cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

خاطرات و روزنوشت ها

اين يك كانال شخصی برای ارائه تحلیل‌ها، تفسیرها، خاطرات، به ويژه يادداشت هاي روزانه درخور توجه، در مسیر دلمشغولی‌های امروز و دغدغه‌های فرداست؛ این جا همچون رسانه های پيشن، تريبونی است برای بازپخش ديدگاه های گوناگون، حتی متضاد و مخالف نظر مالکِ کانال

Больше
Рекламные посты
2 148
Подписчики
-124 часа
+27 дней
+3730 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

در این محیط لجنی ناصر دانشفر در مدت بیش از چهار دهه معلمی، تقریباً پا به انواع کلاس‌های درس گذاشته‌ام و با همه‌گونه جمعیت دانش‌آموزی سر و کار داشته‌ام. برخی از کلاس‌ها مملو از شاگردان خوب و موفق، برخی حتی یک بچهٔ درسخوان مؤدب برای خالی نبودن عریضه هم ندارند و قریب به اتفاق آنها به لحاظ درسی، ملغمه‌ای از دانش‌آموزان خوب، متوسط و بد می‌باشد. اتفاق جالبی که به هنگام توزیع برگه‌های تصحیح شده در این سه دسته کلاس می‌افتد این است که در کلاسهای با بافت یکپارچه تنبل، بچه‌ها از گرفتن نمرهٔ زیر ده و حتی در حد یک و دو به هیچ‌وجه ناراحت نمی‌شوند که گاه اظهار رضایت در چهره‌شان هویدا می‌گردد. برعکس اگر یکی نمرهٔ قابل قبول یا خوب بگیرد، مورد تمسخر دیگران واقع می‌شود و مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد. اما در کلاسهایی که اکثریت قریب به اتفاق بچه‌ها قوی هستند، قصه متفاوت است. دانش‌آموزان به شدت نگران نمرات پایین هستند و گاه که بدلیلی در آزمون نمرهٔ خوبی نگرفته‌اند، با خواهش و تمنا از معلم می‌خواهند که همکلاسی‌های او از این رخداد مطلع نگردند. اما حال و هوای کلاس‌های عادی که گردایه‌ای از همه نوع دانش‌آموز می‌باشد، متعادل است و واکنش بچه‌ها بسیار معقول و منطقی است. اگر دانش‌آموز ضعیفی نمرهٔ بد بگیرد، خیلی برای کلاس جای تعجب ندارد، ولی اگر نمرهٔ خوبی گرفته باشد مورد تشویق دیگران قرار می‌گیرد، هر چند که گاه ظن تقلب به وی در بین دوستان وی ایجاد می‌گردد. گرفتن نمرهٔ خوب برای بچه‌های قوی هم یک امر طبیعی است و جلب توجه نمی‌کند و دانش‌آموزان متوسط هم انتظار نمره‌ای در سطح خود دارند. آری نوع مواجههٔ افراد با کنش‌های هنجار و ناهنجار بسته به محیطی است که در آن قرار دارند. برای همین است که در کشورهای توسعه‌یافته، برخورد آحاد جامعه با مسئلهٔ فساد بسیار شدید و محکم می‌باشد. در این محیط‌های اجتماعی چه مرتکبان جرم و چه ناظران یک بزه واکنشی متناسب با آن دارند و از آن رخداد اعلام انزجار یا سرافکندگی می‌نمایند. اما در کشورهای گرفتار مافیای فساد، داستان اینگونه نیست، بلکه افراد از لو رفتن ماهیت تبهکارانهٔ خود ابایی که ندارند هیچ، بسیار به آن می‌بالند. در این ممالک داشتن زندگی سالم و مطابق قانون خبط و خطا محسوب می‌گردد و افراد جامعه اگر بدین دلیل مجازات نشوند، قطعاً مورد شماتت قرار می‌گیرند. اینها را عرض کردم تا بتوانم توضیح دهم که چرا مردم ما در این برهه از تاریخ خود، نسبت به موضوع فساد و تباهی حاکم بر جامعه، تا این اندازه موضعی از سر استیصال و منفعلانه دارند. این روزها با دعوای بین قالیباف و رائفی‌پور، بخش دیگری از این لجنزار متعفن را در مرئی و منظر خلایق قرار گرفته و مشخص شده که حاکمیتِ یکدست تا کجا می‌تواند عامل نابودی هنجارهای یک جامعه باشد. شوربختانه نه فقط در این مورد که در بارهٔ دیگر موارد مشابه، گرد از دیوار برمی‌خیزد، اما از مردم ایران جز غر زدن برخی چون من، هیچ عکس‌العملی دیده نمی‌شود. از بس فضای سرزمین مادری به واسطهٔ سلطهٔ صاحب منصبان فاسد، بدبو و عفن گردیده که افزایش گندهای دیگر، اثری بر شامهٔ مردمان نمی‌گذارد تا آنان را مجبور به واکنش نماید. یاد دباغ بیهوش در بازار عطاران افتادم، مولوی به دقت تمام اثر عظیم محیط بر انسان‌ها را با این قصه تشریح می‌نماید. دباغ که عمری با نجاسات و سرگین مأنوس بوده، نه فقط از این بوی ناخوش آزرده نمی‌گردد که تاب تحمل بوی عطر و گلاب را ندارد. نظام ولایی که بنا بود با اعمال قانون مندرج در آیات فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ  وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ چشم بر سر سوزنی از فساد، فسق و فجور نبندد، به توصیهٔ ولی‌امر مسلمین‌جهان سالهاست که بنای کش دادن آن را ندارد و این راهبرد باعث حاکم شدن فضای ناپاک بر این دیار مصیبت‌زده گردیده است. این گناه مردمانی نیست که بواسطهٔ اصرار حاکمیت به اغماض در برابر فساد خودی‌ها، اینک روح و جانش نسبت به این بیماری هولناک واکسینه شده و دیگر عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد. بلکه این گناه دست‌اندرکاران نظام مقدس، به ویژه شخص رهبر است که با اطلاع از عمق ناسلامتی مریدان خود، تا جای ممکن از آنان حمایت می‌نماید و بدینسان به جامعه تلقین می‌نماید که در این سامان برای تعدی به حق‌الناس کسی را مؤاخذه نمی‌نمایند. حضرت‌آقا با این مردم چه کردید؟ دعا می‌کنم که خدا از سر تقصیرات‌تان بگذرد.
Показать все...
کویت در مسیر اقتدارگرایی؟ 🔺امیر 83 ساله کویت که کمتر از پنج ماه از صدارتش بر این امیرنشین خلیج فارس می‌گذرد، در اقدامی نادر پارلمان یا مجلس الامه را که نگین دموکراسی نیم بند در جهان عرب و یکی از معدود پارلمان های قانونگذاری موثر در خاورمیانه بوده را برای یک دوره چهار ساله منحل کرد. 🔺اقدامی که می تواند پیام ها و پیامدهای قابل توجهی را بر صحنه سیاسی و اجتماعی این کشور بر جای بگذارد. 🔺شیخ مشعل در نطق انحلال پارلمان و خطاب به نمایندگان بر چند کلیدواژه تاکید کرد. تفسیر این کلیدواژگان می تواند حکایت از مسیر جدید کویت به سمت اقتدارگرایی در منطقه و بویژه در بین دولت های عرب خلیج فارس باشد. 🔺از یک دهه گذشته تاکنون هر پنج عضو شورای همکاری از سلطنت های نسبتا اجماعی به سمت اقتدارگرایی فردی حرکت کرده اند. 🔺در یک دهه گذشته کویت به صحنه آشفتگی های سیاسی بین کابینه و پارلمان تبدیل شده و هرچند ماه یکبار شاهد استعفای دولت و انحلال کابینه و در برخی موارد هم انتخابات زودهنگام پارلمانی بودیم. 🔺طرفداران انحلال معتقدند ماحصل مجلس کنونی چیزی جز اتلاف منابع و زمان، فساد سیاسی و اقتصادی نمایندگان و تبدیل شدن کویت به صحنه فرقه گرایی مذهبی و قبیله ای نبوده است. 🔺در مقابل اما استدلال منتقدان و مخالفان که در جای خود بسیار قابل تامل است، هشدار نسبت به گذار سیاسی کویت به سمت اقتدارگرایی در داخل است...👇 🔗متن کامل #دنیای_اقتصاد #کویت کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇 @den_ir
Показать все...
در این محیط لجنی ناصر دانشفر در مدت بیش از چهار دهه معلمی، تقریباً پا به انواع کلاس‌های درس گذاشته‌ام و با همه‌گونه جمعیت دانش‌آموزی سر و کار داشته‌ام. برخی از کلاس‌ها مملو از شاگردان خوب و موفق، برخی حتی یک بچهٔ درسخوان مؤدب برای خالی نبودن عریضه هم ندارند و قریب به اتفاق آنها به لحاظ درسی، ملغمه‌ای از دانش‌آموزان خوب، متوسط و بد می‌باشد. اتفاق جالبی که به هنگام توزیع برگه‌های تصحیح شده در این سه دسته کلاس می‌افتد این است که در کلاسهای با بافت یکپارچه تنبل، بچه‌ها از گرفتن نمرهٔ زیر ده و حتی در حد یک و دو به هیچ‌وجه ناراحت نمی‌شوند که گاه اظهار رضایت در چهره‌شان هویدا می‌گردد. برعکس اگر یکی نمرهٔ قابل قبول یا خوب بگیرد، مورد تمسخر دیگران واقع می‌شود و مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد. اما در کلاسهایی که اکثریت قریب به اتفاق بچه‌ها قوی هستند، قصه متفاوت است. دانش‌آموزان به شدت نگران نمرات پایین هستند و گاه که بدلیلی در آزمون نمرهٔ خوبی نگرفته‌اند، با خواهش و تمنا از معلم می‌خواهند که همکلاسی‌های او از این رخداد مطلع نگردند. اما حال و هوای کلاس‌های عادی که گردایه‌ای از همه نوع دانش‌آموز می‌باشد، متعادل است و واکنش بچه‌ها بسیار معقول و منطقی است. اگر دانش‌آموز ضعیفی نمرهٔ بد بگیرد، خیلی برای کلاس جای تعجب ندارد، ولی اگر نمرهٔ خوبی گرفته باشد مورد تشویق دیگران قرار می‌گیرد، هر چند که گاه ظن تقلب به وی در بین دوستان وی ایجاد می‌گردد. گرفتن نمرهٔ خوب برای بچه‌های قوی هم یک امر طبیعی است و جلب توجه نمی‌کند و دانش‌آموزان متوسط هم انتظار نمره‌ای در سطح خود دارند. آری نوع مواجههٔ افراد با کنش‌های هنجار و ناهنجار بسته به محیطی است که در آن قرار دارند. برای همین است که در کشورهای توسعه‌یافته، برخورد آحاد جامعه با مسئلهٔ فساد بسیار شدید و محکم می‌باشد. در این محیط‌های اجتماعی چه مرتکبان جرم و چه ناظران یک بزه واکنشی متناسب با آن دارند و از آن رخداد اعلام انزجار یا سرافکندگی می‌نمایند. اما در کشورهای گرفتار مافیای فساد، داستان اینگونه نیست، بلکه افراد از لو رفتن ماهیت تبهکارانهٔ خود ابایی که ندارند هیچ، بسیار به آن می‌بالند. در این ممالک داشتن زندگی سالم و مطابق قانون خبط و خطا محسوب می‌گردد و افراد جامعه اگر بدین دلیل مجازات نشوند، قطعاً مورد شماتت قرار می‌گیرند. اینها را عرض کردم تا بتوانم توضیح دهم که چرا مردم ما در این برهه از تاریخ خود، نسبت به موضوع فساد و تباهی حاکم بر جامعه، تا این اندازه موضعی از سر استیصال و منفعلانه دارند. این روزها با دعوای بین قالیباف و رائفی‌پور، بخش دیگری از این لجنزار متعفن را در مرئی و منظر خلایق قرار گرفته و مشخص شده که حاکمیتِ یکدست تا کجا می‌تواند عامل نابودی هنجارهای یک جامعه باشد. شوربختانه نه فقط در این مورد که در بارهٔ دیگر موارد مشابه، گرد از دیوار برمی‌خیزد، اما از مردم ایران جز غر زدن برخی چون من، هیچ عکس‌العملی دیده نمی‌شود. از بس فضای سرزمین مادری به واسطهٔ سلطهٔ صاحب منصبان فاسد، بدبو و عفن گردیده که افزایش گندهای دیگر، اثری بر شامهٔ مردمان نمی‌گذارد تا آنان را مجبور به واکنش نماید. یاد دباغ بیهوش در بازار عطاران افتادم، مولوی به دقت تمام اثر عظیم محیط بر انسان‌ها را با این قصه تشریح می‌نماید. دباغ که عمری با نجاسات و سرگین مأنوس بوده، نه فقط از این بوی ناخوش آزرده نمی‌گردد که تاب تحمل بوی عطر و گلاب را ندارد. نظام ولایی که بنا بود با اعمال قانون مندرج در آیات فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ  وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ چشم بر سر سوزنی از فساد، فسق و فجور نبندد، به توصیهٔ ولی‌امر مسلمین‌جهان سالهاست که بنای کش دادن آن را ندارد و این راهبرد باعث حاکم شدن فضای ناپاک بر این دیار مصیبت‌زده گردیده است. این گناه مردمانی نیست که بواسطهٔ اصرار حاکمیت به اغماض در برابر فساد خودی‌ها، اینک روح و جانش نسبت به این بیماری هولناک واکسینه شده و دیگر عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد. بلکه این گناه دست‌اندرکاران نظام مقدس، به ویژه شخص رهبر است که با اطلاع از عمق ناسلامتی مریدان خود، تا جای ممکن از آنان حمایت می‌نماید و بدینسان به جامعه تلقین می‌نماید که در این سامان برای تعدی به حق‌الناس کسی را مؤاخذه نمی‌نمایند. حضرت‌آقا با این مردم چه کردید؟ دعا می‌کنم که خدا از سر تقصیرات‌تان بگذرد.
Показать все...
تحلیلی از انحلال مجلس در کویت مسعود باب الحوائجی کویت پیش از سال ۱۹۹۰م‌ قطب متمول خلیج بود که به لحاظ مالی و با توجه به وسعت و جمعیتش تا امروز هم از بیشترین منابع مالی برخوردار است؛ تا جایی که به آن مروارید خلیج‌فارس می‌گفتند؛ اما در آن سال‌ها آن منابع مالی، با صنعت گردشگری و رونق فرهنگی و قطب رسانه‌ای و حتا ورزشی این کشور هم گره خورده بود. تا حدی که کویت پناهگاه مهاجرت صدها کشور شده بود هنوز هم ۷۰٪ جمعیت این کشور را مهاجران تشکیل داده‌اند. اما این پارامترهای توسعه و رشد پس از ۱۹۹۰م‌ یکباره در کویت افول کرد و رفته‌رفته کویت به کشوری منزوی تبدیل شد. مثلاً در مقایسه‌اش با عمان و نقش سیاسی‌اش، چرا؟ شاید سه عامل در این انزوا تأثیرش قطعی بود: یکی حمله‌ی عراق به خاک کویت که قدرت استراتژیک آن را به چالش کشید دوم قدرت گرفتن اسلام سیاسی که تابعی از عامل نخست و ضعیف شدن دولت بود. و سوم مغلوب شدن کویت در جنگ رسانه‌ای کشورهای همجوار و سر جنباندن رقیبی چون قطر که دموکراسی کویت را دستخوش کودتایی مرتجعانه با تزریق پول و سرمایه به اخوانی‌ها و سلفی‌ها در این کشور  کرده بود. اما بحران اساسی در کویت از سال ۲۰۱۱م تحت تأثیر بهار عربی آغاز شد که پارلمان کویت با هجمه‌ای توسط حامیان افراط‌گرای خود، به سمت تغییر قدرت در حاکمیت خیز برداشت؛ که به سرعت تمام افراد و آمران و همدستان آنها، سرکوب و زندانی شدند. اما دوباره در سال ۲۰۲۱م جنبشی به نام (حدس) شکل گرفت که خواهان آشتی ملی و ائتلاف با سران اخوان‌المسلمین شدند. از قضا موفق هم شدند به طوری که در نتیجه انتخابات قانونگذاری سال 2023م، جمعیت افراط‌‌گرایان(حدس) پیروزی قاطعی در پارلمان به دست آوردند. اما نتیجه‌ی پیروزی افراط‌‌گرایان مرتجع را شما بهتر از من می‌دانید که اثرات مخرب‌اش در عرصه‌ی اجتماعی- فرهنگی چیست؟ اینان شروع به انسداد نفس‌گاه‌های شهری و مطالبات شریعت‌محور کردند و خواهان تفکیک جنسیتی، عدم اختلاط، و اجبار حجاب و تغییر قانون اساسی و ایجاد مرزهای قانونی و غیره شدند. تا اینکه در دسامبر ماه گذشته شاهزاده جدید قدرت را به دست گرفت و تصمیم گرفت با موج افراطیون و اسلام‌ سیاسی مقابله کند.تصمیمی که به تقابل با اکثریت پارلمان کویت و جمعیت (حدس) منجر می‌شد که چنان که گفتم مستظهر به پشتیبانی منابع قطری نیز بودند. گرچه بوق‌های رسانه‌ای (حدس) و پروپاگاندای قطری از دیشب نغمه سرداده‌اند که: « این یک عقب‌گرد بی‌سابقه به لحاظ دموکراسی است.» اما گویا فراموش کرده‌اند که که این دموکراسی نیم‌بند و تئوکراسیک کویتی، کمر بسته بود تا با سوءاستفاده‌ی ابزاری از دموکراسی، قطب لؤلؤ خليج را به أفغانستان دومي تبدیل کند و هویت کشور را یکپارچه تغییر دهد. از این منظر می‌توان گفت: اقدام شیخ مشعل امیر دولت کویت، یک رویارویی تمام‌عیار با داعش کشور خویش بوده است. اما عواقب ایجابی این انحلال به نظر مقدمه‌ای برای حمله گسترده و سرکوب اخوان‌المسلمین و سلفی‌های ارتجاعی است که کویت را به کانون افراطی‌گری و حتا صدور تروریسم و ارهاب تبدیل کرده بودند. با موفقیت در پلانA به نظر می‌رسد شیخ مشعل به زودی به محور سعودی - اماراتی خود نزدیک و از نظر گشودگی به سیاست‌های جهانی در منطقه بپیوندد. شاید این پارادایم زبان و هنجار منطقه‌ی ماست؛ که اگر حریف تو دیکتاتور است و فقط زبان زور را می‌فهمد، قطعا هر اقدام قوی و مستبدانه و یکجانبه علیه او، اقدامی طبیعی شمرده می‌شود نه ناهنجاری و برون-رفت از معیارهای مسلط جوامع دموکراتیکی که در جهان سوم، ابتدا بومی‌سازی و سپس تحمیل می‌شوند. چیزی که روزنامه‌نگاری کویتی دکتر القناعی سال پیش آن را «مارثون الكويت نحو دعشنة المجتمع وارهاب الشعب» خوانده بود، که جنبش ( حدس) را به ماراتنی تشبیه کرده بود که چارنعله به سمت داعش‌سازی جامعه و تروریست مردمی می‌تاخت.
Показать все...

گام آخر! ملت را خانه خراب کردید! مجید مرادی تندروهای داخلی که مجلس آینده را در غیاب مشارکت قاطبه مردم در دست گرفته‌اند حتی سعی نمی‌کنند ادبیات خود را از ادبیات بنیامین نتانیاهو متمایز کنند و شرم نمی‌کنند از این که عین کلمات او را در خصوص برجام تکرار کنند.‌ بعید است مخالفت همه آنها با برجام از سر کین و حسد نسبت به دکتر روحانی و دکتر ظریف باشد. به نظر می‌رسد برخی از آنها در قامت نفوذی و جاسوس رفتار می‌کنند زیرا روشن است که تیشه را به ریشه می‌زنند و گویا اجرای اوامر بیگانه می‌کنند. این نفوذی ها کوشیده‌اند حاکمیت را به این خطای راهبردی بیندازند که اکنون که نظام به مرحله شیخوخت رسیده است نیاز به خون‌های جوان دارد تا این ساقه را سر پا نگه دارند و آن خون تازه هم خودشان هستند و گویا تاکنون موفق هم شده‌اند. نشانه‌اش این است که دلقکی که سخنان او تنها به درد خندیدن می‌خورد و به قول آقای پرویز امینی با به هم پیوند دادن اعداد، فراماسون ها را کشف می‌کرد اکنون به لیدر جریانی در مجلس آینده تبدیل شده و نه تنها برای ریاست مجلس که حتی برای رهبری آینده هم خط و نشان می‌کشد. این، اوج ابتذالی‌ست که ریشه در غیاب مشارکت مردم و خنثی‌سازی احزاب و بی‌معنا شدن رقابت دارد. به نظر می‌رسد پس از تصرف ریاست جمهوری با حذف لاریجانی، تصرف مجلس گام آخری است که این جریان مرموز بر داشته و اکنون حتی قالیباف را سد راه خود می‌بیند و از این رو درصدد برکشیدن یکی از آنان که ظن نفوذی بودنشان از تندی مواضع‌شان پیداست تا سکوی ریاست مجلس است. همه آنچه که روزی تخیلی بود اکنون تحقق یافته یا در حال تحقق است. انتخابات ریاست جمهوری 1400 چاله‌ای بود که برای نظام کنده شد و وزر و وبال رقابتی نبودن و مشارکتی نبودن آن در بحران 1401 آشکار شد. انتخابات مجلس هم که وزیر کشور آن را به رغم کمترین مشارکت تاریخ انتخابات های جمهوری اسلامی، حماسه می‌خواند امید خیری از آن نمی‌رود. حتی روزنامه اصول‌گرای فرهیختگان هم به وزیر کشور تشر زده است که این چه حماسه ای ست که نفر اول تهران رأی کمتر از ۹ درصد واجدان شرایط رأی دادن و کمتر از ۳۰ درصد همان‌ها که مشارکت کرده‌اند را دارد؟! فرهیختگان هم‌چنین نوشت: یعنی حتی پایبندان به انقلاب اسلامی هم نمی‌توانند به صورت جمعی یکی از تاییدشدگان را به‌عنوان وکیل خود انتخاب کنند. وقتی فرهیختگان هم مرثیه می‌خواند یعنی این که مرده‌شور هم به حال مرده می‌گرید. نه تنها فرهیختگان که نافرهیختگان هم می‌دانند مجلس قرار بود خانه ملت باشد اما خانه ملت اکنون خراب‌تر از همیشه است. آیا کسانی که با خراب‌کردن خانه ملت، خانه خویش را آباد کرده‌اند، برنده‌اند؟!
Показать все...
در نقد اعتماد به نفس کاذب انقلابیون تواب مجتبی نجفی بامزه ترین سوژه ها، انقلابیون پنجاه و هفتی اند که زبان به معذرت خواهی از محمدرضا شاه باز می‌کنند. اینها اگر همان دوران انقلاب در شناخت روحانیت و حکومت شاه و نوع برخورد با مسایل عمومی اشتباه داشتند، امروز در باز کردن در توبه از دیکتاتوری، به همان مسیر می روند. می دانید مساله چیست؟ مساله این است که می خواهند ما را در یک دو راهی یا "با شاه یا علیه شاه" قرار دهند. در حالی که بسیاری از آنها آن زمان نه مساله را از زاویه ضرورت دموکراسی و مشروطیت به معنای محدود کردن قدرت شاه مطلقه که از نظرگاه های دیگری می دیدند که نتیجه اش با تغییر نظام نه دموکراسی به عنوان شیوه زیست جمعی که جایگزین کردن یک استبداد با استبدادی بدتر شد. انقلابیون تواب آن زمان توان درک مسایلی مانند عرصه عمومی باز، ضرورت دموکراسی و عدم اعتماد به روحانیت بیگانه با مفاهیمی مانند "تکثر" را نداشتند اما این توّابین باز هم از همان اعتماد به نفس سابق برخوردارند در این معنا که گمان می کنند چون دیروز اشتباه کرده اند امروز اشتباهشان را تکرار نمی‌کنند، دریغ از اینکه اگر در زمان احساسات انقلابی تان بر مسیر اشتباه گام برداشتید، امروز هم بر همان مسیرید،چون استبداد زده اید و در منطق این "استبداد بهتر است یا آن استبداد" گرفتار شده اید و هنوز هم معنا و طعم مشروطیت در معنای عام یعنی حاکمی که مطلق نباشد، شهروند صاحب مملکت و حاکمیت قانون به روز شده برآمده از اراده اکثریت با حفظ حقوق اقلیت را درک نکرده اید برای همین از دیکتاتوری که خود بخشی از مشکل تاریخی ما بوده عذرخواهی می‌کنید در حالی که شاه فقید هم اگر در یک اصل با شما همگامی داشت، دست کم انگاری قدرت روحانیت بود، برای همین به جان جریانهای سیاسی افتاد و مسجد را به حزب ترجیح داد و به تقویت روحانیت همت گماشت به خیال اینکه خطر اصلی نه از آخوند که از روشنفکر فرنگ رفته است. انقلابیون تواب، اجازه بدهید ما نفس بکشیم هم شما و هم شاهتان جز مشکل بوده اید و هیچ کدامتان راه حل نبوده اید. اگر شما حقانیت به معنای شناخت صحیح اوضاع سیاسی و مساله های اصلی زمان را نداشته اید،دلیلی بر این نیست که شاه مغضوبتان داشته. آینده توسعه یافته ایران از ابر انسان ها نخواهد گذاشت. همه نیروهایی که از اصل مشروطیت عدول کردند، در پیشگاه تاریخ شرمنده و شکست شما و شاهتان تنها درس عبرتی برای نسل های جوان است که مسیر توسعه متوازن این کشور بدون دموکراسی، جمع کردن وحدت و کثرت، فرهنگ شهروندمداری به معنای شهروند صاحب عرصه عمومی متکثر ممکن نیست. ابرانسان ها آزمون پس داده اند ما به انسان های خُرد نیازمندیم، صاحبان واقعی این مملکت.
Показать все...
سرمایه ی اصلی یعنی مردم؛ جنگ روایت ها را عذر بِنه نازنین! وارش٭ با یک حالت فاتحانه ای گفت: ظاهرا تاثیر مطالبه گری و اعتراضات دانشجوهای ایالات متحده تا این لحظه از تاریخ، رسماً تمام سیاست مداران پرمدعای دنیا را آچمز کرده. گفتم: بله؛ بنابراین، عملاً باز هم این آزادی بیان و دموکراسی در غرب است که دارد حسابی به رخ مان میکشد که این اصل هراندازه در جمهوری اسلامی، شعاری و دروغین است، ظاهراً برای ایالات متحده آمریکا اینطوری ها نیست و آنها حقیقتاً  اصل آزادی بیان و تاثیراتش را معیار قرار میدهند و دنبال شر نمیگردند!! به طعنه گفت: حتماً برای رضای خدا! گفتم: خیر؛ برای رضای خَلق خدا ! برای این که ایالات متحده و سناتورهایش خوب میدانند نارضایتی مردمی در آمریکا یعنی بلوا؛ یعنی تهدید جدی برای زنجیره منفعتِ چندین ایالت. برای تجارت، بیزنس و پولِ آمریکا و دقیقاً آغازی بر پایان ابرقدرت بودن شان. طبیعیست که آمریکا هرگز قوه عاقله را با ایدئولوژی و این قِسم فرمایشاتِ موهون و ویرانگر، عوض نمیکند. یک چنین حماقت هایی فقط از حکومت های گنده گوی رقّت انگیزی مانند جمهوری اسلامی برمی آید. مصداقش هم زندان اوین، جرم زندانی هایش و البته وضعیتِ زارِ خودِ حاکمیت و پول کشور. جنگ روایت ها را عذر بِنه نازنین؛ ابرقدرت شدن اتفاقی و شعاری نیست. سرمایه ی اصلی یعنی مردم؛ و آمریکا سرمایه را انتخاب میکند. ٭معلم @varesh_ir
Показать все...
چرخش بدنه رأی از پدرخوانده‌ها؛ تحلیلی از دور دوم انتخابات تهران داوود حشمتی بررسی وقایع انتخابات مجلس دوازدهم در جریان اصولگرایی نشان‌دهنده چرخشی از پایین به بالا بود. اتفاقی که از قبل به سران جریان اصولگرایی پیام داده بود «این بار فرق می‌کند» اما پدرخوانده‌ها که خود را لیست «چنارها» می‌دانستند، آنها را با عنوان «پاجوش» تحقیر کردند. نتیجه اما ظهور جریانی تازه در سیاست ایران است. جریانی که حالا نمایندگانی هم در مجلس دارد و از پیوستگی بیشتر با دولت برخوردار است. این جریان با چرخشی از پایین توانست بر پدرخوانده‌های خود در بالا غلبه‌ و در نهایت خود را به آنها تحمیل کند. همچنان که محمود احمدی‌نژاد در 84 همین کار را کرد. در نهایت هم این جریان دو شکاف عمده را فعال می‌کند؛ شکاف دولت‌–‌ملت و شکاف دولت با سایر دستگاه‌ها. متن کامل
Показать все...
چرخش بدنه رأی از پدرخوانده‌ها

بررسی وقایع انتخابات مجلس دوازدهم در جریان اصولگرایی نشان‌دهنده چرخشی از پایین به بالا بود. اتفاقی که از قبل به سران جریان اصولگرایی پیام داده بود «این بار فرق می‌کند» اما پدرخوانده‌ها که خود را لیست «چنارها» می‌دانستند، آنها را با عنوان «پاجوش» تحقیر کردند. نتیجه اما ظهور جریانی تازه در سیاست ایران است. جریانی که حالا نمایندگانی هم در مجلس دارد و از پیوستگی بیشتر با دولت برخوردار است. این جریان با چرخشی از پایین توانست بر پدرخوانده‌های خود در بالا غلبه‌ و در نهایت خود را به آنها تحمیل کند. همچنان که محمود احمدی‌نژاد در 84 همین کار را کرد. در نهایت هم این جریان دو شکاف عمده را فعال می‌کند؛ شکاف دولت‌–‌ملت و شکاف دولت با سایر دستگاه‌ها.

حالا معلوم شد که صادق زیباکلام را هم می‌گیرند محمدفاضلی هر چه درباره این رخداد بنویسم از جدیت و طنز ماجرا کم می‌کند.
Показать все...
حالا دیگر کابوس نمی‌بیند... محمدجواد روح٭ حالا دیگر گرفتند‌ش. دیگر جای سوال و جوابی نماند. شاید با خیلی تحلیل‌هایش موافق نباشیم. شاید بگوییم دچار سندرم پرگویی و همه‌چیزگویی بود. اما او هر چه می‌کرد و هرچه می‌گفت، خودش بود. می‌اندیشید. جدی هم می‌اندیشید. در آکسفورد بود و می‌توانست شیمی‌اش را بخواند و زندگی آرامی داشته باشد. اما مثل خیلی از دانشجویان نسل خود، دغدغه داشت. دغدغه داشتن در عصر او و نسل او، یک ارزش وجودی بود. نمی‌شد دانشجو باشی و نیاندیشی و کاری نکنی. مسئولیت اجتماعی در آن نسل، امری درونی بود. راه را اشتباه رفتند. و بعد که به پیروزی رسیدند، برخی چون او همچنان به اندیشیدن ادامه دادند. به اینکه چرا انقلاب هم کردند و نتوانستند به آنچه می‌خواستند برسند. پس به اندیشیدن ادامه داد. پرسش جدی و مقدر را به میان انداخت که "ما چگونه ما شدیم؟". هر روز، هر لحظه می‌اندیشید و بی‌هراس از منتقد و مخالف و سیستم، آنچه به ذهن‌اش می‌رسید و آنچه با مطالعات‌اش درمی‌یافت، می‌گفت. چنین بود که صادق زیباکلام شد. کار او نبود جز اندیشیدن و گفتن و نوشتن و درس دادن. اما پرسشی مقدر را پیش روی خود می‌دید. هرجا می‌رفت از او می‌پرسید: "چرا شما را نمی‌گیرند آقای زیباکلام؟!". پرسشی که از فرط مخاطب آن شدن، برایش تبدیل به کابوس شده بود. پرسش در خواب‌ هم رهایش نمی‌کرد. گویی، او این بخش از "ما شدن ما" را انکار کرده بود. بدبینی اجتماعی به کنشگری فعال، به سخن گفتن مدام، به نوشتن پیگیرانه. شاید پیش خود فکر می‌کرد این مخاطبان بیش از حد بدبین هستند. اما حال، دریافته که هر بدبینی ریشه در تجربه تاریخی دارد. تجربه‌ای که او هم حالا، مصداقی از آن شده. حالا در زندان می‌تواند آرام بخوابد و کابوس نبیند..
Показать все...