cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

محـــــقِق

بخش کوچکی از داستان پیروزی‌ها، شکست‌ها، غم‌ها شادی‌های آدمی مثل شما🌿 من اروپا زندگی می‌کنم اما ترجیح می‌دم دقیقا نگم کدوم کشور. نصف بیشتر چیزایی که اینجا می‌نویسم خطابش به خودمه شما به خود نگیر لطفا.

Больше
Рекламные посты
455
Подписчики
Нет данных24 часа
Нет данных7 дней
Нет данных30 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Фото недоступноПоказать в Telegram
شادی حق همه آدماست، همون‌طور که آزادی حق همه است، امیدوارم امسال شادی و آزادی سهم مردم ایران بشه.
Показать все...
چند وقتیه که می خوام اینجا بنویسم که دیگه نمی خوام اینجا بنویسم. چیزی در همه ما تغییر کرده و به نظرم دیگه وقت روزانه نوشتن و روزانه خوندن نیست. فرصتش رو نداریم. همه امون کارهای مهمتری داریم. به نظرم چیزی دیگه نمونده که نیاز به اطلاع رسانی داشته باشه، چیزی که برای من از بچگی عیان بود برای دوستم بیست سال پیش عیان شد، برای اون عضو فامیل ده سال پیش برای آشنای دور 5 سال پیش و برای همسایه سه ماه پیش. الان همه چیز عیانه لازم نیست میان روزانه هام دین و مذهب و اثرات مخرب و زیان بارش رو وقتی به زندگی انسان مسلط میشه و قدرت میگیره گاهی عیان و گاهی پیچیده در لفاف مثال توضیح بدم. الان دیگه کیه که ندونه فقط اونی نمی دونه که دلش می خواد ندونه. الان اونچه که من اینجا بخوام بنویسم از نظر خودم چیزی بیشتر از نویز نیست، کما اینکه خیلی چیزایی که می خونم به نظرم فقط نویز می رسن. به شدت هم از درگیر حاشیه شدن و افتادن به دام سانتیمانتالیسم گریزانم. برای من فقط یک راه مبارزه وجود داره پرکتیکال و پر قدرت، در برابر خونخوار جواب های رو با هوی دادنه، چشم در برابر چشمه نه چیزی کمتر، که انتخاب این راه ناشی از شناخت کامل حریفه، شاید مردم سرزمینم هم روزی که به این شناخت کامل برسن سریع تر از دام شیطان رها بشن، بنابراین ترجیح میدم وقتم رو برای اون مدل مبارزه ای که می پسندم صرف کنم. حتما که دلم برای اینجا و برای شما دوست مهربان محترمم تنگ میشه اما مطمئنم و هیچ شکی ندارم که ماها دوباره یه روزی به شادی و در آزادی دست همدیگرو می گیریم. واجب بود که به شما همراه خوبم اطلاع بدم که اینجا دیگه به روز نمیشه. مراقب خودتون باشید.
Показать все...
جواب رپید تست میگه کرونا گرفتم، سال پیش هم دقیقا تعطیلات کریسمس کرونا گرفتم، ولی خب، حالم خوبه. خوب در حد سرماخوردگی ساده.
Показать все...
Repost from Anarchonomy
زمانی که هنوز موتورهای دیزلی کشتی‌ها به صدها سنسور دیجیتال مجهز نشده بودند، وقتی ایرادی پیدا می‌کرد، مهندسی که شرکت آلمانی میفرستاد، می‌اومد کنار موتور می‌ایستاد و فقط به صداش گوش می‌داد، و از همون چیزهایی که از صدا می‌فهمید، می‌گفت ایراد از کجاست، یا اوپراتور چه گندی زده. برای مایی که از روده‌های سگ عبور کرده‌ایم و به صدای موتور نظام وقتی که نو بود آشنایی کامل داریم، بد کار کردنش بیشتر به چشم میاد، و باید به آماتورها مدام فرمان بدیم که این رو جدی نگیر، یا اون رو جدی بگیر.. که البته وقعی نمی‌نهند. که شاید حق دارند. ولی اون‌هایی که دیرتر از همه یادشون افتاد این موتور رو باید خاموش کرد، بیشتر از همه عجله دارند که خفه شدن صداش رو ببینند، و وقتی عجله‌شون به بن‌بست خورد بیشتر از همه مأیوس میشن. همونایی که تازه سه ماهه رادیکال شدن، امروز افسرده‌تر از بقیه هستند. ناامیدی، ویتامین ث انقلابه. اگه دچار کمبودش باشی، مثل ملوانان اکیپ‌های اکتشافی امپراتوری اسپانیا، وسط دریا دندونات میریزه و سپس از پا درمیای. ناامیدی باعث میشه فریب هیچ‌چیز رو نخوری، و کسی که فریب هیچ‌چیز رو نخوره، خطرناک و سرسخت میشه. اما افسردگی، مثل مخدر روانگردان، برای دوره‌ای خیلی موقت و گذرا، احساس غلیظی از زنده بودن بت میده، و سپس به یک مرده تبدیلت می‌کنه. خشم، کینه، نفرت، علائم زنده بودن هستند که در اون دوره موقت، حالت غلظت‌یافته پیدا می‌کنند. اما سر و صدای قبل از مرگ هستند. برای همین آدم افسرده نمیتونه هیچ‌کاری رو ادامه بده. گول اون پالس‌های تند ابتدایی رو میخوره، و فکر می‌کنه قراره ادامه پیدا کنند، اما ادامه پیدا نمی‌کنند. به مرور متوجه میشه از همون اول مرده بوده، و اون پالس‌ها مثل تکون خوردن پاهای هشت‌پایی بوده‌اند که روی میز رستوران قرار گرفته. آماتور درگیر تفسیر اینه که هدف اوباش از اعدام چیه. یکی میگه میخوان مردم رو بترسونند. یکی میگه نه میخوان به خودی‌هاشون روحیه بدن. یکی میگه میخوان از جامعه پزشکی هم خون بریزند تا بگن وام‌دار هیچ صنفی نیستند. غافل ازینکه تشکیلات پوچ‌گرا، هدف نداره. فقط رفلکس داره. این‌بار، بی‌پروایی مردم در توسل به خشونت، مثل چوبی بود که تا ته حلق‌شون رفت، و آدم‌کشی با طناب، مثل حالت تهوع غیرارادی تماس چوب با عصب انتهای دهان بود. این فقط عوق زدن هیولاست، وگرنه حتی با اعدام فله‌ای هم هنوز از کشتار ۹۸ عقبه. در موقعیتی که هیچ‌کدوم از طرفین حالتی تعریف نمی‌کنند که پشیمانی رو در بر بگیره، هر اقدامی صرفا رفلکس اقدامات قبلی خواهد بود. نازی‌ها هرجایی رو که اشغال می‌کردند، طوری رفتار می‌کردند که انگار هیچ حالتی وجود ندارد که یک آلمانی مجبور بشه بگه پشیمانم! پس وقتی اون منطقه آزاد می‌شد، با بدترین شکل ممکن همه کسانی که با نازی‌ها همکاری کرده بودند مجازات می‌شدند. در مواردی حتی به بچه‌هاشون هم رحم نشد. چون پیام این بود: اگه هیچ حالتی نیست که شما پشیمان بشید، هیچ حالتی هم نیست که ما پشیمان بشیم. سیکل رفلکس، ادامه پیدا خواهد کرد؛ و فکر و ذکر تازه رادیکال‌شده‌ها رو مشغول خواهد کرد. اما ما ناامیدهایی که افسرده نیستیم، داریم صداهای خوبی ازین موتور زپرتی می‌شنویم. ازونجایی که این بار ضربه‌ای به حیثیت دستگاه سرکوب وارد شد که سابقه نداشت، به طرز اورژانسی نیاز داشت یک ۹ دی سراسری برای تشییع کشته‌شدگانش راه بندازه. حتی می‌طلبید جنازه‌هاش رو در همه شهرها بچرخونه و دور همه امامزاده‌ها طواف بده. اما طوری برگزار شد که انگار یک جانباز شیمیایی گمنام در یاسوج که شش ماهه در کماست از دنیا رفته. اتفاقا ۹ دی‌ای که الان برای تشییع لازم داشت، از اونی که در ۸۸ لازم داشت خیلی واجب‌تر، و از تشییعی که برای سلیمانی انجام داد، خیلی خیلی ضروری‌تر بود. اما نتونست تکرارش کنه. بچه تازه رادیکال‌شده داره غر میزنه که «پس چرا موتور هنوز روشنه؟». و مایی که صدای روزای خوبش رو حفظیم، با حالتی که انگار داریم سعی می‌کنیم احساس‌مون رو بروز ندیم به همدیگه نگاه می‌کنیم، و فقط با نگاه از هم می‌پرسیم «تو هم داری چیزی که من میشنوم رو میشنوی؟».
Показать все...
این بند ۸ جدی و ضروریه، دیشب یا پریشب استوری علی کریمی رو اتفاقی نگاه می‌کردم تو یک بخش انقلابیون ۵۷ رو نشون میداد که به بانک حمله کرده بودن و داشتن کره‌کره یه بانک رو از جا در می‌آوردن، که خب تلویحا میگه الانم همینکارو بکنید، تو همون استوری (دقیقا همون استوری) یه بخش دیگه یه آقایی بود که می‌گفت حمله به بانک اشتباهه، و اگه کسی عملگرا باشه و بخواد کاری بکنه می‌مونه که بالاخره بانک هدف خرابکاری هست یا نه؟ البته که امیدوارم گروه‌های عملگرای این انقلاب پای اینترنت و شبکه اجتماعی نباشن.
Показать все...
Repost from چتمارس
خیلی خلاصه، خیلی مهم: رابرت گرین، نویسنده‌ی مطرح آمریکایی، امروز برای مردم ایران یه ویدیوی طولانی فرستاده که من خلاصه‌ش رو این‌جا خدمتتون می‌گم: ۱- حکومت‌های دیکتاتوری ممکنه ظاهر قدرتمندی داشته باشن؛ اما از مردم می‌ترسن. چون تعداد اونا بیشتره. ۲- ایجاد «جدایی» و «خفقان» اصلی‌ترین ابزار حکومت برای مبارزه با مردم به حساب میاد. ۳- جدایی مردم از هم باعث می‌شه اونا نتونن نارضایتی خودشون رو به هم ابراز کنن. وقتی مردم بدونن توو این نارضایتی تنها نیستن، احتمال اقدامشون بیشتر می‌شه. ۴- گرین این‌جا از مفهومی به نام «راز عمومی» صحبت می‌کنه؛ همه می‌دونن از زندگی‌شون رضایت ندارن؛ اما جدایی اونا از هم باعث می‌شه فضایی برای ابراز اون پیدا نکنن. ۵- ابزار بعدی، خفقانه. گرفتن صدا از مردم. این‌جاست که مردم شروع می‌کنن به ساختن شعار و از پنجره‌ها فریادش می‌زنن؛ یا روی در و دیوار و اسکناس می‌نویسنش تا بتونن هم‌و پیدا کنن. ۶- مسئله‌ی بعدی، زمانه. جرقه‌های انقلاب معمولن با قدرت و سرعت بالایی شکل می‌گیرن؛ اما طبیعت انسان اینه که اجازه نده خشم خیلی عمر کنه. به همین خاطر، معمولن فاصله‌ی بین خیزش‌ها بیشتر و بیشتر می‌شه. این‌جا دو حالت به وجود میاد: - یا اون انقلاب محو می‌شه و سرکوب‌ها با شدت بیشتری ادامه پیدا می‌کنن. - یا این که گروه‌های انقلابی متنوعی به وجود میان که توو بازه‌های زمانی مختلفی به خیابون میان و جنبش انقلابی رو زنده نگه می‌دارن تا بقیه فرصت تجدید قوا داشته باشن. این استمرار باعث ایجاد ریزش و شکاف بین نیروهای سرکوب می‌شه. یعنی مردم می‌تونن همون ایجاد تفرقه رو با استمرار قیام، روی خود حکومت پیاده کنن! ۷- مسئله‌ی مهم بعدی اینه که نظام دیکتاتوری محل رشد فساده و اقتصاد و منابع کشور در اختیار مقامات این نظامه. اما همین مسئله می‌تونه نقطه ضعف اونا باشه. گرین می‌گه اعتصابات مقطعی بد نیستن؛ اما اعتصابات سراسری پیام قدرتمندتری دارن و قدرت اتحاد مردم رو بهتر نشون می‌دن. ۸- در انتها، گرین اضافه می‌کنه: جنبش‌های بدون رهبر با تمام مزایایی که دارن، فقط برای شروع جنبش مناسبن. ایران هم حالا توو همون نقطه‌ست: جنبش شکل گرفته و خود مردم به نتایجی رسیدن که با اونا یاد گرفته‌ن اون رو چطور زنده نگه دارن. اما حالا مردم ممکنه از خودشون بپرسن: قدم بعدی باید چی باشه؟ این‌جاست که بالاخره باید یه گروه رهبری جنبش رو به عهده بگیره تا به اون جهش بده.
Показать все...
و تو چه می‌دانی که پِهِن چیست؟ پهن چیزی است که در کاسه سر زهرا نامی (و همچنین حیوانات دوپای شبیه به خودش با نام بسیجی و جیره خور و...) به جای مغز وجود داره و باعث میشه این خزعبلات رو در جواب کسی که گفته ما حق اعتراض داریم بنویسه. و تا ابد جای علامت سوال و تعجب از مغزی که شسته شده، پوچ شده و هیچی جاش نیست جز پهن. بعد از مدت‌ها، شاید بهتره بگم سال‌ها سری زدم به جایی که ببینم جبهه مقابل چی برای گفتن داره. وا عجبا از این حجم از پهن.
Показать все...
همیشه بهشون زور گفتن؟ خب این مشکل خانوادگی ربطی به خیابون نداره. باید مساله شون رو با خانواده‌شون حل کنن. دلار ۳۶ هزار تومانه؟ خب که چی؟ داریم زندگی می‌کنیم. وضعمون از چند میلیارد آدم دیگه روی زمین بهتره. نه لازمه مثل مردم ژاپن یه زندگی ماشینی تک بعدی داشته باشیم، نه لازمه مثل مردم هلند توی خونه کاپشن و کلاه و جوراب پشمی بپوشیم، نه مثل بسیاری از مردم انگلیس و فرانسه مورد تعرض و خشونت نژادی قرار می‌گیریم، نه مثل مردم افغانستان هر روز جایی منفجر میشه، نه مثل مردم سومالی از گرسنگی داریم می‌میریم... تا کی قراره افسردگی‌ها و مشکلات شخصی رو که حاصل تصمیمات خودمون و تربیت پدر و مادرمونه، به جامعه و حکومت فرافکنی کنیم؟ چیزی که این رفتارهای هیستریک به ما میگه، نه تلاش برای یه زندگی معمولیه، نه انسانیت. یه حرکت سخیف و از سر ضعفه که هیچ حیوان هوشمندی حاضر نیست انجامش بده. چه برسه به انسانی که برای آرامش روان خودش و جامعه‌ش ارزش قائله.
Показать все...
بین این همه خبر غم انگیز من نمی‌تونم بیخیال اون طفلکی بشم که دیروز تو آزمایشگاه دانشکده شیمی صنعتی سوخت و خبرش زیر خبرهای دیگه دفن شد، سرباز امریه نخبه. مصیبته که از در و دیوار اون مملکت می‌ریزه.
Показать все...
Repost from Anarchonomy
انتقام اعدام‌شدگان، وعده‌های هیجانی توخالی هستند، نه بیشتر. ملت ما اگر انتقام‌گیر بود انتقام اعدام‌های دهه‌شصت رو می‌گرفت. اگر انتقام‌گیر بود و اعدام خیابانی ندا رو می‌دید، الان قالیباف زنده نبود و افتخار حذف قاسم گروگانگیر نصیب یک آمریکایی بسازبفروش نمی‌شد. اگر انتقام‌گیر بود انتقام کسانی رو می‌گرفت که در ۹۸ فقط به جرم ایستادن جلوی مغازه‌شون کشته شدند. ملت ما اگر انتقام‌گیر بود الان هیچ مأمور معذور دولتی جرئت نمی‌کرد پاش رو بذاره تو ماهشهر. لازم نیست به گذشته رجوع کنیم؛ ملت ما اگر یک ملت انتقام‌گیر بود مأموری که سر ژینا رو به دیوار کوبید الان زنده بود؟ انتقام، حتی در صورت محق بودن نیاز به حداقلی از قساوت قلب داره که در مردم ایران جاری نیست، و ازونجایی که فرقه داعش شیعه که به خون تشنه‌ست، در عطش خودش تنهاست و هیچ نیروی قرینه‌ای در برابر خودش نداره که همونقدر عطش خون داشته باشه، اقلیتی که مجهز به قساوت هستند مثل براده‌های آهن در برابر یک مگنت، جذب همون فرقه میشن، نه اینکه در جبهه مردم قرار بگیرند. ملت عاطفی توانایی قتل نداره، و مرگ خودش رو به قاتل بودن ترجیح میده. حتی وقتی عمله‌ی داعش زیر دست و پا مورد ضرب و شتم قرار می‌گیره، اگه میگه «بسشه» به خاطر این نیست که محاسبه‌ای حقوقی یا اخلاقی در ذهنش انجام داده. میگه بسشه چون دچار پنیک عاطفی شده. حتی محاسباتش درباره خرابکاری شرافتمندانه، درباره درستی یا نادرستی این استراتژی نیست. بلکه ازینکه مردم به خاطر تبعات اون خرابکاری مجبور بشن برای گرمایش از علاء‌الدین استفاده کنند دچار پنیک عاطفی میشه. ملتی که درباره همه‌چیز درگیر عواطفه نمی‌تونه از خشونت به عنوان یک ابزار قابل اتکا و برنامه‌دار استفاده کنه. اگر هم خشونتی در گوشه اطراف رخ بده، پراکنده، دفعی، هیجانی و رندومه. ملت درگیر عواطف، ترجیح میده به سوگ بشینه تا اینکه شاید احتمالا احیانا بعدها با وجدانش به صحبت بشینه. اگر نصف کسانی که هرسال خودکشی می‌کنند یا با داروهای اعصاب به تدریج خودشون رو از بین میبرند، به جای خودکشی و خودزنی و خودتخریبی، انتحار هدف‌دار می‌کردند، امروز در یک وضعیت کاملا متفاوت بودیم. خودکشی ترجیح داده میشه چون مرگ ترجیح داده میشه. بی‌دلیل نیست که در بین انواع و اقسام مناسک مذهبی، عزاداری بیشترین برجستگی رو در ایران پیدا کرد. این ملت قرن‌هاست که مرگ و سوگواری بعد از مرگ رو انتخاب و در برابر کشتارهایی فقط تماشا کرده که بقیه ملت‌ها رو میتونست به شورش بکشونه. اگه لهستانی‌ها فجایعی که ما دیدیم رو می‌دیدند تا الان پانزده گردان زیرزمینی فقط برای انتقام تشکیل داده بودند. اون‌ها قبلا این کارو کردن، و نازی‌ها رو حتی اگه زیر سنگ هم پنهان شده بودند پیدا می‌کردند و جمجمه‌شون رو خرد می‌کردند. با اینکه نازی‌ها در پنهان‌کاری خبره بودند. در ژاپن یک جوان فقط چون حس می‌کرد نخست‌وزیر در فلاکت خانواده‌ش نقش داشته، با وسایل الکترونیکی یک شاتگان ساخت و با یک طرح حساب شده نخست‌وزیری که حتی محبوب بود به قتل رسوند، و همه‌چی طوری پیش رفت که به نظر می‌رسید جامعه جهانی عزادارتر از خود ژاپنی‌هاست! در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی ژاپن، حادثه طوری بررسی شده و به بحث گرفته می‌شد که انگار اتفاقی طبیعی رخ داده و باید منتظرش می‌بودند و قاتل در وضعیتی کوانتومی، همزمان که حق نداشت این کارو بکنه، حق داشت این کارو بکنه! که نشون میده چه روحیه خشن و سردی پشت این جامعه آرام و تکنولوژیست قرار گرفته‌. باید با این واقعیت کنار اومد که ملت ما، همان ژاپنی‌هایی با پوست سبزه نیستند، و همان لهستانی‌هایی با موهای تیره نیستند. روسیه تا حالا نتونسته بدون اتحاد با یک کشور پیشروی غربی، در یک جنگ تمار عیار به موفقیت چشمگیر برسه، و الان هم داره نمیتونه. اوکراینی‌ها قبلا هم در فلاکت‌بارترین وضعیت از پس مهاجمان بی‌رحم براومدن، و الان هم دارند می‌تونند. این نظریه علمی نیست، اما برداشت من اینه که ملت‌ها کارهایی که قبلا تونستن انجام بدن رو بعدها در آینده هم میتونند انجام بدن، حتی اگه شرایط خیلی فرق کرده باشه، و کارهایی که قبلا نتونستن رو بعدا هم نخواهند توانست، حتی اگه شرایط خیلی فرق کرده باشه. ما قبلا تونستیم بارها و بارها شورش کنیم، بعد ازین هم می‌تونیم. اما هیچوقت نتونستیم انتقام‌گیر باشیم، و بعد ازین هم نمی‌تونیم. این صرفا یک برداشت شخصیه، اما بر اساس همین معیار، کاملا اطمینان دارم به این موضوع که هرچقدر من و هرکسی همفکر من، این ملت رو تشویق کنه به کاری که نمیتونند انجام بدن و نمیخوان که بتونند، هیچ تأثیری روشون نخواهد داشت. ارائه استراتژی‌های آلترناتیو، حتی اگه وجود داشته باشه، کاملا بلاموضوعه، چون این ملت کار خودش رو خواهد کرد و کاری به ایده‌ها و حرف‌ها و تحلیل‌های امثال من نخواهد داشت. حتی اگه «کار خودش» فقط خون دادن یا تماشای خون دادن باشه.
Показать все...