رمان من
سایت رمان من http://roman-man.ir سایت رمان وان http://roman-one.xyz سایت رمان دونی http://romandoni3.xyz سایت مد وان modvan.ir
Больше16 765
Подписчики
+3424 часа
+3177 дней
+1 19630 дней
Время активного постинга
Загрузка данных...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Анализ публикаций
Посты | Просмотры | Поделились | Динамика просмотров |
01 Media files | 1 | 0 | Loading... |
02 رمان حورا پارت 237
خشکش زد، با دهان باز به کیمیا خیره بود و نمیدانست چه بگوید، از هرکسی توقع داشت جز مادرش، فکر میکرد لجبازی حورا و لاله با هم است! اب دهانش را قورت داد، حورا بدون آنکه از او بپرسد عمل کرده بود، بدون آنکه بخواهد به او اعتماد کند! _ چی داری میگی؟ کیمیا نفس…
https://romandoni3.xyz/رمان-حورا-پارت-237/ | 184 | 2 | Loading... |
03 رمان آس کور پارت 150
نجواهای آرام کننده ی حاج آقا با آن صدای لرزان و پر از تشویش، بیشتر پریشانش میکرد. او آرام شدن با وعده های پوچ و توخالی را نمیخواست. فقط میخواست درکش کنند، همین… _ گریه نکن سراب جان، یکم آروم باش بیا این لباسو بپوش. بی جان سر بلند کرد و زیر چشمی به خودش…
https://romandoni3.xyz/رمان-آس-کور-پارت-150/ | 1 | 0 | Loading... |
04 Media files | 1 | 0 | Loading... |
05 رمان مفت بر پارت ۶۰
#p215 ماهور با تعجب نگاهش میکند و کوروش دکمه ی بعدی را نیز باز میکند: _اسمم چیه؟! سر می دزدد… این رفتارهای ماهور تنها اعصابش را نشانه میرفتند… _چرا لباس نیوردی با خودت؟! دوس ندارم لباسامو بپوشی…باید درش بیاری… کوروش بدجنس بود… به سمت تخت می رود و رویش می نشیند: _بیا اینجا… ماهور با…
https://roman-one.xyz/رمان-مفت-بر-پارت-۶۰/ | 440 | 1 | Loading... |
06 رمان خانم معلم پارت ۱۰۳
#پارت_۴۲۵ #فصل_۳ دستم رو روی شکمم کشیدم و بی نفس هق زدم: -لالا کن مامان…لالا کن عزیز دلم آروم بخواب کوچولوی من اشک ریختم. برای طفلم عزاداری کردم. برای بچه ای که دنیا نیومده رفته بود پیش خدا. دیگه نمیتونستم دستای کوچیکش رو بگیرم. ژیلا هم پا به پای من اشک میریخت.صدای هق هقش اما…
https://roman-one.xyz/رمان-خانم-معلم-پارت-۱۰۳/ | 404 | 1 | Loading... |
07 رمان گل گازانیا پارت ۳۹
#پارتصدوسی زن شانه بالا انداخت. – نمیدونم پسرم. به دختره چیزی نگی، خجالت میکشه! فرید با استیصال سری تکان داد و از آشپزخانه خارج شد. خواست دهان باز کند و چیزی بگویید که در خانه باز شد و نازنین با لبخندی عریض داخل آمد. – عشقتون اومد… فرید به رویش لبخند زد. – خوش اومدی…
https://roman-one.xyz/رمان-گل-گازانیا-پارت-۳۹/ | 357 | 0 | Loading... |
08 سرنوشت تغییر کرده
ادامه قسمت سوم
بعد از دوش گرفتن یه شلوار راحتی پوشیدم و با یه حوله داشتم آروم آروم موهامو خشک میکردم و همچنان داشتم در مورد کابوسم فکر میکردم.. این…
https://modvan.ir/سرنوشت-تغییر-کرده-2/ | 552 | 0 | Loading... |
09 رمان شوکا پارت ۴۵
🤍🤍🤍🤍 سر آورده بودم؟! شاید اگر کمی بیشتر در این محل میچرخیدم، سر خودم را برایش میآوردند. – حا… حاج خانوم باز کن… توروخدا… منم… آهو… صدایم وحشتناک میلرزید و نفس کم آورده بودم. کسی که طرف حساب من بود، کینهی عقرب داشت. نیش میزد… هردقیقه و هربار دردناکتر از قبل. در که باز شد،…
https://roman-one.xyz/رمان-شوکا-پارت-۴۵/ | 184 | 0 | Loading... |
10 🚮 عرفان طهماسبی 🔈 وای اگر
🆔 @romanman_ir | 93 | 0 | Loading... |
11 Media files | 1 | 0 | Loading... |
12 🔻این هشدارها را درباره سیل جدی بگیرید
مدیرکل آموزشهای همگانی هلالاحمر:
🔹خودرو محل امنی برای ماندن یا پناه گرفتن در زمان سیل نیست؛ پس هنگام وقوع سیل از خودرو خارج شوید.
🔹هنگام وقوع سیل حتی از محل مورد نظر فرار کرده و به بلندترین نقطه بروید.
🔹در هنگام سیل و پس از آن لازم است از روشن کردن چراغها، دستزدن به سیمهای برق و ... پرهیز شود.
🔹در هنگام جاری شدن سیل با توجه به قاطی شدن جریان فاضلاب و روانآبها و ... احتمال مسمومیت آن بسیار بالاست. از این رو باید از تماس آب با چشم و صورت و بهطورکلی پوست بدن پرهیز شود.
🔹از مردم می خواهم که قهرمانبازی را کنار بگذارند و اگر سررشتهای از امدادگری ندارند، برای نجات جان افراد گرفتار درسیل وارد عمل نشوند./ایسنا
🆔 @romanman_ir | 91 | 0 | Loading... |
13 لحظه دردناک از مشهد
🆔 @romanman_ir | 1 | 0 | Loading... |
14 پسر است دیگر😍😂
🆔 @romanman_ir | 61 | 3 | Loading... |
15 🔻خطر «سیل» در مشهد فردا هم برقرار است
🔹گزارش رسمی سازمان هواشناسی کشور درباره «مخاطرات باران شدید و سیل»، از ادامه تهدید استان خراسان رضوی در روز یکشنبه حکایت دارد.
🔹 براساس هشدار هواشناسی، فردا در استان خراسان رضوی، مخاطره «باران، آبگرفتی نسبتاً شدید و سیلابیشدن مسیلها» وجود دارد.
🆔 @romanman_ir | 675 | 1 | Loading... |
16 قربانی تگرگ امروز مشهد شد 😞
🆔 @romanman_ir | 80 | 0 | Loading... |
17 تلاش مردم برای نجات کبوتران از زیر بارش تگرگ در حرم مطهر رضوی
🆔 @romanman_ir | 216 | 0 | Loading... |
18 اگه شاتوت کندی دست هات به این آسونی پاک کن 🙂
اگه از برگش هم برای شستن دستاتون استفاده کنین کف میکنه و دستتون رو پاک میکنه
🆔 @romanman_ir | 252 | 2 | Loading... |
19 خط چشم ماژیکی کالیستا Calista
خط چشم کالیستا بدون سرب ضدآب استخری بدون ایجاد حساسیت خط چشم ماژیکی کالیستا بیوتی دارای رنگ فوقالعاده مشکی بوده که جذابیت خاصی به چشمها میبخشد. خط چشم کالیستا بیوتی دوام و ماندگاری بالایی داشته و به دلیل داشتن سری ماژیکی نرم و روان روی پوست کشیده میشود. از مهمترین ویژگیهای خط چشم کالیستا میتوان…
https://qface.ir/product/خط-چشم-ماژیکی-کالیستا-calista/ | 501 | 3 | Loading... |
20 رمان شاه خشت پارت 97
_ میخوام خوشنویسی کنم، مشخص نیست؟ خودم را همراه صندلی و پریناز جلوتر کشیدم. _ الآن جات راحته؟ چشمکی زد. _ خیلی. یکی از قلمها را برداشت و جوری در جوهر فروکرد که دلم به حال نوک قلم سوخت. _ قلم رو آروم داخل جوهر بزن. _ الآن کجا بنویسم؟ برگه سفیدی را با دست…
https://romandoni3.xyz/رمان-شاه-خشت-پارت-97/ | 926 | 2 | Loading... |
21 Media files | 248 | 0 | Loading... |
22 دانلود رمان یادداشت های یک گمشده به صورت pdf کامل از بهاره حسنی
خلاصه رمان: داستان زندگی امیر و رخساره که با وجود اختلاف و دشمنی قدیمی خانواده هایشان به قصد ازدواج و شروع زندگی مشترک باهم فرار می کنند، از طرفی الا خواهر امیر و کاوه برادر ناتنی رخساره برای پیدا کردن سرنخی از آنها به هر دری می زنند، ولی هیچ ردی از آنها پیدا نمی…
https://romandoni3.xyz/دانلود-رمان-یادداشت-های-یک-گمشده-به-صور/ | 247 | 0 | Loading... |
23 Media files | 243 | 0 | Loading... |
24 احتمالا همون بنزین لیتری ۲ یورو بزرگترین باخت داداشمون بوده😂😂
🆔 @romanman_ir | 777 | 3 | Loading... |
25 با اینکه آزاده اکبری از هیچکس جدا شد ولی اگه ازش بپرسن شوهرت کیه باز مجبوره بگه هیچکس
🆔 @romanman_ir | 1 156 | 7 | Loading... |
26 🔥 اهنگ جدید سیاوش قمیشی
🆔 @romanman_ir | 1 132 | 11 | Loading... |
27 Media files | 1 081 | 2 | Loading... |
28 سرنوشت تغییر کرده
سرنوشت تغییر کرده
به نام خدا قسمت( سوم)
همه جا تاریک بود… نمیتونستم چیزی رو ببینم… صدا های نامفهوم به گوشم میرسید… داشتم صدا ها رو دنبال میکردم…هر چقد راه…
https://modvan.ir/سرنوشت-تغییر-کرده/ | 1 088 | 0 | Loading... |
29 رمان هیلیر پارت 161
از خودم جداش کردم و دو طرف صورتشو با دستام قاب گرفتم… خیره شدم تو خاکستر چشماش و لب زدم: – این کارو با خودت و من نکن… این یکی دیگه ایهام نداشت… دقیقا همون معنی رو می داد که باید می داد… سری تکون داد و گفت: – گیجم… اشکاشو پاک کردم و گفتم:…
https://roman-one.xyz/رمان-هیلیر-پارت-161/ | 1 075 | 1 | Loading... |
30 رمان شالوده عشق پارت 309
چشم های خونالود امیرخان از در اورژانس جدا نمیشد و گویی اصلاً در این دنیا هم نبود. دستانش مشت شده و رگ گردن بیرون زدهاش حاله گندم را خرابتر میکرد. به هق هق افتاد و دستانش را دو طرف صورت امیرخان گذاشت. -منو نگاه کن… تموم شد باشه؟! و زمانی که بالأخره امیرخان دهان باز…
https://roman-one.xyz/رمان-شالوده-عشق-پارت-309/ | 1 151 | 2 | Loading... |
31 رمان گرداب پارت 291
سوگل که دستش همچنان روی شکمش بود، سری به تاسف تکون داد… سامان هم از خدا خواسته، سریع در ماشین رو برای عسل باز کرد و با عجله گفت: -بریم بریم.. عسل با چشم های گرد شده گفت: -بذار خدافظی کنم.. سامان دستی برای ما تکون داد و گفت: -از طرف من و عسل خدانگهدار…
https://romandoni3.xyz/رمان-گرداب-پارت-291/ | 1 117 | 2 | Loading... |
32 Media files | 1 040 | 0 | Loading... |
33 🔥 اهنگ جدید منصور
🆔 @romanman_ir | 1 120 | 8 | Loading... |
34 Media files | 1 081 | 1 | Loading... |
35 Media files | 1 141 | 0 | Loading... |
36 رمان آق بانو پارت ۳۲
نفسی گرفتم تا گریه نکنم. – تمام نشد آقای دکتر، زن سابق شما فرنگی بوده… طبیب بوده… عین پنجهٔ آفتاب قشنگ بوده، من با شکم بالا آمده و کاری که برارم کرده… کنار شما عین… عین… – قرص ماه… مات نگاه دلخور و مهربانش شدم، آرام پلک روی هم گذاشت. – عین قرص ماه کنار…
https://romandoni3.xyz/رمان-آق-بانو-پارت-۳۲/ | 1 211 | 1 | Loading... |
37 رمان آبشار طلایی پارت 45
آخرین دانه لباسه مثلاً کثیف شهراد که بوی خوش ادکلنش توان مست کردنم را داشت در سبد انداختم و همین که کمر صاف کردم، چشمم به کت مشکی چروک شدهاش کنار تخت کینگ اتاق افتاد. صدای شرشر آب از حمام اتاق به گوش میرسید و با آنکه دلم میخواست هر چه زودتر فرار کنم اما…
https://romandoni3.xyz/رمان-آبشار-طلایی-پارت-45/ | 1 512 | 0 | Loading... |
38 Media files | 1 367 | 2 | Loading... |
39 Media files | 1 362 | 0 | Loading... |
40 رمان فئودال پارت 47
خیرالله لبخند زد، دخترکش پیشش آمده بود ، باهیجان وارد راهروی باریک خانه شد ولی بادیدن قیافه ی گلین خشک شد و دستش را روی قلبش گذاشت. – گلین؟ بابا؟ خودش را به گلین که هنوز میلرزید رساند و محکم در آغوشش گرفته بود، دلشوره ی امروزش شاید بخاطر همین باشد؟ یاسر در را بست…
https://romandoni3.xyz/رمان-فئودال-پارت-47/ | 1 443 | 0 | Loading... |
رمان حورا پارت 237
خشکش زد، با دهان باز به کیمیا خیره بود و نمیدانست چه بگوید، از هرکسی توقع داشت جز مادرش، فکر میکرد لجبازی حورا و لاله با هم است! اب دهانش را قورت داد، حورا بدون آنکه از او بپرسد عمل کرده بود، بدون آنکه بخواهد به او اعتماد کند! _ چی داری میگی؟ کیمیا نفس…
https://romandoni3.xyz/رمان-حورا-پارت-237/
❤ 5👍 1
رمان آس کور پارت 150
نجواهای آرام کننده ی حاج آقا با آن صدای لرزان و پر از تشویش، بیشتر پریشانش میکرد. او آرام شدن با وعده های پوچ و توخالی را نمیخواست. فقط میخواست درکش کنند، همین… _ گریه نکن سراب جان، یکم آروم باش بیا این لباسو بپوش. بی جان سر بلند کرد و زیر چشمی به خودش…
https://romandoni3.xyz/رمان-آس-کور-پارت-150/
Фото недоступноПоказать в Telegram
رمان مفت بر پارت ۶۰
#p215 ماهور با تعجب نگاهش میکند و کوروش دکمه ی بعدی را نیز باز میکند: _اسمم چیه؟! سر می دزدد… این رفتارهای ماهور تنها اعصابش را نشانه میرفتند… _چرا لباس نیوردی با خودت؟! دوس ندارم لباسامو بپوشی…باید درش بیاری… کوروش بدجنس بود… به سمت تخت می رود و رویش می نشیند: _بیا اینجا… ماهور با…
https://roman-one.xyz/رمان-مفت-بر-پارت-۶۰/
😡 3
Фото недоступноПоказать в Telegram
رمان خانم معلم پارت ۱۰۳
#پارت_۴۲۵ #فصل_۳ دستم رو روی شکمم کشیدم و بی نفس هق زدم: -لالا کن مامان…لالا کن عزیز دلم آروم بخواب کوچولوی من اشک ریختم. برای طفلم عزاداری کردم. برای بچه ای که دنیا نیومده رفته بود پیش خدا. دیگه نمیتونستم دستای کوچیکش رو بگیرم. ژیلا هم پا به پای من اشک میریخت.صدای هق هقش اما…
https://roman-one.xyz/رمان-خانم-معلم-پارت-۱۰۳/
👍 2
Фото недоступноПоказать в Telegram
رمان گل گازانیا پارت ۳۹
#پارتصدوسی زن شانه بالا انداخت. – نمیدونم پسرم. به دختره چیزی نگی، خجالت میکشه! فرید با استیصال سری تکان داد و از آشپزخانه خارج شد. خواست دهان باز کند و چیزی بگویید که در خانه باز شد و نازنین با لبخندی عریض داخل آمد. – عشقتون اومد… فرید به رویش لبخند زد. – خوش اومدی…
https://roman-one.xyz/رمان-گل-گازانیا-پارت-۳۹/
👍 4
Фото недоступноПоказать в Telegram
سرنوشت تغییر کرده
ادامه قسمت سوم
بعد از دوش گرفتن یه شلوار راحتی پوشیدم و با یه حوله داشتم آروم آروم موهامو خشک میکردم و همچنان داشتم در مورد کابوسم فکر میکردم.. این…
https://modvan.ir/سرنوشت-تغییر-کرده-2/
🔗 نمایش مطلب
Фото недоступноПоказать в Telegram
رمان شوکا پارت ۴۵
🤍🤍🤍🤍 سر آورده بودم؟! شاید اگر کمی بیشتر در این محل میچرخیدم، سر خودم را برایش میآوردند. – حا… حاج خانوم باز کن… توروخدا… منم… آهو… صدایم وحشتناک میلرزید و نفس کم آورده بودم. کسی که طرف حساب من بود، کینهی عقرب داشت. نیش میزد… هردقیقه و هربار دردناکتر از قبل. در که باز شد،…
https://roman-one.xyz/رمان-شوکا-پارت-۴۵/