واقعاً هنر میخواهد در عرض یک دقیقه این
مقدار ترهات را ردیف کردن، آن هم پشت تریبون! ولی چون اینها مقولاتی است که بسیاری اوقات به نحوی ظریفتر توسط افرادی که بیشتر بلدند لحن و قیافه عالمانه بگیرند مطرح میشود، اجازه دهید کمی با جزئیات به آنها بپردازیم.
۱- فرهنگ باستانی ایرانی یعنی چه؟ مگر همچو چیزی داشتهایم؟ در دورهی هخامنشی اصلا مگر "فرهنگ ایرانی" یا حتی امپراتوری "ایرانی" داشتهایم؟ امپراتوری هخامنشی موزاییکی بود از انواع زبانها و دینها و فرهنگها و .... حتی زبان غالب اداری هخامنشیان هم فارسی باستان نبود (بلکه ابتدا عیلامی و بعد آرامی بود). امپراتوری هخامنشی همانقدر "پارسی" بود که عیلامی یا بابلی!
یا مثلا در دوره ساسانی مگر به غیر از این بود؟ مگر تعداد زیادی از مردمان امپراتوری مسیحی یا یهودی نبودند؟ مگر قسمت مهم امپراتوری که بینالنهرین باشد، زبانش فارسی (پهلوی) بود؟
این در عرصه جغرافیایی! در گذر زمان نیز، اصلا چه قدر پیوستگی فرهنگی وجود داشت؟ تا آنجا که می دانیم، ساسانیان از وجود هخامنشیان خبر داشتند، ولی جزئیاتی در مورد آنها نمیدانستند. چرا اسامی شاهان هخامنشی مثل کورش و داریوش در زمان ساسانیان اصلا متداول نبود؟ ما هنوز خیلی نمیدانیم که آیین زرتشتی دوره ساسانی چه شکلی داشت، ولی هر شکلی که داشت، مسلما با دوره هخامنشی زمین تا آسمان متفاوت بود. در حقیقت، ما حتی نمیتوانیم مطمئن باشیم که شاهان هخامنشی زرتشتی بودهاند.
صحبت از "فرهنگ باستانی ایران" همانقدر احمقانه است که شخصی وقتی در مورد امپراتوری وسیع و هزارساله روم صحبت میکند، بگوید "فرهنگ باستانی ایتالیا"!
۲- ولی حالا فرض کنید که اصلا چیزی به نام "فرهنگ باستانی ایران" هم بوده باشد! نکته مهمتر این است: چگونه مفهوم دشمنی فرهنگی که مفهومی نو و ایدئولوژیک است را به دوران باستان نسبت میدهد؟ کل حرفهای استاد اینجا دچار زمانپریشی بسیار حادی است. بله، یونانیان و بعد رومیان با ایرانیان در جنگ بودند، کما آنکه ایرانیان، نه تنها با آنها، بلکه با انواع و اقسام تمدنها یا اقوام مختلف در شرق و غرب و شمال و جنوب خود در جنگ بودند. ولی جنگ فرهنگی یعنی چه؟ یعنی مثلاً یونانیان از اینکه سربازهای ایرانی ریش بلند میگذاشتند ناراحت بودند؟! اصلاً مگر، واحد سیاسی به نام یونان یا هر نام دیگری آن زمان وجود داشت؟ اینها مجموعه شهرهایی در یونان امروز و نیز ترکیه امروز بودند که تنها چیز مشترکشان زبانشان بود. بسیاری از اینها در دورههایی تحت تسلط هخامنشیان قرار گرفتند و یا با انان علیه بقیه متحد شدند. یکی از مهمترین منابع یونانی در مورد کورش کبیر، کتاب گزنفون است که پر است از تحسین و تمجید کورش. گزنفون یک آتنی بود که در خدمت شاهزادهای پارسی بود که او هم نام کورش داشت و به او کورش جوان میگفتند. گزنفون آن کتاب را برای توصیف یک پادشاه کامل نوشت!
۳- حالا یونانیها و رومیها قرنها با ایرانیان در جنگ بودند. ولی "عربها" چه طور؟ مگر عربهای جنوب بینالنهرین (لخمیان) برای سالها عاملان و متحدان ساسانیان نبودند؟ این دشمنی "عربها" با "فرهنگ باستانی ایران" از کجا آمده؟ اگر منظور فتوحات اسلامی در ایران است که اولا، مگر جنگ و کشورگشایی در آن زمانها "فرهنگی" بود؟ مگر ساسانیان و رومیان (و هر کس دیگر که قدرت داشت) مشغول همین کارها نبودند؟ در ثانی، کل سیطره واقعی عربها بر ایران کمتر از ۲۰۰ سال طول کشید. ابتدا امویان (تا سال ۱۳۲هجری) بودند که بسیاری از روشهای حکومتی و دیوانسالاری ساسانیان را به کار بستند، و هیچگونه دشمنی فرهنگی با ایرانیان یا هیچ قوم دیگر نداشتند. بعد هم عباسیان بودند، که تا زمانی که قدرت واقعی داشتند (حدودا تا اواخر حکمرانی مامون)، در حقیقت ایرانی بودند: سرداران بزرگشان و وزرایشان و دانشمندانشان ایرانیتبار بودند، مرکز خلافتشان بغداد بود که احیای همان تیسفون ساسانی بود، بسیاری از رسومات اقوام ایرانی را حفظ کرده بودند.... بزرگترین خلیفه عباسی هارنالرشید بود که در شهر ری به دنیا آمد و در مشهد در خراسان درگذشت!
پس این جریان "دشمنی فرهنگی عربها" چیست؟ آیا منظور استاد همان ترهات قدیمی در مورد
اجبار کردن ایرانیان به مسلمان شدن یا در مورد سعی در
تحمیل عربی به ایرانیان است (ترهاتی که به خصوص با مطالعات جدید تاریخی، شخص باید بسیار سطحی باشد که هنوز به آنها وقعی نهد). یا منظور حرفهایی شبیه
"دو قرن سکوت" زرینکوب یا افسانه کتابسوزی است که مدتهاست هیچ تاریخدانِ جدی به آنها وقعی نمینهد؟!
۴-
در حالیکه ملیگرای نژادپرست خیلی مواقع نفرت خود از عربها را در پوشش تنفر از اسلام عرضه میکند، استاد اینجا برعکس عمل کرده است. چون بالاخره علقهای به اسلام دارد، خودشیفتگی ملیگرای ایرانی را (که مسلما خلاف اسلام است) در لباس ضدیت نژادپرستانه با عرب و با غرب عرضه میکند.
@jenabegav