cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

خانوم معلم

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 عروس نحس دختر دهاتی توکا ارباب زاده ماهاراجه ⭕️ تعرفه تبلیغ: @adsbrag رمانای دیگه‌م🍓 @Tokam @khAT00Nam @text_ghallb @maharajee 🔵پارت یک https://t.me/c/1879995851/15 رمانای تکمیل شده: https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
31 357
مشترکین
-10124 ساعت
-1527 روز
+2 05230 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#پارت_111 _ عمو اونجات چرا انقدر بزرگ شده پر شهوت به دخترک لخت بین پام نگاه کردم و دستی به سالار کلفت و سیاهم کشیدم دستی به سرش کشیدم و خشدار لب زدم: _ اونجام خیلی درد میکنه فندوقک با وحشت و بغض بلند شد و سالارمو تو دستای کوچولوش گرفت که از درد و شهوت نالیدم _ عموووو نکنه داره منفجر میشه حالا چجوری خنثی ش کنیم با تعجب نگاش کردم که خم شد و ..... https://t.me/+esa0ElPOB7ZmZTZk
نمایش همه...
#شهردار‌جوری‌تپل‌دختره‌رو‌جر‌میده‌که...🤤 -جوننن... هرزه‌ی خوبی گیرم اومده... تلمبه هامو تو هلوی آبدارش بیشتر میکنم که دستمو چنگ میزنه -آیییی... دارم جر میخورم... سالارت خیلی گنده‌س برش میگردونم و خشن خودمو توی واژنش فرو میبرم -قراره با دیلدو دوتا سوراخات جر بخوره هرزه... https://t.me/+2aRH2S63-_ZkZGM0
نمایش همه...
سکس شهردار با دختربچه ی کم سن و بی ابرویی که در پیش گرفت... دختره برای انتقامی که از گذشته روی زندگیش افتاده و باعث ناکامی خانواده اش شد، به شهردار شهر نزدیک میشه و حتی اجازه میده تنش رو تصاحب کنه و شهردار با خباثت سوراخای دختره رو جر میده بی خبر از اینکه دختره واسه انتقام بهش نزدیک شده و...😱🔞‼️ https://t.me/+2aRH2S63-_ZkZGM0 همچی از انتقام شروع شد اما بعدش...🔞💯 #فول‌سکسی‌هات‌باپارتاش‌فووران‌میکنه💦👅🤤
نمایش همه...
👍 1
سک*س خشن دختر ریزه میزه زبون دراز با تاجر بزرگ خشنی که رحم نداره https://t.me/+esa0ElPOB7ZmZTZk #محدودیت_سنی_خشن 🔞❌
نمایش همه...
👍 1
🃏من چاووشم ... صاحب بزرگ ترین کازینوی زیر زمینی که کل مشهد ازم میترسن ... اما بی پدر و مادر و بی هویت! بعد از هزار سگ دو زدن بالاخره تونستم شناسنامه بگیرم و اسم دختر چموش و دست پا چلفتی به اسم ماهک اشتباها سر از صفحه ازدواجم در اورده ... 🔞⭕️🔞⭕️🔞 https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk _ روی زنت قمار میکنم! چاووش رگش ورم‌ کرده بود و به میز ضربه زد. _ مادر نزاییده کسی روی اموال من راست کنه! ناصر که چشاش روی سینه‌هام میچرخید، شهوت‌الود لب زد: _ تو‌ که دم و دستگاهت کار نمیکنه، از مردونگی افتادی! میخوای آکبند‌ نگه‌ش داری؟! بازو چاووشو محکم چسبیدم. تو گوشش پچ زدم: _ آروم باش، باشه؟ مهم اینه که من فقط واسه تو خیس میشم! https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk https://t.me/+fQtqCVUQRp9jMmJk
نمایش همه...
‍ #پارت‌واقعی‌رمان عروس خانواده تو مهمونی با پدر شوهرش لا..س میزنه تا جایی که با هم س.ک.س میکنن🔞 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 #part1 خودم رو از پشت، تو بغل پدر شوهرم جا کردم و شروع کردم به رقصوندن بدنم بین بازوهاش. همین جوری که با.سنم رو از پشت به پایین تنه‌اش چسبونده بودم، نامحسوس داشتم با.سنم رو روی آ*لتش بالا پایین می‌کردم و از #تغییر_سایزی که لحظه به لحظه داشتم لا.ی چا.ک باس‍.نم حسش می‌کردم، لذت می‌بردم. اوفففف! لعنت بهش! چه بزرگ و کلفت بود! یه ذره تنم رو بالا کشیدم که مر.دونه ش‍*ق شده‌اش دقیقاً لای رونام فرو رفت و از اونجایی که هیچی پام نبود به جز یه شورت توری گیپور، آ*لتش مستقیماً لای‌ چا*ک وا.ژنم از روی شورت کشیده شد. مشخص بود که #خیسی‌لای‌‌پاهام رو احساس کرده چون نفسش تو سینه حبس شد و بازدمش رو با ناله و آهی زیر لبی بیرون فرستاد. خودمم از حس کردن اون حجم بزرگ و کلفت و دراز لای وا.ژن و رونام جوری به وجد اومده بودم و بالا زده بودم که عملاً داشتم روی آ*لت پدر شوهرم سواری می‌کردم و هیچ کس برام مهم نبود. - داری پا رو دم شیر می‌ذاری عروس! - وا پدر جون! من که کاری نمی‌کنم...منظورتون چیه؟ لباش رو به گوشم چسبوند، جوری که با هر حرکت کوچیکی لباش روی لالهٔ گوشم کشیده می‌شد و #داغی نفساش بیشتر ها.تم می‌کرد: - من دیگه کم کم دارم از اینجا خسته میشم و دلم می‌خواد یه جایی برم که تنها باشیم دستش رو روی #رون_لختم که از زیر چاک دامن لباس شبم بیرون زده بود، گذاشت و آروم آروم دستش رو داخل‌تر سوق داد و #ناحیه_بیکینیم رو با سرانگشتاش لمس کرد: - یه جایی که فقط خودم و خودت باشیم خوشگله! https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0 https://t.me/+g90PKALBEsxlOGI0
نمایش همه...
• 𝑯𝑶𝑻 𝑭𝑨𝑴𝑰𝑳𝒀 •

یجوری برات بخوره که حین زمزمه کردن اسمش نفس کم بیاری...👄💦 •My channels: @rain_buw •P1:

https://t.me/c/2115487227/3

👍 1
𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣🔞 ••••••••••••••••••• #Part_1 سوتینی که پوشیده بودم نوک سینه درشت و خوش فرممو به نمایش میذاشت. شورت لامبادای مرواردی رو پام کردم و نگاهی به خودم تو آینه انداختم. تو آینه نگاهی به لای پاهام انداختم. بیکینیم سفید بود و شیار بهشتم صورتیِ صورتی موهای بلوندم به چشمای آبی رنگم خیلی میومد. روی لبای قلوه‌ایم رژ صورتی ماتی کشیدم و برق لبی برای درخشش لبای شهوت انگیزم روی لبم کشیدم. با شبنم هر چند وقت یه بار میرفتیم تو نخ یه مرد مایه دار و اسکلش میکردیم. این بار پیشنهاد من عمو پارسا بود. عمو دوست قدیمی بابام بود و باهم رفیقای گرمابه و گلستان هم بودن. خیلی جذاب و سکسی بود و با دیدنش آب از دهن هر دختری روونه میشد و به خاطر همین کرمم گرفته بود تا یه خورده اذیتش کنم. شبنم توی یکی از اتاقا داشت خودشو آرایش میکرد که صدای زنگ در اومد دویدم و در خونه رو باز کردم. با رسیدن عمو پارسا لبخند پر عشوه ای زدم و گوشه‌ی لبمو گاز گرفتم. -خوش اومدی عمو جوننن درحالی که از سر و وضعم جا خورده بود اخم خفیفی کرد و گفت: -بابات کجاست؟! دستمو دور گردنش حلقه کردم و بهش چسبیدم. از کارم متعجب شد. با عشوه دم گوشش و مماس با لاله‌ی گوشش لب زدم: -بابا خونه نیست عمو جووون + یعنی چی؟! مگه بهت زنگ نزدم گفتم کارش دارم گفتی خونه است! با شیطنت ابرو بالا انداختم: - دروغ گفتم! متعجب نگاهم کرد: +چرا؟! اهمیتی ندادم و خودم رو بالا تر کشیدم و گفتم: عمو این لباس بهم میاد؟ - نه اصلا برو درش بیار... - عمو راستش یه چند وقته میخواستم یه چیزی بهت بگم... نفس هاش کش دار شده بود و میخواست به عقب هولم بده اما من بیشتر بهش چسبیدم. - عمو نمی‌دونم چرا چند وقته هر وقت می بینمت وسط پاهام داغ میشه اونجام نبض می‌زنه و خیس میشه... تو می‌دونی چرا این طور میشم؟ ادامه رمان👇🏻🔞💦 https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk نگین دادخواه دختر ۱۷ ساله‌ی شر و شیطونی که هرشب مزاحم یکی از مردای کله درشت اطرافش میشه و اونا رو اغوا میکنه اما باهاشون رابطه برقرار نمیکنه ، اما شبی که نوبت به پارسا رفیق پدر نگین میرسه پارسا نگین رو..🔞🙈 رابطه با مرد سن بالا🔞 #هات❤️‍🔥 #سکسی💦
نمایش همه...
👍 4
اگه یه روز تصمیم گرفتین یکیو از زندگیتون حذف کنید حتما دلیل این کارو بهش بگید
نمایش همه...
👍 1
🔮طلسم صبی عروسک سیاه غيرقابل ابطال🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان🦋²⁵ 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
نمایش همه...
👍 3
•| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_7 - ج.نده رو کی دست بلند میکنی هان؟ - بذار برم نمیذارم ادمی مثل تو دستش بهم بخوره... - از خداتم باید باشه یکی مثل من هرزه ای مثل تو رو بخواد بکنه...شنیدم به نصف پسرای دانشگاه دادی... - به تو چه، تو که ادعای مذهب و دینت میشه چرا میخوای بکنی؟ - همه کردن چرا من نکنم، حالا که انقد ارزونی. - ارزون‌ ننه اته، من به هرکی عشقم بکشه میدم... چونه ام رو با خشم توی‌مشتش گرفت: چه زری زدی، اسم ننه من رو‌ اوردی به زبونت؟ - اگه میخوای ننه ات فحش نخوره بذار من برم. - حالا که این طور شد یه طوری می کنمت که رو زانو هات از در کلاس بزنی بیرون. اینو گفت و انداختم گوشه ای و‌ دستش رفت سمت دکمه شلوارش. حتی تصور این که این بخواد بکنه منو حالم به هم میزد. مطمئن بودم حتی بلند نیست سوراخم رو پیدا کنه. پوزخندی زدم و کم نیاوردم. - باشه سعیت رو بکن ببینم میتونی یا نه. احتمالا به جای سوراخ پایینیم بکنی توی سوراخ گوشم...مرتیکه، زن لخت ندیده. خندید و شلوارش رو در اورد و انداخت یه گوشه. - خواهیم دید... مشغول در اوردن لباس هام شدم اونم همین کار رو کرد. نگاهم رو روی تن و بدن بدون لباسش به گردش در آوردم. با این که مثل پارسا سیکس پک نداشت اما هیکلش عضلانی و چهارشونه بود. توی دلم لعنتی به بختم فرستادم. اخه همینم مونده بود به این نخاله بدم. نگاهم وسط پاهاش متوقف شد هنوز شورتش پاش بود. - چیه بهش زل زدی، دیرته باهاش اشنا شی؟ - بکن ببینمش اگه راست میگی، مطمئنم اندازه دول موشه. این رو گفتم و هرهر زیر خنده زدم و دلم رو گرفتم. پوزخندی زد و شورتش رو مقابل چشم هام در آورد . تو یه لحظه لبخندم روی لب ها خشک شد با چیزی که دیدم. نگاهم خشک شد روی سالار کلفت و سیاه رنگش انقدر بزرگ بود که می تونستم بگم تا حالا با اون همه سک.سی که کرده بودم همچین آ.لتی رو ندیده بودم. - چیه چرا رنگت پرید؟ آب دهنم رو پر سر صدا قورت دادم که اومد جلو تر. آ.لتش رو توی دست گرفت و شروع کرد به مالیدنش. https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk https://t.me/+jUtA4903NaIyYjhk پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع س.ک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن سالار کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥
نمایش همه...
• 𝑯𝒐𝒓𝒏𝒚 𝒓𝒆𝒍𝒊𝒈𝒊𝒐𝒖𝒔 •

دستاتو ببندم بدنتو لیس بزنم و تو خمار به خودت بپیچی🔞💦

👍 7🥰 1