𝗩𝗹𝗮𝗺 𝗛𝗼𝘁🔞

_این ردیفو خالی نگه داشتم تا تو با خیال راحت وقتی استاد درس میده بری پایین و برام ساک بزن شوکه نگاهش کردم _یه ساک ابدار میزنی خانوم‌کوچولو تا ابم ‌بیاد ...وگرنه این ردیف پر میشه از رفیقام‌که براشون ساک‌ بزنی نفسم تو‌سینه حبس شد میدونستم این کارو‌میکنه با ورود استاد و‌کمی بعد شروع تدریسش خودم‌پایین رفتم و زیپ شلورشو دراوردم و اروم لبامو ‌دور التش حلقه کردم _چشماش خمار شده بود‌و‌منو‌نگاه میکرد‌ _بخورش سرمو تا ته فشار داد و‌که‌عق زدم با رها کردن سرم‌خودم بالا پایین کردم‌که صدای ناله ش در اومد‌ _چخبره اونجا ؟ ساکت باش و‌درسو‌گوش بده با صدای استاد قلبم وایساد با مالوندن تخماش‌سعی کردم‌زودتر ابشو بیارم با مک عمیقی که زدم اه مردونه ای‌کشید‌و‌... https://t.me/+C82v0S6uh8NkNWNk دختره مجبوره داخل دانشگاه همکلاسی پسرشو‌ارضا کنه اما با صدای ناله ی پسر استادشون...

❌رمان ممنوعه:پسرخاله🔞💦 در مورد پسری که برای انتقام مرگ خواهرش دخترخالشو عقد میکنه و هر روز یه مدل میکنتش💕 https://t.me/+C82v0S6uh8NkNWNk خواندن رمان 🔞🔥 رمان سک‌سی

- پردت ارتجاعیه؟ هقی زدم و چنگ زدم به شونه هاش. - نمیدونم اقا. - چقدر تنگی پدرسگ. انگار نه انگار چندبار دادی. به گریه افتادم. ولی من که با کسی نبودم. با ناله ای ارضا شد و از توم دراورد. نفس نفس زنان بهش زل زدم که با بهت ملافه ی خونی رو اورد بالا. - حرومی تو باکره بودی؟ برای ارث من نقشه کشیدی میکشمت. دستاش دور گلوم حلقه شد و من از درد بیهوش شدم... https://t.me/+UibtbxlyAoBlMTdk

_باکره ای یا قبلا زیر خواب شدی؟! بغض کرده لب زدم. _ب...بله اقا... باور اولمه... نگاه هیزش روی تن برهنه ام نشست. جلو اومد و با نشستن دستش بین پاهام، ناخودآگاه آهی کشیدم. _چیه... حشری شدی جوجه... بین پاهام مور مور شد و با فرو رفتن انگشت میثاق تو بهشتم، آهی کشیدم و... https://t.me/+Xo_6RaDmyl1lYjM0 #دارای_صحنه_های_بزرگسال 🥵💦🔞

از فاحشه خونه های ایران چی میدونی؟ طلا دختر ۱۷ ساله ای که عاشق شریک باباش میشه و با مرد ۵۰ ساله ازدواج میکنه اما بهرام تمام اموالشو بالا می‌کشه و اونو به یه عمارت شهوت میفروشه😱🥶 طلا مجبور میشه تن بده به ارباب اون عمارت و وقتی ازش حامله میشه انقد بهش تجاوز میکنن تا بچه سقط بشه.... https://t.me/+l69nHsMjNVM4ODY0 فول سسکی 🔞🚱 با هر پارتش خیس💦 میشی

تو حموم مختلط برادر ناتنی به خواهرش دست درازی میکنه😰👿 #پارت77 https://t.me/+BKYOMEhs1Xk4Mzc0

#شعله‌های‌عشق 😈💦 #پارت۸۹ دلارا چند روزی از پیشنهادی که البرز داده بود می گذشت و تو این فاصله کاری با من نداشت و منم دیگر سعی می‌کردم کمتر جلوی چشمش باشم ..... تو دفتر داشتم حساب هارو بررسی میکردم و تو کامپیوتر وارد میکردم که گوشیم زنگ خورد و همین که برداشتم صدای لاله منشی رئیس بود : - سلام عزیزم خوبی؟ رئیس گفتند بیای اینجا ..... هوف .... همین را کم داشتم.... - سلام باشه عزیزم.... بلند شدم و نفس که غرق خواب بود را به مریم میسپارم و از اتاق خارج میشم ..... به طبقه ای اتاق رئیس اونجا بود رسیدم لاله بلند شد و با لبخند گفت: -برو تو عزیزم منتظرت هستن ..... سری تکون دادم و در زدم و بعد اجازه اش وارد اتاق شدم که ديدم امیر هم اونجا هست .... مژده 🥹🎉 چنل vip رمان شعله های عشق❤️‍🔥 افتتاح شد 🤩🎉 چنل vip روزی دو الی سه پارت همراه پارت هدیه داریم ❤️‍🔥 هزینه عضویت برای چنل vip بسته به شرایط خودتون از ۳۰ تا ۳۵ت واریز کنین 😉🩵 از دست ندین افزایش قیمت داریم بزودی ❤️‍🔥🥹 برای عضویت به آیدی زیر پیام دهید💥 @Nafasadmin80

#پارت_۱ _نوید پسرم پردشو بدوز یه کاری کن کسی متوجه نشه کی از تو به ما نزدیکتره هم پسر خواهرمی هم دکتری دنیام مثل خواهر خدابیامرزت میمونه آبروشو بخر خاله جون بچس خریت کرده اگه باباش بفهمه سرشو بیخ تا بیخ میبره نگاهم رفت سمت دختر کوچولو سرش پایین بود و ناخنشو میجوید معلوم بود استرس داره تو این چند سال که ندیده بودمش حسابی ترگل ورگل شده بود لحظه شماری میکردم تا بدنشو لخت ببینم _شورتتو در بیار رو این تخت بخواب پاهاتو باز کن یهو شوک زده بهم نگاه کرد و روبه مامانش گفت: _زشته مامان من نمیخوام جلو آقا نوید لخت شم مامانش رفت سمتش و گفت: _دربیار شورتتو دختر نوید دکتره محرمه جای داداشته بزار تا بابات نفهمیده درستش کنه گریش گرفته بود رو به مامانش گفتم : _خاله بیرون باشید خودم درستش میکنم مامانش که رفت بغلش کردم و گذاشتم رو تخت با این که سنش کم بود اندام پری داشت همین طور که بغلش کردم باسنشو مالوندم خیلی گوشتی و نرم بود میخواستم  هر چه زودتر بهشتشو ببینم https://t.me/+C82v0S6uh8NkNWNk

من غیاث ۳٠ساله یه مرد متعصب اما وحشی ام که عاشق و شیدای دختری شدم که بهش می گفتیم خاله اما هم خونم نبود... خواستگار پرو پاقرصی داشت ولی من نمی ذاشتم مال کسی جز خودم بشه، بخاطر همین بهش تجاوز کردم.... ♨️🔞🔥 https://t.me/+mWzt5tHWm_E3Zjlk

#part1 ❌    #👅تریسام🔥#    #گروپ# - اههههه…تندتر تلمبه بزن💦 زووووود بااااش تا شوهرم نیومده و ندیده دارم زیر #ک.یر رفیقش جر میخورم آبمو بیار👅💦 مهراب تلمبه هاشو شدید تر کرد و گازی به نوک سینم زد، جیغی کشیدم و از لذت چشام سفید شد، همین لحظه با شنیدن صدای شوهرم ترسیده از جا پریدم: - اوووف توله‌ی خودم عجب ک.صیه... حالا که داری به رفیقم ک.ص میدی، منم باید یه دس بگ.امت... کلاهک سفتش رو به سوراخ کو.نم مالید و... https://t.me/+vcQj9BZ4vdc5NTQ8 رفیق شوهرش داره خشن ک🍓ص ش میذاره که شوهرش سر میرسه و با ک🍆یر کلفتش...🔞😱