بدترین شکل مورد تج..اوز  قرار می گیره!!🔥 ترس تمام وجودمو گرفته بود پاهامو از هم باز کرد _از دست من فرار می‌کنی موش کوچولو تاوان کاری که کردیو اون سوراخ صورتیت قراره پس بده _غلـ...ط کردم یکدفعه دی*کشو تا آخر واردم کرد که نعره بلندی زدم شکمم داشت آتیش می‌گرفت دستاشو دور گلوم حلقه کرد و تند تند شروع کرد تلم..به زدن 💦 بدنامون به شدت بهم میخورد و صدای بلندی ایجاد میکرد دستامو به اطراف می کشیدم تا شاید چیزی پیدا کنم نگاهم پارچ آب کنار میز خورد خودمو به طرف پارچ کشیدم و بدون معطلی برش داشتم و تو سر آریاس شکوندم....🚫 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 #گی #مافیایی #خشن #اجباری🔞
1 3160Loading...
22
_سوراخ صورتیتو  بمال💦 آروم دستمو به سمت باسنم میبرم انگشتامو دورانی روی سوراخم میکشم #کیرم از شق درد در حال #منفجر شدن بود 🔞 _خوبه حالا دوتا انگشتاتو داخلش کن نگاهش به سوراخم بود شهوتی که تو #چشماش بود حالمو بدتر میکرد آروم یه انگشتمو داخل کردم که نفسم برید💦 _نمی...تونم درد داره ارباب 😢 _داری باهام مخالفت میکنی بیب ابروهاشو بهم نزدیک کرد ترس وجودمو گرفت انگشت دوممو سعی کردم داخل کنم که #درد بدی تو مقعدم پیچید 😨😱 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 #خشن #گی #مافیا #تجاوز #فرار
1 1910Loading...
23
#خشن #مافیا #گی #همخونه_ای #فرار پسره میخواد #فرار کنه که پارتنرش گیرش میندازه و به بدترین شکل بهش #تجاوز میکنه🚫 _گو..ه خوردم غلط کردم _دیگه دیره عزیزم دستامو با کمربندش به بالای تخت بست دیلدوی بزرگی برداشت و همه شو یکجا واردم کرد از #درد فریادی کشیدم #لیسی به لبام زد💦 _بازم فرار میکنی اشکام روونه بود سرمو تکون دادم که موهایم #چنگ انداخت 😥 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 _با دهنت زر بزن یا میخای بگامش💦🔞
1 1890Loading...
24
همه منو به این صفات میشناختن بی رحم،قاتل،پول پرست،با نفوذ، قدرتمند،کثیف…! انقدر کثیف بودم که مهگل رو از نامزدش جدا کردم و با لباسِ عزا،به زور بردمش محضر! بخاطر بلاهایی که  سرم آوردن میخواستم انتقام بگیرم اما سرانجام اون انتقام،عشق شد…! عشقی که پر از رمز و معما بود. ژانر:مافیایی،معمایی،عاشقانه😈🖤 یه کیامرثی داره که غوغا به پا میکنه🤤 https://t.me/+EDs7C-PR1bNhZGY8 https://t.me/+EDs7C-PR1bNhZGY8
1 3010Loading...
25
برده اشو وقتی که به خونه اش حمله شده بفاک میده صدای #تیراندازی از هر طرف شنیده میشد #ترس تمام وجودمو گرفته بود هلم داد به طرف میزکنار تخت و #کیرشو کامل واردم کرد نفسم برای لحظه ای قطع شد🤑💦 _ولم کن الان وق...ت اینکارا نیس _زر نزن با دستش #دهنمو گرفت و تلمبه هاشو محکمتر کرد تمام تنم #درد میکرد شروع کردم #گریه کردن که دستشو به طرف موهام برد و کشیدشون 💦🔞 _توروخدا ول...م کن درد دارم _گفتم #زر نزن _ میکشنمون _ نترس بیب نفساش سنگین شده بود واز #لذت #ناله میکرد💦😋 لگدی به در خورد و با صدای بدی به دیوار برخورد کرد تمام #تنم منقبض شد 😱😱 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0
1 9170Loading...
26
آریاس مرد #خشن و #روانی که پارتنر جنسیشو وادار به کشتن یه #آدم می کنه😱😭 به سمتم اومد که از #ترس دندونام بهم میخورد چاقوی  #خونی رو تو دستم گذاشت 😈🔪 _اگه #فقط یکبار به اون چاقو بزنی مادرت #زنده میمونه سه دقیقه وقت داری انگشتامو دور #چاقو محکم کردم و از جام بلند شدم #دستم خونی شده بود حالت #تهوع داشتم و سرم از #درد نبض میزد 🔞😓 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 #گی #خشن #روانی #مافیا #مرگ
1 8120Loading...
27
پسری که اجازه #ارضا شدن نداره، وقتی میخواد از شق درد خودشو راحت کنه،  #عشقش می بینتش😱💦 اشکام سرازیر شده بودن #سیلی محکمی تو گوشم زد _اینو زدم تا بدونی به حرفم گوش بدی دوباره یکی محکم‌تر زد که هق هقم بلند شد _اینم زدم که بفهمی وقتی میگم #مال منی یعنی تمام اعضای #بدنتم مال منن کمربندشو برداشت و یه #ضرب شروع کرد به زدنم تمام تنم #زخم شده بود🔥🔥 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 https://t.me/+h59h8ojuPT8yOGM0 #گی #گی_لاو #اجباری #خشن
1 8150Loading...
28
پسرا 🤫این بادی اسپلش ویکتوریاسکرت و برای دوس دخترتون بخرید ٫ بعدش میاید ازم تشکر میکنید😈💦
2 4290Loading...
29
پوستم انقدر جوشای ریزودرشت داشت که خجالت می‌کشیدم از خونه برم بیرون. هزینه‌ی لیزر و دکترم خیلی زیاد می‌شد و رسما هیچ راهی نبود. تا اینکه یه‌نفر بهم این‌جا رو معرفی کرد و الان برای خودم سفیدبرفی شدم🫧 روشن کننده بیکینیم ک میخواستید اینجا داره😈🔥💦 @Sefiiid_shooow
1 8950Loading...
30
گلبمممم مینییی عطر ویکتوریاااا🫠 رو میز هر دختری بایددد یدونه ازش باشه: @Rebz_shop 👌🤍
1 7070Loading...
31
دختره بکسوره و با اینکه حامله اس ، شریک کاری جدید شوهرشو به باد کتک میگیره و ....😱😂 در با شدت به دیوار کوبیده شد و نگهبان هراسان لب زد _ آقا آب توی دستتونه بذارین زمین که بدبخت شدیم‌ شاهرخ خونسرد ابرویی بالا انداخت و گفت : _ چیشده ؟؟ نگاهی به ساعت انداخت و کلافه لب زد _ این مرتیکه کجا موند ؟؟ نگهبان مِن و مِن کنان گفت : _ بیمارستانه آقا شاهرخ با تعجب ابرویی بالا و گفت : _ بیمارستان چیکار میکنه ؟؟ مهراب پوزخندی زد و از پشت نگهبان گفت : _ دست گل خانومته ، پاشو باید بریم نگهبان هم به تایید حرف مهراب گفت : _ بله آقا ، جلوی در شرکت تا بیایم وارد عمل بشیم ، خانومتون به باد کتک گرفتنش !!! شاهرخ با شنیدن این حرف عاصی شده نفس بلندی کشید و بلند شد  و زیر لب زمزمه کرد _ آدمت میکنم دختره ی کله شق ، صبر کن فقط برسم که پوستتو میکنم  !!! قبل از اینکه پا از اتاق بیرون بذاره ، صدای طلبکار برفین بلند شد _ لازم نکرده بیاین !! خوب حسابشو گذاشتم کف دستش ، پسره ی لاشی !! مهراب پوزخندی از خنده زد و گفت : _ ری..دی بچه !! میدونی کیو زیر بار کتک گرفتی ؟؟ دخترک دست به سینه شد و گفت : _ هر کی میخواد باشه !! میدونی به من چه پیشنهادی داد ؟؟ شاهرخ با شنیدن این حرف اخمهاش رفت توی هم و خشن لب زد _ کامل زر بزن ببینم باز چیکار کردی ؟؟ زن حامله این کارارو میکنه ؟؟ با ترس نگاهی به شاهرخ انداخت و لب گزید و یه دفعه زد زیر گریه _  دلم خیلی درد میکنه شاهرخ ، نکنه بچه طوریش شده ؟؟ شاهرخ با جدیت نزدیکش شد و تشر زد _ نمیتونی مثل بچه ی آدم بشینی سرِجات نه ؟؟؟ هر کی گفت بالای چشمت ابروئه باید لت و پارش کنی ؟؟ اونم با این اوضاعت ؟؟؟ نگفتی یه بلایی سرت میاره؟؟ با نگرانی دست روی شکم دخترک گذاشت و با همون جدیت لب زد _ خیلی درد میکنه ؟؟ برفین با بغض لب زد _ بغلم کن ، اینقدر به من تشر نزن یادت رفته من زنتم ؟؟ مهراب با خنده گفت : _ انگار قربون صدقه ی خون خانوم اومده پایین که داره پاچه ی این و اونو میگیره ، عرصه رو براتون خالی میکنم گفت و همراه نگهبان از اتاق خارج شدن _ آره ننر من ؟؟ گفت و برفین ، دختر ریزه میزه ایه که زن کله گنده ی مافیای مخدر ، شاهرخ اخگریه !!!  و از قضا دخترعمو و تک دختر خاندانشون هم هست !! و با اینکه #باردار هم هست ولی با این حال از بس شیطون و زبون نفهمه هر روز یه دسته گل به آب میده !!! ❌ پارت واقعی رمان ❌ کپی اکیدا ممنوع ❌ https://t.me/+g2FTySzSwYcxOGNk https://t.me/+g2FTySzSwYcxOGNk https://t.me/+g2FTySzSwYcxOGNk https://t.me/+g2FTySzSwYcxOGNk
3 4390Loading...
32
لعنت بهت مرد😂
5 4980Loading...
33
#MY_RED_BALLERINA #PART_321 🫀🫀🫀🫀🫀🫀 _ آها پس فارسی شو بگم؟!؟ چی می گید شماها بهش ؟!؟ فیلم سوپر کم مونده بود کنترلو بکوبه تو کلش : باش باش تو بردی ساکت شو بزار فیلمو ببینیم دیگه ادامه نده اطلس با خیالی که راحت شده بود چسبیده به ارمیا لش کرد : اینجوری نشین به زخمت فشار میاد _ نمیاد : لج نکن دوباره باز می شه _ نمی شه خودم حس می کنم دیگه باز شه درست می شینم : حتما باید باز شه تا درست بشینی؟!؟ من می شینم اونور دراز بکش اطلس با سرعت چرخید و سرشو رو پاهای ارمیا گذاشت _ گوشت دراوردی پاهات تپل شدن خوراک دراز کشیدنن با چشمای گرد شده نگاش کرد : چرتو پرت نگو مخت تاب برداشته تپل چی؟!؟ پاشو سرتو بلند کن پام درد گرفت محکم بازوشو دور پاهای ارمیا پیچید _ پلی کن دیگه چقد حرف میزنی بلاخره ارمیا فیلمو پلی کرد گرمای بدن لخت اطلس حالی به حالیش کرده بود سرش بدجا بود از استرس و ترس اینکه تحریک شه شر شر عرق می ریخت حرکت نرم انگشتای اطلس رو رونش دیوونش کرد : نکن دارم فیلم می بینم 🫀🫀🫀🫀🫀🫀
5 4870Loading...
34
بمون خوابگاهت جهنمه🤣
5 1920Loading...
35
#MY_DARK_HUNTER #PART_126 🚬🍷 درد بدی تو گردنش پیچید گلوش از شدت درد خشک شد در حد چند ثانیه بود ولی بازم بی جونش کرد هارولد دستگاه پرت کرد تو بغل رویس : درم پشت سرتون ببندید رویس جوابو چک کرد پاک بود مردد گفت : باید هانترو برگردونم خوابگاه دایان ناله آرومی کرد انگشتای هارولد نرم زو جای زخم کشیده می شدن انگار می خواست دردشو کم کنه دستگاه یه زخم سطحی رو پوستش اینجاد کردو از همون طریق پاک بودن شو چک می کرد هارولد از بسته شدن زخم که مطمعن شد ازش فاصله گرفت : رویس یادت رفته آخرین باری که رو حرفم حرف زدی چه بلایی سرت اوردم!؟؟ سرشو پایین انداخت یادش نرفته بود نه تنها خودش بلکه بقیه ام خیلی خوب یادشون بود دایان : کجا باید برم!؟؟ هارولد : بشین سرجات کیدو هنوز از دستت عصانی ام : از دست من!؟؟ رویس : قانون قانونه قربان خودتون خوب می دونید نمی تونم کاری کنم مگر اینکه بخواید عوضش کنید دایان یه قدم جلو رفت : بریم... هارولد تو سکوت نگاهش کرد سایه تاریک روش ترسناک بود _ کدوم خوابگاه!؟ : آخرین خوابگاه کنار دیوار تیز شد روش : فک کردم قرار شد دیگه ازش استفاده نکنیم _ فعلا جا کمه قربان مجبوریم دایان رو به هارولد پچ زد : باید حرف بزنیم بعدا بیا پیشم _ لازم نیست بری چشم چرخوند : باید برم پیش لوییس 🚬🍷
5 1680Loading...
36
اسمش هامونه...! تاجر معروف و سکسی که تو بچگی، دختر عموش و صیغه مادام العمرش میکنن! بعد از ۱۵ سال به اجبار خانواده اش بر میگرده ایران تا با اون دختر ازدواج کنه... برمیگرده چون میخواد  اون صیغه  رو  فسخ کنه، اما با دیدن دلوین، که دیگه اون دختر بچه گذشته نیست ، دل بهش می بسته و...🥹🔥 https://t.me/+42rLnNRVWs9iZGE8 https://t.me/+42rLnNRVWs9iZGE8 عاشقانه ای خاص و دلنشین 🥹😍
7870Loading...
37
لینا... دختر کوچولویی که برای دزدی به خونه‌ی یه نقاشِ جذاب و معروف میره! اما همون شب پسره یه مهمونی بزرگ داره و موقع دزدی دختره رو تو اتاق خوابش گیر میندازه و چون مسته، فکر می‌کنه یکی از مهموناست! لیانا با صاحب خونه سکس می‌کنه و پسره وقتی بکارتش و میزنه....💦🔥 #محــــدودیت_ســــنی🔥🔞 https://t.me/+TIw54yqpYRpiY2Nk https://t.me/+TIw54yqpYRpiY2Nk
1 7060Loading...
38
سرمو که از اب بیرون آوردم ، با دیدن شاهرخی که درست روبروم توی آب بود و خیره خیره نگاهم میکرد کپ کردم هول شده دستهامو دور سینه هام حلقه کردم و سعی کردم بپوشونمشون _ پسرعمو !!! اینجا چیکار میکنین ؟؟ یکی میاد میبینه زشته ... دست دورکمرم انداخت و محکم کشیدم سمت خودش ، با صدای بمی لب زد _ میخوام دختری که به عنوان زنم انتخابش کردن و تست کنم !! گفت و لبهای داغ و ملتهبشو روی لبام گذاشت https://t.me/+g2FTySzSwYcxOGNk https://t.me/+g2FTySzSwYcxOGNk https://t.me/+g2FTySzSwYcxOGNk
1 9820Loading...
39
هامون بهداد...استاددانشگا و تاجر جذاب وهات هیکلی که دخترعموش از بچگی ناف بریده اش بود و بعد از ۱۵ سال برمیگرده و با دیدن نامزدش تموم حس های مردونه اش فعال میشن و همون شب دختره رو جر میده و...🔞💯 شوهرش استاد دانشگاس و برای قبولی توی امتحان میانترمش، واسش میخوره و...🔞🙊💦 https://t.me/+42rLnNRVWs9iZGE8 https://t.me/+42rLnNRVWs9iZGE8
1 7380Loading...
40
از بوی گند بدنم خسته شده بودم، هر عطری میگرفتم یه قیمت بالایی میدادم ولی فیک در میومد و دوانش فقط چند ساعت بود، ولی لدرا بهم یاد داد که با هزینه کم هم میشه یه عطر فوق العاده گرفت😍🫂 https://t.me/+REoPOImSMl4yMmJk https://t.me/+REoPOImSMl4yMmJk
1 4290Loading...
من هرمزم! مرد خشن و سنگدلی که ارباب روستاست. اما چشمم دختر مظلوم و آرومی رو می‌گیره و که برادرش قاتله خواهرمه.. به عنوان خون بس میارمش عمارت با خشونت بهش تجاوز میکنم اما نمیدونستم که چشمای سبزش دل و دینم رو میبره اما وقتی که خیلی دیر شده بود... https://t.me/+MNIBGg4b67Y2Nzc0 https://t.me/+MNIBGg4b67Y2Nzc0
Показать все...
خانوم معلم

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 عروس نحس دختر دهاتی توکا ارباب زاده ماهاراجه ⭕️ تعرفه تبلیغ: @adsbrag رمانای دیگه‌م🍓 @Tokam @khAT00Nam @text_ghallb @maharajee 🔵پارت یک

https://t.me/c/1879995851/15

رمانای تکمیل شده:

https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

👍 1
#پیام_ناشناس 📬 سلام ببخشید یه رمان بود که یه موجود رپتایل خودش به یه زن انسان تبدیل میکنه و دختره داهاتی ۱۵ ساله میدزده بعد کنترلش میکنه و بهش تجاوز میکنه لینکش داری بذاری؟ گمش کردم 🥲 رمانش 🖊📝 چون صحنه های بزرگسالانه داره  لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 پس زود بیاین ..🔞🔥 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
Показать все...
- تَش🔥

درحال تایپ رمان جدید تَش♨️ ( رپتایل) نویسنده: آرگ آیدی چنلام : @gogolaim رمانای تکمیل شده : @Argnashens -روند پارت گذاری : هر روز یه پارت .

_به اون موهای قرمزت میخوره که شیطان باشی... _نه اقا...من شیطان نیستم.فقط موهام قرمزه. سرشو جلو آورد و لب زد : _اگه میخوای به مردم روستا بگم تو شیطان نیستی تا باور کنن باید برام یه کاری کنی... بین پاشو باز و اشاره زد به پایین تنش : _ وقتی تو رو میبینه ،بی قراری می‌کنه... بیا مداواش کن... بین پاش نشستم و زیپ شلوارشو پایین کشیدم. چنگی به موهای قرمزم زد و سرمو به سمت مردونگیش هل داد تا مردونگیش تغییر حالت داد و ازم خواست... https://t.me/+vNXOqwloH61mM2U0 https://t.me/+vNXOqwloH61mM2U0
Показать все...
👍 6 1
#MY_RED_BALLERINA #PART_323 🫀🫀🫀🫀🫀🫀 : باش... همین؟!؟ فقط باش؟!؟ نمی خواست مقاومت کنه اطلس با چشمای بسته سرشو بلند کرد چرخید و اینبار صورت شو تو شکم ارمیا فرو کرد شوکه ناله کرد تکون محکمی خورد : پاشو...پاشو دیگه بسه دیوونم کردی اطلس با لذت دست دور کمرش حلقه کرد ارمیا هرکاری کرد نتونست جداش کنه حتی با وجود این زخمم قوی بود نفسای گرم اطلس از رو لباس شکم شو می سوزوند دست شو زیر لباس ارمیا برد کمرشو چنگ زد : شکم نداری نمی تونم گاز بگیرم باید یکم بیشتر غذا بخوری تپل شی.... با ناله موهاشو چنگ زد : اشتباه کردم کمکت کردم باید همون موقع زنگ میزدم پلیس سرتو بکش عقب جون حنا نکن نمی تونم اذیت نکن پنجه های اطلس تو‌کمرش فرو رفتن خوب می دونست ترس ارمیا از چیه می ترسید تحریک شدن شو حس کنه تیشرت شو بالا زد اینبار زبون داغش رو ناف سفید ارمیا نشست 🫀🫀🫀🫀🫀🫀
Показать все...
410👍 50❤‍🔥 38😈 27🔥 23🍓 5🍾 2🤗 2😍 1
Фото недоступно
#MY_DARK_HUNTER خلاصه رمان 🔞 پارت اول رمان 🥃 خرید VIP رمان 🔮
ژانر : ROMANCE | #EROTIC#                     #ACTION |  #SMUT #FANTASY
لینک پارت : #PART_128 لینک بات @ROSALINAMBOT
Показать все...
88👍 8❤‍🔥 5🤣 2🍓 2🔥 1
این رمانو به هیچ وجه از دست ندید که شاهکاره پیشنهاد خودمه بچه ها❌😍 اگه اهل رمان خوندنید یه رمان متفاوت میخواین بخونید برید تو چنلش❤️‍🔥 👇 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 قشنگا تا ساعت 9 شب لینک فعاله پس جویین شید که از دستش ندید ❌🥹
Показать все...
Repost from N/a
پسره قبلا با دختره دوست بود و کات کردن الان که دید با یه پسر دیگه‌ای داره حرف میزنه حرصش میگیره و روش غیرتی میشه🥹❤️‍🔥 #پارت_واقعی‌رمان👇 با نگاهش داشت منو میخورد ، سر به زیر انداختم که گفت _ اگه تایم داری باهم یه قهوه بخوریم! ابرو بالا انداختم و با صدای ارومی لب زدم _ ممنون من.... وسط حرفم پرید ،دستش رو به سمت میزی که نزدیکمون بود دراز کرد و گفت _بیا رومو زمین ننداز دیگه.... انگار حالیش نبود که گفتم جلسه دارم خواستم جوابشو بدم که صدایی از پشت سرم با سردی لب زد _خانوم محمدی با من جلسه دارن ، ایشالله یه وقت دیگه با شما یه قرار میذارن! این حرفارو با حرص میزد ، مهران نگاهی بین ما انداخت و در اخر رو به من لب زد _ پس یه وقت دیگه باهم بیایم بیرون...یکم حرف دارم باهات! سر تکون دادم و اروم پچ زدم _باشه...فعلا! چه حرفی میتونست داشته باشه جز پیشنهاد دوستی دادن! یکبار به خودش جرعت داده بود و بهم درخواست داده بود اما قاطعانه ردش کردم! بی توجه به هیرمانی که با اخم غلیظش داست نگاهم میکرد وارد اسانسور شدم. پشت سرم اونم اومد و با بسته شدن در با عصبانیت غرید: _کی بود این یارو؟ سرد نگاهش کردم و چیزی نگفتم ، قدمی سمتم کذاشت و غر زد _میگم کی بود ، لال که نیستی حرف بزن! کلافه نفسمو بیرون فرستادم و با خونسردی گفتم _ به تو ربطی نداره! بازوم رو میون دستش فشرد و غر زد _ ربطشم حالیت میکنم؛ تو غلط میکنی با هر خری که هم دانشگاهیته بخوای قرار بذاری! با نفرت دستمو از لای انگشتاش بیرون کشیدم و عصبی گفتم _به تو چه اخه؛ اونِش به خودم ربط داره که قرار بذارم یا نه! چشمای وحشیش ترس مینداخت به جونم ولی پرو تر از این حرفا بودم که بترسم و عقب بکشم ، انگشتم رو تهدیدوار جلوش تکون دادم و غر زدم _ بار آخرت باشه... انگشتم رو میون انگشتش گرفت ، پایین کشید و میون حرفم پرید _ تهدیدم نکن اِلآی!
ادمه پارت در چنل اصلی لینکش بعد حذف از کانال پاک میشه پس جویین شو و از دستش نده❌👇
https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 رمانی که اوایلش یه عاشقانه ناب داره اما کم کم هیجانی میشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای برای اِلآی میفته!📛😨
Показать все...
👍 3
Repost from N/a
#پارت_از_رمان_جدیدمون👇😍 بغضی که تو گلوم سنگینی میکرد رو قورت دادم اما فایده‌ای نداشت صدام لرزون و گرفته بود: _ تقصیر خودت بود سر یه کارِ دوزاری همه چیو زدی بهم ؛ گند زدی به زندگیم! بعد با نفرت نگاهش کرد و بغض دار ادامه دادم: _ من  نموندم ، من لج کردم! تو چرا نموندی درستش کنی؟ تو چرا رفتی پشت سرتم نگاه نکردی؟ تو که ادعای عاشقیت میشد چرا رفتی؟! با کلافگی دست میون موهاش کشید و با لحنی پشیمون گفت _ وقتی دیدم تو اونجوری حرف زدی و بعدم بلاکم کردی، ترسیدم جلو بیام و پَسم بزنی ترسیدم نخوای دیگه ببینیم ؛ بعدش پشیمون شدم که خودمو اونجوری از چِشت انداختم! دستم رو میون دستش گرفت و پچ زد _میدونی چی کشیدم تو این دوسال؟ میدونی وقتی میرفتی دانشگاه یا وقتی برمیگشتی دنبالت میومدم که از دور ببینمت؟! نمیتونستم باهات حرف بزنم ، دورادور با دیدنت سعی میکردم دلتنگیمو رفع کنم اما نمیشُد! من دیگه بُریدم از این دوری ، خسته شدم از نداشتنت! دستم رو کشیدم با دلخوری نگاهش کردم،اشک سمجی که از چشمم چکید رو پاک کردم و غمناک گفتم _درست زمانی رفتی که بیشتر از هروقت‌دیگه بهت نیاز داشتم. روزی رفتی که داشتیم بهم میرسیدیم! پوزخند تلخی زدم و پچ زدم _چه نقشه ها که کشیدیم چه آرزوها که داشتیم... یادته گفتی بهونه دادم دستت که بری؟ من بهونه نداشتم واسه رفتن ، من اصلا نمیخواستم برم....این تو بودی که یهو گذاشتی رفتی! ادامه پارت تو چنل اصلی👇❤️ https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8
عاشقانه ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ... اِلآی عروس یه خانواده بلوچ میشه و تازه این شروع ماجرای پر دردسر اِل‌آی خانومه! چی میشه که یهو سرد میشن از هم؟! کسی سعی  در خراب کردن زندگی هیرمان و اِل‌آی داره؟! کدومشون اشتباهاتی میکنه که خوشی هاشون رو به سمت نابودی میکشه؟!
https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 #عاشقانه #غمگین #مافیایی #پایان_خوش❤️‍🔥 چنل جدید خودمونه جویین بدید چون خصوصیه لینکش تا چند ساعت دیگه باطل میشه ❌
Показать все...
Repost from N/a
دختره برای اینکه خانوادش برای ازدواجش با پسر مورد علاقش مخالفت نکنن ، پسره رو تحریکش میکنه تا باهاش رابطه جن🔞سی برقرار کنه❌🙊 با حلقه دستش که دورم تنگ تر شد ، سر چرخوندم‌ نگاهش کردم! به سمت چرخید ، گونه‌ام رو بوسید و تو چشمام بی حرف زل زد. دستم رو ته ریشش کشیدم و به چهره مردونه اش نگاه کردم ، لبهای قلوه‌ایش وادارم میکرد که ببوسمش! یاد اولین بوسه‌امون افتادم ، بعد از اولین بوسه که از سمت من بود انگار اجازه نامه‌اش رو صادر کرده بودم. هربار که همو میدیدم لبهام رو ریز میبوسید و عقب میکشید! میدونستم که حس مردونگیش تحریک میشه و به خاطر اینکه کار به جاهای باریک نکشه عقب میکشید! ولی الان دیگه برام مهم نبود قراره چی بشه ، شاید اتفاقی که تو ذهنم تصورش میکردم بینمون میفتاد خانواده هامون مجبور به رضایت میشدن! سرمو جلو بردم لبهام رو لبهای گرمش قرار گرفت ، انگار منتظر همین بود که کام عمیقی از لبهام گرفت! روم خیمه زد دستام رو صورتش نشست ، هیرمان ماهرانه لبهام رو میبوسید! دستش اروم از زیر تیشرتی که تنم بود داخل رفت و شکمم رو نوازش داد ، دست دیگه اش رو گونه ‌نشست و با ولع لبهام رو میک میزد و میبوسید! با تمام وجودم میخواستمش، دست بُردمو دو تا دکمه اول پیرهنش رو باز کردم و دستم رو دکمه سومی نشست که...... https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8
عاشقانه بین این دوتا غوغا کرده با وجود مخالفت های خانواده هاشون با هم...🔞❌
Показать все...
1
Repost from N/a
#پیام_ناشناس 👤 سلام ببخشید شما یه رمان تبلیغ کرده بودید که دختره اسمش اِل‌آی بود و عاشق یه پسر بلوچ شده بود و باهم دوست بودن؟!🥹 اما یهو بینشون خراب میشه و پسره میزاره میره... کلا یه رمان که اولاش ملایمو قشنگه بعد هیجانی میشه! رمانش هم پر از صحنه های عاشقانه اِل‌آی و هیرمان بود...❤️‍🔥 میشه دوباره لینکش و بزارید؟! #پاسخ 🗣 سلام عزیزم این رمان کاملا خصوصیه و لینکش هروز تغییر می‌کنه اما من امروز لینکش و واستون میزارم سریع عضو شید تا لینک باطل نشده 😊❤️👇 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8
Показать все...
👍 1