cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

وارستـگی؛ فلسفه، ادبیات و موسیقی

دیوار بلندی آن جاست که سعی دارد متوقفم سازد، علامتی بر آن حک شده است که می‌گوید: مالکیت خصوصی، لیک در پشت آن چیزی نقش نبسته است - این سرزمین برای من و تو ساخته شده. -وودی گاتری | این سرزمین ازان توست

Больше
Рекламные посты
288
Подписчики
Нет данных24 часа
+77 дней
+930 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

.
Показать все...
Repost from درنگ‌ها
امید به دولت از نظر من انتخابات این دوره اصلاً حائز اهمیت نیست، مانند انتخابات ریاست‌جمهوری قبلی. در شرایطی که بحران مشروعیت حاکمیت، عیان و برملا شده و هم حاکمان و هم طیف‌های مختلف مردم از کاهش چشمگیر سرمایۀ اجتماعی و مقبولیت جمهوری اسلامی آگاه‌اند، شرکت یا عدم شرکت، هر دو به تنهایی واکنشی، منفعلانه‌ و بی‌ثمرند. مسئلۀ اصلی این است که چگونه می‌توان از خودِ «امید به دولت» رها شد، چگونه می‌توان از خودِ فرافکنی مسئولیت ناکارآمدی به این یا آن رئیس‌جمهور، از خود بازیِ رقت‌انگیز و تحقیرآمیز انتخاب بین بد و بدتر، از خود محدودیت‌ها و قواعد بازی‌ای خارج شد که زمینش را حاکمیتی ناکارآمد، ایدئولوژیک و غیردموکراتیک رقم زده است. چه رای بدهیم چه ندهیم، هیچ کار مهمی انجام نداده‌ایم و بازهم صرفا به یک عمل بی‌خاصیت امید بسته‌ایم. کار مهم یافتن راه‌های بدیل رهایی‌بخش برای مقابلۀ همزمان است با هرشکلی از استبداد، چه داخلی چه خارجی، مقابله با مکانیسم‌های فریبکاری رسانه‌ای، چه از سوی حکومت چه از سوی اپوزیسیون، با تحمیل ایدئولوژیک سبک زندگی، با مکانیسم‌های ناعادلانه، چه دولتی چه خصوصی، چه شفاف چه غیرشفاف. مسئله تغییر زمین بازی است، نه درجا زدن یا پسرفت به تجربه‌های شکست‌خورده‌ی تکراری و جنگ‌های زرگری بین شرکت و تحریم، بین بد و بدتر، بین ترس و نفرت، بین انفعال و انفعال. با این وصف، من شخصاً در این انتخابات رای نخواهم داد، نه چون عدم شرکت را مبارزه می‌دانم، بلکه چون هیچ اهمیتی برای انتخابِ یک تدارکاتچیِ بی‌اختیار، آن هم از بین این گزینه‌های گوش به فرمان، قائل نیستم و در عوض، خواهم کوشید تا در راستای تحقق آزادی و پرورش آگاهی، به وظیفۀ سیاسی و اخلاقی‌ام، به عنوان شهروند، به عنوان انسان، بیرون از این مسیرهای بی‌خاصیتِ از پیش هدایت‌شده و اشغال‌شده، عمل کنم. محمدمهدی اردبیلی ۷ تیرماه ۱۴۰۳
Показать все...
آغاز ثبت‌نام دورۀ «ریاضیات برای اهالی فلسفه» به هدایت: #امیرحسین_رشنودی - معرفی دوره:
هدف دورۀ «ریاضیات برای اهالی فلسفه»، ایجاد شکلی از آشنایی با مفاهیم پایۀ ریاضی است که متأسفانه، اغلب افراد به علت شیوۀ تدریس نامناسب یا ذهنیت منفی نسبت به ریاضیات در مدارس از آن محروم مانده‌اند. طی این دوره، مفاهیم پایۀ ریاضیات و مثال‌هایی از کاربست آن‌ها توسط فلاسفه شرح داده می‌شوند تا افراد در پایان دوره، علاوه بر مواجۀ درست و روشمند با این مفاهیم، از به‌کارگیری آن‌ها در فرآیند اندیشیدن خود ابایی نداشته باشند.
- جزئیات دوره:
سطح دوره: مقدماتی - بدون پیش‌نیاز تعداد جلسات: دو ترم، هر ترم 5 جلسه مجموعاً 10 جلسه) هزینۀ ثبت‌نام: برای هر ترم، مبلغ 200هزار تومان در نظر گرفته شده است، ولی علاقه‌مندان می‌توانند با هرمقدار تخفیف دلخواه (و حتی بدون پرداخت هزینه)، پرداخت قسطی و ثبت‌نام دونفره نیز در این دوره شرکت کنند. این دوره پس از چندین ماه به صورت رایگان و بر پایۀ دهش (Donation) در اختیار عموم قرار خواهد گرفت. (جزئیات بیشتر و سرفصل‌ها در اسلایدها)
ثبت‌نام: @TaamoqSupport #فلسفه، #ریاضیات Taamoq | تَعَمُّق
Показать все...
رنانی از جان ما چه می‌خواهد؟ در باب رنانی، فاضلی و پدیده‌های مشابه تصمیم گرفته بودم در مورد انتخابات نه نظری بدهم و نه متنی بنویسم. ترجیحم این بود که با سکوت از کنار این موضوع رد بشوم و وقتم را برای مسائلی اساسی‌تر بگذارم. ولی دو پدیدۀ این روز‌ها، یعنی فاضلی و رنانی، و البته تنی چند از آشنایان، مرا به این واداشتند که کوتاه به این موضوع بپردازم. این متن را نباید در رد رأی‌دادن با تأیید تحریم انتخابات خواند: قبلاً هم گفته‌ام، کلیت این قضیه را بی‌تأثیر، یا نهایتاً کم‌تأثیر می‌دانم (و البته از این هم مطمئنم که اگر هم تأثیر کمی در کار باشد، نه برای ما فرودستان که برای عدۀ دیگری‌ست). این جستار، تلاشی‌ست برای افشای جایگاه کسانی که بزدلانه یا ریاکارانه (یا شاید هردو) تلاش می‌کنند شرکت در انتخابات را امری معقول جلوه دهند. من بر خلاف برخی از دوستان این مسئله را اخلاقی نمی‌دانم، و عمیقاً هم معقتدم اگر قرار است با رأی‌دادن احوال شخصی فردی تغییر کند (اخراج نشود، ارتقا بگیرد، به دردسر نیفتند و…) باید رأی بدهد، ولی دقیقاً به این خاطر که تأثیری مستقیم بر شخص او دارد و نه بیشتر. پس از انتشار این جستار، دیگر نه در باب این موضوع خواهم نوشت و نه حتی به انتقادات احتمالی پاسخ خواهم داد: ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان! برای مطالعۀ جستار کلیک کنید
Показать все...
رنانی از جان ما چه می‌خواهد؟ در باب رنانی، فاضلی و پدیده‌های مشابه

فلسفه از جنبۀ انتقادی‌اش (منظورم انتقادی در معنای گستردۀ آن است) چیزی است که سلطه را در تمام سطوح و اشکالی که وجود دارد، خواه سیاسی، اقتصادی، جنسی، نهادی یا هر چیز دیگر، به پرسش می‌کشد. / میشل فوکو سر و کلۀ روشنفکر‌های دلسوزِ ایران و ایرانی دوباره پیدا شده است: در کانال‌های ملی، در اکسپلور اینستاگرام، در مناظرات «آزاد» (!) یوتوب، و خلاصه، در هرجایی که خلق الله حضور دارند، عزیزانِ دغدغه‌مند هم هستند تا به ما بگویند «سیاست عرصۀ آرمان‌گرایی نیست» و «باید عمل‌گرا بود» و «نباید احساسی عمل کرد» و از این دست خزعبلات.…

اخراج محمد فاضلی یک مسئلۀ فرهنگی بود! فاضلی در زمانی که رامبد جوان بچه‌اش را در کانادا به دنیا آورده بود و مردم از این شاکی بودند که «پس اینهمه ایران ایرانت فقط برای ما بود؟!»، یادداشتی نوشت و شکایت کرد که چرا مردم بر سر بچۀ رامبد «پستان به تنور می‌چسبانند» اما هیچ‌کس به سوختن کارخانۀ کاله در عراق توجهی نمی‌کند؟! و چنین فرموده بودند که نتیجۀ بی‌توجهی و بی‌احترامی مردم به سرمایه‌های اقتصادی و فرهنگیشان (یعنی شرکت کاله و آقای فاضلی) ایران‌گریزی رامبدها می شود!!!! فاضلی، این مشاور زیرک دولت و کارمند دم‌و‌دستگاه ایدئولوژیکش، هیچ فکر نکرده بود که مگر سرمایه‌ها به مردم می‌رسد که باید نگرانش باشند؟! صحبت از تزویر و بی‌شرمی‌ست دکتر جان؛ وگرنه رامبد و بچه‌اش و ایران‌گریزی‌اش به کتف چپمان هم نیست. جناب فاضلی در یادداشت سوزناکش بعد از اخراج، فرموده‌اند که ایران تنها دارایی مشترک ما ایرانیان است (!) تا بر این سرپوش نهد که سهم بسیاری از ایران یک هیچ مطلق است، حتی یک وجب. کسی که از ایران صحبت می‌کند بر شکاف طبقاتی آن ماله می‌کشد، کسی که ایرانیان را کلیتی یکدست می‌خواند بر استثمار و نزاع طبقاتی سرپوش می‌گذارد. همانطور که وقتی نگران سرمایه است نمی تواند نگران طبقۀ کارگر باشد. آلتوسر به‌درستی می‌گفت مهم نیست کسی چه میزان فاضل باشد، مادامی که استثمار سرمایه را نچشیده باشد، سرمایۀ مارکس را نخواهد فهمید. جناب فاضلی هم مهم نیست چقدر دانش‌آموخته و باسواد باشد، چراکه سواد و فضیلتش بورژوایی‌ست. دکتر فاضلی و دوجین از اساتید دانشگاه در بسیاری از اعتراضات تهیدستان و در هنگامۀ بحران‌های معیشتی، با تحلیل‌های فرهنگیشان و فرهنگی‌کردن همه‌چیز نه تنها تولید آشفته‌فکری می‌کردند، بلکه با انداختن بار قصورات بر گردن مردم و مسائل فرهنگی و نه اصلاح‌گران وضع موجود، نقش کسانی را داشتند که با تغییرات ناچیز اجازه ندهند چیزی تغییر کند و ایران برای منتفعان از ایران، من‌جمله خود او، برقرار باشد. اکنون ماهم در قبال اخراج ایشان و امثالهم می‌گوییم ایشان به‌واقع تعدیل نیرو شده‌اند و مشکل عدم مداراست و فرهنگ ایرانی باید مداراگرا شود و از این حرفا. در هر حال، این مسئله نبرد جهل علیه باطل است و تنها ارتباطش با ما فرودستان، عدم ارتباط آن با ماست. ﹏﹏✎ #عادل_ایرانخواه #محمد_فاضلی، #اصلاح‌طلبی، #ایران، #سیاست Taamoq | تَعَمُّق
Показать все...
پاسخ‌نامه‌ای برای تمامیِ آزمون‌ها! زمانی که موسلینی دستور زندانی شدنِ گرامشی را صادر کرد، این جمله را بر زبان آورده بود: "نباید اجازه داد که این مغز فکر کند"، گرامشی در زندان اما درخشان‌ترین آثارش را نوشت تا فاشیسمِ زمانۀ ما برای سرکوبِ تفکر ترفندهای دیگری بیابد. به این ترتیب روح موسولینی در کالبد بوروکراسی زندگی دوباره یافت. زندان‌ها ملایم‌تر و میله‌هایش درونی شدند، تا نام دیگری بیابند؛ "مدرسه"! مجازات و سرکوب رنگ باختند و تشویق و پاداش سربرآوردند. قدرت نامرئی شد اما قربانیانش را هر روز مرئی‌تر ساخت. ابزار قدرت این بار قضاوت‌های بهنجار‌ساز بود. سلسله‌مراتبی از پاییدن که فرد را رام و آرام سازد. فوکو توضیح می‌دهد که چگونه خرده‌مجازت‌های مربوط به زمان (تأخیر، غیبت)، مربوط به فعالیت (بی‌توجهی، سهل‌انگاری، بی‌همتی)، مربوط به رفتار (بی‌ادبی، نافرمانی)، مربوط به سخن‌گفتن (پرحرفی، گستاخی)، مربوط به بدن (ایستارهای نادرست، اداهای نامربوط) و مربوط به مسائل جنسی (بی‌نزاکتی و بی‌حیایی) به‌شدت اعمال می‌شود، تا دریابیم که نبودن در زندان فقط توهمی از آزادی را برای ما ایجاد کرده است. اگر که زندان‌ها پس از ارتکاب جرم ما را حبس می‌کنند، اکنون شبکه‌های حبسی از همان بدو زندگی ما را در آغوش می‌کشند. زندانبانان اکنون با امتحاناتشان و اخم و لبخندهایشان کماکان سعی در اجرای فرمان موسولینی دارند؛ "نباید اجازه داد این مغزها فکر کنند". برشت در وصف حال ما چنین سروده است:
آنچه در تو کوه بود هموارش کردند و دره‌ات را پر بر تو اکنون راهی صاف می‌گذرد.
برای مطالعه متن کامل کلیک کنید یا Instant View را در پایین پست لمس کنید. ﹏﹏✎  دانشجویان دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی ۱۴۰۱ دانشگاه کردستان #جامعه‌شناسی، #دانشگاه، #مدرسه، #آموزش، #میشل_فوکو، #ژاک_رانسیر، #اسلاوی_ژیژک، #امتحان، #قدرت Taamoq | تَعَمُّق
Показать все...
پاسخنامه‌ای برای تمامیِ آزمون‌ها!

زمانی که موسلینی دستور زندانی شدنِ گرامشی را صادر کرد، این جمله را بر زبان آورده بود: "نباید اجازه داد که این مغز فکر کند"، گرامشی در زندان اما درخشان‌ترین آثارش را نوشت تا فاشیسمِ زمانۀ ما برای سرکوبِ تفکر ترفندهای دیگری بیابد. به این ترتیب روح موسولینی در کالبد بوروکراسی زندگی دوباره یافت. زندان‌ها ملایم‌تر و میله‌هایش درونی شدند، تا نام دیگری بیابند؛ "مدرسه"! مجازات و سرکوب رنگ باختند و تشویق و پاداش سربرآوردند. قدرت نامرئی شد اما قربانیانش را هر روز مرئی‌تر ساخت. ابزار قدرت این بار قضاوت‌های بهنجار‌ساز…

تأملی در باب شعر و شاعری تقدیم به محمدامین یاوری مدت‌ها این پرسش ذهن مرا مشغول کرده بود که «شعر خوب چگونه شعری است؟». چاپ کتاب شعر «نجوای تاریکی» از دوست خوبم محمدامین یاوری بهانه‌ای شد برای پرداختن به این موضوع. پاسخ به این پرسش می‌تواند وجوه مختلفی به‌خود بگیرد: از مباحث عروضی تا استفاده از صناعات ادبی و…، و هدف از این جستار نه بی‌اهمیت جلوه‌دادنِ این مباحث، که پرداختن به این پرسش از منظرگاهی دیگر است. کلیات یک شعر همزمان از دو چیز خبر می‌دهد: احوالات درونی شاعر (۱) و عصری که شاعر در آن می‌زی‌اد (۲). تلاش خواهیم کرد پیرو گفتۀ اسپینوزا که "تصور هر حالتی که بدن انسان در آن به وسیله‌ی اشیای خارجی متأثر شده است، باید مستلزم طبیعت بدن انسان و هم‌زمان مستلزم طبیعت جسم خارجی باشد" مختصراً به تعریف و ارتباط این دو، و سپس ارتباطشان با شعر بیندیشیم تا بلکه ما را در تأمل به پرسش‌مان یاری کنند: ۱. در معنای مراد شده، آن‌چه که از آن به‌عنوان «احوالات درونی یک بدن» یاد می‌شود، چیزی نیست جز "مجموعه‌ای از رد پاهای بد‌ن‌های خارجی" که در فراخنای زندگی دائم بر او اثر می‌کنند. پس هدف از پرداختن به این امر، نه تفکیک آن از جهان، که از قضا تأکید نهادن بر این مهم است. ۲. اگر بپذیریم که مؤلف (شاعر، نویسنده، فیلسوف،…) چیزی نیست جز کانونی تهی که نیروهای متفاوت در آن کانون تجمیع شده و اثری را، یا امرِ نو-پدیدی را به‌وجود می‌آورند، آن‌گاه می‌توانیم با فاصله‌گرفتن از «تحلیل روانشناختی» (که باب روز است و به شعر و فلسفه و سینما هم خلاصه نمی‌شود) به «فهم فلسفی» یک اثر نزدیک شویم. بسیار خب، پس اگر شعر چیزی نیست جز احوالات درونی شاعر، که خود نوعاً محصول جهان پیرامون است، چه چیزی برای گفتن باقی می‌ماند؟ در این صورت می‌توانیم بگوییم آنچه که شعری را خوب و شعری را بد می‌کند، چیزی نیست جز جهان پیرامون شاعر، و اضافه کنیم که «این ارزش‌گذاری‌ها نسبی است» و از این طریق خودمان را راحت کنیم. ولی این حکم عجولانه و ناسنجیده است. برای مطالعه متن کامل کلیک کنید یا Instant View را در پایین پست لمس کنید. ﹏﹏✎ #ع_وارسته  #شعر، #ادبیات، #فلسفه_هنر Taamoq | تَعَمُّق
Показать все...
تأملی در باب شعر و شاعری

مدت‌ها این پرسش ذهن مرا مشغول کرده بود که «شعر خوب چگونه شعری است؟». چاپ کتاب شعر «نجوای تاریکی»* از دوست خوبم محمدامین یاوری بهانه‌ای شد برای پرداختن به این موضوع. پاسخ به این پرسش می‌تواند وجوه مختلفی به‌خود بگیرد: از مباحث عروضی تا استفاده از صناعات ادبی و…، و هدف از این جستار نه بی‌اهمیت جلوه‌دادنِ این مباحث، که پرداختن به این پرسش از منظرگاهی دیگر است. کلیات یک شعر همزمان از دو چیز خبر می‌دهد: احوالات درونی شاعر (۱) و عصری که شاعر در آن می‌زی‌اد (۲). تلاش خواهیم کرد پیرو گفتۀ اسپینوزا که "تصور هر حالتی…

ناله‌های رنجوران يكی از رايج‌ترين عاداتی كه  در محاورات روزمره به چشم مي‌خورد، «ناله كردن» است. ما همه با عمومی كردن «رنج» با هدف طلب «همدردی» آشناییم. ما فريادی می‌شنويم و فردی را مشاهده می‌کنیم كه از درد به خود می‌پيچد. با آگاهي يافتن از درد وی، چه واكنشی از ما سر می‌زند؟ لابد سری به ناراحتی تكان می‌دهیم (تازه اگر در دلمان خوشحال نشويم كه «چه خوب كه اين درد به جان ما نيفتاده»). اما به راستی از درد وی چه می‌دانيم؟ ما در خوشبينانه‌ترين حالت سعی می‌كنيم با يادآوری نمونه‌ای مشابه از دردهای خودمان، به نوعي همذات‌پنداری دست يابيم كه آن را «همدردي» می‌نامیم. فرد با عمومی ساختن رنجش، به وسيلۀ فرياد كشيدن و طلب كمك كردن، خواستار به اشتراک گذاشتن رنجش با ديگران است. آن هم ديگراني كه جز سر تكان دادن و آه كشيدن، كاری از دستشان بر نمي‌آيد. وضعيت مذكور نوعي پارادوکس دردناک را برای فرد رنجور آشکار می‌سازد: «من رنج مي‌برم، اما تو چرا عین خیالت نیست؟» اینجاست که فرد برای متاثر کردن دیگری به اغراق و ترفندهای دیگر روی می‌آورد. اما هرچه می‌گذرد، وضعیتِ فرد رقت‌انگیزتر می‌شود. به خصوص اگر عامل رنج او مزمن باشد. فرد هر روز از دردش همچون یک امر یِکّه با شما سخن می‌گوید، حال آنکه این امر برای شما رفته‌رفته به یک غرغر تکراری بدل شده است. در اينجاست كه فرد رنجور، هر آنچه قابل احترام بوده را از دست داده و  به نوعی گدایی رقت‌انگيز تن می‌دهد که البته برایش بی‌حاصل است. رنجِ بیشتر، امکان کسب ترحم بیشتر را فراهم می‌سازد و در نتیجه، افراد وارد نوعی رقابت مازوخیستی می‌شوند. از سوی دیگر، براي فردی كه رنج مرا حس نمی‌كند – يعنی عملاً هر فردي غير از خودم – به سرعت مقايسه‌اي بين رنج من با افرادی كه دچار وضعیت بدتری هستند، اتفاق می‌افتد. بدین طریق، در بسیاری موارد، رنج من در عرصۀ عمومي بسیار مضحك مي‌نمايد. مثلاً فرض کنید من از خراشي بر دستم در عذابم كه در عمومي شدن آن و مقايسه شدن اين رنج با كساني كه مثلاً هر دو دستشان را از دست داده‌اند، به جاي ترحم، استهزاء نصيبم خواهد شد. درواقع با عمومی كردن رنج، ما رنجهای جزئیِ خود را از تراژدی به كمدی بدل می‌سازیم. هرچند تردیدی وجود ندارد که هرگونه رنج به هر ميزان و شدتی كه باشد، برای فرد رنجور حكم يك رويداد رنج‌آور يكه را دارد. يعنی هر چند مثلاً رنج كودكی كه برای خريدن بستنی در برابر والدينش، اشك می‌ريزد، قابل مقايسه با كودكي نيست كه روزهاست از گرسنگی طلب غذا می‌كند، اما بازهم نمی‌توان منكر رنج كشيدن كودك نخست شد. رنج صرفاً در بیانِ بی‌واسطه و همراه با ناله است كه مضحك ومبتذل می‌نمايد. اما آيا عمومی كردن رنج در هر شكل ممكن، مبتذل است؟ در هنر، ادبيات، فلسفه و غیره به وفور شاهد آثاری هستيم كه از رنج ناشی شده‌اند، اما چیزی فراتر از غرغر و ناله را بازنمایی می‌کنند. درواقع خصيصۀ عمدۀ اين آثار آن است كه با عمومی كردن رنج، به ورای خويشتن نظر دارند و شاید بتوان گفت که با تعمیم رنج خود، درحقیقت، «رنج نوع بشر را منعکس می‌کنند». سوژۀ رنجور در اينجا، «خود جزئی»اش را در كليت ادغام می‌كند و برخلاف خودخواهیِ شایع میانِ ناله‌کنانِ رنجور، با فدا کردن رنج شخصی خود، می‌کوشد از موضعِ «کل» سخن بگوید و رنج کلی را بازنمایی کند. فرد در اين شكل از عمومی كردن رنج، نه تنها مسئوليت رنج خويش را می‌پذيرد، بلكه با كلی كردنِ رنج خويش، كل بار رنج بشري را نيز بردوش خود می‌بيند و در مقابل انتزاعی كردن رنج، به نوعي رنج انضمامي راه مي‌برد. در نتیجه، فرد رنجور ابتدا با تاکید بیش از حد بر رنجش، بین خود و رنجش نوعی فاصله قرار می‌دهد و «از خود بيگانه» می‌شود؛ اما او می‌تواند در سطحی بالاتر، در بازگشتی به «رنج» خویش، به سوژۀ رنجوری بدل شود كه رنج خویش را به واسطۀ بازنمایی‌اش در قالب فرم‌های کلی هنر، ادبیات، فلسفه و ...، جاودان می‌سازد. در یک کلام، شاید بتوان با استفاده از الگویی هگلی ادعا کرد که فرد با عمومی كردن رنج «درخود»اش، آن را به ابتذالِ «از خود بيگانه»اش كشانده و سپس با نقد اين «از خود بيگانگی» و ارتقا به «خودِ کلی و جهانشمول»، آن را «در خود و برای خود» می‌سازد و رنجِ «ما» را بازمی‌نماید. ﹏﹏✎ #محمدمهدی_اردبیلی در «روزنامه ایران - آبانماه 1387» #رنج، #عواطف، #هنر، #هگل Taamoq | تَعَمُّق
Показать все...
کوروش کمپانی و شرکاء درباب تبلیغات به مثابه رئالیسم کاپیتالیستی در ماجرای کوروش کمپانی مدیران شرکت وعده داده بودند که در کمتر از دوماه گوشی‌های آیفون را با حذف واسطه‌ها، نصف قیمت به خریداران تحویل می‌دهند و اینگونه کلاه از سر پنج هزار نفر برداشتند و فرار کردند. البته «شما فقط می‌توانید افراد حقه‌باز را گول بزنید». برخلاف باور رایج کلاهبردارها ابداً انسان‌های باهوش و دارای نبوغی نیستند و حتی در بسیاری از مواقع از کسانی که کلاهشان را برمی‌دارند، احمق‌ترند. به واقع یکی از قواعد حاکم بر کلاهبرداری ضرب‌المثلی کردی است با این مضمون: «احمقی سر طماعی را کلاه گذاشت» گول‌خورندگان بیش از گولِ دیگری، گولِ خود را می‌خورند. هر کلاهبرداری تأیید می‌کند که فریب شما وقتی موفق می‌شود که «تمایل خود قربانی به دوز و کلک را بسیج کند و به‌کارگیرد»، همانند اجرای بسیاری از فنونِ ورزش‌های رزمی که بدون نیروی حریف نمی‌توان اجرایشان کرد. حتی در متون مقدس هم اشاره شده که شیطان جز وسوسۀ خود اشخاص، هیچ نیروی دیگری ندارد. به نقل از ژیژک
مکر عقل در فلسفۀ هگل نیز همینگونه عمل می‌کند: این مکر بر وجود کشش‌هایی خودپرستانه/فریبکارانه در قربانیانش حساب می‌کند.
به بیان دیگر مانند یک شیاد، قربانیان را از طریق به‌کارگیری ویژگی‌های حیله‌گرانۀ خودشان گول می‌زند. انگار که سوژه، پیام حقیقی خود را در شکل واقعی اما واژگون‌‌اش از فرد کلاهبردار دریافت می‌کند و بیش از آنکه یک قربانی معصوم نقشه‌های کلاهبردار باشد، همدست او و یا حتی قربانیِ شیادی خودش است. این نسبت را مارکس در کاپیتال اینگونه صورت‌بندی می‌کند:
در هر حقه‌بازیِ با سهام، هرکسی می‌داند که زمانی رعدوبرق فرا می‌رسد، اما هرکسی امیدوار است که این رعدوبرق پس از آنکه خودش باران طلا را جمع کرد و به‌جای مطمئنی انتقال داد، به سر نفر کناری‌اش برخورد کند.
و آیا این ماجرای بسیاری از کلاهبرداری‌ها و مالباختگی‌های سالیان اخیر در ایران نیست؟ از بازار بورس بگیر تا بازار ارز و سکه و مؤسسات مالی و… و در این مورد اخیر، کوروش کمپانی. و البته در تمامی این شارلاتان‌بازی‌ها همواره غیر از دو طرف ماجرا پااندازهایی هم ایفای نقش کرده‌اند و در تبلیغ و تهییج این شیادی دست‌اندرکار بوده‌اند. در هر فقره‌ای از این کلاهبرداری‌ها بسیاری از مقامات رسمی و دولتی، بازیگران و ورزشکاران مشهور، هنرمندان و سلبریتی‌های بی‌هنر نقش دلال و مبلّغ و جورکن را بازی کردند و پس از انجام عملیات کلاهبرداری و متواری شدن کلاهبردار نفع و شراکت با دزد را یا منکر شدند یا مسکوت گذاشتند و یا وقیحانه گفتند که ما فقط تبلیغ کرده‌ایم و بقیه‌اش به ما مربوط نیست!! بنابراین مربوط می‌نماید که بپرسم: اما مگر خود تبلیغات چیست؟! برای مطالعه متن کامل کلیک کنید یا Instant View را در پایین پست لمس کنید. ﹏﹏✎ #عادل_ایرانخواه #تبلیغات، #ریموند_ویلیامز، #سرمایه‌داری، #کارل_مارکس، #سلبریتی Taamoq | تَعَمُّق
Показать все...
کوروش کمپانی و شرکاء: درباب تبلیغات به مثابه رئالیسم کاپیتالیستی

در ماجرای کوروش کمپانی مدیران شرکت وعده داده بودند که در کمتر از دوماه گوشی‌های آیفون را با حذف واسطه‌ها، نصف قیمت به خریداران تحویل می‌دهند و اینگونه کلاه از سر پنج هزار نفر برداشتند و فرار کردند. البته «شما فقط می‌توانید افراد حقه‌باز را گول بزنید». برخلاف باور رایج کلاهبردارها ابداً انسان‌های باهوش و دارای نبوغی نیستند و حتی در بسیاری از مواقع از کسانی که کلاهشان را برمی‌دارند، احمق‌ترند. به واقع یکی از قواعد حاکم بر کلاهبرداری ضرب‌المثلی کردی است با این مضمون: «احمقی سر طماعی را کلاه گذاشت» گول‌خورندگان…

01:26
Видео недоступноПоказать в Telegram
پاسخ به جردن پیترسون
برای هرکسی که کمترین چیزی در مورد مارکسیسم بداند، گوش دادن به سخنان جردن پیترسون مایۀ شرمساری است.
- #ریچارد_ولف ترجمه: #ع_وارسته - برای تماشای نسخۀ کامل کلیک کنید #مارکسیسم، #جردن_پیترسون Taamoq | تَعَمُّق
Показать все...
18.51 MB
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.