4 700
مشترکین
-824 ساعت
-537 روز
+10030 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from Michalakis ❌🌈🔞💦foad
من مرسنام یه دختر که عاشق رنگ صورتیه و همه دنیاش خلاصه میشه تو کافه ی صورتیش که با دوستای دانشگاهش باز کرده و کتاباش و عطر بهارنارنج کوچه پس کوچه های شهر شیراز.
دختری که از عشق هیچی نمی دونه و از جنس مخالف به شدت متنفره ولی همیشه اونطوری که ما می خوایم پیش نمیره! یه زمانی به خودت میای می بینی عاشق اونی شدی کهحتی فکرشم نمی کردی!
یه پسره مرموز که از قضا مشتری ثابت کافه اته و بدون اینکه بدونی به طوره مشکوکی زیر نظر دارتت.
https://t.me/+tJpjqaVS3QI5NTJk
https://t.me/+tJpjqaVS3QI5NTJk
24600
رهام پسری با درصد پایین #مازوخیسم
مجبور به ازدواج با ارمغان زنی که چند سال از خودش بزرگتره میشه و حالا تو عمارت خاندان مستوف
#اسیر برادر زن های خشن و #مافیاش شده 🔞🍑
https://t.me/+Z9UiOv41W544YThk
پسره رو تو انباری زندانی میکنن و هرشب باهاش بازی میکنن... 😈🔗
25400
دلم میخواد بپرسه دوسم داری؟
بگم: وقتی جوونی،قشنگی،جذابی همه دوستت دارن ؛ من وقتی چروک زیر چشمت بیافته هم دوستت دارم
وقتی دستات بلرزه هم دوستت دارم
من اونجا که همه چیو باختی هم دوستت دارم
تو اوج خوب نبودنتم دوستت دارم
اصلاً من آدم دوست داشتن تو تو روزای تنهایی و سختیتم..!🫂🫀
20400
_این چه وضعشه لباس تو تنت لق میزنه عروس
سینه هاتومگه نمیدی دست پسرم بمالونه که بزرگ شه ؟
چرا هیچی نداری تو ؟
با دهن باز به خانومجون نگاهکردو
_خانومجون
_مرگ وخانوم جون ...برا همینه نوه م شبا میره توحمومجق میزنه ؟
شوکه نگاهش کردم که نیشگونی ازمگرفت
_دیشب صدا اه وناله ش از حموم میومد میگفت سوراخاتوکردم لعنتی
لبمو گاز گرفتم دیشب مجبورم کرده بود توحموممشترک سکس داشته باشیم
_باید به اندامت برسی پسرم رقبت کنه نگات کنه
_خانومجون بگو سینه هاشم پروتز کن گردو گنده شه تو دهنم میره خفه بشم
خانوم جون با شنبدن صدای یزدان...
https://t.me/+zeGewd4HbUk0Yjdk
https://t.me/+zeGewd4HbUk0Yjdk
https://t.me/+zeGewd4HbUk0Yjdk
19100
Photo unavailable
اروتیک👅 خشن♨️ تریسام🍌
#رابطه_تریسام_پابلیک_دارن🙈🔥🍑
#قلادهی دختره رو محکم کشید که دخترک درست جلوی پاش به زمین افتاد. #واژن خیس و سینههای بزرگش #شهو.ت هر چی آدمی رو برانگیخته میکرد.
_ مثل یه سگ خوب #داگی باش.
دخترک به سرعت و با #خجالت جلوی جمع تو #پوزیشنی که اربابش گفته بود، نشست.
دستگاه تتو رو برداشت و رو با.سن دختره شروع به کشیدن نماد #بردگیش کرد و همزمان نو بهشت دختره...⛓💥 💎🍓
https://t.me/+TGFPxnF8VHljMzM0
https://t.me/+TGFPxnF8VHljMzM0
سک.س گروهی دختره با چند پسر خلافکار و مافیا🫦⭕️💦
22100
Repost from N/a
رهام پسری با درصد پایین #مازوخیسم
مجبور به ازدواج با ارمغان زنی که چند سال از خودش بزرگتره میشه و حالا تو عمارت خاندان مستوف
#اسیر برادر زن های خشن و #مافیاش شده 🔞🍑
https://t.me/+Z9UiOv41W544YThk
پسره رو تو انباری زندانی میکنن و هرشب باهاش بازی میکنن... 😈🔗
27500
#part229
حقیقتا انتظار کمک ارغوان و المیرا رو نداشت، ولی هر دو بدون اینکه چیزی بگن از جا بلند شدن و کمک کیانا و مادرش کردن تا زودتر آشپزخونه رو مرتب کنه.
با آسایش رومبل نشسته بود و زیره به زیره داشت ارغوان رو دید می زد دلش می خواست کمی با ارغوان تنها صحبت کنه ولی شرایط خانواده وخونه اشون جوری نبود که بتونه همچین موقعیتی رو جور کنه.
همین که گوشیش روبرداشت تا بهش پیامک بده صدای ممتد زنگ خونه بلند شد. کیارش نگاهی به مادرش انداخت. لبخند گشاد روی لبش همه چیز رو لو می داد.
آه عمیقی کشید. دلش خوش بود که امشبو با آرامش قرار سر بذاره روی بالشت و یه دل سیر بخوابه ولی زهی خیال باطل.
مادرش بدون توجه به وجود مهمون دوباره به تموم فک و فامیل نزدیکخبر اومدنش رو داده بود.
سریع از جا بلند شد و کنارش ایستاد. اخم هاش روتوی هم کرد.
_مادر من آخه این چه وقته مهمون دعوت کردنه، مگه نمی بینی مهمون از راه دور داریم. نمی گی بنده های خدا راه دور اومدن خستن، نیاز به استراحت دارن؟! الان تا ساعت چند بشینن پیش فک و فامیل ما؟! ای کاش میذاشتی برای فردا. حداقل امشبو درست و حسابی استراحت می کردیم.
بتول خانم لبخندی زد و تند گفت.
_من بهشون نگفتم مادر که بیان. بهشون گفتم مهمون داریم فردا بیان ولی خودشون گفتن بعد از شام میان، منم نتونستم نه بگم.ولی اتاق بالا رو آماده کردم برا مهمونات اگه خستن می تونن برن اون جا بخوابن و استراحت کنن.
کیارش کلافه پوفی کشید نگاهی به در که کم کم سر و صدای حضور فامیل ازش داخل نیومد انداخت.
_آخه تو این سر و صدا می تونن بخوابن؟! پوففف.
واژنم رو به مردونگیش کشیدم و لب زدم: - چرا منو نمی کنی؟ مگه واژنم سیاهه یا بو میده؟
دستش دو طرف کمرم نشست و سعی کرد بلندم کنه: - نکن دختر، من از خدامه خودم پرده تو بزنم اما تو دختر منی!
با اخم دستم رو بند کمر شلوارش کردم: - دختر زنتم، دختر خودت که نیستم. من خودم میخوام، پشتم درد میکنه از درد نمیتونم بشینم...
دستم رو پس زد. - نکن، من همینجوریش جلوت کم میارم وای به روزی که پرده تو بزنم!
تا به خودش بیاد، شلوارش رو پایین کشیدم و روی آلت سفت شدش نشستم. - آخ...
https://t.me/+6tKKdK_OE-83MmY8
https://t.me/+6tKKdK_OE-83MmY8
رابطه یواشکی با شوهرِ مادرش😱🔥
❤ 24👍 7😁 4🔥 1🥰 1
347112
جلوی حاجی محل فیلم پورن میذاره تا تحریکش کنه و باهاش بخوابه
https://t.me/+NRAPw8_eOZQ0Y2E0
47310
Repost from N/a
مردونگیش رو روی لبم کشید و دوربین رو روی تنم زوم کرد محکم غرید
+ ساک بزن پسرحاجی اونم دارکوبی!
ناچار لبی به سر مردونگیش زدم که خندید و دیکش توی دهنم فرو کرد
+ فیلم ساک زدنتو پخش می کنم پدرت باید بفهمه بچهاش هرزه شده!
https://t.me/+J5hXswJ2N802NWE8
41300
Repost from 👻🔥جابهجاییfoad
از شونزده سالگی زن مردی شدم که دوستم نداشت.
از شونزده سالگی با چشمای خودم دیدم که میون تن زن دیگه ای آروم می گیره.
سیزده سال تموم جلوی چشم بقیه ، کنارش موندم اما زیر سقف خونمون ، راه ما از هم جدا بود.
من شبا روی کاناپه می خوابیدم و اون خیلی از شبا خونه نبود.
حالا بعد از سیزده سال تصمیم خودمو گرفتم.
تصمیم گرفتم که برم.
ولی انگار این تصمیم من به مذاقش خوش
نیومد!
https://t.me/+opE9Al4e5kc3YzNk
https://t.me/+opE9Al4e5kc3YzNk
16710