cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

اُقیــــانــــوســــــــ 🌊🌀

این رمان مخصوص بزرگسالان هستش و به همه سنین توصیه نمیشه 🔞🩸 پارت گذاری : شبی یک پارت بجز جمعه ها🫧 لینک بات مون : @ROSALINAMBOT به قلم : Rose🥀 تبلیغات : https://t.me/+OyMLs6eDJoFhYzBk

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
12 060
مشترکین
-2924 ساعت
-3357 روز
+2 52930 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
_زن دسته گُـلِتو به خاطر اون دختره‌ی بی حیا میخوای طلاق بدی نــه؟! زندگیت حیفه نامور...پشیمون میشی! صدای قاطع و مطمعنش همچون خنجری در قلبم فرو می‌رود: _مطمعن باش پشیمون نمیشم! این لقمه رو تو برای من گرفتی مامان...صد بار گفتم دوسِش ندارم ، نمیتونم همسفرش بشم! با هزار و یک خط و نشون کاری کردی از رَستا جدا بشم و آفاقو بگیرم...دیگه نمیکشم! مرا میگفت لقمه؟! منی که سه سال بود همسرش بودم و تمام تلاشم را برای خوب شدن زندگی‌امان کردم؟! زندگی با من آنقدر سخت بود؟! لابد بود دیگر...که شوهرم اینگونه رنج کشیده و منزجر از سالهایی که با هم زندگی کرده بودیم حرف میزد. لبخندم تلخ و غمگین روی لبم آمد. چقدر شنیدن حرفهایش درد داشت. بعد از سه سال زندگی مشترک ، اینهمه بی انصافی کمرم را شکست! _نامرد شدی نامور...این دختر اینهمه سال همه کار کردی جیکش در نیومد...نباید اینطوری جوابشو میدادی! https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0 https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0 https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0
6711Loading...
02
بعد از مرگ نامزدم مجبور شدم با داییش ازدواج کنم. مرد مذهبی‌ای که ازم ۱۳ سال بزرگتره! کسی که همسرش بهش خیانت کرده بود و به هیچ زنی اعتماد نداره! حتی بهم نگاه هم نمی‌کرد ولی با دلبریام یه شب هورمون‌های مردونه‌اش رو به بازی گرفتم و… https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
1 1202Loading...
03
خب خب رزی اومده با تخفیفای تابستونییییییی🥂🎇😍 شنیدم امتحانا تموم شدن پس وقت خوندن رمانه😎 رمان رز خونی ( فایل کامل )🥂 قیمت 35 تومن با تخفیف 30 تومن🫶 رمان شکارچی تاریک من VIP ❤️‍🔥 قیمت 39 تومن با تخفیف 33 تومن🫦 رمان بالرین سرخ من VIP 🎧 قیمت 36 تومن با تخفیف 32 تومن❤️‍🩹 رمان فرشته کوچولوی من VIP 🎇 جلد اول توش تموم شده و جلد دوم به زودی شروع می شه قیمت 38 تومن با تخفیف 33 تومن رمان اقیانوس VIP ? ? قیمت 38 تومن با تخفیف 32 تومن رمان نلای من VIP 🪷 قیمت 37 تومن با تخفیف 34 تومن پکیج کامل آموزش نویسندگی رزالین شامل ( آموزش نویسندگی.کسب درآمد.بنر زدن. تبلیغ. بالا بردن کانال و... . ) قیمت 600 تومن با تخفیف 450 تومن😈🥃 🔥تخفیف فقط واسه دو نفر🔥 فرصت عالی واسه اینکه تبدیل به یه نویسنده با قلم عالی بشید خودم تموم مدت پشتیبانی تونو می کنم قراره نویسنده بگیرم و اولویت هم با نویسنده های خودمه🔥🌼 اگه بیشتر از یه رمانو بخواید تو تخفیف تهیه کنید: 3 رمان انتخابی تون می شن 89 تومن 4 رمان انتخابی تون می شن 99 تومن 5 رمان انتخابی تون می شن 109 تومن جهت خرید مبلغ مورد نظرو به کارت زیر واریز کنید و عکس فیشو برای ما بفرستید حتما حتما بگید واسه کدوم رمانه وگرنه بیشتر از 12 ساعت طول می کشه لینکو بگیرید 5894631110265196 فرشاد @Bloody_Rosee
1 5794Loading...
04
🥃🌀
1 6131Loading...
05
#THE_OCEAN 🌊 #PART_128 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 بودنم کلافش کرده بود نمی تونست مخفیش کنه خیلی زودتر از چیزی که باید با دونستن آشوب کنار اومدم انگار تموم این سالا ازش یه غول واسه خودم ساخته بودم غولی که هر روز بزرگ تر می شد _ غذا چی دوست داری!؟ : قرار شد ساکت بمونی _ اینم بگی بعدش ساکت می مونم جواب نداد خم شدم سمت سینی ها قیمه بادمجون و قرمه سبزی رنگ زیاد جالبی نداشتن همه مواد خوب و لازم رو داشتن ولی بد پخته بودن گرمای پالتوب آشوب پلکامو سنگین کرد نفهمیدم کی چشمام بسته شدن و خوابم برد _ الا...الا بیدار شو : هومممم _ پاشو برو اتاق بخواب خسته چشم باز کردم : چی؟؟ آشوب با مکث دست شو رو پیشونیم گذاشت _ سرما نخوردی ولی بازم رفتی اتاق قرص بخور تو که انقد خوابت میومد می موندی اتاق دیگه نور خورشید کلافم کرد خواستم دوباره بخوابم که همه چی یادم اومد با سرعت نشستم : طلوع!؟ _ خوابت برد کلافه نالیدم : چرا بیدارم نکردی!؟؟ _ صدات کردم بیدار نشدی گیج و خسته بلند شدم : خوابم سبکه عمرا صدام نکردی _ فردا می بینی دیگه هر روز رو کشتی تازه یادت افتاده؟؟؟ 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
1 6344Loading...
06
بعد از مرگ نامزدم مجبور شدم با داییش ازدواج کنم. مرد مذهبی‌ای که ازم ۱۳ سال بزرگتره! کسی که همسرش بهش خیانت کرده بود و به هیچ زنی اعتماد نداره! حتی بهم نگاه هم نمی‌کرد ولی با دلبریام یه شب هورمون‌های مردونه‌اش رو به بازی گرفتم و… https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
1 5655Loading...
07
اون یه پسر سکسی و خفنه💦 پسری که هربار با دیدنش داغ میکنم و وقتی ازم خواست صوری زنش بشم تا به ارثش برسه، برام مثل رویا بود!🥹 زنش شدم و بعدش با زرنگی از خانواده‌ش خواستم بهونه بچه بیارن، اما وقتی شب اول زیرش جر خوردم....🥲💦🔞 #سکسی #داغ‌وممنوعه 🔥 https://t.me/+A6QTbLMqz4QyMDU8 https://t.me/+A6QTbLMqz4QyMDU8
2 1936Loading...
08
_میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟ با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم. _کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست. شاهرخ دستی زیر چونه‌ام گذاشت. _منو یادت رفته مهرا!؟ یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!! الان میگی من اون ادم نیستم!! خندیدم. _هوم... من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم. داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه. دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره. شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد _اعصاب منو بهم نریز مهرا... ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟ _دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی دستت رو بکش‌.. از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم. _پس سک*س اروم میخوای... منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید مورمورم شد ‌. مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینه‌های گرد خوشگلم نمایان شد ‌ قری بهشون دادم. نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد چشم ‌هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم _بخور پسر کوچولوم بخور.... همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه با یه حرکت همینطور که داشت سینه‌ام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت منو انداخت روی تخت روی پایین تنه‌ام نشست... زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شده‌اش نمایان شد.. زیادی متورم بود. پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم _جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش می‌پیچه. محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم. عین وحشی.ها ضربه میزد. _که رمانتیک میخواستی اره... درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم. حدود ده دقیقه بی‌وقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد _توم خالی نکن احمق حامله میشم نیشخندی زد _منم همین رو میخوام. میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی. برم گردوند. _دیگه نه شاهرخ ولم کن... _نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست ‌ باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد. _لااقل چربش ک... با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
3 0488Loading...
09
- لای سینه هات بوی فلفل میده. دستمو روی سینه هام گذاشتم. - من؟ نمیدونم اقا. اخماشو توی هم کشید. - میخوای دهن منو بسوزونی پدر سگ؟ ترسیده نگاهش کردم که رونمو چنگ زد و دم گوشم غرید. - یه سوزوندنی نشونت بدم. دستش لای پام رفت و... ❌💦رابطه هات فرمانده جنگ و دختر فلفل فروش👅 https://t.me/+VM8AicWRKKY3OTA0 https://t.me/+VM8AicWRKKY3OTA0
2 1376Loading...
10
حاج میرحسین عمادی یه مرد معتقد و غیرتیه… کسی که عاشقش بوده بهش خیانت کرده و از تمام زنا متنفره. ولی دلش برای بیوه‌ی برادرزاده‌اش می‌لرزه و این تازه شروع ماجراس… رازک که از حاجی ۱۳ سال کوچیکتره به خاطر زنده موندن مجبور به ازدواج با حاجی میشه ولی بعد اتفاقی می‌افته که آرزو می‌کرد کاش مرده بود… 🔥🤤 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
2 80918Loading...
11
#THE_OCEAN 🌊 #PART_127 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 _ کاش منم اندازه تو بد بودم : نگران نباش قبلا جبرانش کردی نیم نگاهی به ساعت انداخت : یه ساعتی تا طلوع مونده یکن بخواب تایمش شه بیدارت می کنم _ چرا همون موقع کاری نکردی!؟ آستیناشو بالا زد مچش پر از رگ بود : چیکار نکردم؟ _ چرا وقتی فهمیدی عاشقت ام بلایی سرم نیاوردی اون موقع خیلی بدتر می تونستی بشکنیم : نه الا وقتی عاشقی خیلی بهتر می تونی با اشتباهات معشوقت کنار بیای ولی وقتی اون عشق از بین بره دیگه چیزی دردتو کم نمی کنه بلکه چند برابر بدترم می شه دستامو زیر پالتو مخفی کردم _ نباید به روم میاوردی نمی خواستم بدونی : اگه نمی خواستی بدونم پس نباید اونجوری بهم خیره می شدی سکوت کردم این بهترین کار بود زبونم حریف آشوب و دیوونگیش نمی شد اون دقیقا مثل اسمشِ آشوبه نگاهم یه دوتا سینی دست نخورده افتاد _ وعده هاتو نخوردی!؟؟ با دقت نقشه بزرگو با مداد خط میزد : دستپخت کوفتی شون هر روز بدتر می شه فقط دارم پول مفت تو شکمای گنده شون میریزم گشنم بود _ من بخورم!؟ مدادو نرم رو نقشه کشید : یخ شده دل درد می شی برو اتاق میگم یچیز واست بیارن _ نه نمی خورم همینجا خوبه نشستم 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
3 5448Loading...
12
دختر روستایی و معصومی که بهش تجاوز شده اما پسر دیگه ای گردنش میگیره! یه پسر همه چیز تمام و جذاب🥲🔥 پسری که از اول نمیخوادش اما وقتی لوندی هاش و میبینه وا میده و...🙊💦 https://t.me/+FIK6avL2gThlYWM8 https://t.me/+FIK6avL2gThlYWM8 دارای صحنه های بزرگسالان 🍑
2 0523Loading...
13
_ ابتدا باید اسپرم های مرد را اماده کنید . متعجب به پیام های داخل کانال های جنسی نگاه میکنم . این مزخرفات دیگر چه بود ؟! _ قبل از رابطه ، به او آب پرتقال بدهید تا احتمال حامله شدن خود را افزایش دهید . سریع از کانال خارج میشوم . باید راه دیگری را امتحان میکردم او زرنگ بود ... میفهمید که به چه منظوری برایش آب پرتقال برده ام . کلاه پسرانه ام را روی سرم میگذارم و سمت بیمارستان راه می افتم . پشت در اتاقش که میرسم ، دمی عمیق از هوا میگیرم و تقه ای به در میزنم + بفرمایید در را باز میکنم و نیم نگاهی به داخل می اندازم + وقت قبلی داشتید شما ؟ نشناخته بود مرا خوب ظاهر سازی کرده بودم میخواستم بفهمم تمایلاتش را جلو که میروم ....👇👇👇👇 https://t.me/+0183wIzwTO05Y2Jk https://t.me/+0183wIzwTO05Y2Jk https://t.me/+0183wIzwTO05Y2Jk
2 1482Loading...
14
-فکر نمیکردم دختر نجیب و سر به زیری که مامانم پیدا کرده همون زیرخواب کوچولوی خودم باشه! ابروهام به هم نزدیک و حرصی گفتم : بهتره تمومش کنی امیرحسین. دست از سر من بردار؛ میفهمی؟؟ بی پروا جلو اومد و چادرمو کنار زد. دستشو لای پام کشید و زیر گوشم گفت -یعنی میگی امشب تو خونه‌ی حاج بابات یه حالی به این توت فرنگی ندم کوچولو؟ قول میدم یه کاری کنم ۹ ماه دیگه همه زاییدنتو تبریک بگن! دستشو پس زدم و غریدم : من به این خواستگاری جواب مثبت نمیدم عوضی هولم داد سمت دیوار و یقه‌ی لباسمو پاره کرد -هم بله میگی؛ هم خوب سرویس میدی! حالا ببین https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk
1 8564Loading...
15
مربی بدنساز باشی با اون هیبت و هیکل درشت!! اونوقت دلت لرزیده باشه واسه فنچ کوچولوی محله اما...🥹💯🔞 پسره متعصب و مذهبی ومربی بدنسازی که دلداده دخترحاجی محلشون میشه و واسه اینکه بدستش بیاره پا میذاره رو عقایدش و دختره رو میدزده و...😳🔥🔞 دختره رو #حامله میکنه تا دادگاه اونو به عقد خودش دربیاره و...🙊💯💦🔥🤤 https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk https://t.me/+ZaHs_9N5QzRlNDNk
3611Loading...
16
_میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟ با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم. _کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست. شاهرخ دستی زیر چونه‌ام گذاشت. _منو یادت رفته مهرا!؟ یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!! الان میگی من اون ادم نیستم!! خندیدم. _هوم... من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم. داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه. دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره. شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد _اعصاب منو بهم نریز مهرا... ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟ _دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی دستت رو بکش‌.. از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم. _پس سک*س اروم میخوای... منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید مورمورم شد ‌. مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینه‌های گرد خوشگلم نمایان شد ‌ قری بهشون دادم. نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد چشم ‌هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم _بخور پسر کوچولوم بخور.... همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه با یه حرکت همینطور که داشت سینه‌ام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت منو انداخت روی تخت روی پایین تنه‌ام نشست... زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شده‌اش نمایان شد.. زیادی متورم بود. پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم _جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش می‌پیچه. محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم. عین وحشی.ها ضربه میزد. _که رمانتیک میخواستی اره... درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم. حدود ده دقیقه بی‌وقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد _توم خالی نکن احمق حامله میشم نیشخندی زد _منم همین رو میخوام. میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی. برم گردوند. _دیگه نه شاهرخ ولم کن... _نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست ‌ باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد. _لااقل چربش ک... با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
3 25913Loading...
17
انقد جذاب نباش مرد ناحسابی🚬😭
4 0960Loading...
18
#THE_OCEAN 🌊 #PART_126 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 مات بهش خیره شدم خدا خدا می کردم منظورش اون نباش _ حرف دل من!؟؟ تو همون حالت خم شده با تار موهام بازی کرد : من نگاه آدمارو خوب می خونم الا تا حالا بهت نگفته بودم!؟! مهم نیست چقد نگا بدزدن چقد بترسن و فرار کنن من همیشه می تونم نگاه شونو بخونم چشمام با سرعت پر شدن سرمو عقب کشیدم موهام کشیده شدن آخ ارومی گفتم : آروم وقتی دست منی نمی تونی فرار کنی بغض دار و خسته تو چشمای سردش خیره شد _ می دونستی!؟؟ تموم اون سالا خبر داشتی!؟؟ دوباره مشغول بازی شد : می دونستم خندیدم و اشکام با سرعت جاری شدن _ حسابی لذت بردی مگه نه!!؟ دیدی چطوری از عشقت آب شدم لبخندش عمیق تر شد : اوهوم دیدم جوجه همه شو دیدم نگفت لذت بردم فقط گقت دیدم احمقانه فکر کردم آشوب نفهمیده تنها دلخوشیم همین بود _ من خیلی احمقم : توش شکی نیست الا نرم پشت دست شو رو گونم کشید : چطور تونستی عاشق مردی شی که به خونت تشنه ست با اینکه حرفی نزده بودم ولی از همون بچگی می دونستی چقد ازت متنفرم 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
4 13616Loading...
19
نیلرام بیوه است و با بچه‌ش به پسری جذاب و باغیرت پناه می‌بره...🔥 عقدش میشه اما پسره بهش نزدیک نمیشه! دخترکش که خیلی وزه است از پسره میخواد سینه مادرش که سوخته رو بوس کنه و همین بهونه میشه این دوتا....😂🔥😍 https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk
4951Loading...
20
_میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟ با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم. _کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست. شاهرخ دستی زیر چونه‌ام گذاشت. _منو یادت رفته مهرا!؟ یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!! الان میگی من اون ادم نیستم!! خندیدم. _هوم... من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم. داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه. دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره. شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد _اعصاب منو بهم نریز مهرا... ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟ _دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی دستت رو بکش‌.. از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم. _پس سک*س اروم میخوای... منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید مورمورم شد ‌. مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینه‌های گرد خوشگلم نمایان شد ‌ قری بهشون دادم. نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد چشم ‌هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم _بخور پسر کوچولوم بخور.... همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه با یه حرکت همینطور که داشت سینه‌ام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت منو انداخت روی تخت روی پایین تنه‌ام نشست... زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شده‌اش نمایان شد.. زیادی متورم بود. پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم _جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش می‌پیچه. محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم. عین وحشی.ها ضربه میزد. _که رمانتیک میخواستی اره... درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم. حدود ده دقیقه بی‌وقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد _توم خالی نکن احمق حامله میشم نیشخندی زد _منم همین رو میخوام. میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی. برم گردوند. _دیگه نه شاهرخ ولم کن... _نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست ‌ باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد. _لااقل چربش ک... با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
1 3987Loading...
21
#پیام_ناشناس📬 ببخشید یه رمان بود که زن بزرگسال ، دختر بچه ی سن پایین صیغه ای از دست یه مرد هوسباز نجات میده ولی به شرطی که برده ی خودش باشه و نیازای جنسی خودش هر شب برطرف کنه باهاش و مثل یه اسباب بازی جنسی باهاش رفتار کنه ، لینکش داری بفرستی؟ گمش کردم 🥹⁉️ رمانش چون صحنه های جنسی زیاد و بازی داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
2 0334Loading...
22
یه پسر کردتبارِ چش ابرو مشکی و سکسی🔥 یه کوه غیرت و تعصب🥹 پسری که در نگاه اول دلداده یه بیوه‌ی لوند میشه که از قضا توی شهرشون غریبه! اون زن و عقد می‌کنه و میشه پناه براش، اما می‌تونه دلش و آروم کنه و سمتش نره؟🥲 می‌تونه به لوند بودناش بی‌توجهی کنه یا...🙊💦🔞 https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk https://t.me/+Do-aS13kY4c0ODdk
1 9785Loading...
23
- میگه نوک سینه هات سکسی نیستن آقای قاضی! قاضی با وحشت و برگ ریخته بهم نگاه کرد و زیرلب گفت: - حرمت جلسه رو رعایت کن خانم. شهلا خانم کنار دستم نشسته بود و می‌خندید. من ولی عصبی بودم، اصلا نمی‌فهمیدم چی دارم می‌گم! از جام بلند شدم و تقریبا داد زدم: - من اعتراض دارم آقای قاضی! این آقا فکر کرده خودش خیلی سکسی و جذابه؟ نگاه به قد بلندش نکن آقای قاضی! اونی که باید بزرگ باشه، کوچیکه! قاضی زیرلب گفت: - الله و اکبر. اروند با اخم های در هم نگاهم می‌کزد و میدونستم از در که برم بیرون بهم رحم نمیکنه. منم که داشتم مثل سگ دروغ می‌گفتم و شهلا خانم با آرنج زد تو پهلوم و با خنده گفت: - دروغ نگو، ما همه تو جشن ختنه سورون اروند بودیم! دیدیم جریان چیه و چه قدریه خاله جون! اروند همسن بابای من بود که ختنه اش کردیم. کارد می زدی خون اروند در نمیومد. حالا بقیه‌ هم داشتن می‌خندیدن که قاضی با چکشش رو میز کوبید و تشر زد: - بشین خانم! این حرفا رو تموم کنید وگرنه بیرونتون می‌کنم. من نشستم سر جام و منتظر واکنش دیار موندم! مثلِ سگ داشتم می‌ترسیدم که یه وقت از همون جا خیز ور نداره و پاره ام نکنه که یهو گفت: - من زنمو طلاق نمی‌دم! زن حامله رو چطور باید طلاق داد؟ پشمام ریختاااا! این مرتیکه چی میگفت من اصلا حامله نبودممم! اروند عینکِ سکسیش رو رویِ بینیش جا به جا کرد و گفت: - با اینکع اصلا دوست ندارم مسائل شخصیم رو بازگو کنم اما هفته‌ی پیش رابطه مراقبت نشده داشتیم! خانم قرص اورژانسی هم مصرف نکردن! بهتر نیست منتظر نتیجه بمونیم؟ از جام بلند شدمو داد زدم: - چی می‌گی تو؟ آقا داره دروغ می‌گه، این اقا اصلا عقیمه، خودش قبل عروسی گفت، حامله چیه؟ اروند لبخند زد و گفت: - دروغ گفتم! مثل خودت که گفتی هشتاد و پنجه و هفتاد تحویل دادی! یعنی از وقاحتش جامه داشتم می دریدم که خاله خشتک شلوارمو گرفت و گفت بچه بیا پایین سرمون درد گرفت! حامله شدن چی بود اصلا این وسط؟! این مردک به من گفت اسپرماش مریض و افسرده ان که! داشتم تو هپروت بدبختی خودم غلط می‌زدم که قاضی گفت: - جلسه رو به تعویق می اندازیم و اما در خصوص شکایت عدم تمکین آقا از خانم‌... بعد یهو چشماش گرد شد و با تعجب دوباره متن رو خوند و سوال پرسید: - خانم شما از آقا شکایت عدم تمکین داشتین؟ 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 با نیش باز گفتم بله و اروند با چشم غره گفت: - من آماده ام واسه‌ی جبران آقای قاضی! قاضی سر تکون داد و گفت: - دادگاه رو موکول میکنیم به وقتی که از نتیجه‌ی آزمایش بارداری خانم مطلع بشیم! من بدبخت شدممممممم اروند منو میکشهههه😂😂😂 خب خب خب آماده باشید که قراره حسابی بخندییییین😂🤌❤️ https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk https://t.me/+_lIJUiT2-poxYzJk
2 0489Loading...
24
- ‏یکی باشه ممه هاشو بزنه تو سوپ ٬ بگه بخور زودتر خوب شی چیه؟ اونم نداریم:( لیوان آب میوه رو می‌گیرم سمتش و با خجالت می‌گم: - بخور زودتر خوب شی بی ادب. دماغش رو بالا می‌کشه و می‌گه: - نمی‌شه ممه هاتو بزنی توش شیر انبه بخورم؟ در حالی که خنده‌ام گرفته لیوان رو می‌دم دستش و می‌گم: - نخیر من شیر ندارم. یه قلوپ از محتوای لیوان سر می‌کشه و می‌گه: - راست می‌گی، واسه شیر داشتنش اول باید بریزم توش. من با گیجی می‌گم: - چیو بریزی؟ یه قلوپ دیگه می‌خوره و ناله می‌کنه: - دختر خنگ کجاش جذابه خدا؟ این چیه؟ چرا زرده؟ مزه شاش گربه می‌ده. اخم میکنم می‌گم: - آبمیوه سیب موزه خجالت بکش. با پشمایِ ریخته به لیوان نگاه می‌کنه و می‌پرسه: - آب موزو و چطوری گرفتی؟ نیشمو شل می‌کنم می‌گم: - ساندیس خریدم ریختمش تو لیوان! یه نفس عمیق میکشه و یهو داد می‌زنه: - خدایا این کیه آفریدی؟  چرا با من اینطوری می‌کنه؟ ایهالناسسسسسسس من ممه می‌خوام! من سوپِ ممه می‌خوامممم... من مریض و ناتوااااانمممممممم باید یه چیزی بخورم جون بگیرم یا نه؟ دست می‌ذارم رو دهنش و می‌گم: - هیس ساکت شو، الان عزیز میاد بالا... دستم رو ورمی‌داره و می‌گه: - بذارررر بیاد یکم نصیحتت کنههه! من و تو مگه عقد نکردیمممم پس چرا نمی‌ذاری دست بزنم به ممه هات بگم بیب بیبببب؟ دیگه داره کفریم می‌کنه! می‌خوام داد بزنم، که نیشش رو شل می‌کنه می‌گه: - می‌تونی با ممه هات خفم کنی صدام دیگه در نمیاد، قول! https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 اسم دوم این رمانو باید گذاشت در جستجوی ممه😂😂😂😂😂😂 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 https://t.me/+9yUm9RRjKdU0MmU0 نه سحر است نه جادو، نه بنر فیک این رمان اومده تموم رمانای طنز تلگرامو دگرگون کنه😂  از پارت اولش می خندین تا فیها خالدوووونش
1 73711Loading...
25
#پیام_ناشناس 📬 سلام ببخشید یه رمان بود که یه موجود رپتایل خودش به یه زن انسان تبدیل میکنه و دختره داهاتی ۱۵ ساله میدزده بعد کنترلش میکنه و بهش تجاوز میکنه لینکش داری بذاری؟ گمش کردم 🥲 رمانش 🖊📝 چون صحنه های بزرگسالانه داره  لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 پس زود بیاین ..🔞🔥 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
2 0316Loading...
26
_مثلا بگن دایی و خواهر زاده تو یه روز بدنیا اومدن چی میشه مهرا!؟ با حرص گفتم : غلط اضافه نکن شاهرخ من مامانم رو بخاطر خراب بازی به عقد داداشت در اوردم چون حامله بود بعد الان خودم حامله شدم واقعا شما داداشا چرا این همه لاشی هستین!! شاهرخ اومد سمتم. منو برگردوند و بعد دستی وسط پام کشید. _از من میپرسی!؟ بعد ما داداشا چیه وقتی دوتا از ابدارا خورده به تورمون. با یه تلمبه حامله میشین جریان چیه!؟ راز خانوداگیتون اینه. چشم غره‌ای براش رفتم. _چرت نگو شاهرخ بگو چکار کنم پردم رو زدی میشد دوختش این شکم وامونده رو کاریش نمیشه کرد میاد بالا. شاهرخ اخم ریزی کرد _ناراحتی از من حامله‌ای!؟ کاری که داداشم و مامانت کردن میکنیم ازدواج میکنیم!؟ _قبل ازدواج حامله باشم نه این دیگه برای بار دوم زیادیه... هنوز نگاه خانواده‌ات رو سر عقد مادرم یادمه. شاید مادرم بتونه تحمل کنه من نه. بهم نزدیک شد دوباره. منو کشید توی بغلش و عمیق به خودش فشار داد. _تو نگران اون نباش من نمیگم ازم حامله‌ای... اوووف چه بوی خوبی میدی پدرسوخته برگرد ببینم. منو برگردوند. باچشم‌های شیطونش گفت : بریم دوباره مراحل رو از سر بگیریم ولی این دفعه تو حموم. _نه تورو خدا حوصله ندارم ‌ _تو حامله شدی پس دیگه ترسی نداری تازه سکس تو حاملگی اونم تو حموم زیر شیر اب یه چیز دیگه‌اس.. تا به خودم بیام منو رو دستاش بلند کرد جیغی زدم _شاهرخ داری چکار میکنی بذارم زمین.. _هیس تا سبکی از این فرصت استفاده کن. شکمت بیاد بالا دیگه نمیشه بلندت کرد و از این فانتزیا رفت‌ بعد اینو گفت و رفت سمت حموم و... 😂😂😂😂😂 پسره یه مافیای بزرگه که عاشق دختر زن برادرش شده... قبل ازدواج داداشش مادر دختره رو حامله کرد بعد الان خودش دختره رو.... 🔞🔞🔞🔞🔞🔞 ❌نخونی از دستش دادی فول صحنه و طنز ❌ برای خوندن کلیک کن 👇👇👇 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
2 93926Loading...
27
به استادش نود از سینه های تپلش میده و استاده هم به وسیله همون تهدیدش می‌کنه و توی خونه خالی جرششش میده💦🔞😱 #صحنه_دار #داغ 🔥
4921Loading...
28
شهاب اریا نخبه ای که یه شب تو مستی به دانش اموزش تجاوز میکنه و...😳💯♨️ https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 دختره بخاطر تجاوز مجبور میشه صیغه اش بشه اما وقتی میبینه هنوز تو فکر عشق سابقشه یه شب مست میکنن و باهم میخوابن ولی از اون شب به بعد پسره عوض میشه و...🔞💦💯 #نخبه‌کشوری‌وتجاوز‌به‌شاگردممتازش💯🔞
1 0823Loading...
29
_میدونی چرا فاحشه میارم خونه‌ام؟ با اینکه مشروب خورده بود اما بهوش بود! _چون زنم بهم خیانت کرد! بعد از اون وارد هیچ رابطه ی جدی ای نشدم! ستاره روی مبل در خودش جمع شده بود و به حرف های مرد گوش میداد... _لخت شو دختر جون! مگه شهرام تورو نفرستاده؟ شهرام او را فرستاده بود! اما این بار فرق داشت... ستاره فاحشه نبود! عاشق بود... _لخت شو میخوام سینه‌هات رو ببینم! صدای پر تحکم مرد را که شنید، دستش روی مانتویش نشست... این لحظه را اینگونه تصور نکرده بود... همیشه در رویاهایش شهاب آریا او را با عشق لخت می کرد! اما حالا رو به رویش بود... به عنوان یک فاحشه... عاشق بود! عاشق بودن گناه نبود! صدای شهاب جدی و سرد بود! _زیر چند نفر خوابیدی دختر؟ کسی تو زندگیت هست؟ از جا بلند شد، جام شراب را روی میز گذاشت و خودش را روی مبل، کنار ستاره انداخت. _اگه کسی تو زندگیته از این کارا نکن؛ اون پسر بفهمه دیوونه میشه! دستش روی گونه ی ستاره نشست. _هنوز لخت نشدی! زود باش... ستاره اما دستش نمی رفت که دکمه ها را باز کند، زمزمه کرد. _تو لختم کن! شهاب هومی کشید و ابرو بالا داد. _پس میگی رمانتیک دوست داری؟ بهت نگفتن من مثل سگ وحشیم؟ یکی از دوستانش شهرام را معرفی کرده بود... گفته بود هر جمعه شب برای شهاب آریا فاحشه می فرستد! عاشق بود... عاشق بود که خودش را در حد یک فاحشه پایین آورده بود... دست شهاب روی اولین دکمه ی او نشست. _میدونی؟ امشب سالگرد ازدواجمونه... با همون زنی که خیانت کرد! هر شب دیگه ای بود یه جوری میکردمت که صبح نتونی راه بری... دکمه ی او را باز کرد و لب زد. _ولی امشب میخوام ملایم باشم! من چشم میبندم... ملایم میشم... تو هم نقش زنم رو بازی میکنی؛ زنی که عاشقمه... فهمیدی؟ قطره اشک شوری از چشم هایش پایین ریخت، شهاب اشک را پاک کرد و لب زد. _بهت نمیاد فاحشه باشی... انگشت شست مرد روی لب های ستاره نشست، شستش را آرام وارد دهان او کرد و لب زد. _انگار این لبا تا حالا به هیچ دم و دستگاهی نخورده! شهابِ آریا! نخبه ی ریاضی فیزیک... مردی که جایزه ی نوبل را دریافت کرده بود! برای ستاره اسطوره بود این مرد... اما حالا که نزدیک او بود حالا که عجز و بیچارگی‌اش را میدید... میخواست او را در آغوش بگیرد و عشقش را اعتراف کند! _اما بهتره کار بلد باشی دخترجون، من دست به دختر باکره نمیزنم... دردسر میشید! دستش دو طرف یقه ی لباس ستاره نشست و دکمه ها را جر داد! پیرهنش را از تنش درآورد و لباس خواب سفیدی که زیرش پوشیده بود نمایان شد... اولین بار بود جلوی کسی لخت می شد! خجالت می کشید؟ نه! با همه ی وجود می خواست این مرد را درون خودش احساس کند! لبش را به گوش شهاب نزدیک کرد، چشم بست و اشک ریخت و لب زد. _یه جوری باهام معاشقه کن انگار همسر قبلیتم! جمله اش که تمام شد، شهاب کمر او را به مبل کوبید! دستش سینه ی حجیم او را فشرد و پایین تنه‌اش را به دخترک چسباند... _آه و ناله کن واسم! نیازی به گفتن نبود... دخترک آنقدر بی تجربه بود که وقتی دست شهاب بین پایش نشست، صدای ناله اش بلند شد... انگشت شهاب بین پایش بازی می کرد و دست دیگرش بالا تنه ی او را می فشرد... ستاره نالید _تمومش کن! میخوام حست کنم! مرد زیپ شلوارش را پایین کشید و با صدایی که خمار شده بود غرید. _عجول نباش... پایین تنه‌اش را بیرون کشید و ضربه ی اول را که زد... خون از بین پاهای ستاره جاری شد! با تعجب به مبلی که رنگ سرخ گرفته بود نگاه کرد و رو به ستاره غرید: _باکره بودی؟؟؟ از جا بلند شد و فریاد کشید. _دختر عوضی میگم باکره بودی؟ ستاره ملحفه را دور خودش پیچید و زمزمه کرد. _آره! سیلی محکمی به گونه ی او کوبید! بازویش را گرفت و او را بلند کرد. _گه خوردی که باکره ای میای زیر من! عوضی... میخوای دردسر درست کنی؟  گمشو از خونه ی من بیرون! بازوی ستاره را فشرد، کیف او را از روی مبل چنگ زد و دخترک را پشت خودش کشید... در خانه را باز کرد، ستاره را جلوی در پرت کرد و کیفش را در صورتش کوبید. _من شما هرزه ها رو میشناسم! به قیمت باکره بودن میاین با زندگی ما بازی میکنین! عوضی دیگه اینورا پیدات نشه... در را کوبید و باد سرد بدن لخت ستاره را لرزاند! او را لخت در کوچه انداخته بود.... صدای هق هق دخترک بلند شد و زیر لب زمزمه کرد _خدا لعنتم کنه.... خدا لعنتم کنه چه غلطی بود من کردم؟؟؟ ناباور فریاد کشید. _منو لخت انداخت تو کوچهههه! ملحفه را به بدن عریانش کشید و غرید. _منو لخت انداخت تو کوچه... میکشمت عوضی... میکشمت. آسمان غرید و اولین قطره ی باران روی سرش کوبید. _به همین برکت قسم میخورم! برمیگردم و زندگیتو جهنم میکنم شهاب آریا! https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0
1 1543Loading...
30
شهاب آریا... یه استاد دانشگاه جذاب و سکسی 🔥 اون یه استاد نابغه است که دخترای دانشگاه براش جون میدن، اما اون نگاهش فقط به یک نفره... یه دانشجوی ریزه میزه‌ی لوند!🥹 ستاره، دختری معصوم که به بهانه کلاس خصوصی استاد شهاب اون و به خونه‌ی خودش میبره و..🙊💦❌ https://t.me/+TGRpd_eRNZo4Zjg0 #صحنه_دار💦🤤
1 5146Loading...
31
شهاب اریا نخبه ای که یه شب تو مستی به دانش اموزش تجاوز میکنه و...😳💯♨️ https://t.me/+RYa1p4Jcea1jOTQ0 دختره بخاطر تجاوز مجبور میشه صیغه اش بشه اما وقتی میبینه هنوز تو فکر عشق سابقشه یه شب مست میکنن و باهم میخوابن ولی از اون شب به بعد پسره عوض میشه و...🔞💦💯 #نخبه‌کشوری‌وتجاوز‌به‌شاگردممتازش💯🔞
5112Loading...
32
من قباد کاشفی... مردی متعصب و اسم و رسم دار... صاحب یکی از شرکت های ساختمان سازی عظیم توی کشور هستم! زنم و خیلی دوس دارم، اما اون باردار نمیشه... زنم بخاطر فشارهای خانواده برام زن دوم میاره! زنی که من نمی‌خوامش‌.. اما وقتی زن اولم حامله میشه و....🔞❌😱 https://t.me/+yeRU1hvCgZAwMzc0 https://t.me/+yeRU1hvCgZAwMzc0 فول هات و ممنوعه🫦
2 2506Loading...
33
#پیام_ناشناس📬 ببخشید یه رمان بود که زن بزرگسال ، دختر بچه ی سن پایین صیغه ای از دست یه مرد هوسباز نجات میده ولی به شرطی که برده ی خودش باشه و نیازای جنسی خودش هر شب برطرف کنه باهاش و مثل یه اسباب بازی جنسی باهاش رفتار کنه ، لینکش داری بفرستی؟ گمش کردم 🥹⁉️ رمانش چون صحنه های جنسی زیاد و بازی داره لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
2 4102Loading...
34
من هرمزم! مرد خشن و سنگدلی که ارباب روستاست. اما چشمم دختر مظلوم و آرومی رو می‌گیره و که برادرش قاتله خواهرمه.. به عنوان خون بس میارمش عمارت با خشونت بهش تجاوز میکنم اما نمیدونستم که چشمای سبزش دل و دینم رو میبره اما وقتی که خیلی دیر شده بود... https://t.me/+MNIBGg4b67Y2Nzc0 https://t.me/+MNIBGg4b67Y2Nzc0
1 9944Loading...
35
#پیام_ناشناس 📬 سلام ببخشید یه رمان بود که یه موجود رپتایل خودش به یه زن انسان تبدیل میکنه و دختره داهاتی ۱۵ ساله میدزده بعد کنترلش میکنه و بهش تجاوز میکنه لینکش داری بذاری؟ گمش کردم 🥲 رمانش 🖊📝 چون صحنه های بزرگسالانه داره  لینکش میذارم ولی سریع هم پاک میکنم 🤌🏻 پس زود بیاین ..🔞🔥 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8 https://t.me/+aQZJPBkxB51lMzc8
3510Loading...
36
_به اون موهای قرمزت میخوره که شیطان باشی... _نه اقا...من شیطان نیستم.فقط موهام قرمزه. سرشو جلو آورد و لب زد : _اگه میخوای به مردم روستا بگم تو شیطان نیستی تا باور کنن باید برام یه کاری کنی... بین پاشو باز و اشاره زد به پایین تنش : _ وقتی تو رو میبینه ،بی قراری می‌کنه... بیا مداواش کن... بین پاش نشستم و زیپ شلوارشو پایین کشیدم. چنگی به موهای قرمزم زد و سرمو به سمت مردونگیش هل داد تا مردونگیش تغییر حالت داد و ازم خواست... https://t.me/+vNXOqwloH61mM2U0 https://t.me/+vNXOqwloH61mM2U0
1 0403Loading...
37
#THE_OCEAN 🌊 #PART_125 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 : چون مخصوص عطر تن من ساخته شده واسه همینم انقد مست کنندست مثلش اصلا وجود نداره هر آدمی یه عطر تن داره جوجه وقتی عطر تنت با عطر مخصوص خودت قاطی شه دیوونه کننده می شه دوطرفه یقه پالتورو بی توجه به چشمای گرد شدم بالا کشید : سرما بخوری بد حساب تو میرسم _ میندازیم تو اقیانوس!؟؟ خندش گرفت : آره میندازمت تو اقیانوس _ تاحالا توش شنا کردی!؟! : چندباری آره _ نمردی!؟؟ بلاخره خندید : چرا مردم اینی که الان جلوته روحمِ نرم خندیدم _ آهنگه رو واسه من گذاشتی!؟؟ نکنه داری حرف دلتو اینجوری میزنی!؟؟ ♪ یه دل میگه برم برم یه دلم میگه نرم نرم طاقت نداره دلم دلم بی تو چه کنم پیش عشق ای زیبا زیبا  خیلی کوچیکه دنیا دنیا با یاد توام هرجا هرجا  ترکت نکنم سلطان قلبم تو هستی تو هستی دروازه های دلم را شکستی پیمان یاری به قلبم تو بستی با من پیوستی یه دل میگه برم برم یه دلم میگه نرم نرم طاقت نداره دلم دلم بی تو چه کنم پیش عشق ای زیبا زیبا  خیلی کوچیکه دنیا دنیا با یاد توام هرجا هرجا  ترکت نکنم سلطان قلبم تو هستی تو هستی دروازه های دلم را شکستی پیمان یاری به قلبم تو بستی  با من پیوستی اکنون اگر از تو دورم به هر جا  بر یار دیگر نبندم دلم را  سرشارم از آرزو و تمنا ای یار زیبا ♪ تازه متوجه متن آهنگ شد خندید موهای بلندمو عقب زد : نمیدونم الا شایدم حرف دل تو باش 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
5 54623Loading...
38
این رمانو به هیچ وجه از دست ندید که شاهکاره پیشنهاد خودمه بچه ها❌😍 اگه اهل رمان خوندنید یه رمان متفاوت میخواین بخونید برید تو چنلش❤️‍🔥 👇 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 قشنگا تا ساعت 9 شب لینک فعاله پس جویین شید که از دستش ندید ❌🥹
5070Loading...
39
پسره قبلا با دختره دوست بود و کات کردن الان که دید با یه پسر دیگه‌ای داره حرف میزنه حرصش میگیره و روش غیرتی میشه🥹❤️‍🔥 #پارت_واقعی‌رمان👇 با نگاهش داشت منو میخورد ، سر به زیر انداختم که گفت _ اگه تایم داری باهم یه قهوه بخوریم! ابرو بالا انداختم و با صدای ارومی لب زدم _ ممنون من.... وسط حرفم پرید ،دستش رو به سمت میزی که نزدیکمون بود دراز کرد و گفت _بیا رومو زمین ننداز دیگه.... انگار حالیش نبود که گفتم جلسه دارم خواستم جوابشو بدم که صدایی از پشت سرم با سردی لب زد _خانوم محمدی با من جلسه دارن ، ایشالله یه وقت دیگه با شما یه قرار میذارن! این حرفارو با حرص میزد ، مهران نگاهی بین ما انداخت و در اخر رو به من لب زد _ پس یه وقت دیگه باهم بیایم بیرون...یکم حرف دارم باهات! سر تکون دادم و اروم پچ زدم _باشه...فعلا! چه حرفی میتونست داشته باشه جز پیشنهاد دوستی دادن! یکبار به خودش جرعت داده بود و بهم درخواست داده بود اما قاطعانه ردش کردم! بی توجه به هیرمانی که با اخم غلیظش داست نگاهم میکرد وارد اسانسور شدم. پشت سرم اونم اومد و با بسته شدن در با عصبانیت غرید: _کی بود این یارو؟ سرد نگاهش کردم و چیزی نگفتم ، قدمی سمتم کذاشت و غر زد _میگم کی بود ، لال که نیستی حرف بزن! کلافه نفسمو بیرون فرستادم و با خونسردی گفتم _ به تو ربطی نداره! بازوم رو میون دستش فشرد و غر زد _ ربطشم حالیت میکنم؛ تو غلط میکنی با هر خری که هم دانشگاهیته بخوای قرار بذاری! با نفرت دستمو از لای انگشتاش بیرون کشیدم و عصبی گفتم _به تو چه اخه؛ اونِش به خودم ربط داره که قرار بذارم یا نه! چشمای وحشیش ترس مینداخت به جونم ولی پرو تر از این حرفا بودم که بترسم و عقب بکشم ، انگشتم رو تهدیدوار جلوش تکون دادم و غر زدم _ بار آخرت باشه... انگشتم رو میون انگشتش گرفت ، پایین کشید و میون حرفم پرید _ تهدیدم نکن اِلآی! ادمه پارت در چنل اصلی لینکش بعد حذف از کانال پاک میشه پس جویین شو و از دستش نده❌👇 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 رمانی که اوایلش یه عاشقانه ناب داره اما کم کم هیجانی میشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای برای اِلآی میفته!📛😨
1152Loading...
40
#پارت_از_رمان_جدیدمون👇😍 بغضی که تو گلوم سنگینی میکرد رو قورت دادم اما فایده‌ای نداشت صدام لرزون و گرفته بود: _ تقصیر خودت بود سر یه کارِ دوزاری همه چیو زدی بهم ؛ گند زدی به زندگیم! بعد با نفرت نگاهش کرد و بغض دار ادامه دادم: _ من  نموندم ، من لج کردم! تو چرا نموندی درستش کنی؟ تو چرا رفتی پشت سرتم نگاه نکردی؟ تو که ادعای عاشقیت میشد چرا رفتی؟! با کلافگی دست میون موهاش کشید و با لحنی پشیمون گفت _ وقتی دیدم تو اونجوری حرف زدی و بعدم بلاکم کردی، ترسیدم جلو بیام و پَسم بزنی ترسیدم نخوای دیگه ببینیم ؛ بعدش پشیمون شدم که خودمو اونجوری از چِشت انداختم! دستم رو میون دستش گرفت و پچ زد _میدونی چی کشیدم تو این دوسال؟ میدونی وقتی میرفتی دانشگاه یا وقتی برمیگشتی دنبالت میومدم که از دور ببینمت؟! نمیتونستم باهات حرف بزنم ، دورادور با دیدنت سعی میکردم دلتنگیمو رفع کنم اما نمیشُد! من دیگه بُریدم از این دوری ، خسته شدم از نداشتنت! دستم رو کشیدم با دلخوری نگاهش کردم،اشک سمجی که از چشمم چکید رو پاک کردم و غمناک گفتم _درست زمانی رفتی که بیشتر از هروقت‌دیگه بهت نیاز داشتم. روزی رفتی که داشتیم بهم میرسیدیم! پوزخند تلخی زدم و پچ زدم _چه نقشه ها که کشیدیم چه آرزوها که داشتیم... یادته گفتی بهونه دادم دستت که بری؟ من بهونه نداشتم واسه رفتن ، من اصلا نمیخواستم برم....این تو بودی که یهو گذاشتی رفتی! ادامه پارت تو چنل اصلی👇❤️ https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 عاشقانه ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ... اِلآی عروس یه خانواده بلوچ میشه و تازه این شروع ماجرای پر دردسر اِل‌آی خانومه! چی میشه که یهو سرد میشن از هم؟! کسی سعی  در خراب کردن زندگی هیرمان و اِل‌آی داره؟! کدومشون اشتباهاتی میکنه که خوشی هاشون رو به سمت نابودی میکشه؟! https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 https://t.me/+QktnyGQ6V75lZTE8 #عاشقانه #غمگین #مافیایی #پایان_خوش❤️‍🔥 چنل جدید خودمونه جویین بدید چون خصوصیه لینکش تا چند ساعت دیگه باطل میشه ❌
9461Loading...
_زن دسته گُـلِتو به خاطر اون دختره‌ی بی حیا میخوای طلاق بدی نــه؟! زندگیت حیفه نامور...پشیمون میشی! صدای قاطع و مطمعنش همچون خنجری در قلبم فرو می‌رود: _مطمعن باش پشیمون نمیشم! این لقمه رو تو برای من گرفتی مامان...صد بار گفتم دوسِش ندارم ، نمیتونم همسفرش بشم! با هزار و یک خط و نشون کاری کردی از رَستا جدا بشم و آفاقو بگیرم...دیگه نمیکشم! مرا میگفت لقمه؟! منی که سه سال بود همسرش بودم و تمام تلاشم را برای خوب شدن زندگی‌امان کردم؟! زندگی با من آنقدر سخت بود؟! لابد بود دیگر...که شوهرم اینگونه رنج کشیده و منزجر از سالهایی که با هم زندگی کرده بودیم حرف میزد. لبخندم تلخ و غمگین روی لبم آمد. چقدر شنیدن حرفهایش درد داشت. بعد از سه سال زندگی مشترک ، اینهمه بی انصافی کمرم را شکست! _نامرد شدی نامور...این دختر اینهمه سال همه کار کردی جیکش در نیومد...نباید اینطوری جوابشو میدادی! https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0 https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0 https://t.me/+sJrk0zOnDjY3Y2Y0
نمایش همه...
👍 1
00:03
Video unavailable
بعد از مرگ نامزدم مجبور شدم با داییش ازدواج کنم. مرد مذهبی‌ای که ازم ۱۳ سال بزرگتره! کسی که همسرش بهش خیانت کرده بود و به هیچ زنی اعتماد نداره! حتی بهم نگاه هم نمی‌کرد ولی با دلبریام یه شب هورمون‌های مردونه‌اش رو به بازی گرفتم و… https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
نمایش همه...
animation.gif.mp40.36 KB
خب خب رزی اومده با تخفیفای تابستونییییییی🥂🎇😍 شنیدم امتحانا تموم شدن پس وقت خوندن رمانه😎
رمان رز خونی ( فایل کامل )🥂
قیمت 35 تومن با تخفیف 30 تومن🫶
رمان شکارچی تاریک من VIP ❤️‍🔥
قیمت 39 تومن با تخفیف 33 تومن🫦
رمان بالرین سرخ من VIP 🎧
قیمت 36 تومن با تخفیف 32 تومن❤️‍🩹
رمان فرشته کوچولوی من VIP 🎇 جلد اول توش تموم شده و جلد دوم به زودی شروع می شه
قیمت 38 تومن با تخفیف 33 تومن
رمان اقیانوس VIP ?
? قیمت 38 تومن با تخفیف 32 تومن
رمان نلای من VIP
🪷 قیمت 37 تومن با تخفیف 34 تومن
پکیج کامل آموزش نویسندگی رزالین شامل ( آموزش نویسندگی.کسب درآمد.بنر زدن. تبلیغ. بالا بردن کانال و...
. ) قیمت 600 تومن با تخفیف 450 تومن😈🥃 🔥تخفیف فقط واسه دو نفر🔥 فرصت عالی واسه اینکه تبدیل به یه نویسنده با قلم عالی بشید خودم تموم مدت پشتیبانی تونو می کنم قراره نویسنده بگیرم و اولویت هم با نویسنده های خودمه🔥🌼 اگه بیشتر از یه رمانو بخواید تو تخفیف تهیه کنید: 3 رمان انتخابی تون می شن 89 تومن 4 رمان انتخابی تون می شن 99 تومن 5 رمان انتخابی تون می شن 109 تومن جهت خرید مبلغ مورد نظرو به کارت زیر واریز کنید و عکس فیشو برای ما بفرستید حتما حتما بگید واسه کدوم رمانه وگرنه بیشتر از 12 ساعت طول می کشه لینکو بگیرید 5894631110265196 فرشاد @Bloody_Rosee
نمایش همه...
👍 4❤‍🔥 1
00:10
Video unavailable
🥃🌀
نمایش همه...
1.66 MB
🍾 10🔥 2😍 1
#THE_OCEAN 🌊 #PART_128 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 بودنم کلافش کرده بود نمی تونست مخفیش کنه خیلی زودتر از چیزی که باید با دونستن آشوب کنار اومدم انگار تموم این سالا ازش یه غول واسه خودم ساخته بودم غولی که هر روز بزرگ تر می شد _ غذا چی دوست داری!؟ : قرار شد ساکت بمونی _ اینم بگی بعدش ساکت می مونم جواب نداد خم شدم سمت سینی ها قیمه بادمجون و قرمه سبزی رنگ زیاد جالبی نداشتن همه مواد خوب و لازم رو داشتن ولی بد پخته بودن گرمای پالتوب آشوب پلکامو سنگین کرد نفهمیدم کی چشمام بسته شدن و خوابم برد _ الا...الا بیدار شو : هومممم _ پاشو برو اتاق بخواب خسته چشم باز کردم : چی؟؟ آشوب با مکث دست شو رو پیشونیم گذاشت _ سرما نخوردی ولی بازم رفتی اتاق قرص بخور تو که انقد خوابت میومد می موندی اتاق دیگه نور خورشید کلافم کرد خواستم دوباره بخوابم که همه چی یادم اومد با سرعت نشستم : طلوع!؟ _ خوابت برد کلافه نالیدم : چرا بیدارم نکردی!؟؟ _ صدات کردم بیدار نشدی گیج و خسته بلند شدم : خوابم سبکه عمرا صدام نکردی _ فردا می بینی دیگه هر روز رو کشتی تازه یادت افتاده؟؟؟ 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
نمایش همه...
❤‍🔥 56👍 13😈 3🔥 2
بعد از مرگ نامزدم مجبور شدم با داییش ازدواج کنم. مرد مذهبی‌ای که ازم ۱۳ سال بزرگتره! کسی که همسرش بهش خیانت کرده بود و به هیچ زنی اعتماد نداره! حتی بهم نگاه هم نمی‌کرد ولی با دلبریام یه شب هورمون‌های مردونه‌اش رو به بازی گرفتم و… https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
نمایش همه...
👍 2
اون یه پسر سکسی و خفنه💦 پسری که هربار با دیدنش داغ میکنم و وقتی ازم خواست صوری زنش بشم تا به ارثش برسه، برام مثل رویا بود!🥹 زنش شدم و بعدش با زرنگی از خانواده‌ش خواستم بهونه بچه بیارن، اما وقتی شب اول زیرش جر خوردم....🥲💦🔞 #سکسی #داغ‌وممنوعه 🔥 https://t.me/+A6QTbLMqz4QyMDU8 https://t.me/+A6QTbLMqz4QyMDU8
نمایش همه...
پرورشگاه‌سک🔞س💦

از پشت سرش دستاتو برسونی به شورتش و از رو براش بمالی🤤💦🔞

👍 3🍓 1
_میخوای توام عین مامانت یه بکن بکن قشنگ حس کنی!؟ با ناز قری به خودم دادم و به شاهرخ نزدیک شدم. _کیه که دلش نخواد زیر یه چیز بزرگ گا**ییده بشه ولی حیف که ادمش نیست. شاهرخ دستی زیر چونه‌ام گذاشت. _منو یادت رفته مهرا!؟ یادت رفته هرشب زیرم جر میخوردی و التماس میکردی که ولت کنم!! الان میگی من اون ادم نیستم!! خندیدم. _هوم... من عاشق سک*سم ولی تو زیادی وحشی بودی برای همین ازت جدا شدم. داداشت که مامانمو حامله کرده حتما باید خیلی اروم باشه. دارم تصورش میکنم که سک*س باهاش چه لذتی داره. شاهرخ با حرص دستش رو گذاشت رو رونمو فشار داد _اعصاب منو بهم نریز مهرا... ک*یر میخوای خودم دارم دیگه دردت چیه!؟ _دردم رمانتیک بازیه که تو بلد نیستی دستت رو بکش‌.. از جاش بلند شد منم وادار کرد که بلند شم. _پس سک*س اروم میخوای... منو چسبوند به دیوار سرش رو توی گردنم فرو کرد و بعد ریز بوسید مورمورم شد ‌. مک های اروم زد تا به بند لباسم رسید بند لباسم رو اروم پایین داد تا سینه‌های گرد خوشگلم نمایان شد ‌ قری بهشون دادم. نیشخندی زد و لیسی به بهشون زد چشم ‌هام بسته شد و دستی توی سرش فرو کردم _بخور پسر کوچولوم بخور.... همین کافی بود که از اون اروم بودن در بیاد و وحشی بشه با یه حرکت همینطور که داشت سینه‌ام رو لیس میزد بلندم کرد و رفت سمت تخت منو انداخت روی تخت روی پایین تنه‌ام نشست... زیپ شلوارش رو پایین داد سالار سیخ شده‌اش نمایان شد.. زیادی متورم بود. پاهام رو بالا داد تا خواستم بگم نه چربش کن واردم کرد که جیغی کشیدم _جوووون صدای مادر و دختر توی عمارت ما همش می‌پیچه. محکم ضربه زد و من از درد فقط ملافه رو چنگ میزدم. عین وحشی.ها ضربه میزد. _که رمانتیک میخواستی اره... درد داشتم دستم رو بردم نزدیک بهشتم و بالاش رو مالیدم. حدود ده دقیقه بی‌وقفه ضربه زد تا ابش اومد توم خالی کرد _توم خالی نکن احمق حامله میشم نیشخندی زد _منم همین رو میخوام. میخوام پابستت کنم که دیگه نتونی فرار کنی. برم گردوند. _دیگه نه شاهرخ ولم کن... _نچ باید تاوان ول کردن منو امشب بدی مهرا دیگه ول کردی در کار نیست ‌ باسنم رو بالا داد خودش رو دم سوراخم تنظیم کرد. _لااقل چربش ک... با وارد کرد یهویش جیغی زدم و از کو*ن هم قشنگ جز خوردم مامان و دختره تو یه عمارت با دوتا داداش قشنگ حال میکنند 🔞😈 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8 https://t.me/+GgkcRp0FlpBmYTg8
نمایش همه...
👍 5
- لای سینه هات بوی فلفل میده. دستمو روی سینه هام گذاشتم. - من؟ نمیدونم اقا. اخماشو توی هم کشید. - میخوای دهن منو بسوزونی پدر سگ؟ ترسیده نگاهش کردم که رونمو چنگ زد و دم گوشم غرید. - یه سوزوندنی نشونت بدم. دستش لای پام رفت و... ❌💦رابطه هات فرمانده جنگ و دختر فلفل فروش👅 https://t.me/+VM8AicWRKKY3OTA0 https://t.me/+VM8AicWRKKY3OTA0
نمایش همه...
✨خــون‌زَده...🌙

✨خــون‌زَده...🌙

00:03
Video unavailable
حاج میرحسین عمادی یه مرد معتقد و غیرتیه… کسی که عاشقش بوده بهش خیانت کرده و از تمام زنا متنفره. ولی دلش برای بیوه‌ی برادرزاده‌اش می‌لرزه و این تازه شروع ماجراس… رازک که از حاجی ۱۳ سال کوچیکتره به خاطر زنده موندن مجبور به ازدواج با حاجی میشه ولی بعد اتفاقی می‌افته که آرزو می‌کرد کاش مرده بود… 🔥🤤 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0 https://t.me/+x3lGLJbHeAZhMjc0
نمایش همه...
video.mp42.10 KB