〚خدمتکار هات🔞💦〛
از قشنگیای دنیا؛ چشمای خمارت ... وقتی دارم برات میخورم🤤👅💦 . . . (پارت گذاری بصورت یک روز درمیان ) {میسنا_میم} پیـج اینستـاے مـا رو دنبـال ڪنیـد: 🆔 https://instagram.com/roman_misana_mim
نمایش بیشتر27 939
مشترکین
-10524 ساعت
-4637 روز
+1 27530 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
00:02
Video unavailable
روم خیمه زد و دستشو روی ک.ص خیسم گذاشت باانگشتای بزرگش شروع به تلمبه زدن توی ک.صم کرد💦🔞 دیلدوی خاردار بزرگی برداشت وهمزمان وارد سوراخ ک.ونم کرد رسما داشتم از ک.ص و ک.ون جر میخوردم که...🔥🔞
68110
دریاچه راه افتاده لای بهشتت طلا... شده یه کلوچه ی خیس که التماس میکنه ابنباتمو بکنم وسطش
حرکت دست خنکش روی بهشت خیسم باعث شد آه عمیقی بکشم
پلاگ بزرگ رو بی ملاحظه و یهویی فرو کرد تو سوراخ کو.نم که جیغم بلند شد و جوابش سیلی محکم و پر صدایی روی ک..صم بود
دستای بستمو تکونی دادم و مثه مار به خودم پیچیدم که وسط پام نشست و گفت : بگو چی میخوای از من... بلند فریاد بزن طلا.. داد بزن ج..نده
تنم میلرزید و جیغ کشیدم : میخوام پارم کنیییی دارم میمیرم از شهوتتتت... همین الان هر بلایی که میخوای سرم بیار فقط بذار ار.ضا بشم
https://t.me/+k_tcvPbrJuNjYTY0
نامزدش بخاطر پول طلا رو به یه شیخ عرب میفروشه و میشه بردهاش....🔞‼️
7700
Horney sisy🔞
#part1
نزدیکش شدم، خوابیده بود و نفس هاش آروم به گوش میرسید..مژه های بلندو فرش خیلی تصویر زیبایی ازش ساخته بود..
لب هام رو روی هم فشردم و آروم جوری که صدا نده و از خواب بیدارنشه روی تختش نشستم
پتو از روش کنار رفته بود و هیکل ورزیده اش مشخص بود،چشم هام رو توی کاسه چرخوندم و نگاهم زوم پایین تنه اش شد
بعد از چندین سال که از فلج شدنش میگذشت هر روز و هر روز با این صحنه مواجه میشدم و هربار هم حالم دگرگون میشد..هربار که میدیدمش تموم حس ها و غریزه های زنانه ام فعال میشدن
دوست داشتم بهش دست بزنم و حسش کنم من عادتم شده بود هر اخرهفته خودم حمومش کنم اما هیچ وقت درست و حسابی لمسش نکرده بودم!
نفس هام کشدار و بی قرار شده بود
دستم رو آروم نزدیک بردم و وقتی دستمو روی آلت بزرگش گذاشتم نبض زدن بین پاهام رو حس کردم
درست بود داداشم بود درست بود هم خون هم بودیم اما من حالا واسه داداش خودم خیس شده بودم
منی که همیشه رابطه ی خواهر برادری رو کثیف میدونستم حالا خودم توی اون منجلاب غرق شده بودم
شلوارش رو کمی کنار زدم و آروم از روی شورتش لمسش کردم
خیلی کلفت و بزرگ بود..اگه فلج نبود میتونست از اون سرمایه بین پاهاش به دخترهای زیادی حال بده اما حالا تنها کسی که میتونست از اون سرمایه فیض ببره خواهرش بود
یعنی من!
https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk
https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk
https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk
https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk
https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk
https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk
با داداش ناتنیش سکس میکنه سرچ کن پارت واقعی نبود بلفت🔞💦
34910
#بخیه_1
_ کدوم عروسی شب زفاف روی زمین میخوابه که تو دومیشی؟
لب گزیدم و به لباس کوتاه خجالت آمیزم نگاه انداختم.
_ عروسی که همه چیش دروغه ...از شناسنامه بگیر تا شوهرش!
بدن عضلانیش رو کش قوس داد و با صورت سرد و مغرور به تخت اشاره کرد.
_ لاقل بیا اینجا دراز بکش یکم داد و بیداد و ناله کن به گوش اهل عمارت برسه!ج
دست به سینه چین به بینیم دادم و پشت پلک نازک کردم.
_ کی چی بشه؟
نفسش رو کلافه بیرون داد و اخم کرد.
_ توافق کردی نقش زنمو بازی کنی، از پس چهار تا آه و ناله برنمیای که به اینا ثابت بشه دارم میکنمت؟
دست روی دهنم گذاشتم تا صدای خندهم بیرون نره و لبه تخت نشستم.
_ آخه این دودول موشی شما ...اصلا باعث نمیشه یه دختر دردش بگیره که حالا توقع این چیز هارو دارید!
اخمش توی هم کشیده شد و از روی تخت پایین اومد.
مقابلم ایستاد و مچم رو گرفت.
_ از کی تا حالا به جای " آقا، ارباب، رئیس" به من میگی دودول موشی؟
من ازش حساب می بردم اما نمی ترسیدم.
_ از وقتی با شورت دیدمتون!
انگار توی سرش داشت نقشه قتلم رو می کشید که مچم رو محکم تر نگه داشت و دستم رو درست روی مردونگیش گذاشت.
_ بدم بخوریش یا سایزش دستت اومد؟
متورم ...داغ ...پر از پستی و بلندی که نشونه رگ های ورم کرده بود، زیر دستم می تونستم حس کنم.
وای که چه لحظه خجالت آوری بود.
موش واژه ناچیزی برای این خرطوم فیل بود ...
_ خب ...خب دیگه فهمیدم!
پر غرور مچم رو ول کرد و به تخت اشاره زد.
_ دراز بکش!
در هر صورت برگ برنده دست اون بود.
اگر به حرفش گوش نمیدادم ممکن بود با همون خرطوم فیل بهم تجاوز کنه و جدی جدی زنش بشم.
آروم روی تخت دراز کشیدم که به لباس توری و کوتاه توی تنم نگاه انداخت.
اولش احساس خجالت نمی کردم اما حالا زیر نگاهش ذوب شدم.
_ اینو از کجا اوردی پوشیدی؟
آب جمع شده توی گلوم رو فرو بردم.
_ ما ...مادرتون بهم داد.
انگشت زیر بینیش کشید و نزدیک اومد.
دستش روی لباسم نشست و بی هوا از وسط جرش داد که ترسیده جیغم هوا رفت.
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
🔴خلاصه: لیلا دختر شیطونی که از پیشخدمت بودن، به صیغه مهام خان تبدیل میشه و مجبور میشه به زور نقش همسرش رو برای خانواده شوهرش بازی کنه و هر شب تو تختش وانمود کنه که ... ⚠️🔞
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
👍 1
59600
#تریسام 🔞🍼
#Part1
با دیدن ک.ص سفید و صورتی زنم نفسام سنگین شد.
بدن بی نقص و سک.سیش آماده بود تا یه سک.س فوق العاده رو باهم داشته باشیم.
قری به کمرش داد وه باعث شد اون ک.ص محشرش از دیدم قایم بشه.
با خشونت پاهاشو گرفتم و از هم بازش کردم
اهی کشید که منو جری تر میکرد
لای ک.ص تپل سفیدش رو باز کردم و با دیدن چ.وچول صورتی رنگش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم
یه بند انگشتم رو توی سوراخش فرستادم که با ناز گفت:
-آههه احسان جونم ، آروم تر خیلی تنگه آیییی
با صدای فوق حشریش بند دیگهی انگشتم رو توی ک.صش فشردم
جیغ نیمه بلندی کشید و مچ دستمو محکم گرفت
-آییی احسان یکم بخورش برام ، خشک خشک درد داره بخداا
ک.یر کلفتمو در اوردم و ...🔞💦
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8
داره با زنش سک.س میکنه و کـ.صشو میخوره که متوجه میشن خدمتکارشونم داره دیدشون میزنه اونو خفت میکنن و دوتایی ک.ص صورتی خدمتکارشونو پر میکنن🙈🔞💦
41710
𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣🔞
•••••••••••••••••••
#Part_1
سوتینی که پوشیده بودم نوک سینه درشت و خوش فرممو به نمایش میذاشت.
شورت لامبادای مرواردی رو پام کردم و نگاهی به خودم تو آینه انداختم.
تو آینه نگاهی به لای پاهام انداختم.
بیکینیم سفید بود و شیار ک.صم صورتیِ صورتی
موهای بلوندم به چشمای آبی رنگم خیلی میومد.
روی لبای قلوهایم رژ صورتی ماتی کشیدم و برق لبی برای درخشش لبای شهوت انگیزم روی لبم کشیدم.
با شبنم هر چند وقت یه بار میرفتیم تو نخ یه مرد مایه دار و اسکلش میکردیم.
این بار پیشنهاد من عمو پارسا بود.
عمو دوست قدیمی بابام بود و باهم رفیقای گرمابه و گلستان هم بودن.
خیلی جذاب و سکسی بود و با دیدنش آب از دهن هر دختری روونه میشد و به خاطر همین کرمم گرفته بود تا یه خورده اذیتش کنم.
شبنم توی یکی از اتاقا داشت خودشو آرایش میکرد که صدای زنگ در اومد
دویدم و در خونه رو باز کردم.
با رسیدن عمو پارسا لبخند پر عشوه ای زدم و گوشهی لبمو گاز گرفتم.
-خوش اومدی عمو جوننن
درحالی که از سر و وضعم جا خورده بود اخم خفیفی کرد و گفت:
-بابات کجاست؟!
دستمو دور گردنش حلقه کردم و بهش چسبیدم.
از کارم متعجب شد.
با عشوه دم گوشش و مماس با لالهی گوشش لب زدم:
-بابا خونه نیست عمو جووون
+ یعنی چی؟! مگه بهت زنگ نزدم گفتم کارش دارم گفتی خونه است!
با شیطنت ابرو بالا انداختم:
- دروغ گفتم!
متعجب نگاهم کرد:
+چرا؟!
اهمیتی ندادم و خودم رو بالا تر کشیدم و گفتم: عمو این لباس بهم میاد؟
- نه اصلا برو درش بیار...
- عمو راستش یه چند وقته میخواستم یه چیزی بهت بگم...
نفس هاش کش دار شده بود و میخواست به عقب هولم بده اما من بیشتر بهش چسبیدم.
- عمو نمیدونم چرا چند وقته هر وقت می بینمت وسط پاهام داغ میشه اونجام نبض میزنه و خیس میشه... تو میدونی چرا این طور میشم؟
ادامه رمان👇🏻🔞💦
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk
نگین دادخواه دختر ۱۷ سالهی شر و شیطونی که هرشب مزاحم یکی از مردای کله درشت اطرافش میشه و اونا رو اغوا میکنه اما باهاشون رابطه برقرار نمیکنه ، اما شبی که نوبت به پارسا رفیق پدر نگین میرسه پارسا نگین رو..🔞🙈
رابطه با مرد سن بالا🔞
#هات❤️🔥 #سکسی💦
👍 1
70530
دریاچه راه افتاده لای بهشتت طلا... شده یه کلوچه ی خیس که التماس میکنه ابنباتمو بکنم وسطش
حرکت دست خنکش روی بهشت خیسم باعث شد آه عمیقی بکشم
پلاگ بزرگ رو بی ملاحظه و یهویی فرو کرد تو سوراخ کو.نم که جیغم بلند شد و جوابش سیلی محکم و پر صدایی روی ک..صم بود
دستای بستمو تکونی دادم و مثه مار به خودم پیچیدم که وسط پام نشست و گفت : بگو چی میخوای از من... بلند فریاد بزن طلا.. داد بزن ج..نده
تنم میلرزید و جیغ کشیدم : میخوام پارم کنیییی دارم میمیرم از شهوتتتت... همین الان هر بلایی که میخوای سرم بیار فقط بذار ار.ضا بشم
https://t.me/+k_tcvPbrJuNjYTY0
نامزدش بخاطر پول طلا رو به یه شیخ عرب میفروشه و میشه بردهاش....🔞‼️
100
دریاچه راه افتاده لای بهشتت طلا... شده یه کلوچه ی خیس که التماس میکنه ابنباتمو بکنم وسطش
حرکت دست خنکش روی بهشت خیسم باعث شد آه عمیقی بکشم
پلاگ بزرگ رو بی ملاحظه و یهویی فرو کرد تو سوراخ کو.نم که جیغم بلند شد و جوابش سیلی محکم و پر صدایی روی ک..صم بود
دستای بستمو تکونی دادم و مثه مار به خودم پیچیدم که وسط پام نشست و گفت : بگو چی میخوای از من... بلند فریاد بزن طلا.. داد بزن ج..نده
تنم میلرزید و جیغ کشیدم : میخوام پارم کنیییی دارم میمیرم از شهوتتتت... همین الان هر بلایی که میخوای سرم بیار فقط بذار ار.ضا بشم
https://t.me/+k_tcvPbrJuNjYTY0
نامزدش بخاطر پول طلا رو به یه شیخ عرب میفروشه و میشه بردهاش....🔞‼️
80210
دریاچه راه افتاده لای بهشتت طلا... شده یه کلوچه ی خیس که التماس میکنه ابنباتمو بکنم وسطش
حرکت دست خنکش روی بهشت خیسم باعث شد آه عمیقی بکشم
پلاگ بزرگ رو بی ملاحظه و یهویی فرو کرد تو سوراخ کو.نم که جیغم بلند شد و جوابش سیلی محکم و پر صدایی روی ک..صم بود
دستای بستمو تکونی دادم و مثه مار به خودم پیچیدم که وسط پام نشست و گفت : بگو چی میخوای از من... بلند فریاد بزن طلا.. داد بزن ج..نده
تنم میلرزید و جیغ کشیدم : میخوام پارم کنیییی دارم میمیرم از شهوتتتت... همین الان هر بلایی که میخوای سرم بیار فقط بذار ار.ضا بشم
https://t.me/+k_tcvPbrJuNjYTY0
نامزدش بخاطر پول طلا رو به یه شیخ عرب میفروشه و میشه بردهاش....🔞‼️
👍 3
1 51120