آرامش (چهلسالگي)...
🌿بفرمایید چن جرعه آرامش ! کانالی برای رسیدن به خودمون جایی برای شنیدن حرف دل، عاشقانه هایی که بر دل آویزونن کپی با ذکر منبع، نوش جان @ghasemhalajian @safar_chehelsalegi : کانال سفرنامه های من https://instagram.com/ghasem_hallajian?igshid=YmMyMTA
Больше25 806
Подписчики
-2024 часа
-607 дней
-25630 дней
- Подписчики
- Просмотры постов
- ER - коэффициент вовлеченности
Загрузка данных...
Прирост подписчиков
Загрузка данных...
Фото недоступноПоказать в Telegram
هركس از زاويه اي به حادثه ي ديروز نگاه ميكند!
فارغ ازهرچيز وهمه چيز ، عجب اندك است وتارمو فاصله ي نخوت وقدرت وشكوه وجبروت با مچاله شدن وخاكستر شدن وهيچ شدن!!!!واين عبرت همه ي ماست! ما كه در ظلم هاوجفا ها وغفلت ها كمتر به اين تارمو مي انديشيم!
اعتباري براين پركاه دنيايي نيست!نه قدرت وثروت ! نه زيبايي وشكوه…
بامردمان به مهر وتواضع تا كنيم!
از سرود وفرش قرمز وتعظيم هاي زندگي ها تا غربت وبي پناهي وضجه وسوختن فقط يك نفس فاصله هست.هركداممان رئيس جمهور كشور زندگي خود هستيم آيا پاك وعادليم؟؟؟؟!!!
رؤياصدر💎
👏 72👍 11💔 5👎 3❤ 2🔥 2👌 2🤔 1
🪻یک سقوط و تکرار تجربه ای تلخ !
سالها پیش همین ایام، با تعدادی از دوستان بصورت خانوادگی برای بازدید از قلعه بابک به منطقه کلیبر در نزدیکی ورزقان رفته بودیم.
عصر روزی که رسیدیم باتفاق ۴ نفر دیگر از آقایان، تصمیم گرفتیم از وقت استفاده کنیم و از محل استقرار در اقامتگاه بومگردی در کلیبر به سمت سد خدا آفرین و جنگلهای ارسباران برویم.
پس از حدود دو ساعت رانندگی به منطقهای رسیدیم که وضعیت نگران کننده جنگلهای انبوه و پیچ و خمهای جاده و نبود آنتن موبایل ما را نگران کرد. ایستادیم و چند عکس گرفتیم و برگشتیم.
@chehel_salegi
همانجا به دوستانم گفتم با اینکه ۱۱ سال از زلزله وحشتناک ورزقان در سال ۱۳۹۱ میگذرد و بزرگترین مشکل مردم محلی و گروههای امداد و نجات در آن دوران، نبود ارتباطات زمینی و مخابراتی بود متاسفانه عجیب است که هنوز هم این موضوع حل نشده است.🤔😩
امروز به محض شنیدن خبر سقوط هلیکوپتر رئیس جمهور و همراهان در آن منطقه به سراغ عکسهای آن روز رفتم و از روی اطلاعات عکسها، متوجه شدم که آنها هم در همان منطقه سقوط کردهاند و از آن بدتر که امکان برقراری تماس با ایشان میسر نیست...
واقعا چه دردی از این بالاتر که هنوز در جائیکه ۱۱ سال پیش زلزله آمده و صدها گروه امدادرسانی و خیریه در حال کمک به مردم منطقه هستند، جاده درست برای دسترسی که هیچ، بلکه هیچگونه پوشش مخابراتی هم وجود ندارد؟
و امروز این فاجعه برای رئیس جمهور کشور در همان منطقه افتاده و گرفتار همان موضوع کوچک و بی اهمیت شده که با هزینه بسیار اندکی میشد اتفاق نیفتد.
نادری- ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳💎
👍 57❤ 4😁 4💔 4👎 2
از دیروز که خبر را شنیدم دارم سعی می کنم حادثه را هضم کنم اما خیلی سخته. سوالات زیادی در ذهن بوجود میاد که جوابهای ساده دارند.در این عصر تکنولوژی هنوز این شکل حوادث مگه ممکنه ؟پروتکل پرواز در آب و هوای نامساعد چیه؟مجوز پرواز در آب و هوای نامساعد جوی در چه صورتی صادر میشه؟
یک کشور به همین سادگی باید مسئولینش را در معرض خطر قرار بده؟
البته خیلی هم جای تعجب نیست وقتی هنوز پراید در جاده های کشور جان مردم عادی را به خطر می اندازه طبیعیه در سطوح بالا هم هنوز با توکل و انشالله روبرو باشیم.
دلیل حادثه ی تلخ خطای انسانی بوده ؟
نقص فنی بوده؟
هر کدوم باشه نشونه ی ضعف در تامین سخت افزار و نرم افزار های ابتدایی و اولیه است .
به عنوان یک ایرانی فارق از مسایل سیاسی و نام افراد ؛ از اینکه ما هنوز دچار بی نظمی ها ، بی دقتی ها ؛ سو مدیریت ها هستیم احساس ناامیدی می کنم.
حوادث اینچنین معمولا بعد از چشم پوشی روی جزئیات بی اهمیت و ساده یک یا چند نکته ی فنی صورت میگیره .بعد از اتفاق دیگه پیداکردن مقصر یا دلیلش فایده ای نداره .
توسعه از اهمیت دادن به جزئیات کوچک شروع میشه .
توسعه از تک تک افراد یک جامعه شروع میشه.
امیدوارم از این حادثه تلخ درس بگیریم
@boursia7
@chehel_salegi
👍 123😁 11💔 11👀 5❤ 4👏 2🕊 2
00:42
Видео недоступноПоказать в Telegram
تمام عمر آرزو داشته جوراب قرمز بپوشه، تمام عمرش و حالا بهش رسیده
حسرت و شوق رسیدن؛ دو سر این ویدئو هستند
》Samira Alampanah《
@OfficialPersianTwitter
💔 36👍 15❤ 13👏 3🔥 2
🪻دیگه هیچ چی توی این دنیا منو متعجب نمیکنه !
تا حالا در زندگیام دو چیز خریدهام که خیلی از گرفتنشان راضیام. اولی قابل گفتن نیست. اما دومیش یک نانپز است که زندگیام را متحول کرده است. آرد و آب و شکر و نمک و فلان را میریزم توی آن و در شیشهایاش را میبندم و دکمهاش را میزنم و خلاص. دو ساعت بعد یک کیلو نان مرغوب تحویلم میدهد. خانه بوی نان تازه میگیرد. بوی نان تازه، به تک تک سلولهایم امید به زندگی تزریق میکند. از قدیم همینطور بودهام. صف بیست متریِ جلوی نانوایی خیابان بوستانِ اهواز-ساعت چهار عصر مرداد- را فقط با منطق بوی نان میشد تحمل کرد. دنبال دستور پختهای جورواجور هستم. آرد سفید. آرد سبوسدار. کشمش. زیره. گل گاوزبان. دنبه. قیسی. هر چیزی که قابل جویدن باشد. پیدا کردن دستور پخت خوب کار راحتی نیست. دو روز پیش توی یک پادکست شنیدم که هوش مصنوعی بلد است دستور پخت بدهد. رفتم سراغ چتجیپیتی. راست میگفت. دستور پخت نان فلان را گرفتم ازش. خیلی خوب بود. انگار رزا منتظمی و مرحوم دریابندری با هم شور کرده باشند.
هوشمصنوعی خیلی شگفتانگیز است. دستکم برای من. همان دیروز خواستم باهاش مزاح کنم و بهش گفتم که حالا دستور پخت نان فلان از زبان یک آدم غمگین و افسرده را بگو. نتیجه درخشان بود. آرد را اول توی ظرف بریزید و به آرامی هم بزنید. به همان آرامی که هزاران تاسف زندگیتان را در ذهنتان به هم میزنید. به میزانِ ناچیزِ امیدی که در زندگیِ یکنواختتان دارید، به آن شکر اضافه کنید. و همین طور تا ته ماجرا. خیلی باحال بود. آمدم بیشتر مزاح کنم و مثلا بهش بگویم دستور پخت را از زبان یک آدم عصبانی که مثلا سقف خانهاش ریخته بگو. اما این کار را نکردم. من خیلی دوست ندارم با هوش مصنوعی شوخی کنم. امروز مصنوعی است وگرنه از فردا که خبر نداریم. من همین حالا هم وقتی میخواهم از چتجیپیتی سوال کنم، حتما از لطفا، استدعا دارم، اگه زحمت نیست، خیلی ممنونم و دمت گرم استفاده میکنم. چه میدانم. هیچ بعید نیست که بشر مریض دو صباح دیگر این نرمافزار را وصل کند به یک ربات غولتشن که هر روز به خودش چیز جدیدی یاد میدهد. تهش هم میشود یک مهاجم خود سرِ بیاحساس که هیچ چیزی از حافظهاش پاک نشده و نمیشود. آدرسم را پیدا میکند و سرِ همین لوس بازیهای امروز و مودب نبودنم، خودم را توی نانپز، نان میکند.
من به اینها باور دارم. معتقدم که دیگر همه چیز شدنی است. از روزی که فهمیدم ستارهی دریایی با خودش جفتگیری میکند. یا مثلا کی فکر میکرد محمود یک روز رییسجمهور بشود؟ ولی شد. یا ترامپ. یادم هست که صد سال پیش با اسنوپداگ آمدند توی یک برنامهی تلویزیونی و بابت سرگرم کردن مخاطبها به هم فحش میدادند. فحشهایی که محورشان بین ناف و زانو در تردد بود. بعد گفتند ممکن است رییسجمهور شود. گفتیم مگر میشود؟ اما شد. دوباره هم قرار است بشود. محمود هم همینطور. هنوز شهردار تهران بود که آمد بازدید تونل فلان. جورابش سوراخ بود. از کجا میدانم؟ چون پشت کفشش را تا زده بود و آن حفرهی پوپولیستی دیده میشد. بعد گفتند قرار است رییس جمهور شود. گفتیم امکان ندارد. اما شد. ولی حالا درسم را یاد گرفتم. همه چیز ممکن است. من با چتجیپیتی مودبانه برخورد میکنم. ممکن است به زودی پا شود و بیاید دم در خانهمان.
خلاصه در جهانی زندگی میکنم که هیچ چیز در آن ناممکن نیست و کلا فعل تعجبکردن خیلی کمرنگ شده است. همه چیز شدنی است. مثلا من که فرق کدو و بادمجان را تازه فهمیدهام، حالا دارم شاطری میکنم. تنها چیز عجیب جهان همین رسیدن به فاز تعجب نکردن است وگرنه همه چیز عادی است. البته عادی که نیست. من فقط دارم جهان را عادی میبینم. بگذریم. نان خوب است. نان بپزید. بوی نان، بوی گند را مرتفع میکند. جدن.
فهیم عطار 💎
👌 34👍 19❤ 9👏 5
Фото недоступноПоказать в Telegram
🪻میخوام با تو کمتر گم بشم !
آدم وقتیکه کسی در انتظارش هست به این سادگی نمیمیرد.
آلبر کامو💎
هم جمله و هم عکسنوشته ؛ واضح حرفشون رو زدن . خیلی وقتا بخاطر بی تجربگی و .... توسط کسایی که پیداشون کردیم ؛ گم شدیم !
حلاجیان 💎
💔 22👍 9👏 3👌 2🔥 1
Фото недоступноПоказать в Telegram
🪻خلاصه ی اتفاقی که قبل و بعد از حس چهلسالگی تجربه میکنیم !
نمایشگاه کتاب تمام شد. بعد ده روز بسختی برگشتم خانه. خانهای که هیچ کم از بازار شام ندارد. گوشه گوشهاش هوار میکشد که صاحبخانه شبها دیر برگشته و جز خوردن یک چای و نمازخواندن کار دیگری نکرده است.
میروم سَرْوقتِ خانه؛ برای نجاتدادنش از این حجم آشفتگی. خانه که سامان میگیرد، یادم میافتد که فردا باید برگردم به کار.
هجدهساله بودم. دانشجوی ادبیات داستانیِ دانشگاه خوارزمی. خیال میکردم دنیا زنِ نجاتدهندهای میخواهد که منم. و راه نجات دنیا چیزی جز نوشتن و ادبیات نیست: همینقدر معصوم و غیرواقعبینانه.
@chehel_salegi
حالا اما سیسالهام. چای ریختهام تا بعد از نماز مغرب، آنقدری خنک شده باشد که به آدم بچسبد و دارم به این فکر میکنم شاید بد نباشد دنیا زنی را بخواهد که خانهاش را از آشفتگی نجات میدهد، روزگارش را از ملال و تجربه به او ثابت کرده که چای بین دونماز مغرب و عشا آنقدری خنک است که با خیال راحت بنوشد!
👏 41❤ 19👍 12👎 2🤔 1
01:04
Видео недоступноПоказать в Telegram
🎥 عکسالعمل جالب کودک نابینا که بعد از یک سال توانست ببیند
🔹کودک نابینا سال گذشته برای فرایند تشکیل پرونده به بهزیستی ارجاع میشود.
🔹پس از چهار مرحله جراحی و پیگیری خانواده و مددکاران سازمان بهزیستی این کودک امروز برای اولین بار با کمک یک عینک توانست مادر خود را ببیند.
🔹عکسالعمل او به دیدن دنیای اطرافش، زیبا، دوستداشتنی، دلنشین، تحسین برانگیز و شگفتانگیز است.
@isna94
❤ 69👍 9💔 7👏 2🤔 2
Фото недоступноПоказать в Telegram
🪻 پیامک صبح شمبه !
رعنا: به نظر تو ممکن است مردی زنی را ببوسد بی آنکه او را دوست داشته باشد؟
"تمام مردهایی که این کار را می کنند، همان لحظه آن زن را دوست دارند، اگر نداشته باشند خودشان را وادار به چنین کاری نمی کنند.همان موقع مردها خیلی پر احساس اند...اما فردای آن روز می توانند آدم دیگری بشوند.
"چیزی که زن ها نمی بینند یا نمی خواهند ببینند.فکر می کنند آنها هم مثل خودشان اند، که ساعت ها توی ذهنشان، با این چیزها ور بروند و اسیر شوند....برای مردها یک بوسه فقط یک بوسه است .ولی زن ها ، شصت تا چیز دیگر از آن می سازند."
ترلان... فریبا وفی💎
.................................
الهی یهویی همونی بشه که دلتون میخواد...🙏
ارادتمند : حلاجیان💎
👍 70👌 15❤ 7👏 7🤔 6🙏 4👀 3🕊 2💔 1
آیا نامِ معلم ِاول ابتدایی تان را به خاطر دارید؟
👍 4
خیر 🙈
بله 😊