cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

خانوم معلم

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 عروس نحس دختر دهاتی توکا ارباب زاده ماهاراجه ⭕️ تعرفه تبلیغ: @adsbrag رمانای دیگه‌م🍓 @Tokam @khAT00Nam @text_ghallb @maharajee 🔵پارت یک https://t.me/c/1879995851/15 رمانای تکمیل شده: https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
32 308
مشترکین
+14624 ساعت
+1 2037 روز
+75730 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
-سکس تو ماشین؟ یه لنگمو گرفت و مجبورم کرد روی دنده بشینم و ضربه ای به تپلم زد -همینجوری که روی دنده بالا پایین میشی، خم شو برام سا.ک بزن🔥💦 https://t.me/+N2JGo-A5mww5ZDJk تو پیست رالی برای راننده میخوره🔞
5 0295Loading...
02
اینجا رسما پینترست شاپه🫠 وقتی همه دنبال گلیتر هندیان میگردن نیک شاپ نصف قیمت بازار گذاشته😌💓 هر مدل گلیتری که بخواین دارن😭🫧 https://t.me/+8g4F8UjCE9hiNGM8
4 3484Loading...
03
رمانای دیگه نویسنده🔞🔥 💦عروس هات من #فقط_مثبت_🔞💦 محدودیت سنی رعایت شود💦🤦‍♀ 🔥اربابزاده_خشن💦❌ #هات❌ 🔥دختر دهاتی مخصوص بزرگسالان 🔞 🪼قلب سنگی بازی جرات و حقیقت 💦👅 🪼دیو و دلبر خلبان هات و خشن🍑❌
4 63419Loading...
04
لمس کردن تن او...
2 6804Loading...
05
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇r⁹ 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها r¹⁰ https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا
3 5110Loading...
06
_ خانم کوچیک اونجاشو با تیغ بریده! طوفان با اخم از جا بلند شد و موبایل را به گوشش نزدیک کرد _ یعنی چی بریده؟ کجاشو بریده؟ خدمتکار ناله کرد _ وای آقا روم سیاه منِ پیرزن روم نمیشه بگم که طوفان صدای عصبی‌اش را بالا برد _ من تو جلسه‌ با شیخای عرب بودم نرجس‌خاتون متوجهی؟ زندگ زدی نگرانم کردی الان حرفم نمی‌زنی! پیرزن مِن‌مِن کرد _ گفتن شما فردا برمیگردی ایران خودشونو واستون حاضر کنن ، بعد... طوفان نگران صدایش را بالا برد _ گوشیو بده به خانمت ببینم چه بلایی سر خودش آورده ، بجنب صدای خش خش آمد و بعد دخترک از داخل حمام با گریه جیغ کشید _ درو باز نکن نرجس خاتون ، نمیخوام کسیو ببینم طوفان کلافه پوف کشید سهامداران عرب در اتاق منتظرش بودند! _ نرجس‌خاتون ، بهش بگید طوفان پشت خطه . جواب نده فردا پام برسه تهران خودم سیاه و کبودش می‌کنم انگار صدایش روی آیفون بود که دخترک در را باز کرد و موبایل را گرفت _ آقا؟ طوفان با جدیت غرید _ چیکار کردی با خودت؟ دخترک هق زد _ خیلی می‌سوزه _ کجات؟ کجاتو بریدی؟ دخترک در سکوت هق هق کرد طوفان تشر زد _ میگم کجارو بریدی؟ _ اونجام! _ اونجات کجاست بچه؟ مثل آدم حرف بزن من دو ساعت دیگه بلیط دارم میام پدرتو در میارم ماهی دخترک نالید _ پاهام طوفان اخم کرد _ کجای پا؟ رونت یا زانوت؟ دخترک صدایش را بالا برد _ اه بفهم دیگه آقا! جای جیشم! طوفان حس کرد چیزی میان شلوارش لولید و بالا آمد معذب غرید _ وسط پاهات چرا باید خونی بشه؟ ماهی هق زد _ می‌خواستم ... واسه تو ... آماده باشم طوفان پوف کشید _ مگه دفعات قبل که اونجارو شیو نکرده بودی چیزی گفتم؟ ماهی بلندتر زار زد _ نه ولی من فهمیدم دوست نداری _ از کجا اون وقت؟ ماهی با خجالت بینی اش را بالا کشید _ همه جامو زبون زدی جز اونجا! طوفان کمربندش را کمی بالا و پایین کرد امیال مردانه‌اش برانگیخته شده بود همین الان دلش زنِ ۱۶ ساله‌اش را میخواست _ زنگ بزن تصویری ببینم چه بلایی سر خودت آوردی! _ آقا لختم _ مگه کم لختتو تا الان دیدم توله؟ دخترک بینی‌اش را بالا کشید _ نمیتونم جیش کنم ، می‌سوزه طوفان وارد سرویس شد نمی‌توانست خودش را کنترل کند نگاهی به پایین تنه برآمده اش انداخت و زیرلب غرید _ لعنتی دخترک تماس تصویری گرفت تماس وصل شد سر و صورتش خیس آب و فضای حمام بخار گرفته بود. طوفان نفس عمیقی کشید _ بگیر رو جایی که بریدیش دخترک چانه اش لرزید _ خجالت می‌کشم صدایش کلافه و عصبی بود _ ماهی! بگیر بین پاهات دخترک خجالت زده دوربین را بین پاهایش گرفت. طوفان کمربندش را باز کرد _ باز کن پاهاتو زانوهای ماهی از هم فاصله گرفت _ دوطرفشو با انگشت باز کن دخترک مطیعانه اطاعت کرد _ ببین ، اینجاش زخم شده خون میاد طوفان پوف کشید. دیگر طاقت نداشت تنِ دخترک را می‌خواست کمربندش را سفت کرد و زیرلب غرید _ در شأن طوفان خسروشاهی نیست تو سرویس بهداشتی خودارضایی کنه! ماهی مظلومانه پچ زد _ چی؟ طوفان با قدم هایی محکم سمت در رفت _ هیچی ، بلیط میگیرم چندساعت دیگه تهرانم بتادین بریز روش عفونت نکنه تا برسم https://t.me/+QDTT3Dj00r9kNzE0 https://t.me/+QDTT3Dj00r9kNzE0 https://t.me/+QDTT3Dj00r9kNzE0
5 1799Loading...
07
چک آرومی به باس.نم زد و زیر گوشم زمزمه کرد: - الان اگه یارا بیاد چه جوابی براش داری که زیر شوهرشی؟ لبم رو به دندون گرفتم و نالیدم: - میگم تقصیر شوهرته که زیادی کل.فته. قهقه ای زد و گفت: - خیلی تنگی اما خودم گشادت می کنم. کمرم رو سفت چسبید و خودش رو محکمتر از قبل فرو کرد داخلم و... https://t.me/+D_tDFUCNsGM5NDlk https://t.me/+D_tDFUCNsGM5NDlk مختص به بزرگسالان، به هیچ وجه زیر 18 سال جوین نشه❌ خیانت، شهوت، #تریسام! رابطه پنهانی با شوهر دوستش🔞🔥😈
2 9683Loading...
08
‍ -چرا بهش گفتی من دوست دخترتم؟ میدونی چه گندی زدی؟ اصلا میدونی اون کی بود؟ خونسرد نگاهم کرد و گفت : میدونم! -نه نمیدونی.... معلومه که نمیدونی... اون... اون امیرحسینه... شوهر سابقم... پدرِ بچه‌ای که همه فکر میکنن مُرده! اگه بفهمه من اینجا بودم.... وای خدا... منو می‌کشه... رستا رو ازم میگیره مطمئنم.... کیفمو از روی مبل اتاقِ کارش چنگ زدم و قبل از این که از کنارش رد بشم بازومو گرفت -وایسا شادی! دلیلی نداره بترسی... من سر حرفم هستم... منو قبول کن و توی افتتاحیه به عنوان پارتنرم باهام بیا. من جون خودت و بودنِ دخترتو تضمین میکنم. نمیذارم امیرحسین نزدیکت بشه -تو اصلا نمیفهمی من چی میگم... کافیه امیر من و تو رو باهم ببینه... اون موقع مطمئن میشه وقتی زنش بودم بهش خیانت کردم دستشو روی بازوم آروم بالا و پایین کرد و گفت : خب بفهمه! مگه به همین جرم مجازاتت نکرد؟ مگه نگفتی یه جوری زد، که همه خیال کردن خودت و بچه باهم مُردین! هنوز نگرانشی؟ فرار کردی و رفتی؟ خیال میکنی تا کِی میشه فرار کرد؟ پیش من، جات امنه با تلخندی گفتم : من حتی پیش خونوادم جام امن نبود! من خیانت نمیکنم دستش هنوز بند بازوم بود تا دوباره نقش زمین نشم قدمی جلو اومد با دلهره، یه قدم عقب رفتم گردن کج کرد و پرسید: هنوز متعهدی به شریک من؟یا نکنه طلاق نگرفتین؟ هوم؟ صدام به زور از گلوم در اومد: نه... -پس اسمشو خیانت نذار. به من بگو شهراد؛ نگو دکتر! قبل از این که جوابی بهش بدم دستش دور کمرم حلقه شد و از ترس و شوک به خودم لرزیدم -امیرحسین لیاقت نداشت.... به تو خیانت کرد... تویی که حتی با این رنگ پریده و صورت لاغر، انقد قشنگی که آدم نفسش بند میاد... به من اعتماد کن.... انتقام تهمتی که بهت زدن رو بگیر. اون موقع هیچکس ازت حمایت نکرد، بذار من بشم حامیت.... اسمت که بیاد کنار اسم شهراد سرلک کسی جرات نمیکنه بهت چپ نگاه کنه... بدون این که پلک بزنم نگاهش میکردم که جلو تر اومد و نفسشو روی صورتم حس کردم دستی که روی بازوم بود بالا اومد و روی گونه‌ام نشست -حق تو و دخترت این نیست که توی یه اتاق جنوب شهر زندگی کنین... هرکی ندونه، من خوب میدونم که نورچشمیِ دوتا خونواده بودی دخترحاجی! نباید الان از صبح تا شب به عنوان یه کارگر خدماتی کار کنی و تهش هیچی به هیچی! نمی‌ذارم شادی فرصت فکر کردن بهم نداد، فرصت جواب دادن رو هم! فاصله رو به صفر رسوند و لب گذاشت روی پیشونی سردم هر دو دستش کمرم رو محکم گرفت و حسی به من القا کرد که تا حالا تجربه نکرده بودم... حمایت...پناه...محبت! قطره های اشک روی صورتم راه افتادن که بلاخره ازم جدا شد نوک انگشتشو روی رد اشکام کشید و لب زد : یکسال پیش که دیدمت.... فرق داشت با الان. زنِ رفیقم بودی با یه شکم گرد و قلمبه.... اون موقع فقط یه "خوش به حال امیر چه خانم خوبی داره " بودی؛ الان دیگه فرق داره... نخواه که ولت کنم... شادی! هق هقم بلند شد که سرمو به سینه‌اش چسبوند و دستش نوازشوار روی کمرم بالا پایین شد بریده گفتم: من... میترسم... امیر اگه بفهمه.... -ششش... من نمیذارم! به خودت بیا دختر. بشو همون دخترِ قوی و محکم... قبل از نامردیِ امیرحسین. انتقام بگیر از تک تک آدمایی که از پشت بهت خنجر زدن و تو رو از زندگیِ خودت بیرون کردن لبشو اینبار روی شال به هم ریخته‌ام گذاشت و زمزمه کرد : من کمکت میکنم... تو فقط با من باش درست همون لحظه در باز شد و صدای امیر به گوشم رسید : شهراد؟ نمیای پایین؟باید کار اوستا رو تایید کنی شهراد دستمو گرفت و خیره به چشمام گفت: با من میای عزیزم؟ مُرد اون شادیِ ضعیف و آروم قسم خوردم تلافی کنم... همه باید تاوان میدادن... حق با شهراد بود... شادی رو، غرور و شخصیتش و ابروش رو، زیر پا له کرده بودن... نمیشد من تنهایی تاوان بدم! لبخندی بهش زدم و گفتم : میام سر چرخوندم سمت امیر که ابروهاش به هم نزدیک و دستاش مشت شده بود هم قدم با شهراد جلو رفتم و همین که کنار امیر رسیدیم، انگشتشو روی سینه‌ی پهن امیر زد و محکم گفت : نبینم دم پَر ناموسِ من پیدات بشه یا بخوای قلدری کنی امیرحسین! شادی از حالا، تا همیشه کنار منه... https://t.me/+rm_U4b0AZyU0YTg8 https://t.me/+rm_U4b0AZyU0YTg8 https://t.me/+rm_U4b0AZyU0YTg8 https://t.me/+rm_U4b0AZyU0YTg8 #پارت_واقعی_رمان🔥
2 7916Loading...
09
#خانوم_معلم #پارت_۴۵۳ #فصل_۴ اگه پیر و فرتوت نبود اونقدر با شلاق میزدمش که زیر چکمه هام جون بده. نیشخندی زدم و گفتم: -الان که کار از کار گذشته تحفه تو آوردی؟ اون موقع که دخترت داشت خودش و فدا میکرد کجا بودی پدر نمونه؟ چرا ساکت موندی گذاشتی خودش و خون بس کنه و جای این الدنگِ به درد نخور بیاد عمارت من؟ پیرمرد دستمال سفیدش رو زیر چشماش کشید و روی یکی از جدول ها نشست. درمونده بود. عاجز بود. حالِ زاری داشت اما به درد من نمی‌خورد. دستش رو روی پاش کشید و نالید: -خبر مرگم پدرم این دو تا بچه امانت اون خدا بیامرز بودن نتونستم ببینم کشیدیش بالای چوبه دار بچم بود پاره تنم بود نمیتونستم جون دادنش و ببینم خودت بچه داری،حرف منو میفهمی میفهمیدم،خودم برای دونه دونه اشکای ماهو میتونستم جون بدم. کلاه قلاب بافی سیاهش رو از سرش در آورد و روی قلبش مشت کرد،درد داشت و باز حرف میزد: -ولی حالا نمیتونم مردن اون یکی بچمو ببینم جواب مادرش و اون دنیا چی بدم؟ با التماس به طرفم چرخید و گفت: -این تخم سگِ ولد زنا اشتباه کرده تاوان شو ازش بگیر ولی مردونگی کن و دخترم و بهم برگردون - #سکس معلم با دانش آموزش خلافه قوانینه میدونستی خانم معلم؟؟🔞💦🍒 Link از شنیدن صدای خش دارش  بین پام خیس شد و خمار بهش نگاه کردم که خیره به #سینه های درشتم شد دستشو گرفتم و زیر دامنم بردم و روی #بهشت خیسم گذاشتم که #نازمو تو مشتش گرفت که ناله ی بلندی کردم : آههه.... عدنان لعنتی دیگه نمیتونم حداقل با انگشتات یکاری کن نیشخندی بهم زد و منو روی پاش نشوند که #مردونگی کلفتشو بین پام حس کردم از شدت نیاز ضعف کردم https://t.me/+o2RaVb_YU_BmODVk https://t.me/+o2RaVb_YU_BmODVk
6 09619Loading...
10
.
1 4611Loading...
11
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا şĥ9v
9 7882Loading...
12
از بی کلامای خیلی قشنگ …! 🌌 بی کلام / بیکلام
4 2589Loading...
13
👤446757 #پیام_ناشناس_جدید📬 سلامم نویسنده خوبییی؟🥲 میگم یه رمان جدید اومده که همون پارت اولش شو***رت آدمو خیص میکنه،🤤 اسمش بدلکاره پسره با #زن‌رفیقش تو مستی میخوابه تا زندگیشونو نجات بده... پارت اولش داشت برای دختره میخورد و دختره هم که مست بود، حالیش نبود #رفیق‌شوهرشه و آه و ناله میکرد پسره هم از خدا خواسته باهاش سک.س میکرد🙈💦 تورخدا جایی ندیدیش لینکشو بدی؟؟؟؟🥲 خیلی رمانش خوب بود، شبا با پارت اولش خودمو میمالیدم، اما ‌واسه اینکه مامانم نبینه لفت دادم و دیگه گمش کردم، 🤦🏻‍♀ تورخداااااااا لینکشوووو بدههه😭😭 #جواب سلام عزیزم، لینکشو میذارم، اما مجبورم زود پاک میکنم، چون یه بار فی***لتر شده، عضوگیری چنلش محدوده❌🔞👇👇👇 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 #درخواستی♨️  #محــــدودیت_ســــنی 💦
5 0436Loading...
14
من رشیدم... کفترباز بد دهن محل که هیچ دختری از تیکه های من در امان نیست‌. تا این که دختر تخس و نیم وجبی حاجی محل از خشتکم آویزون شد و گفت الا و بلا باید عقدش کنم وگرنه کفترامو به گا میده...😂😂😂 به زور عقدش کردم ولی نمیدونستم این سلیطه قراره واسم کمر و آبرو نذاره تازه جا خودم اونم کفتر باز شده...💦🤣🤣🤣 https://t.me/+qEm4RkPyxscxNzU0 https://t.me/+qEm4RkPyxscxNzU0 #محدودیت_سنی این رشیده قراره با دختره سکس سرپایی کنن اونم کجا تو کفتردونی.... 😂🤣 - سینه های من یا کفترات؟ با اخم به سینه های دختر نگاه کرد. - بپوشون و برو بیرون دختره بی‌حیا! اما دخترک با پررویی جلوتر رفت. - خب انتخاب کن. اما بگم اگه سینه های سفید من و نخوای، منم همینطوری میرم بیرون جلو پنجره تا... حرفش رشید و دیوونه کرد و کمر دختر و چسبید. - سیاه و کبودش میکنم کار دستت بیاد! با مک اولش، دخترک آه کشید و... https://t.me/+qEm4RkPyxscxNzU0 دختر پولداری که زن یه پسر کفترباز شده و برای ح..شری کردنش...🙊💦🔞 باورتون میشه تو لونه کفترا و...😂🫢❌
3 3585Loading...
15
_مادر دستگاه ماساژت چرا اینقدر کلفت و درازه؟ عجیبه. با دیدن ویبراتورم دست عزیز جون غذا توی حلقم پرید و به سرفه افتادم. وایی گفتم و محکم توی سرم کوبیدم. عزیز اومد جلو و ویبراتور بنفش رنگمو توی صورتم تکون داد. _چقدم بوی بدی میده. چیه این مدلش؟ نکنه سوخته. نمیدونستم چی جواب بدم. قرار نبود این رو ببینه. مال حدیث دوست صمیمیم بود، یکی از فانتزی هاش این بود از اینا داشته باشه. امانتی گذاشتش پیشم ولی من... عزیز با اخم بهم زل زده بود. به تته پته افتادم. _ نه عزیز جون این...این مدل جدیده حدیث خریده‌. امانتی دادتش به من چون کمرم درد میکنه. عزیز جون با اخم نگاه دیگه ای به ویبراتور انداخت و بعد با چندش روی میز جلوم گذاشتش. دستشو پاک کرد و گفت: _مطمئنی کمرت درد می کرد؟ احیانا جاییت نمی خارید؟ با این حرفش سرخ شدم و دمای بدنم زد بالا. نفسم بالا نمیومد. چی بگم بهش؟ بگم که هربار با دیدن پسر عموم حالی به هولی میشم و... _ این چیه روی میز گذاشتینش؟ مال کیه‌... با صدای عصبی سپهر روح از تنم رفت. همین مونده بود سپهر این رو ببینه. وایی گفتم که عزیز جون گفت: _ این چیه؟ هیچی پسرم بابابزرگت که مرد من برای پر کردن فراغش اینو خریدم. خندم گرفت. سپهر چییی بلندی گفت و روبه رومون ایستاد. ویبراتورو گرفت توی دستش و با ناباوری بهش زل زد... _ عزیز یعنی شما...تا الان، از این...اخه چطوری، نمی... عزیز به منی که عین سکته ایا بودم زل زد و گفت: _صد دفعه گفتم این دختررو بگیر این طبعش گرمه. بیا کار دستمون داد، این مال ارامه. معلوم نیست شبا... استغفرلله. سرمو بین دستام گرفتم. خجالت تنها چیزی بود که حس میکردم. سپهر ناباور ولش کرد و گفت: _ اینو...توی خودت ارام؟ باکره نیستی یعنی؟ _ هستم...یعنی این، چیزه... نمیتونستم بگم مال حدیثه‌. _به خدا استفاده نکردم ببخشید لطفا. با گریه اینو گفتم که سپهر هوفی کرد. دستمو گرفت و کشوندم توی اتاق‌. در رو بست و گفت: _ عزیز راست میگه. باید بگیرمت. ولی قبلش چکت میکنم با این بلایی سر خودت نیورده باشی. منه متعجبو لخت کرد و.... https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
3 6636Loading...
16
ببرش حمام ترو تميزش كنين!نبينم يه تارمو رو تنش باشه! مادرم كه اين حرفهارو زد چشمهاى ترسيده اش به روم افتاد و دلم سوخت ايروهامو در هم كردم و گفتم: كسي بهش دست نميزنه! مادرم هم ابروهاشو در هم كرد: يه نگاه بهش انداختى؟ چطورى ميخواى باهاش بخوابى؟ خودم ميبرمش حمام!... مادرم لبخندى شيطنت اميز زد: اومد بيرون خودم چكش ميكنما! يه تار مو... دستش رو گرفتم و به سمت حمام بردم و گفتم : همه از اتاق بيرون برين! با ترس دستشو كشيد: عاقا ماهنوز بهم محرم نشديم! ببين ! اگه طبق دلخواه مادرم رفتار نكنيم اذيتت ميكنه! بسپر به من حواسم بهت هست نميزارم اذيت شى! و ژيلت رو به دستش دادم. عاقا من بلد نيستم ازش استفاده كنم! پوفففففف! وقتى يه بچه رو شوهر ميدن همينه ديگه! __ برو تو لباستو درار تا من بيام! با خجالت وارد حمام شد و لباسش رو دراورد و خودشو يه گوشه جمع كرد وقتى وارد شدم سعى كردم نگاهش نكنم تا بيشتر از اين نترسونمش اما وقتى كف رو به دست گرفتم و خم شدم روى پاش بزنم نگاهم به اون پاى كشيده و سفيد افتاد و ناخودآگاه نگاهم بالاتر رفت و ....... https://t.me/+ye-CsHpWeyEzMmFk
3 9924Loading...
17
تا ۱۰ میپاکم،  رفتید؟
9250Loading...
18
من فوادم ❌یه کابینت ساز بی کله و خشن و هات که دختر همسایه چشمش رو میگیره یه رابطه ‌مخفیانه که منجر به از دست دادن بکارت دلارا شد ،دختره رو از خونه پرت میکنه بیرون اما نمیدونه که اون چشمای مظلوم... https://t.me/+eoJ7aNrHbKRhYjVk #دارای‌صحنه‌های‌بزرگسالان ❌
1 1842Loading...
19
❌💦رئیس هات و خنی که مالک شرکت بزرگیه ولی از بین تموم دخترای لوکس دورش چشمش خواهر زنشو میگیره و توی عروسی... https://t.me/+bfSVcoxdS_IyNTNk #دارای‌صحنه‌ها‌‌ی‌مناسب‌بزرگسال ❌
2 1735Loading...
20
- با رابطه توی اشپزخونه موافقی؟ از پشت سر هینی کشیدم. - اقا فواد من... انگشتو روی لبم گذاشت و تنمو روی کابینت نشوند. - حرف نزن که بد خرابم بچه. لباشو زوی گردنم نشوند و... https://t.me/+eoJ7aNrHbKRhYjVk 💦❌دل ارا دختری که کابینت سازه ولی یه روز که با اوستاش تنها میشه...
2 8672Loading...
21
تا حالا دختر کابینت‌ساز دیدید؟ من دل‌آرا، اولین دختری شدم که پابه‌پای فؤاد با تخته و چوب کار می‌کردم. چرا؟ چون یه مرد قوی و بانفوذ اجازه نمی‌داد هیچ‌جا کار پیدا کنم. عشق قدیمی من، کیانمهر سپهسالار... هر جا که برای کار رفتم باعث شد سه‌سوته اخراج شم. اما یه نفر تو کابینت‌سازی بهم کار داد: فؤاد.... سرش درد می‌کرد برای دعوا... لات نبود، لوتی بود. نه از کیان می‌ترسید، نه از عاقبت کمک به من... تا اینکه... https://t.me/+eoJ7aNrHbKRhYjVk
8 40117Loading...
22
- اونجات باد کرده رئیس. وسط جلسه نگاهی به خشتکش کرد. - آرام خانوم نگاهت پی دم و دستگاه منه؟ از حرفش چشم هام گرد شد. - نه خب زشته وسط جلسه رئیس. نیشخندی زد و منو کشید روی پاش‌. برجستگیشو محکم کوبید لای پام. - خب پس ارومش کن... https://t.me/+bfSVcoxdS_IyNTNk 💦ارام منشی خنگی که دم به تله ی رئیس‌هات و خشنش میده و...
7 56216Loading...
23
رمانای دیگه نویسنده🔞🔥 💦عروس هات من #فقط_مثبت_🔞💦 محدودیت سنی رعایت شود💦🤦‍♀ 🔥اربابزاده_خشن💦❌ #هات❌ 🔥دختر دهاتی مخصوص بزرگسالان 🔞 🪼قلب سنگی بازی جرات و حقیقت 💦👅 🪼دیو و دلبر خلبان هات و خشن🍑❌
6 78939Loading...
24
- هی پدرسوخته #ممش منو نخور! غلامرضا با اخم به دخترکم خیره شده بود که دو لپی شیر میخورد و توجهی هم به خشم باباش نداشت. - چرا داری از اموال من بهش میدی بخوره آخه؟ من اینجا دهنم آب افتاده و انصفافه اون هشتاد وپنجای نازنین تو دهن این بچه مچاله بشن؟! جوابی ندادم. با خنده به غلامرضا خیره شده بودم که به زور می خواست مهرو رو از سینه م جدا کنه. - د ول کن توله سگ، نخور انقدر تموم شد. غلامرضا حرص میخورد و مهرو با اخم به صورت باباش چنگ زد و غرغر کرد: - ماما... ممش... یه چشم غره هم رفت که خندم رو بیشتر کرد. غلامرضا نگاهی به خندم و گفت: - مال و اموالمو صاحب شده و توام میخندی؟ با لبخند سری تکون دادم که دستش رو بند یقه ی لباسم کرد و از روی سی.نه م کنار زد. - اصلا دو نفری شیر میخوریم. اما قبل از این که بهم نزدیک بشه، نیاز دستش رو روی سی.نه م گذاشت. غلام‌رضا کلافه داد زد: - ای بر پدرت که پدر منو درآوردی شبه جمعه ای! اون دوتا بهم چشم غره می رفتن و منم بهشون می خندیدم. تا بالاخره غلامرضا موفق شد دست مهرو رو پس بزنه، سرش رو به سینه م نزدیک کردو... https://t.me/+lAeWANEbcxBlYjA0 https://t.me/+lAeWANEbcxBlYjA0 غلامرضا مردی مذهبی با فیتش های جنسی خاص خودش که به هیچ زنی نزدیک نمیشه اما #دلبر_قرتیش کاری کرده که به بچه ش موقع شیرخوردن هم حسادت میکنه🤣💦 #بی‌حیاجلوبچه‌‌میرن‌روهم‌وخاکبرسری💦
6 47315Loading...
25
‍ ‍ •| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_41 موهام رو به چنگ کشیده بود و همچنان حالت داگی بودیم که گفتم: از کجا بلدی انقد خوب بکنی... فکر میکردم به جای سوراخ کو..نم بکنی تو سوراخ گوشم... با نفس نفس گفت: تو این موقعیت چرا یادت افتاده اینو بپرسی...؟ - اخه مثلا بچه مثبتی اما یه طوری میکنی که اون همه دوست پسرم با روابط متعدد نمی کردن. از کجا بلدی...نکنه زیر ابی می رفتی مثل الان؟ - خب ما هم یه جاهایی زیر ابی می ریم. - پس همه اش خدا و پیغمبر میکنید واسه ما خودتون تپه نریده نذاشتید هان. برم گردوند و کرد تو ک.صم. - تو که نمی‌خواستی بدون کا..ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم... https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 دیگه طاقت نیاوردم و گفتم: آه...تند تر.... خندید. - جوون...خوشت اومده. - لاشی...عجب ک.ی.ر.ی داشتی و رو نمی کردی، اگه میدونستم جای دادن به کل پسرای دانشگاه فقط به تو میدادم. - تو که تا یه دقیقه پیش به سالار می گفتی دول موشی. - اوه اسمش سالاره...من می میرم براش.. آه بیشتر... بکن تا ته... چه میدونستم همچین چیزی لای پاهات قایم کردی...أه... با خنده ضرباتش رو بیشتر کرد طوری که صدای شالاپ شلوپ برخورد پوست مونم بلند شد. ازم کشید بیرون که معترض گفتم: آه...چرا کشیدی عقب تازه داشتم حال میکردم. - برگرد میخوام از جلو ب.گامت. با ذوق برگشتم و پاهام رو وا کردم براش... - تو که نمی‌خواستی بدون کا.ندوم بکنی. - حالا که ک.ص مجانی گیرم اومده حیفه از این فرصت استفاده نکنم. https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع سک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن ک.ی.ر کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥
8 6969Loading...
26
‍ ‍ #پارت‌واقعی‌رمان عروس خانواده تو مهمونی با پدر شوهرش لا..س میزنه تا جایی که با هم س.ک.س میکنن🔞 #part1 خودم رو از پشت، تو بغل پدر شوهرم جا کردم و شروع کردم به رقصوندن بدنم بین بازوهاش. همین جوری که با.سنم رو از پشت به پایین تنه‌اش چسبونده بودم، نامحسوس داشتم با.سنم رو روی آ*لتش بالا پایین می‌کردم و از #تغییر_سایزی که لحظه به لحظه داشتم لا.ی چا.ک باس‍.نم حسش می‌کردم، لذت می‌بردم. اوفففف! لعنت بهش! چه بزرگ و کلفت بود! یه ذره تنم رو بالا کشیدم که مر.دونه ش‍*ق شده‌اش دقیقاً لای رونام فرو رفت و از اونجایی که هیچی پام نبود به جز یه شورت توری گیپور، آ*لتش مستقیماً لای‌ چا*ک وا.ژنم از روی شورت کشیده شد. مشخص بود که #خیسی‌لای‌‌پاهام رو احساس کرده چون نفسش تو سینه حبس شد و بازدمش رو با ناله و آهی زیر لبی بیرون فرستاد. خودمم از حس کردن اون حجم بزرگ و کلفت و دراز لای وا.ژن و رونام جوری به وجد اومده بودم و بالا زده بودم که عملاً داشتم روی آ*لت پدر شوهرم سواری می‌کردم و هیچ کس برام مهم نبود. - داری پا رو دم شیر می‌ذاری عروس! - وا پدر جون! من که کاری نمی‌کنم...منظورتون چیه؟ لباش رو به گوشم چسبوند، جوری که با هر حرکت کوچیکی لباش روی لالهٔ گوشم کشیده می‌شد و #داغی نفساش بیشتر ها.تم می‌کرد: - من دیگه کم کم دارم از اینجا خسته میشم و دلم می‌خواد یه جایی برم که تنها باشیم دستش رو روی #رون_لختم که از زیر چاک دامن لباس شبم بیرون زده بود، گذاشت و آروم آروم دستش رو داخل‌تر سوق داد و #ناحیه_بیکینیم رو با سرانگشتاش لمس کرد: - یه جایی که فقط خودم و خودت باشیم خوشگله! https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk فقط یه دخترِ هـــ🔥ــات مثل من میتونه توی یک ثانیه مردونگیِ کلفتتُ بیدار کنهُ...🤤💦🔞
5 1735Loading...
27
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا ⁹r
11 6361Loading...
28
بزرگترین مشکل من در زندگی اینه که ساعاتی که باید سرحال باشم خوابم میاد و ساعاتی که باید بخوابم سرحالم.
4 9552Loading...
29
#خانوم_معلم #پارت_۴۵۲ #فصل_۴ صدای پیرمرد میلرزید ،انگار بغض داشت. به سختی خودش رو کنترل میکرد تا زار زار اشک نریزه و انگ زن بودن بهش نچسبونن. اما خودم به چشمم میدیدم که مردا گاهی نیاز دارن مثل یه زن راحت و آسوده زار بزنن. اینبار کف دستش رو روی شونه ی پسرش کوبید و پسرک از ضرب دست پدرش یه قدم جلو اومد: -اعدامش میکنی، کن میکشیش تو رودخونه غرقش میکنی از دره پرتش میکنی پایین ،کن من این دندون لق و کندم و انداختم دور آدم کشته؟ باید پای کارش بمونه دستش رو بالا اورد و با لحن پر التماسی فریاد زد: -ولی سر جدت قسم تو رو به امام هشتم که یبار تو زندگیم رفتم پا بوسش قسم دلارا رو برگردون به من مردم روستا میگن فرار کرده میگن دخترم آواره کوچه و خیابون شده دستاش رو با درماندگی روی پاهاش کوبید و جوری که انگار برای عزیزی عزا داری میکنه ادامه داد: -اون بچه رو بکشیش هم صداش در نمیاد خودم بزرگش کردم خوب میشناسمش میدونم غم خواره بچم میدونم  مثل مادرش چقدر صبور و توداره حتما یه بلایی سرش آوردی که پی همه چیز و به تنش مالیده و آواره شده واژنم رو به مردونگیش کشیدم و لب زدم: - چرا منو نمی کنی؟ مگه واژنم سیاهه یا بو میده؟ دستش دو طرف کمرم نشست و سعی کرد بلندم کنه: - نکن دختر، من از خدامه خودم پرده تو بزنم اما تو دختر منی! با اخم دستم رو بند کمر شلوارش کردم: - دختر زنتم، دختر خودت که نیستم. من خودم میخوام، پشتم درد میکنه از درد نمیتونم بشینم... دستم رو پس زد. - نکن، من همینجوریش جلوت کم میارم وای به روزی که پرده تو بزنم! تا به خودش بیاد، شلوارش رو پایین کشیدم و روی آلت سفت شدش نشستم. - آخ... https://t.me/+6tKKdK_OE-83MmY8 https://t.me/+6tKKdK_OE-83MmY8 رابطه یواشکی با شوهرِ مادرش😱🔥
12 58145Loading...
30
-الان حسابی این تپلت تنگ تر از همیشه شده نه؟ 💦 -کیان چی داری میگی؟امشب داری یه زنِ دیگه میگیری! ولم کن برو پیش زنِ دومت موهامو گرفت و پرتم کرد رو تخت: -برام مهم نیست چه عنیو دارن میبندن به ریش من ، من فقط تورو میخوام نفهم! دامنمو زد بالا. برخورد زبونش روی بهشتم باعث شد صدای نالم بره بالا: -جووونم ، این بهشت پفکی دلش منو میخواد؟دلش میخواد جر بخوره امشب؟ https://t.me/+PtI_SzgloUdiMzU8
1 2120Loading...
31
-اخخ نکن کیان ، امشب عروسیتهه میفهمی؟؟ -جووون اهه چقدر تنگیییی تو دختر اوووف، عسل هیچوقت انقدر تنگ نبوده تاحالاا برای همینه همیشه فقط تپل تو گا**یده میشه🔥 کیان شب عروسیش میاد با زن اولش سک**س میکنه و از لای پاهای زن دومش میگه https://t.me/+PtI_SzgloUdiMzU8
1 0720Loading...
32
💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا ṣĥ8v
12 3561Loading...
33
آقای قاضی به خدا ماهم مغروریم ولی شعور معذرت خواهی کردن داریم:)
3 9401Loading...
34
- اسم شوهر دوست تو تتو زدی روی واژنت؟! با ترس هینی کشیدم و حوله رو دورم پیچیدم. -برای چی یهو میای تو؟! نگاهش روی بدنم پیچ و تاب میخورد. -چرا نگفته بودی انقدر خواطرخوامی سک.سی؟ عقب تر رفتم. -برو بیرون یارا میاد فکر بد میکنه! بیشتر بهم نزدیک شد، با یه حرکت بند حوله رو کشید و حولم افتاد. -اوف، تا یارا نیومده یه دور کارت‌و میسازم و اون کلوچه تو میگام! دستش رو بین پام فرستاد و چنگی به واژنم زد‌. -  بهشت تپل و کلوچه ای که میگن همینو میگن. یه انگشتش رو که وارد واژنم کرد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و ناله ام بلند شد. - چه لاپا تنگی داره دوست زنم. انگشتش رو بیرون کشید و چکی به با.سنم زد. - خم شو تا رفیق نیومده همینجا بگ.امت سک‌.سی.. چشمم از خیلی وقت قبل دنبالش بود برای همین خم شدم، آ.لتش هنوز داخل واژنم نرفته بود که در باز شد و... https://t.me/+UBakEht1bBVhYTg0 https://t.me/+UBakEht1bBVhYTg0 دختره از شوهر دوستش خوشش میاد و... 🔞💦
3 1862Loading...
35
روی تخت بودم و خونریزی و درد امونم رو بریده بود. صدای جیغ و داد از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید. سرگیجه داشتم و نمی‌تونستم پاشم. همون لحظه در اتاق باز شد، قامت مردونه ای رو دیدم و با این فکر که حامده، نالیدم: - حامد... درد دارم! چرا این کار رو کردی؟! دارم می میرم! صدایی نیومد که دوباره پرسیدم: - چرا صدای جیغ میاد؟ از شدت سرگیجه چشم هام رو بستم، اما با استشمام بوی عطر غریبه ای که مال حامد نبود، چشمام باز شد و نه... این که نیما بود! استاد دانشگاهی که چندین بار بهم نزدیک شده بود و من هر سری به خاطر حامد ردش کرده بودم! ناباور به تن برهنه م خیره بود. خودم رو جمع و جور کردم که سریع کتش رو درآورد و انداخت دور بدنم. لب زد: - چیکار کردی لعنتی! چیکار کردی با خودت؟! خواست بلندم کنه، اما از درد زیر دلم جیغ زدم و به هق هق افتادم. حامد باهام چیکار کرده بود و حالا کجا رفته بود؟ نالیدم:حامد... ؟! کو؟ همه چی رو تار می‌دیدم. با دستش چشم هام و باز کرد و لب زد:‌ - چی به خوردت داده دختره ی احمق؟! ببین چه بلایی به سرت آورده! و تو اون همه تاری چشم های به خون نشسته ی نیما رو می‌دیدم. خواستم خودم رو ازش جدا کنم که داد زد: - وایسا پلیس ها ریختن اینجا... دوست پسرت فرار کرده، حالا من با توی نیمه جون چیکار کنم؟ و همون موقع در اتاق باز شد و صدای مردی تو اتاق پیچید: -چه غلطی دارید می‌کنید؟! پلیس بود! همون موقع نیما منو محکم تو آغوشش کشید تا تنم تو‌ معرض دید نباشه و غرید: - بگید پلیس خانوم بیاد! برید بیرون! https://t.me/+_AuDj3Awfss4ZTM0 https://t.me/+_AuDj3Awfss4ZTM0 https://t.me/+_AuDj3Awfss4ZTM0 بدنم لرز گرفته بود و صندلی سرد آگاهی حالم رو داشت بد می کرد. لیوان شربتی روی لبم فشرده شد و نیما بود! - بخور فشارت افتاده! هق هقم شکست. - می‌خوان زنگ بزنن بابام... من نمی‌خواستم این شکلی شه! اخم هاش درهم شد. چشم هاش رو بست و سخت ترین تصمیم زندگیش رو گرفت: - آدما اشتباه می‌کنن، پس فدای سرت! تو چشم هاش خیره شدم که ادامه داد: - فدای سرت! من همه چیز رو جای اون دوست‌پسر بی وجودت گردن می‌گیرم! به عقدم در میای، اما تا آخر عمرت مدیون من می مونی! چون تو نمی‌دونی چه حالی داره دختری رو که دوست داری تو این وضع ببینی... بدون دیگه مثل قبل دوست ندارم! https://t.me/+_AuDj3Awfss4ZTM0 https://t.me/+_AuDj3Awfss4ZTM0 دوست پسرش بعد از اینکه تو پارتی بکارتش رو می گیره ولش می کنه.🥺 پلیس ها دختره رو با استاد دانشگاهش دستگیر می کنن و...😱 https://t.me/+_AuDj3Awfss4ZTM0 بنر واقعی و مرتبط با موضوع رمانه. هرگونه کپی برداری ممنوع❌
3 2763Loading...
36
کیانا رقاصه ی سک*سی و جذابی که توی ۱۵ سالگی توسط فرد مرموزی بهش تجاوز شده به اصرار برادرش مشتری های کاباره رو اغوا می کنه و اونا رو به تخت خودش می کشونه اما قبل از اینکه باهاشون س*کس کنه مسمومشون می کنه و اجازه نمی ده که بهش دست بزنن یه شب بدون اینکه بدونه صاحب دورگه و جذاب کاباره رو اغوا می کنه و به تخت اون راه پیدا می کنه مرد خشنی که هر کس زیرش رفته بیهوش شده... کیانا می خواد آتش رو هم با دارو مسموم کنه اما آتش دستشو می خونه و همون شب ترتیبش رو روی تخت خودش می ده و.....🔞💦 https://t.me/+4B402EHm2UEwNDVk https://t.me/+4B402EHm2UEwNDVk #بزرگسال❌
2 6863Loading...
37
_ دخترای شما توی دستشویی مدرسه با سر و وضع نامناسب توی هم میلولیدن. چه توجیحی براش دارید؟! خانم مدیر در حالی که با اخم زل زده بود به بابای من و شفق این رو گفت و بهشون زل زد تا ببینه چه جوابی دارن. شفق با گریه گفت: _ خانم بخدا ما کاری نمی‌کردیم... فقط داشتم لباس زیر جدیدمو بهش نشون میدادم... بابای شفق که تا الان ساکت بود غرید: _ خفه شو شفق! از چشماش خون میزد بیرون و رگ گردنش متورم شده بود حس میکردم هر لحظه ممکنه پاشه و شفق رو زیر لگداش بگیره. دلم داشت می‌ترکید. من میدونستم چقدر خانواده شفق سختگیرن و الان که فهمیدن دخترشون با یه دختر دیگه سکس داشته زنده‌اش نمیذارن... من هم ادامه دادم: _ راست میگه بخدا خانم مدیر ما هیچ کاری نمی‌کردیم چرا باور نمی‌کنید... مدیر عصبانی از جاش بلند شد و گفت: _ پس صدای آه و ناله ای که از دستشویی میومد... استغفرالله! آقای امجدی و خانم سلطانی من مجبورم پرونده دختر های شما رو بدم توی مدرسه من جای این کارا نیست!!! ناگهان بابای شفق از روی صندلی بلند شد و به سمت شفق حمله کرد. از بازوش گرفت و فریاد زد: _ دختره ی نجس... من میفرستمت مدرسه درس بخونی تو لخت میشی پاهاتو واسه همکلاسیت باز میکنی؟ همین الان میبرمت معاینه وای به حالت پرده نداشته باشی شفق... خونت حلاله! https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx https://t.me/+C-njf90DPig3ZWYx کیانا و شفق تو مدرسه سر بازی جرعت حقیقت مجبور میشن همدیگه رو ببوسن و این میشه شروع عشق پنهانی اونها. معاشقه های یواشکی و سکس های پنهانشون توی دستشویی مدرسه درست وقتی که مدیر و ناظم مدرسه می‌فهمن دردسر براشون درست میکنه و.... 🔞 ‼️هشدار این رمان شامل صحنه‌های رابطه جنسی دو زن باهم(لزبین) میباشد‼️
5 0392Loading...
38
دختره رو تخت بیمارستان انگشت میکنه تو تپلش که دکتر سر میرسه و بگ*اش میده🔞 https://t.me/+FQkVgArMfFgyMDlk
1 0452Loading...
39
عروسی که مجبوره با همه مردای خانواده تو شب زفاف سک*س کنه و....🙈🔞 #گروپ_خشن💦 https://t.me/+HIU_nqsQk8VkNTlh
1 0152Loading...
-سکس تو ماشین؟ یه لنگمو گرفت و مجبورم کرد روی دنده بشینم و ضربه ای به تپلم زد -همینجوری که روی دنده بالا پایین میشی، خم شو برام سا.ک بزن🔥💦 https://t.me/+N2JGo-A5mww5ZDJk تو پیست رالی برای راننده میخوره🔞
نمایش همه...
👍 2 1
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
اینجا رسما پینترست شاپه🫠 وقتی همه دنبال گلیتر هندیان میگردن نیک شاپ نصف قیمت بازار گذاشته😌💓 هر مدل گلیتری که بخواین دارن😭🫧 https://t.me/+8g4F8UjCE9hiNGM8
نمایش همه...
👍 2
لمس کردن تن او...
نمایش همه...
2
_ خانم کوچیک اونجاشو با تیغ بریده! طوفان با اخم از جا بلند شد و موبایل را به گوشش نزدیک کرد _ یعنی چی بریده؟ کجاشو بریده؟ خدمتکار ناله کرد _ وای آقا روم سیاه منِ پیرزن روم نمیشه بگم که طوفان صدای عصبی‌اش را بالا برد _ من تو جلسه‌ با شیخای عرب بودم نرجس‌خاتون متوجهی؟ زندگ زدی نگرانم کردی الان حرفم نمی‌زنی! پیرزن مِن‌مِن کرد _ گفتن شما فردا برمیگردی ایران خودشونو واستون حاضر کنن ، بعد... طوفان نگران صدایش را بالا برد _ گوشیو بده به خانمت ببینم چه بلایی سر خودش آورده ، بجنب صدای خش خش آمد و بعد دخترک از داخل حمام با گریه جیغ کشید _ درو باز نکن نرجس خاتون ، نمیخوام کسیو ببینم طوفان کلافه پوف کشید سهامداران عرب در اتاق منتظرش بودند! _ نرجس‌خاتون ، بهش بگید طوفان پشت خطه . جواب نده فردا پام برسه تهران خودم سیاه و کبودش می‌کنم انگار صدایش روی آیفون بود که دخترک در را باز کرد و موبایل را گرفت _ آقا؟ طوفان با جدیت غرید _ چیکار کردی با خودت؟ دخترک هق زد _ خیلی می‌سوزه _ کجات؟ کجاتو بریدی؟ دخترک در سکوت هق هق کرد طوفان تشر زد _ میگم کجارو بریدی؟ _ اونجام! _ اونجات کجاست بچه؟ مثل آدم حرف بزن من دو ساعت دیگه بلیط دارم میام پدرتو در میارم ماهی دخترک نالید _ پاهام طوفان اخم کرد _ کجای پا؟ رونت یا زانوت؟ دخترک صدایش را بالا برد _ اه بفهم دیگه آقا! جای جیشم! طوفان حس کرد چیزی میان شلوارش لولید و بالا آمد معذب غرید _ وسط پاهات چرا باید خونی بشه؟ ماهی هق زد _ می‌خواستم ... واسه تو ... آماده باشم طوفان پوف کشید _ مگه دفعات قبل که اونجارو شیو نکرده بودی چیزی گفتم؟ ماهی بلندتر زار زد _ نه ولی من فهمیدم دوست نداری _ از کجا اون وقت؟ ماهی با خجالت بینی اش را بالا کشید _ همه جامو زبون زدی جز اونجا! طوفان کمربندش را کمی بالا و پایین کرد امیال مردانه‌اش برانگیخته شده بود همین الان دلش زنِ ۱۶ ساله‌اش را میخواست _ زنگ بزن تصویری ببینم چه بلایی سر خودت آوردی! _ آقا لختم _ مگه کم لختتو تا الان دیدم توله؟ دخترک بینی‌اش را بالا کشید _ نمیتونم جیش کنم ، می‌سوزه طوفان وارد سرویس شد نمی‌توانست خودش را کنترل کند نگاهی به پایین تنه برآمده اش انداخت و زیرلب غرید _ لعنتی دخترک تماس تصویری گرفت تماس وصل شد سر و صورتش خیس آب و فضای حمام بخار گرفته بود. طوفان نفس عمیقی کشید _ بگیر رو جایی که بریدیش دخترک چانه اش لرزید _ خجالت می‌کشم صدایش کلافه و عصبی بود _ ماهی! بگیر بین پاهات دخترک خجالت زده دوربین را بین پاهایش گرفت. طوفان کمربندش را باز کرد _ باز کن پاهاتو زانوهای ماهی از هم فاصله گرفت _ دوطرفشو با انگشت باز کن دخترک مطیعانه اطاعت کرد _ ببین ، اینجاش زخم شده خون میاد طوفان پوف کشید. دیگر طاقت نداشت تنِ دخترک را می‌خواست کمربندش را سفت کرد و زیرلب غرید _ در شأن طوفان خسروشاهی نیست تو سرویس بهداشتی خودارضایی کنه! ماهی مظلومانه پچ زد _ چی؟ طوفان با قدم هایی محکم سمت در رفت _ هیچی ، بلیط میگیرم چندساعت دیگه تهرانم بتادین بریز روش عفونت نکنه تا برسم https://t.me/+QDTT3Dj00r9kNzE0 https://t.me/+QDTT3Dj00r9kNzE0 https://t.me/+QDTT3Dj00r9kNzE0
نمایش همه...
👍 5🤯 1
00:11
Video unavailable
چک آرومی به باس.نم زد و زیر گوشم زمزمه کرد: - الان اگه یارا بیاد چه جوابی براش داری که زیر شوهرشی؟ لبم رو به دندون گرفتم و نالیدم: - میگم تقصیر شوهرته که زیادی کل.فته. قهقه ای زد و گفت: - خیلی تنگی اما خودم گشادت می کنم. کمرم رو سفت چسبید و خودش رو محکمتر از قبل فرو کرد داخلم و... https://t.me/+D_tDFUCNsGM5NDlk https://t.me/+D_tDFUCNsGM5NDlk مختص به بزرگسالان، به هیچ وجه زیر 18 سال جوین نشه❌ خیانت، شهوت، #تریسام! رابطه پنهانی با شوهر دوستش🔞🔥😈
نمایش همه...
-چرا بهش گفتی من دوست دخترتم؟ میدونی چه گندی زدی؟ اصلا میدونی اون کی بود؟ خونسرد نگاهم کرد و گفت : میدونم! -نه نمیدونی.... معلومه که نمیدونی... اون... اون امیرحسینه... شوهر سابقم... پدرِ بچه‌ای که همه فکر میکنن مُرده! اگه بفهمه من اینجا بودم.... وای خدا... منو می‌کشه... رستا رو ازم میگیره مطمئنم.... کیفمو از روی مبل اتاقِ کارش چنگ زدم و قبل از این که از کنارش رد بشم بازومو گرفت -وایسا شادی! دلیلی نداره بترسی... من سر حرفم هستم... منو قبول کن و توی افتتاحیه به عنوان پارتنرم باهام بیا. من جون خودت و بودنِ دخترتو تضمین میکنم. نمیذارم امیرحسین نزدیکت بشه -تو اصلا نمیفهمی من چی میگم... کافیه امیر من و تو رو باهم ببینه... اون موقع مطمئن میشه وقتی زنش بودم بهش خیانت کردم دستشو روی بازوم آروم بالا و پایین کرد و گفت : خب بفهمه! مگه به همین جرم مجازاتت نکرد؟ مگه نگفتی یه جوری زد، که همه خیال کردن خودت و بچه باهم مُردین! هنوز نگرانشی؟ فرار کردی و رفتی؟ خیال میکنی تا کِی میشه فرار کرد؟ پیش من، جات امنه با تلخندی گفتم : من حتی پیش خونوادم جام امن نبود! من خیانت نمیکنم دستش هنوز بند بازوم بود تا دوباره نقش زمین نشم قدمی جلو اومد با دلهره، یه قدم عقب رفتم گردن کج کرد و پرسید: هنوز متعهدی به شریک من؟یا نکنه طلاق نگرفتین؟ هوم؟ صدام به زور از گلوم در اومد: نه... -پس اسمشو خیانت نذار. به من بگو شهراد؛ نگو دکتر! قبل از این که جوابی بهش بدم دستش دور کمرم حلقه شد و از ترس و شوک به خودم لرزیدم -امیرحسین لیاقت نداشت.... به تو خیانت کرد... تویی که حتی با این رنگ پریده و صورت لاغر، انقد قشنگی که آدم نفسش بند میاد... به من اعتماد کن.... انتقام تهمتی که بهت زدن رو بگیر. اون موقع هیچکس ازت حمایت نکرد، بذار من بشم حامیت.... اسمت که بیاد کنار اسم شهراد سرلک کسی جرات نمیکنه بهت چپ نگاه کنه... بدون این که پلک بزنم نگاهش میکردم که جلو تر اومد و نفسشو روی صورتم حس کردم دستی که روی بازوم بود بالا اومد و روی گونه‌ام نشست -حق تو و دخترت این نیست که توی یه اتاق جنوب شهر زندگی کنین... هرکی ندونه، من خوب میدونم که نورچشمیِ دوتا خونواده بودی دخترحاجی! نباید الان از صبح تا شب به عنوان یه کارگر خدماتی کار کنی و تهش هیچی به هیچی! نمی‌ذارم شادی فرصت فکر کردن بهم نداد، فرصت جواب دادن رو هم! فاصله رو به صفر رسوند و لب گذاشت روی پیشونی سردم هر دو دستش کمرم رو محکم گرفت و حسی به من القا کرد که تا حالا تجربه نکرده بودم... حمایت...پناه...محبت! قطره های اشک روی صورتم راه افتادن که بلاخره ازم جدا شد نوک انگشتشو روی رد اشکام کشید و لب زد : یکسال پیش که دیدمت.... فرق داشت با الان. زنِ رفیقم بودی با یه شکم گرد و قلمبه.... اون موقع فقط یه "خوش به حال امیر چه خانم خوبی داره " بودی؛ الان دیگه فرق داره... نخواه که ولت کنم... شادی! هق هقم بلند شد که سرمو به سینه‌اش چسبوند و دستش نوازشوار روی کمرم بالا پایین شد بریده گفتم: من... میترسم... امیر اگه بفهمه.... -ششش... من نمیذارم! به خودت بیا دختر. بشو همون دخترِ قوی و محکم... قبل از نامردیِ امیرحسین. انتقام بگیر از تک تک آدمایی که از پشت بهت خنجر زدن و تو رو از زندگیِ خودت بیرون کردن لبشو اینبار روی شال به هم ریخته‌ام گذاشت و زمزمه کرد : من کمکت میکنم... تو فقط با من باش درست همون لحظه در باز شد و صدای امیر به گوشم رسید : شهراد؟ نمیای پایین؟باید کار اوستا رو تایید کنی شهراد دستمو گرفت و خیره به چشمام گفت: با من میای عزیزم؟ مُرد اون شادیِ ضعیف و آروم قسم خوردم تلافی کنم... همه باید تاوان میدادن... حق با شهراد بود... شادی رو، غرور و شخصیتش و ابروش رو، زیر پا له کرده بودن... نمیشد من تنهایی تاوان بدم! لبخندی بهش زدم و گفتم : میام سر چرخوندم سمت امیر که ابروهاش به هم نزدیک و دستاش مشت شده بود هم قدم با شهراد جلو رفتم و همین که کنار امیر رسیدیم، انگشتشو روی سینه‌ی پهن امیر زد و محکم گفت : نبینم دم پَر ناموسِ من پیدات بشه یا بخوای قلدری کنی امیرحسین! شادی از حالا، تا همیشه کنار منه... https://t.me/+rm_U4b0AZyU0YTg8 https://t.me/+rm_U4b0AZyU0YTg8 https://t.me/+rm_U4b0AZyU0YTg8 https://t.me/+rm_U4b0AZyU0YTg8 #پارت_واقعی_رمان🔥
نمایش همه...

👍 2
#خانوم_معلم #پارت_۴۵۳ #فصل_۴ اگه پیر و فرتوت نبود اونقدر با شلاق میزدمش که زیر چکمه هام جون بده. نیشخندی زدم و گفتم: -الان که کار از کار گذشته تحفه تو آوردی؟ اون موقع که دخترت داشت خودش و فدا میکرد کجا بودی پدر نمونه؟ چرا ساکت موندی گذاشتی خودش و خون بس کنه و جای این الدنگِ به درد نخور بیاد عمارت من؟ پیرمرد دستمال سفیدش رو زیر چشماش کشید و روی یکی از جدول ها نشست. درمونده بود. عاجز بود. حالِ زاری داشت اما به درد من نمی‌خورد. دستش رو روی پاش کشید و نالید: -خبر مرگم پدرم این دو تا بچه امانت اون خدا بیامرز بودن نتونستم ببینم کشیدیش بالای چوبه دار بچم بود پاره تنم بود نمیتونستم جون دادنش و ببینم خودت بچه داری،حرف منو میفهمی میفهمیدم،خودم برای دونه دونه اشکای ماهو میتونستم جون بدم. کلاه قلاب بافی سیاهش رو از سرش در آورد و روی قلبش مشت کرد،درد داشت و باز حرف میزد: -ولی حالا نمیتونم مردن اون یکی بچمو ببینم جواب مادرش و اون دنیا چی بدم؟ با التماس به طرفم چرخید و گفت: -این تخم سگِ ولد زنا اشتباه کرده تاوان شو ازش بگیر ولی مردونگی کن و دخترم و بهم برگردون - #سکس معلم با دانش آموزش خلافه قوانینه میدونستی خانم معلم؟؟🔞💦🍒 Link از شنیدن صدای خش دارش  بین پام خیس شد و خمار بهش نگاه کردم که خیره به #سینه های درشتم شد دستشو گرفتم و زیر دامنم بردم و روی #بهشت خیسم گذاشتم که #نازمو تو مشتش گرفت که ناله ی بلندی کردم : آههه.... عدنان لعنتی دیگه نمیتونم حداقل با انگشتات یکاری کن نیشخندی بهم زد و منو روی پاش نشوند که #مردونگی کلفتشو بین پام حس کردم از شدت نیاز ضعف کردم https://t.me/+o2RaVb_YU_BmODVk https://t.me/+o2RaVb_YU_BmODVk
نمایش همه...
👍 129 39❤‍🔥 7🤯 6😱 5🔥 3
.
نمایش همه...
👍 29🕊 3 2😱 1