cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

زنان و مسائل اجتماعی

نوشته های یک جامعه‌شناسی خوانده در حوزه مسائل اجتماعی و مطالعات زنان.

Больше
Рекламные посты
1 968
Подписчики
Нет данных24 часа
-17 дней
-230 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Показать все...
امضا کنید: کارزار حمایت جمعی از دانشگاهیان از دکتر مسعود پزشکیان در دور دوم انتخابات

ما دانشگاهیان و پژوهشگران و متخصصین در حوزه‌های مختلف علمی امیدواریم که با ریاست جمهوری ایشان گام‌های مهمی در جهت استقلال دانشگاهی و آزادی علمی و شأن و منزلت علم و عالمان (در برابر شبه علم)، پیشبرد آزادی اندیشه، تفکر انتقادی، عقلانیت و تعاطی آزاد دیدگاه‌های نخبگانی در کشور برداشته بشود.

Repost from جناب گاو
میدان مین رئیس‌جمهور بعدی هر که می‌خواهد باشد در زمینی باید بازی کند پر از مین! بحران‌های تلمبار شده طی سال‌ها در انتظارش خواهد بود و این بحران‌ها به درجه‌ای رسیده‌اند که دیگر جارو کردن آنها زیر فرش غیر ممکن است. این‌ها واقعیت هایی‌اند که نه با ترهاتی چون "عمق استراتژیک" علاج می‌شوند و نه با تکرار همان مزخرفات ۵۷. چند نمونه را مثال بزنم: ۱- می‌دانید الان چگونه نرخ ارز کنترل شده است؟ با اعمال محدودیت‌های بسیار زیاد روی واردات. این محدودیت‌ها (که طی چند سال گذشته هر روز زیادتر شده‌اند) اگر ادامه یابند بسیاری از واحدهای تولیدی و تجاری با مشکلات اساسی روبرو خواهند شد و رکود سنگینی که هم اکنون بر اقتصاد چیره شده به یک بحران تبدیل خواهد شد. اگر هم این محدودیت‌ها برداشته شود، قیمت ارز روال صعودی خواهد گرفت. ۲- مشکل گاز! دولت رئیسی در زمستان گذشته بسیار شانس آورد! به خاطر تحریم‌ها و سوءمدیریت‌ها (که موجب شده چاه‌ها و تاسیسات گاز تعمیر و نگاهداری درست نشوند) کمبود واقعی گاز وجود دارد. در یک زمستان سخت، صنایع و شاید حتی منازل مسکونی دچار کمبود گاز خواهند گشت. ۳- مشکل بنزین و برق و آب که هر روز بدتر می‌شود. قیمت مفت بنزین موجب شده که از صادرکننده بشویم واردکننده بنزین. زیرساخت‌های برق هم که سال‌هاست تغییری نکرده و دچار استهلاک شده....... ۴- بحران ورشکستگی صندوق‌های بازنشستگی (همه‌شان). ۵- بحران محیط زیست و بحران آب. ۶- بحران جانشینی رهبری و مشروعیت نظام. ۷- بحران گسل‌های قومی و فرهنگی. گسل فرهنگی نسل جدید جدی‌تر از صرفاً "مساله حجاب" است. اینها را بگذارید در کنار انباشتگی همه حماقت‌ها در عرصه خارجی، دولت متورم و فربه که ساختار سیاسی و اداری حاضر اجازه هیچ اصلاح جدی را در آن نمی‌دهد، مالیات و باج‌های افزاینده بر سرمایه،..... تصور آنکه جلیلی با توهماتش بخواهد از میان این میدان‌های مین بگذرد بی‌حد و حساب وحشتناک است، به خصوص که سابقه‌اش نشان داده که از هیچ شکستی و هیچ خرابکاری درس نمی‌گیرد. اگر ظرف دو سال ایران را به بیابان تبدیل کند، باز هم می‌نشیند و با آن قیافه ابلهانه‌اش و با جدیت برای شما در مورد عمق استراتژیک سخنرانی می‌کند. ولی تصور آنکه پزشکیان بخواهد، با تکرار خزعبلات ۵۷ و بدون فهمی اساسی از ریشه مشکلات و با نظامی که از همه طرف پر شده از مخالفان او، بخواهد از این میدان‌ها بگذرد هم اصلاً جای خوشبینی ندارد. @jenabegav
Показать все...
👍 9
Repost from جناب گاو
آن ده میلیون نفر (۱۵درصد واجدین شرایط) که به جلیلی رای دادند که‌اند؟ تعدادی از آنها طرفداران سرسخت و تندرو ایدئولوژی انقلابی‌اند. ولی تعداد زیادی از آنها نه! این تعداد زیاد، معمولا در روستاها و شهرهای کوچک و یا محله‌های فقیر و متوسط رو به پایینِ شهرها زندگی می‌کنند، مذهبی‌اند، و زندگی اجتماعی‌شان بیش از هر جای دیگر در مسجد و حسینیه و هیئت محل می‌گذرد. این یکی از قشرهایی است که بیشترین ضربه را از ایدئولوژی که جلیلی آن را نمایندگی می‌کند خورده است! نه تنها در تمام این سال‌ها فقیرتر شده است، بلکه مسجد و مذهبش نیز توسط این گروه به نرمی یا با خشونت اشغال شده است. تمام سنت‌هایش را مصادره یا مسخ کرده‌اند، ولی به او توهم پیوستگی با گذشته و با سنت‌ها را داده‌اند. الان کمتر مسجدی در کل ایران پیدا می‌کنید که در اختیار نیروهای بسیج یا مانند آن نباشد. امام جماعت‌هایی که با این ایدئولوژی کوچکترین زاویه‌ای داشتند را با ترفند یا با خشونتِ پنهان و آشکار راندند و یا آنها را منقاد و مطیع خود کردند. این قشر مذهبی دهه‌هاست که بی‌امان تحت تبلیغات بی‌امان و بی‌وقفه‌ی اینهاست. در مسجد و هیئت، و نیز در خانه توسط تلویزیون. این قشر به ذاته ایدئولوژیک نیست! به خودی خود خواهان سرک کشیدن در کار دنیا و پراکندن شر نیست. مثلاً، اگر تلقینات مرتب نباشد، نگرانی‌اش در مورد حجاب فقط درباره دختران و یا فامیل و یا حداکثر محله است! ولی به او بارها گفته شده که جمهوری اسلامی، آن هم "قسمت انقلابیش"،  تنها مانع فاحشه شدن همه‌ی زنان و دختران است! در انتخابات سال ۱۳۸۸، این سازمان غیرمتمرکز به کل در خدمت احمدی نژاد بود. یادم می‌آید که در بسیاری از  دهات، کسی جرات نمی‌کرد تبلیغ موسوی را بکند. نه از ترس مردم عادی دهاتی (که البته طرفدار احمدی‌نژاد بودند)، بلکه از ترس نیروهای بسیجی روستا. آن سال‌ها در محیط‌های کوچک این روستاها کسی هم ماهواره نمی‌توانست داشته باشد و ساکنان این‌ مناطق فقط و فقط تحت پروپاگاندای طیف حاکم بودند. الان تاثیر مردمی اینها خیلی کمتر از سال ۱۳۸۸ است، ولی هنوز آنقدر هست که برای دیوانه‌ای چون جلیلی ده میلیون رای جمع کند. @jenabegav
Показать все...
👍 4
من هم رای ندادم اما... ✍️ علی معینی من هم رای ندادم. من هم یکی از جمع ۶٠درصد ایرانی بودم که حصر میرحسین، یاد مهسا، خون کیان و شوک همیشگی فقدان ریرا پاهایم را بست تا رای نیاندازم به صندوق فراموشی. و این شد آن‌چه دیدید، که ما بار دیگر، حرف‌هایمان را در کنشی معنادار و به وسعت ایران، با سکوت در انتخابات، فریاد کردیم. من هم رای ندادم رای ندادم تا بگویم حق بر تن و آزادی‌های اجتماعی را نمی‌توان چماقی بر سر کرد و دست‌بندی بر دست. رای ندادم تا بفهمانم در این زمانه ارتباطات نمی‌شود ملتی به آزادگی ایرانیان را در بند فیلترینگ نگاه داشت. رای ندادم تا بگویم سال‌هاست کاندیدای ما در میان دست‌چین‌شدگان شورای‌نگهبان جای ندارد. رای ندادم تا بگویم نهاد ارزش‌مند انتخابات را بی‌ارج و مقدار کرده‌اید و نمایش‌های گاه‌وبیگاه‌تان به هر چه می‌ماند جز انتخابات. رای ندادم تا بگویم نهاد قدرت را بازیچه شعار کرده‌اید و تهی از شعور. رای ندادم تا بگویم قلم را نمی‌توان شکاند. کلام را نمی‌توان به بند کشید. عقیده را نمیتوان محصور کرد. رای ندادم تا بگویم سفره مردم را نمی‌شود به ایده تحجر قومی طالبانی گره زد. رای ندادم تا فریاد بزنم در عین عزت نمی‌خواهیم با دنیا سر جنگ و نزاع داشته باشیم؛ ما ملت صلح و عشقیم. رای ندادم تا بگویم ایران جامعه کوتاه‌مدت نیست. وجود ما از همان شروع انقلاب تا امروز هزاران بار خشمِ از به انحراف رفتن آن را فریاد زده. اگر بارها و بارها از برای مام میهن بخشیده‌ایم اما فراموش نکرده و نمی‌کنیم. رای ندادم تا سعیدهای ٧٨، نداهای ٨٨، پویاهای ٩٨ و مهساها را به یاد فراموش‌کارشان بیاورم. رای ندادم تا بگویم نظامی که از انقلابِ مردمش در خیابان آغاز شده، نباید خیابان را قتل‌گاه همان مردم کند. رای ندادم تا نادیده گرفته نشویم. تا خس‌وخاشاک صدایمان نزنید. تا خیل ما را جمعی اراذل و اوباش نخوانید. تا نتیجه‌ی توهین‌های گاه‌وبی‌گاهتان را به «ملتِ صبر و تحمل» بدانید. رای ندادم‌ ‌تا بگویم عرصه اقتصاد بین‌الملل جولان‌گاه یکه‌تازی‌های احمقانه‌ی مشتی ماجراجو نیست. تا بگویم بازار منتظر شعارهای توخالی شما نمی‌شود. رای ندادم تا بگویم لیاقت چنین مردمانی حکم‌رانانی خیراندیش است نه آنانی که هر روز تشت رسوایی فساد یکی‌شان از دیواری می‌افتد. رای ندادم تا بگویم بودجه این کشور اگر آن‌طور که ادعا می‌کنید بیت‌المال است باید از دستیازی موسسات و نهادهایی که مامن باندهای پیدا و پنهان قدرت است حفظ شود رای ندادم چون باور ندارید که ایران برای همه ایرانیان است. و چشم‌های کم‌سویتان رنگارنگی عقیده و آرمان مردمانمان را نمی‌بیند. رای ندادم چون سال‌هاست فرزندانمان از حق تحصیل محروم می‌شوند و آنان که حق تحصیل دارند، باید نگران سلامت و مسموم نشدنشان باشیم، هردلی از این ظلم می‌لرزد. در تمام روزهایی که گذشت اگرچه در کنار دوستانم برای به قهقرا نرفتن دوباره کشور تلاش کردم. اما نتوانستم دلم را برای نوشتن نام پزشکیان -به همه دلایلی که گفتم و آن‌چه که نگفتم و در دل ماند- یک دل کنم. اما این را می‌دانم که بیش از ۶٠درصد مردم ایران‌زمین، اکثریت بی‌صدای جامعه، در «رفراندومی» تمام‌عیار و به دلایل بسیار بار دیگر اعتراض خود را با «سکوت انتخاباتی» فریاد زد. حتی اکثریت آن‌هایی که رای دادند با انتخاب گزینه‌ای که منتقد سیاست‌های جاری است مخالفت خود را با روندهای حاکم اعلام کردند و «برای ایران» رای به «تغییر» دادند. می‌دانم که حاکمیت مستقر هم این‌ها دید. امروز اما دلم پیش میرحسین در حصر است. یادم پیش عبدالله، سعید، مصطفی و... در زندان است. چشمانم خیس یاد کیان، یلدا، خدانور، سارینا، مهرشاد، نیکا، حمیدرضا، حنانه، مهران و ده‌ها و ده‌ها یاد پرپر است. ولی می‌دانم که باید کاری کرد. من هم رای ندادم اما امروز نگران فردای بچه‌های ایرانم. جوانی‌ام در نکبت احمدی‌نژادی چال شد. نمی‌خواهم کودکی تا نوجوانی فرزندم و فرزاندانمان در تحجر طالبانی جلیلی به فنا برود. من در این خاک زندگی می‌کنم، فرزندم در همین مرز و بوم بال و پر خواهد گرفت و فکر می‌کنم حق دارم و حتی وظیفه‌ام این است که حداقل در خفقان و افراط کم‌تری بزرگ شود. متاسفم که برای حداقل‌ها می‌جنگم، اما چاره چیست؟ از عمر پیش رو و توان‌مان مگر چه‌قدر مانده که آن را هم بسپارم به تحجری که نیامده دختران سرزمینم را «فاحشه» خطاب می‌کند؟ ملت‌ام را «پسماند» صدا می‌زند و «زندان» را مجازات نرم می‌داند و «تجاوز» را نتیجه زیستِ آزادانه دختران‌مان. من رای ندادم اما... اما این‌بار رای خودم را به مسعود پزشکیان خواهم داد. به سهم خودم، به اندازه‌ی یک نفر، تلاش می‌کنم. تا تمام حقوق پایمال شده ملت را -به شرط پیروزی و در حدود اختیار ریاست‌جمهوری- از پزشکیان مطالبه کنم. و در نهایت هدف همه‌ی ما یکی‌ست؛ «آزادی» برای به آغوش کشیدنش «مقاومت» می‌کنیم که مقاومت، «زندگی» است.
Показать все...
👎 22👍 14 11
🎧فایل صوتی نشست جیب و جنسیت نفیسه آزاد سهیلا علیرضانژاد زهرا رهایی 🗓 ۳ تیر ۰۳ 📍موسسه رحمان @rahmaninstitute
Показать все...
‎⁨جیب و جنسیت⁩.mp3121.27 MB
👌 3
🎧فایل صوتی نشست جیب و جنسیت نفیسه آزاد سهیلا علیرضانژاد زهرا رهایی 🗓 ۳ تیر ۰۳ 📍موسسه رحمان @rahmaninstitute
Показать все...
‎⁨جیب و جنسیت⁩.mp3121.27 MB
📝 رنج‌های انکار شده ✅در انتخابات ریاست جمهوری رای دادم، ولی کسی را دعوت به شرکت در انتخابات نکردم که دل‌ها همه خون بود. استدلال‌های مخالفان و موافقان رای دادن را می‌خواندم و به هر دو گروه حق می‌دادم. در نسبت با گذشته، در دهه پنجم زندگی درخواست‌ها و امیدهای کوچکی دارم. چیزهایی که می‌خواهم خیلی حداقلی بود. همین‌که در ده سال پیش رو، که جماعت زیادی از ما را که پای کارِ این وطنیم از چهل سالگی به پنجاه سالگی می‌رساند، در فضای بازتر و کمتر قهرآمیزی قدم بزنیم و قلم بزنیم. اجازه دهند هوایی بیاید و برود و به همه برسد. امکان و عزم محافظت از ذخایر و منابع و ارزش‌هایی را پیدا کنیم که گذشتگان برای ما گذاشتند و ما باید به دست آیندگان بسپاریم و فرصت کنیم رویاهایی بسازیم و بذرهای امیدی برای نسل آینده بکاریم که دیدن پاگرفتن و رشدش دلشان را به ماندن گرم کند... چقدر شدنی باشد؟ نمی‌دانم. ولی نتوانستم از خیرش هم بگذرم. ✅آنچه در رقابتهای انتخاباتی گذشت، مرا امیدوارتر نکرد. آنچه من دیدم عمدتاً انکار رنج‌های اقشار مختلف مردم بود. انگار که اگر رنجی را انکار کنی، آن رنج نیست شود. واقعیت این است که ستایش‌های اغراق‌آمیز از دولت گذشته موفق‌ترین دولت بعد از انقلاب را نمی‌سازد؛ انکار کار نابلدی خسارتها را جبران نخواهد کرد؛ انکار تبعیض و تحقیر برای شما عدالت و کرامت نمی‌آورد؛ تبدیل مسائل اجتماعی به معضلات امنیتی و پلیسی کردن جامعه حال شهروندان را بهتر نخواهد کرد. انکار رنج عزیزازدست‌دادگان مردگان را به زندگی بازنمی‌گرداند. انکار موانع بیشمار سر راه نسل جوان برای یک زندگی همراه با شرافت، آنها و استیصالشان را درمان نخواهد کرد. انکار خطرات زیست محیطی آب را به رودها و تالابهای ما برنخواهد گرداند، انکار اخراج اساتید و فضای امنیتی در نهادهای علمی و آموزشی باعث برطرف شدن یاس و سرخوردگی‌ها و تنزل کیفیت آموزش عمومی نخواهد شد؛ ندیدن آمار بالای ترک تحصیل نسل آینده را باسواد نخواهد کرد؛ انکار بدن‌های کبود شده و چشم‌های کورشده بینایی را به آنها بازنخواهد گرداند؛ انکار حجاب‌بانها باعث نمی‌شود هربار که گذارمان به مترو چهارراه ولیعصر و راسته انقلاب (مرکز فرهنگ و هنر و کتاب تهران) می‌افتد آنها را نبینیم و منقبض نشویم و خشم و نفرت متقابل را در چشمانشان و دوربین‌هایی که با آن فیلمبرداری می‌کنند نبینیم. ✅آقایان! انکار رنج درد را متوقف نمی‌کند، بلکه چیزی از جنس تحقیر را هم به درد اضافه می‌کند. انکار رنج‌های اقشار مختلف جامعه و به رسمیت نشناختن آنها بیکار نمی‌نشیند. رنج انکارشده مانند زخمی جسمانی است که اگر به آن توجه نشود، عفونت می‌کند، گسترده می‌شود و نهایتاً چیزهایی را نابود می‌کند که برای حیات انسانی جمعی و بقای ما حیاتی هستند. رنج انکار شده احساس همبستگی و دلبستگی را از میان می‌برد. «مای متکثر» ما را نابود می‌کند. امید بهبود و تغییر را می‌کشد و از آن بالاتر توان «همدلی» را از میان می‌برد. ما را تبدیل به هیولا می‌کند. یکی اینطرف زنی بدون پوشش سر را با فحاشی جنسی روی آسفالت می‌کشد و یکی آن طرف به زنی که باحجاب برای رای دادن رفته حمله می‌کند و روسری‌اش را از سرش می‌کشد و انواع فحش‌های جنسی را روانه خودش و خانواده‌اش می‌کند. @neocritic
Показать все...
👍 8👎 2
دربارۀ انتخابات محمد مهدی اردبیلی از نظر من انتخابات این دوره اصلاً حائز اهمیت نیست، مانند انتخابات ریاست‌جمهوری قبلی. در شرایطی که بحران مشروعیت حاکمیت، عیان و برملا شده و هم حاکمان و هم طیف‌های مختلف مردم از کاهش چشمگیر سرمایۀ اجتماعی و مقبولیت جمهوری اسلامی آگاه‌اند، شرکت یا عدم شرکت، هر دو به تنهایی واکنشی، منفعلانه‌ و بی‌ثمرند. مسئلۀ اصلی این است که چگونه می‌توان از خودِ «امید به دولت» رها شد، چگونه می‌توان از خودِ فرافکنی مسئولیت ناکارآمدی به این یا آن رئیس‌جمهور، از خود بازیِ رقت‌انگیز و تحقیرآمیز انتخاب بین بد و بدتر، از خود محدودیت‌ها و قواعد بازی‌ای خارج شد که زمینش را حاکمیتی ناکارآمد، ایدئولوژیک و غیردموکراتیک رقم زده است. چه رای بدهیم چه ندهیم، هیچ کار مهمی انجام نداده‌ایم و بازهم صرفا به یک عمل بی‌خاصیت امید بسته‌ایم. کار مهم یافتن راه‌های بدیل رهایی‌بخش برای مقابلۀ همزمان است با هرشکلی از استبداد، چه داخلی چه خارجی، مقابله با مکانیسم‌های فریبکاری رسانه‌ای، چه از سوی حکومت چه از سوی اپوزیسیون، با تحمیل ایدئولوژیک سبک زندگی، با مکانیسم‌های ناعادلانه، چه دولتی چه خصوصی، چه شفاف چه غیرشفاف. مسئله تغییر زمین بازی است، نه درجا زدن یا پسرفت به تجربه‌های شکست‌خورده‌ی تکراری و جنگ‌های زرگری بین شرکت و تحریم، بین بد و بدتر، بین ترس و نفرت، بین انفعال و انفعال. با این وصف، من شخصاً در این انتخابات رای نخواهم داد، نه چون عدم شرکت را مبارزه می‌دانم، بلکه چون هیچ اهمیتی برای انتخابِ یک تدارکاتچیِ بی‌اختیار، آن هم از بین این گزینه‌های گوش به فرمان، قائل نیستم و در عوض، خواهم کوشید تا در راستای تحقق آزادی و پرورش آگاهی، به وظیفۀ سیاسی و اخلاقی‌ام، به عنوان شهروند، به عنوان انسان، بیرون از این مسیرهای بی‌خاصیتِ از پیش هدایت‌شده و اشغال‌شده، عمل کنم. .
Показать все...
👍 25👎 6
سه راهی پزشکیان نوشته م. ایماگر اینکه پزشکیان بتواند چه تفاوت معناداری را در رفتار نظامی که تمام اهرم‌های اجرایی آن در اختیار رهبرش است ایجاد کند بر من پوشیده است امّا با کنار گذاشتن مسائل حقوق بشری و مطالبات اجتماعی جوانان و زنان و مواردی از این دست، کمترین امر مورد انتظار بهبود شرایط اقتصادی است. این امر جز با رفع تحریمهای ناشی از سرگرمی‌های اتمی ایران امکان ندارد. در واقع ایران در حالی تحریم است که به گفته‌ی خود به استفاده‌ی صلح‌آمیز هسته‌ای متعهّد است. خب چرا باید تحریم باشد؟ پاسخ یک بازی لج و لج‌بازی با امریکاست که میراث دوران ترامپ است و جز با مذاکره قابل حل نیست. مذاکره هم امر غریبی نیست چون باقری کنی مدتهاست که مشغول مذاکره با آنهاست. حالا خامنه‌ای با مذاکره با امریکا مخالفت کرده (یعنی مذاکره‌ای که مذاکره‌کننده کسی جز یکی از بستگانش یا یکی دیگر از خودی‌ها باشد) تکلیف پزشکیان چیست؟ سه راه پیش روی اوست: یک. خودش را به کوچه‌ی علی چپ بزند و مثل دوران روحانی که خامنه‌ای چیزی می‌گفت و تیم ظریف طبق نظر خود عمل می‌کرد، ‌حالا هم سعی کنند همان کار را بکنند. امّا آیا تکرار آن بازی ممکن است؟ نه پزشکیان شخصیّت حقیقی روحانی را دارد و نه ممکن است اجازه داده شود که ظریف و امثال او بار دیگر به سیاست خارجی برگردند. تکرار سیاست چانه‌زنی از بالا و فشار از پایین از هر زمان دیگر دشوار‌تر است. دو. پزشکیان در آخرین گفتگوی زنده به مردم بگوید که من برای تغییر شرایط به ویژه اوضاع اقتصادی و معیشتی شما آمدم، ‌بر اساس سیاست نه شرقی نه غربی. حالا که سیاست نگاه به شرق اجازه نمی‌دهد که طبق منافع کشور عمل کنم و دشمنی با امریکا تبدیل به یک هدف شده ولو به قیمت رفتن اکثریّت مردم زیر خط فقر، بر اساس احترام به نظر ولی فقیه و برای ایجاد عدم تقابل درون نظام از نامزدی انصراف می‌دهم تا نظام خود عاقبت ادامه‌ی این مسیر را به چشم خود ببیند و تجربه کند. سه. پزشکیان اعلام کند که دو سیاست وجود دارد، یکی نه شرقی نه غربی یعنی تحت سیطره‌ی شرق و غرب نرفتن و طبق منافع با هر دو رابطه‌ی محدود و تعریف‌شده داشتن و دیگری نگاه به شرق که به وضعیّت فعلی انجامیده است یعنی تحریم گسترده‌ و فروش با ضرر و تخفیف اجباری نفت به چین و باقی ماجرا. انتخابات پیش رو یک رفراندم است بین این نگاه و آن نگاه، با پیروزی فرضی من دیگر مواففان آن نگاه نمی‌توانند ادّعا کنند که همراهی «مردم» را دارند و به این دیدگاه باید اجازه‌ی تجربه و عمل داده شود. پزشکیان تا اینجا هیچ ایده‌ی تازه‌ای نداشته و خبرسازترین مناظره‌هایش به دو نمایش ظریف و فاضلی برمی‌گردد که هیچ‌کدام از آن دو نمایش به او ربطی نداشتند. این انفعال و بی‌برنامگی و امید به رأی جوانانی که حافظه‌ی تاریخی ندارند، او را به جایی نمی‌رساند حتّی اگر انتخابات را ببرد. اگر ببازد هم که تیر خلاصی بر شقیقه‌ی اصلاحات خواهد بود. .
Показать все...
👍 10👌 3👎 2
جنبش تحریم و اراده معطوف به زندگی در ساختار سیاسی کشورمان، تجمیع و تمرکز قدرت، به حدی رسیده است که در آن، دولت، به گواهی چندباره رئیسانِ دولت‌های پیشین، اساساً تبدیل به یک تدارکاتچی شده است که شنبه‌ها متوجه تصمیمات بالادستی‌ها می‌شود، اقلیتی دویست سیصد نفره که تفنگ و پول و رسانه را یکجا جمع کرده‌اند، شبکه‌‌ای از صاحبان قدرت و نفوذ و برادران قاچاقچی. اگر رئسای جمهور، عین همین تعابیر را به کار نمی‌بردند، باور به ساختار دو دولتی می‌توانست مصداق توطئه‌اندیشی باشد، ساختاری متشکل از دو دولت: دولتِ آشکارِ نیمه‌منتخب و دولتِ پنهانِ تماماً منتصب. دولت پنهان به این معنا ساختاری غیرقانونی، مداخله‌گر، سلطه‌گر، غیرپاسخگو و غیرقابل نقد است و بنابراین نباید آن را با "کابینه در سایه" اشتباه گرفت. در ساختارهای دو دولتی اگر غلبه دولتِ پنهان از نقطه‌ای بحرانی به نام "سلطه" عبور کرده باشد، عملا دولتِ آشکار، فاقد اختیار و اراده مستقل خواهد شد. بخصوص در موضوعات مهم و اساسی و مناقشه‌آمیز، دولتِ آشکار موظف خواهد بود تا به موازین دولت پنهان، که خودشان گاهی به آن عمقِ راهبردی می‌گویند معتفد و ملتزم باشد. به نظر می‌رسد، با حوادث ۹۶ و تحمیل شکست به برجام، فرایند تجمیع قدرت، نقطه بحرانیِ سلطه را متاسفانه رد کرده است. بنابراین شرکت در انتخابات، از آن تاریخ به بعد، به معنای مشارکت در انتخاب یک دولتِ بی‌اختیار شده است، دولتی که در موضوعات اساسی کشور عملا فاقد اختیار است. برخی ممکن است استدلال بالا را بپذیرند اما همچنان رای‌گرا یا مردد باشند. چون معتقدند دولت گرچه در موضوعات اساسی اراده و اختیاری ندارد، اما برای تغییرات کوچک، همچنان موثر است. این استدلال را می‌توان تمثیل انتخاب زندانبانِ بهتر نامید، یا تمثیل گشودن روزنه‌ای برای هوای تازه یا بارقه‌ای نور. اما حتی این توقع حداقلی نیز معقول نیست. چون هزینه‌های قطعی و احتمالی انتخاب زندانبانِ بهتر، یا گشودن روزنه‌ای کوچک، بسیار بیشتر از فواید احتمالی آن است. از جمله‌‌ی این هزینه‌ها بازتولید ساختار اقتدارگراییِ انتخاباتی است و نیز دادن اعتبار و مشروعیت‌ به آن و کار و کارنامه آن. این یعنی اصل ترجیح بد به بدتر، در سیستمی که سیر اقتدارگرایی در آن، صعودی است، حال چه صعودی نوسانی و چه صعودی خطی، بعد از مدتی، معقولیت خود را از دست می‌دهد. این مدعا هم پشتوانه فلسفی دارد (مثل مداقه‌های هانا آرنت)، هم شواهد تجربی (مثل پژوهش آندریاس شِدلر که مبتنی بر تحلیل و ارزیابی ۱۹۴ انتخابات از ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۳ است)، هم از سوی مبارزان بزرگ خشونت‌پرهیز مثل ماندلا تایید و تاکید شده است، و هم از سوی طیف وسیعی از کنشگران وطنی مثل میرحسین، تاجزاده، نرگس محمدی، صدیقه وسمقی و دیگران. بنابراین مواضع برخی روشنفکران و تحلیلگران، در دفاع از آنچه "روزنه‌گشایی" می‌نامند، غیرقابل دفاع است. به نظر می‌رسد این عزیزان نه تنها در توسل به نظریه‌های علمی و شواهد تجربی، درست نمی‌اندیشند، بلکه صدای بخش بسیار وسیعی از بزرگان و کنشگران و مردم عادی را نیز درست نمی‌شنوند. مردمی که به تعبیر هاول مدتها در دایره حقیقت زیسته‌اند و به موجب چنین زیستنی، امید را در تاریک‌ترین اعماق ناامیدی دیده‌اند، و به تعبیر پائولو فریره به حکمت مشترک ارزشمند و "راه‌گشایی" رسیده‌اند. اما مهمترین پرسشی که تحریم‌گرایان باید پاسخ دهند این است که رای ندادن آیا سودی هم دارد؟ به عبارت دیگر، رای ندادن آیا فقط به موجب نداشتن هزینه‌‌هایی که برای رای دادن برشمردیم، معقول‌تر است یا اینکه فایده‌ای هم دارد؟ به نظرم پاسخ را می‌توان در رفتار مردم در ماههای پایانی جنگ جستجو کرد. تا سال ۶۵ مردم از جنگ، حمایت می‌کردند، امیدوار و بی‌دریغ؛ و بنابراین رهبران به پیروزی در جنگ می‌اندیشیدند، امیدوار و بی‌تامل. کم کم مردم از جنگ خسته و ناامید شدند و به جبهه نرفتند، پس رهبران به تامل افتادند و ناامید شدند و به پایان جنگ تن دادند و جنگ تمام شد. هم به سود مردم شد و هم ساختار. این رفتار مردم نه انقلاب بود، نه کودتا، نه اصلاح‌طلبی بود و نه اصولگرایی. شاید بتوان نامش را واسازی نامید. واسازی انداموار (ارگانیک) ساختار برای تداوم زندگی. مردم اراده معطوف به زندگی را بر ساختار قدرتی که خودشان در ایجاد آن سهیم بودند، تحمیل کردند و آن را تغییر دادند. همان اراده‌ای که دیگر بار در دوم خرداد تپید، بار سوم در جنبش سبز و بنفش، بار بعدی در جنبش مهسا و اینک در جنبش تحریم. جنبش تحریم، اگر نیک بنگریم در امتداد تاریخ آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی ایرانیان است؛ نه تنها همان جنبش مهسا و سبز و دوم خرداد و پایان جنگ است، بلکه همان جنبش مشروطه و تحریم تنباکو است. هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد، دل برد و نهان شد.   جاوید ایران
Показать все...
👌 11👎 4👍 2
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.