cookie

Мы используем файлы cookie для улучшения сервиса. Нажав кнопку «Принять все», вы соглашаетесь с использованием cookies.

avatar

محمدرضا طاهری

شاعر

Больше
Рекламные посты
3 443
Подписчики
-224 часа
+57 дней
+3430 дней

Загрузка данных...

Прирост подписчиков

Загрузка данных...

Фото недоступноПоказать в Telegram
📖🖋️ «سعدی و سیاست» (بررسی اندیشه‌های سیاسی سعدی) 🎙️سخنران: محمدرضا طاهری 🗓️ جمعـه، ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ 🕓 ساعت ۱۶_۱۹ 🏡 در خانه هنر «مولیـان» برای هماهنگی و رزرو، لطفا در واتس‌اپ یا تلگرام، برای ما پیام بگذارید: 📞۰۹۰۵۱۶۲۰۵۶۱ «خانه هنر مولیان» نشانی: تهران. شهرآرا. پاتریس‌لومومبا. خ شادی. نبش امین. (روبروی ورزشگاه چمران). پلاک ۲۷ @mouliyanacademy @moulian_academy
Показать все...
پای در زنجیر و دست اندر گریبان تواَمان دل پر از فریاد و لب خاموش و آتش بر زبان چشم در چشمان خون‌آشامِ سیری ناپذیر ایستاده در مسیر سیل‌های بی‌امان هرچه وحشتناک، هر اندازه خونین، هرچه سخت مردمان را هیچ پشتی نیست غیر از مردمان . . . #محمدرضا_طاهری @mohammadrezataheri
Показать все...
روزهای پایانی ۱۴۰۲ را به کاشتن گذراندم. کاری که تمام عالم و هیاهویش را برایم هیچ می‌کند. در خاک نشاندن دانه‌ها و ساقه‌ها و چشم‌انتظار نشستن برای برآمدنشان. کدام دانه فرو رفت در زمین که نرُست؟ عجیب معجزه‌ای است این بهار! این چرخه‌ی تکراری که عقل و تجربه می‌گویند دورِ باطل است چون همان حسرت‌های گذشته را باخود به روزگاران جدید خواهد آورد اما: دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش... عشق می‌گوید همین چرخه‌ی تکراری را خوش است. همین امید‌ها و تلاش‌ها، همین پیروزی‌های کوچک و شکست‌های بزرگ، همین زمین خوردن و با زانوان زخمی برخاستن‌، همین سربلند ایستادن در طرف بازنده‌ها و پوزخند زدن به حقارت برنده‌های پوشالی... آری بهار تکراری است. با خودش تمام رنج‌ها و بیدادها و حِرمان‌های گذشته را بازمی‌آورد اما عاشق که باشی با اشتیاق پا می‌نهی به این دورِ باطل و باز آنچنان که سال‌های پیش، به جنگ آن همه تباهی می‌روی و ملامت عاقلان را به هیچ نمی‌گیری که: . عاقلان نقطه‌ی پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند... . عاشقان می‌دانند که پیروز مطلق میدان نبرد با تباهی‌اند. چه افتاده و چه ایستاده، چه آزاد و چه دربند، عاشقان کامروا و خوشدل‌اند! چراکه انسان بودن، و اساساً "بودن" نزد ایشان هیچ نیست جز ایستادن در مقابل بیدادگران و پلیدان و پلشتان! به یاد آورید آن همه جان عزیز را که ستمکاران گرفتند! کدام یک پیروزند؟ آن جان‌های عزیز یا قاتلانشان؟ به یادآورید آن تن‌های شریف را که دربندِ دژخیمانند! کدام یک بر مرادند؟ ایشان یا زندان‌بان‌هایشان؟ حساب و کتاب عاشقان از اساس فرق می‌کند. پس این بهار تکراری مبارک است بر هرآن کس که می‌خواهد در صف عاشقان بایستد و سنگی جلوی پای پلیدی بیندازد. خواه با فریادی، خواه با سکوتی، خواه با آوازی، خواه با خطی، خواه با واژه‌ای، خواه با اشکی، خواه با لبخندی... به یاد آن جان‌های عزیز و آن تن‌های شریف، نوروز ۱۴۰۳ را به دوستان نازنینم تبریک عرض می‌کنم. به امید برآورده شدن آرزو‌های عاشقان در سال جدید. شاد باشید. . . . #محمدرضا_طاهری @mohammadrezataheri
Показать все...
بسوز ای دل از ماتم تواَمان در این روزهای پر از چیستان دمی خون شو از دشنه‌ی دلقکان دمی گریه کن در غم سیستان . . . #محمدرضا_طاهری @mohammadrezataheri
Показать все...
01:27
Видео недоступноПоказать в Telegram
چه کرده با تو مگر این صدای خسته‌ی ما که باز قفل زدی بر دهان بسته‌ی ما؟! به جمعِ جیره‌خورانت فزون نخواهی کرد هرآنچه کم کنی از خیلِ دار و دسته‌ی ما به دانه‌های حقیرِ تو فضله می‌ریزند پرندگان غیورِ ز دام رَسته‌ی ما رسد شبی که زمین را به آسمان ببرند عقاب‌های به کُنج قفس نشسته‌ی ما بعید نیست که یک روز، آتشی بشوند جرقّه‌های به انبار کاه، جَسته‌ی ما به طعنه گفت: چه کس خواهد ایستاد آن‌روز؟! جواب دادمش: این قامت شکسته‌ی ما... . . . #محمدرضا_طاهری @mohammadrezataheri
Показать все...
13.83 MB
ُتا جهان دید که دلبسته‌ی این خاک شدیم تند‌باد آمد و آواره‌ی افلاک شدیم گوهرِ تاجِ امیرانِ مقدّس بودیم رخنه‌ی دامنِ بدکاره‌ی ناپاک شدیم یادگارِ حسنک بود و نشانِ حلّاج این سری کز غمش افتاده در این لاک شدیم چه شد آن دبدبه‌ی دائمِ دورانِ شکوه؟ چه گذشته‌ست که اینگونه اسفناک شدیم؟ نه علی ماند و نه رستم، نه وطن ماند و نه دین خامِ یک مشت معاویّه و ضحّاک شدیم رفته بودیم که شوخ از تنِ خود باز کنیم مایه‌ی خنده‌ی حمّامی و دلّاک شدیم مار خوردیم که بی‌واهمه افعی شده‌ایم مرگ دیدیم که بر اسلحه بی‌باک شدیم ناممان روی تنِ لُختِ جهان حک شده بود گریه کردیم و از این لوحِ نجس پاک شدیم... . . . #محمدرضا_طاهری @mohammadrezataheri
Показать все...
Mohammadrezataheri_ghazal.mp33.21 MB
ُتا جهان دید که دلبسته‌ی این خاک شدیم تند‌باد آمد و آواره‌ی افلاک شدیم گوهرِ تاجِ امیرانِ مقدّس بودیم رخنه‌ی دامنِ بدکاره‌ی ناپاک شدیم یادگارِ حسنک بود و نشانِ حلّاج این سری کز غمش افتاده در این لاک شدیم چه شد آن دبدبه‌ی دائمِ دورانِ شکوه؟ چه گذشته‌ست که اینگونه اسفناک شدیم؟ نه علی ماند و نه رستم، نه وطن ماند و نه دین خامِ یک مشت معاویّه و ضحّاک شدیم رفته بودیم که شوخ از تنِ خود باز کنیم مایه‌ی خنده‌ی حمّامی و دلّاک شدیم مار خوردیم که بی‌واهمه افعی شده‌ایم مرگ دیدیم که بر اسلحه بی‌باک شدیم ناممان روی تنِ لُختِ جهان حک شده بود گریه کردیم و از این لوحِ نجس پاک شدیم... . . . #محمدرضا_طاهری @mohammadrezataheri
Показать все...
Repost from نور سیاه
شب یلدا خانم دکتر ژاله آموزگار تأویل و تفسیری دارد از شب یلدا که خیلی دلنشین است. بخوانید: «در شب یلدا که شب کارزار روشنایی و تاریکی است، کسی نمی‌خوابد؛ ایرانیان گرد هم می‌آیند تا به نیروی عشق و نیروی مهر، به نور دل بدهند تا به جنگ‌ سیاه‌ترین‌ و شوم‌ترین شب سال برود. خوراکی‌های شب‌چره را بر‌ سفرهٔ کرسی‌ می‌گسترانند و تا صبح شعر می‌خوانند، قصه می‌گویند، فال‌ حافظ می‌گیرند و بیدارمی‌مانند تا بیداری آنها کمکی باشد هرچند اندک به فرشتهٔ پیمان،‌ فرشتهٔ راستی، فرشتهٔ نظم. همه نگران و منتظرند تا نتیجهٔ این‌ کارزار را با دمیدن صبح و دیده شدن نخستین‌ فروغ، جشن بگیرند» (سخن شفاهی استاد آموزگار در مقالهٔ خانم سیما سلطانی نقل شده است: بخارا، ش۵۷،صص۲۷۹-۲۷۸). شب در فرهنگ و ادب ما یک نماد کهن است برای سیطرهٔ ظلم و ظلمت بر آفاق زندگی ایرانی. وقتی شکست می‌خوریم، سرودمان این است: چرا شب ما سحر ندارد؟ یلدا هم دیرنده‌ترین شب است و آغازی بر سرمای سوزندهٔ زمستان. اما از دل این شب سیاه برای مردم ما خورشید می‌زاید؛ این یعنی به نیروی عشق و امید یلدای دیجور تبدیل می‌شود به شبی روشن. شبی شاد و چراغان. پس در اعماق درازترین شب سال، امید به پیروزی خورشید و نور و گرما را عشق است! مهمانی و شیرینی و شعر و شادی و شادخواری را عشق است! سرخی انار و هندوانه را عشق است! نوید آمدن نوروز را عشق است! از فردا شب‌ها کم‌کمک کوتاه می‌شود؛ این یعنی فواره چون بلند شود، سرنگون شود و بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر. این حکمت بالغهٔ ملت ایران است. ملّت ما زمستان‌های تاریخی خود را با این حکمت سرکرده‌: «شب یلدا اگرچه دراز بود زایل شود و صبح جهان‌افروز روی نماید» (ذیل نفثةالمصدور، ص۵۰). حافظ می‌گفت: صحبت حکّام ظلمت شب یلداست. صحبت یعنی مصاحبت یعنی زیستن. ملّت ما در درازنای زمان، ظلم و ظلمت شب یلدای صحبت با حکّام را تاب آورده است؛ آن‌ها را گذرانده و راه خود را نرمک‌نرمک به سوی آستانهٔ صبح و خورشید پیموده است. زمین خورده و برخاسته. در اقصای سردترین زمستان‌ها زیسته اما یخ نبسته است. زنده مانده است. یخ نبسته و زنده مانده چون هر سال در شب یلدایش، امید به برآمدن خورشید زاییده شده است: هنوز با همه دردم امید درمان است که آخری بود آخر شبان یلدا را این بیت سعدی بیت نیست. اقلیم است . چکیده‌ی تاریخ مردم ایران است. می‌گوید درد هست، تاریکی هست، سرمای ناجوانمرد هست اما امید درمان هم هست. امید درمان هست تا تأویل روشن ملت ایران از یلدا هست. امید درمان هست تا امید و شادی و دوستی هست. تا خورشید هست. تا نوروز هست. تا ایران هست. فال امشب حافظ برای کشور ما و ملّت ما این است: غبار غم برود حال خوش شود حافظ تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار پس به قول استاد ژاله آموزگار امشب را با شعر و شادی و مهر و آشتی بیدارمی‌مانیم تا بیداری ما کمکی باشد «هرچند اندک» به فرشتهٔ راستی، فرشتهٔ نظم، فرشتهٔ پیمان. تا بیداری ما کمکی باشد «هرچند اندک» به فرشته‌ای که نگهبان ایران است... https://t.me/n00re30yah
Показать все...
نور سیاه

یادداشت‌های ایرانشناسی میلاد عظیمی @MilaadAzimi

Repost from آن
Фото недоступноПоказать в Telegram
در کارگاه آن‌لاین «نظامی‌خوانی» همراه با محمّدرضا طاهری مروری خواهیم داشت بر زندگی و زمانه‌ی نظامی. مطالعه‌ی آثار برجسته‌ی نظامی با تکیه بر کشف زیبایی‌های پنهان و آشکار متن. تامّل بر اندیشه‌های نظامی در سیاست، جامعه، هستی‌شناسی و دین. نکاتی درباره‌ی چگونگی صحیح‌خوانی و زیبا‌خوانی متن. برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام، با پشتیبان کارگاه‌های آن در ارتباط باشید.⁩‏ #کارآن
Показать все...
دیروز بود گمانم که دوستی - نمی‌دانم چرا- برایم شعری از ابراهیم روزبهانی فرستاد. جوان شاعری که یکی دوبار دیده بودمش و صفایی داشت. امروز شنیدم که از این دنیای بدکاره برای همیشه رفته است. چقدر فرصت‌ها کوتاه است. کاش زبانی بود که آدمی آنچه در دل دارد را به آدم‌ها بگوید. کاش می‌شد بی دریغ‌تر مهربانی کرد. این بیت سعدی را از زبان او برای خودم خواندم: چون تشنه جان سپردم، آنگه چه سود دارد آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را؟
Показать все...
Выберите другой тариф

Ваш текущий тарифный план позволяет посмотреть аналитику только 5 каналов. Чтобы получить больше, выберите другой план.