مـاه🌙نـشـان
خالق رمان خون آشامان اصیل اسم من مارال (در حال نگارش) ماه نشان (آنلاین در حال تایپ) نویسنده ژانرهای عاشقانه اجتماعی درام تخیلی پارتگذاری منظم روزانه یک پارت بجز جمعه ها @tabligh_mahhچنل تبلیغات؛ لطفاً برای حمایت از نویسنده اعلانها رو فعال کنین🙏♥
نمایش بیشتر11 663
مشترکین
-424 ساعت
+487 روز
+2530 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
_بیا سوارشو
_من باهات جایی نمیام
با تویی که زن عقدیتو جلو اونهمه آدم تحقیر میکنی
نامرد من اولینم با تو بود ولی به همه گفتی دختر نیستم دیگه نمیخام تویه عوضی رو ببینم با جدیت لب زد
_رفتن و اینارو باید قبل از اینکه بیای زیرم فکر میکردی زن من اونجاییه که من میگم قبل از اینکه قاطی کنم سوارشو صدف
بی توجه خلاف مسیر دوییدم که با کشیده شدن
https://t.me/+QVIu3cmW5NkxMGY0
https://t.me/+QVIu3cmW5NkxMGY0
پسره بخاطر انتقام دختررو میکشه زیرش و بعدم آبروشو میبره😥❌❌❌ اگه پارتش نبود لفت بده⭕️⭕️⭕️⭕️
❤ 1
84910
Repost from N/a
موهای بلوند خدا دادیمو زیر مقنعه کردم
میدونستم چقد از موی بلوند بدش میاد و قبلاً عاشق موهای مشکی پر کلاغیم بود اما الان این جسم جدید مال من بود!
جسمی که مال شیرین نامی بود اما من رها بودم دختری که شب عروسیش بر اثر تصادف وحشتناکی میمیره اما وقتی چشم باز میکنه میبینی تو بدن دختری به اسم شیرین، شیرینی که سه سال تمام تو کما بوده!
منشیش صدام زد و بالاخره با استرس تمام وارد دفترش شدم اما اون حتی سر بالا نیاورده بود و چقدر تغییر کرده بود مردونه تر شده بود!
سلامی دادم که سر بالا آورد و بدون هیچ لبخندی گفت: - بفرمایید کارتون خانم شکیبا؟!
اب دهنمو قورت دادم و بدنم ناخواسته لرزش گرفت که ادامه داد:
- شنیدم بعد سه سال از کما بیرون اومدید پدرتون خیلی ازین قضیه خوشحالن.
پدر شیرین در اصل، پدری که خیلی اتفاقی شریک جاوید من بود. بالاخره دهن باز کردم:
- منم شنیدم که سه سال پیش همسرتون تو عروسیشون مردن؛ تسلیت میگم
چند بار پلک زد و سری تکون داد و گفت:
- کارتون؟!
https://t.me/+Ndfl_dpvq-s2Nzc0
https://t.me/+Ndfl_dpvq-s2Nzc0
هیچی نداشتم بگم از کجا شروع میکردم میگفتم من رهام و شیرین نیستم. باور میکرد؟
سکوتمو که دید اخماش بیشتر تو هم پیچید و گفت: - شیرین اگه باز مثل قبل اون علاقه ی الکی به منو میخوای وسط بکشی بهتر بیخیال شی مرگ رها تأثیری تو احساسات من...
با بهت تمام پریدم وسط حرفش:
- چـــــــــی؟ شیرین دوست داشته؟ از قبل میشناختیش؟
حالا اون متعجب نگاهم میکرد و گیج لب زد:
- حواسم نبود فراموشی گرفتی!
لب بالامو گاز گرفتم و رفتم سمت میزش و تو صورتش خم شدم:
- یه چیزی میخوام بهت بگم فقط فکر نکن دیوونم باشه؟
چشماش تو چشمام جابه جا شد و نگاهش روی لبام موند چون حتما یادش بود که گاز گرفتن لب عادت رها...
- بگو
- من رهام تو جسم شیرین!
چشماش بین چشمام جابه جا شد و ادامه دادم:
- به خدا باور کن!
نگاه ازم گرفت: - از نظر من بهتر شما استراحت کنید بفرمایید بیرون! من اصلا حوصله این...
- نه نه گوش کون جاوید گوش کن !
داد زد: - شیرین بس من ترو نمیخوام پس تموم من مسخره بازی در نیار
بی توجه دستشو گرفتم و تند جمله ی آخری که بهم گفت تو ماشین عروس و تکرار کردم:
- بزرگترین ترسم اینه ترو از دست بدم برای همین آرزو میکنم که خدا هیچ وقت تورو از من نگیره
همین جوری مات موند، هنگ!
اون شب توماشین عروس فقط من بودم و خودش پس قطعا باور میکرد...
اما به یک بار دستمو پرت کرد و غرید:
- مامانم بهت اینارو گفته؟ چقدر مسخره و شیاد میتونه باشه یه آدم گمشو برو بیرون! من داغم هنوز تازست بیرون.
https://t.me/+Ndfl_dpvq-s2Nzc0
https://t.me/+Ndfl_dpvq-s2Nzc0
https://t.me/+Ndfl_dpvq-s2Nzc0
👍 2
54210
Repost from N/a
❌رابطه نامشروع خواننده متاهل❌
همه چیز از اون شب شروع شد…همون شب کذایی و اون مهمونی لعنتی که اصلا عادی نبود.
مهمون های مست و شهوتران که با یکی میومدن و با یکی دیگه می رفتن…
اونجا چه خبر بود؟
کاش قبل از رفتن به این خراب شده یکی بهش می گفت سوییچ پارتی چیه؟!
یکی بهش می گفت که باید قید همسرشو بزنه و با همسر یکی دیگه بخوابه!
حسام سرمد، مافیای بزرگ موسیقی ایران، قطعا نقشه ای براش داشت که اصرار می کرد حتما تو اون مهمونی حضور پیدا کنه.
و حالا خیلی خوب می دونست اون نقشه، سکس و همخوابگی با بیتا دختر بزرگترین و ثروتمندترین مرد شهره!
https://t.me/minabanoo95
https://t.me/minabanoo95
نیک مست بود و بوی بد دهانش حالم را به هم میزد.خم شد توی صورتم و لب زد:چی از جونم می خوای دختر؟ همه ی دردت اینه بفهمی چطور بهش تجاوز کردم؟
دونستنش انقدر مهمه که پا به خلوت یه حرومزاده گذاشتی؟
دستم را محکم کشید و در آغوشش افتادم.از ترس زیاد حتی نفس نمی کشیدم.
لاله ی گوشم را بوسید و با نفس گرمش که کم کم حالم را خراب می کرد، کنار گردنم زمزمه کرد :تو خیلی خوشگلتر از اون هرزه ای هستی که آویزونم شده بود و من بدجوری دلم می
خواد امشب افتتاحت کنم!🔞
https://t.me/minabanoo95
https://t.me/minabanoo95
لیــــــرا ♥︎
من قصه گوی عشقم…♥️ | مینا منتظری | پیج اینستاگرام: www.instagram.com/minamontazeriii رمان ها: عشق همین حوالیست… باغ آلوچه، لیرا، نقطه ویرگول مجموعه داستان کوتاه ملکه برفی
76720
Repost from N/a
- به همون دردی مبتلات میکنم که منو مبتلا کردی که چشم روی هم بذاری صحنهی تیر خوردن و افتادن عزیزت روی زمین، از خواب و خوراک بندازتت. که چشم رو هم بذاری صحنه ی بسته شدن چشماش کابوست بشه و قاشق دهنت بذاری، مزهی خون رو تو دهنت حس کنی.
نگاه لرزانش با ترس از روی دخترش به سمت مردان مسلح اطراف کشیده شد.
- چرا منتظرید؟ نمیبینید این دیوونه شده؟ اسلحه رو از دستش...
آراد با خشم اسلحه را روی سر دختر گذاشت:
- اینجا رو نگاه کن، حیفه از دستش بدی!
و ماشه را کشید...
صدای شلیک گلوله از اسلحه همزمان شد با خونی که روی پیشانی دیانا راه گرفت و افتادنش روی زمین...
https://t.me/+vM93XPmhpHxiNjI0
شاهکار پلیسی و هیجانی جدید از اکرم حسینزاده
آراد مردی مقتدر که آوازهی شرکتش تا اون سمت مرز هم کشیده. مردی جذاب که گذشته ای مرموز داره و به قصد انتقام به دیانا نزدیک میشه. دیانا در نگاه اول یک دل نه صد دل عاشق آراد میشه اما خبر نداره که اون دختر مردیه که زندگی آراد رو نابود کرده و قصد آراد از نزدیکیش با دیانا فقط انتقامی کشنده است...
https://t.me/+vM93XPmhpHxiNjI0
و آراد مردی که بعد از خوندن ریسک هرگز شبیه اون رو پیدا نمیکنید. عاشقانهای داغ و پرکشش.
از مردی جدی و بینهایت عاشق پیشه.به شدت پیشنهاد میشه این رمان رو به هیچ عنوان از دست ندین که محاله شبیهش رو جایی پیدا کنین.
کاری کاملا متفاوت از رمانهای انتقامی دیگر...
در این رمان قرار است از مردانگی بخوانید... ا
ز مردهایی که برای مرد بودن و مردانه ماندن زیادی هزینه کردن!!!
پر از صحنههای عاشقانهی ناب!!!❤️❤️❤️
46300
دست شکستمو پیچوند که جیغم پشت دستش با شدت بیشتری بالا رفت باصدای آروم هشدار داد
_خفه شو صدا نشنوم ازت ! فقط بگو کدوم گوری بودی تا اون یکی دستتم نشکوندم
با بالا رفتن دستش با ترس و گریه دستمو جلوی صورتم گرفتم _توروخدا نزن
_درست جوابمو بده بیشرف میگم کجا بودی
_بخدا پشت عمارت بودم ترسیدم باز کتکم بزنی
سیلی محکمی زیر گوشم خوابوند
صداش اینبار با غرش بیشتری بالا رفت
_مثل سگ دروغ میگی جنست مثل اون بابای کثافتته ولی من آدمت میکنم
با کشیدنم داخل اتاق.....
https://t.me/+QVIu3cmW5NkxMGY0
https://t.me/+QVIu3cmW5NkxMGY0
طبقدرخواستتونآخرینباریهکهلینکشومیزارم❌♨️♨️
72410
47500
Repost from N/a
- به همون دردی مبتلات میکنم که منو مبتلا کردی که چشم روی هم بذاری صحنهی تیر خوردن و افتادن عزیزت روی زمین، از خواب و خوراک بندازتت. که چشم رو هم بذاری صحنه ی بسته شدن چشماش کابوست بشه و قاشق دهنت بذاری، مزهی خون رو تو دهنت حس کنی.
نگاه لرزانش با ترس از روی دخترش به سمت مردان مسلح اطراف کشیده شد.
- چرا منتظرید؟ نمیبینید این دیوونه شده؟ اسلحه رو از دستش...
آراد با خشم اسلحه را روی سر دختر گذاشت:
- اینجا رو نگاه کن، حیفه از دستش بدی!
و ماشه را کشید...
صدای شلیک گلوله از اسلحه همزمان شد با خونی که روی پیشانی دیانا راه گرفت و افتادنش روی زمین...
https://t.me/+vM93XPmhpHxiNjI0
شاهکار پلیسی و هیجانی جدید از اکرم حسینزاده
آراد مردی مقتدر که آوازهی شرکتش تا اون سمت مرز هم کشیده. مردی جذاب که گذشته ای مرموز داره و به قصد انتقام به دیانا نزدیک میشه. دیانا در نگاه اول یک دل نه صد دل عاشق آراد میشه اما خبر نداره که اون دختر مردیه که زندگی آراد رو نابود کرده و قصد آراد از نزدیکیش با دیانا فقط انتقامی کشنده است...
https://t.me/+vM93XPmhpHxiNjI0
و آراد مردی که بعد از خوندن ریسک هرگز شبیه اون رو پیدا نمیکنید. عاشقانهای داغ و پرکشش.
از مردی جدی و بینهایت عاشق پیشه.به شدت پیشنهاد میشه این رمان رو به هیچ عنوان از دست ندین که محاله شبیهش رو جایی پیدا کنین.
کاری کاملا متفاوت از رمانهای انتقامی دیگر...
در این رمان قرار است از مردانگی بخوانید... ا
ز مردهایی که برای مرد بودن و مردانه ماندن زیادی هزینه کردن!!!
پر از صحنههای عاشقانهی ناب!!!❤️❤️❤️
44400