cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

اُقیــــانــــوســــــــ 🌊🌀

پارت گذاری : شبی یک پارت بجز جمعه ها🫧 لینک بات مون : @ROSALINAMBOT به قلم : Rose🥀 تبلیغات : https://t.me/+OyMLs6eDJoFhYzBk

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
13 064
مشترکین
+43324 ساعت
+3 2627 روز
+3 38830 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

من ترسام! دختر بی پناه و سر به زیری که بعد از مرگ پدر و مادرم مجبور شدم با دوست خانوادگیمون که از برادر به پدرم نزدیک تر بود زندگی کنم! بهش گفتم عمو و پسر جوونش پرهام رو داداش خطاب کردم! پرهام باهام خوب بود، شوخی می کرد و من هم علی رقم خجالتی بودنم باهاش صمیمی بودم و از سر و کولش بالا می رفتم. اما یه شب وقتی عمو و زنش خونه نبودن پرهام به اتاقم میاد و به خشن ترین حالت ممکن بهم تجاوز می کنه و پردم‌و می زنه! حالا من موندم با یه ملافه ی خونی و پرهامی که از تنم سیر نمیشه و هر شب به اتاقم میاد تا..... https://t.me/+vpsQOgYlqkpjYjI0 https://t.me/+vpsQOgYlqkpjYjI0
نمایش همه...
میراث یکتا، یه مولتی میلیاردر باشی و عیاش که به وسیله جذابیت و پولش، هرشب تختش پره در و دافه!🔥 حرصش از زندگی و سر دخترایی که زیرش میان خالی می‌کنه و یه شب متوجه میشه که دختر کوچولویی که به اجبار زیرش خوابیده، باکره بوده🥲 پسرمون داغون میشه و فرداش کلی دنبال دختر کوچولومون میره، اما نیست که نیست!💔 اما وقتی شکمش بالا میاد و می‌فهمه میراث یکتا تو شکمش داره، برمیگرده و...💦🔞❌ https://t.me/+AaNiUFtNgDs1ZjJk https://t.me/+AaNiUFtNgDs1ZjJk
نمایش همه...
کـــژال | "سودا ولی‌نسب"

°| ﷽ |° نویسنده: سودا ولی نسب | ✨️𝐒𝐄𝐕𝐃𝐀 کـــــــژال ●آنلاین ● ~کژال‌ومیراث~ ژیــــــان ●به زودی... ● طــــوق ●حق عضویتی ●

برزو جهانگیری! همون مهره‌ی خطرناکِ مافیاست! از تبار و اصالتِ کورد... سرزمین غیرت و تعصب! که به دستور "خان‌آقا" تو بازیِ یه انتقام کهنه و قدیمی می‌افته. بازیِ کثیفیِ که مجبوره دختر بچه رو بی‌پناه کنه تا یک سال تو عمارتِ "خان‌آقا" زندونی و بالغ بشه و هیجده ساله! صیغه‌ی خان‌آقا بشه و شکمش بالا بیاد و بی‌حیثیتی حاج باباش بشه نُقلِ محافل... اما لعنت به اون لحظه‌ای که برزو واقف میشه به علت و سبب این کینه و یه شبه تصمیم می‌گیره علارغم تاهلش، خودش گُلرو رو عقد کنه...! https://t.me/+VsaanzLkxys4MmE0 https://t.me/+VsaanzLkxys4MmE0
نمایش همه...
👍 2
من یه دختر خیلی هاتم واسه همین همش دنبال یه رمان بودم که دارای صحنه های کاملا باز باشه و همه چیزو کامل و واضح توضیح داده باشه من می خواستم در مورد شب زفاف هم کلی اطلاعات داده باشه و شب زفاف رو کامل و بدون هیچ سانسوری گفته باشه چون از این شب خیلی میترسم و اطلاعاتم کمه بعد از کلی گشتن این رمانو پیدا کردم وای خیلی معرکس هیچ چیزی رو جا ننداخته و کامل و دقیق همه چیزو حتی شب زفاف رو توضیح داده فقط من لینکشو میدم ولی شدیدا خواهش میکنم این لینک رو پخش نکنید چون صحنه هاش برای زیر هجده سال مناسب نیست و برای من مشکل ساز میشه وای چکار کنم انقدر هیجانیه که نمیتونم منتطر پارتهای بعدیش بمونم https://t.me/+OMyEi1Hjp3VkZDlk https://t.me/+OMyEi1Hjp3VkZDlk
نمایش همه...
👍 3
00:08
Video unavailable
☁️🌀
نمایش همه...
❤‍🔥 8🔥 1😍 1
#THE_OCEAN 🌊 #PART_105 🌀🌀🌀🌀🌀🌀 خنکی میله ها وسوسم کرد اخماش توهم رفتن : برو تو اتاق اینجا گرمه شونه بالا انداختم _ نمی خوام تنهایی حوصلم سرمیره مرادعلی آروم ازمون دور شد نگاهم بی اراده قفل سینه برنزه آشوب شد به لطفا دوتا دکمه بازش سینه پهن و عضلانیش حسابی تو چشم بود آب دهنمو قورت دادم بدتر گرمم شد : آفتاب زده شی پرتت می کنم تو اقیانوس خندم گرفت _ باش اگه شدم بندازم تو اقیانوس چپ چپی حوالم کرد همون موقع دوباره چند نفر اومدن تموم مدت مچ شو چنگ زده بودم همینم کلافش کرد نمی تونست با اون یکی دستش درست امضا بزنه آخر آستین شو کشیدو دست شو آزاد کرد کلی برگه واسه امضا داشت آفتاب کم کم داشت غروب می کرد پوستم به شکل عجیبی می سوخت با اینکه هوای شهرمون همیشه گرم بود ولی به لطف ضدآفتاب و گربه خونگی بودنم سفید مونده بودم : بیا بریم اتاق باید دوش بگیرم بی حال بلند شدم آخرین نگاهو به غروب خورشید انداختمو سمت اتاق رفتم سرم گیج می رفت نفهمیدم چطور لباس عوض کردم فقط خودمو انداختم رو تختو بیهوش شدم ( آشوب ) شلخته موهامو خشک کردم الا عمیق خوابیده بود لباسامو عوض کردم چندثانیه بالا سرش وایسادم پوستش قرمز شده بود _ احمق آخر کار خودتو کردی نور اتاقو کم کردمو بیرون رفتم ساعت نزدیک دوازده شب بود که کارم تموم شد سینی کوچیک غذارو تو دستم جا به جا کردم 🌀🌀🌀🌀🌀🌀
نمایش همه...
❤‍🔥 144👍 38🍓 9😍 6🔥 5🍾 3
پسره که یه بوکسور حرفه ای و ماشین بازه قهاریه توی مسابقات بوکس دوست پسرش...
نمایش همه...
00:02
Video unavailable
سیلی به باسن نرمش میزنم و توی دستم میچلونم فرمون ماشین رو با به دست میگیرم و دست دیگمو وارد شلوار تنگ روژبین میکنم و سوراخشو با انگشت میمالم _که واسم کری میخوندی آره؟ تا میخواد حرفی بزنه دو انگشتمو وارد سوراخ داغ و خیسش میکنم و به چهره پر از دردش نگاه میکنم انگشتامو توی سوراخش میکوبم و ماشین رو گوشه پیست نگه میدارم. _خم شو پسر کوچولون باسنتو بده بالا سوراختو ببینم کمرشو بالا میاره که سرعت انگشتامو توی سوراخ تنگش بیشتر میکنم و دستمو روی تخمای صورتی ش میکشم و...🔞💦 پسر بوکسوری و ماشین بازی که توی پیست ماشین متعلق به دوست پسرش دعواش میشه و... https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0 https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0 https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0
نمایش همه...
زبونمو دور تا دور کلاهک قارچی شکل آلتش میکشم و میک میزنم که پاهاش میلرزه و ناله ای میکنه _میبینی چه دوست پسر خوبیم؟ قبل مسابقه واست سا*ک میزنم تا انرژی داشته باشی لباشو گاز میگیره که انگشتمو از پشت روی سوراخ تنگ و نبض دارش میکشم و با وارد کردن یه بند انگشت...🔞💦 پسره که یه بوکسور حرفه ای و ماشین بازه قهاریه توی مسابقات بوکس دوست پسرش... https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0 https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0 https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0 https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0
نمایش همه...
👍 1
#مافیایی #گی #اروتیک #اکشن صدای شلیک گلوله از هر طرف به گوش میرسید. آرتین دستی به سره شدو کشیدو نجوا کرد: - رحم نبینم ازت پسر! شدو در حالی که واق واق می‌کرد وارده سوله شد. خواست خشاب اسلحه‌شو عوض کنه که سردی کلت رو روی شقیقه‌هاش حس کرد: - تکون بخوری زندت نمی‌زارم عیاران! آرتین نیشخنده تمسخرانه‌ای زد و به سمت مرد برگشت. مرد یاغی ماشه رو کشید و آرتین خونسرد توی چشم‌هاش خیره شد که ناگهان صدای شلیک بلند شد. آرتین متعجب دستی روی خیسی خونه روی صورتش کشید که کسی از پشت گردنشو بوسید. ارتین به عقب برگشت و متعجب گفت: - تو اینجا چیکار میکنی روژبین؟ مگه نگفتم توی پیست بمون؟ روژبین نگاهی به دور و بر انداخت و بی درنگ لب‌هاشو روی لب‌های آرتین‌ گذاشت و عمیق بوسید و عقب کشید: - فکر کردی تنها ولت میکنم عیاران؟ #هیجانی #فول_صحنه https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0 https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0 https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0
نمایش همه...
مــحـــڪــوم

بــہ‌ جـاے ایـنـکــہ‌ گـریــہ‌ ڪـنــے تـا رد اشــڪـاتـو بـبـوسـم بـخـنـد دورت بـگـردم مـیـخـام جـاے خـنـدتـو بـبـوسـم !! ⚜ نـویـسـنــدہ : هـایـلــے و هـایـونـگ ⚜ 🥀 تـایـم پـارت گـذارے : هـر شـب سـاعـت ¹⁰ 🥀 ✖ ڪـپــے مـمـنـوع ✖

👍 3