cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

پرسه‌زنیِ اجتماعی

یادداشت‌ها و جستارهای یک جامعه‌شناس ارتباط: @mirza_ehsan حمایت از فعالیت: https://hamibash.com/mirza_ehsan

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
1 808
مشترکین
-124 ساعت
-77 روز
-1630 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

📌 دعوت به همفکری: سلام به همگی. یه سوال یه دوبیتی منتسب به باباطاهر هست که میگه: از این کوچه گذر کردی، برای چه؟ دلِ زارم بتر (بدتر) کردی، برای چه؟ به حالِ زخمِ خم (خودم)، خو کرده بیدم تو زخمم تازه تر کردی، برای چه؟ پرسش «برای چه؟» تو این دوبیتی، از چه موضعی داره مطرح می‌شه؟ چه وجاهتی داره؟ چه معنایی داره؟ یعنی اولاً از دید شاعر، وضعیت چگونه‌ست که این پرسش رو مشروع می‌دونه؟ و در ثانی از دیدِ خودتون به عنوان سوم شخص قضیه چطوره؟ آیا شاعر رو «درک» می‌کنید که این سوال رو بپرسه، ولی بهش «حق» نمی‌دهید؟ یا به نظرتان حق هم دارد؟ اینطوری در نظر بگیرید که در حالت عادی، آیا کسی می‌تونه به یه غریبه بگه چرا از این جا رد شدی؟ قطعاً این پرسش در حالتِ عادی، موجه نیست و ما نمی‌تونیم از یه غریبه این سوال رو بپرسیم! اما گویا وضعیتِ جهانِ شعر با حالتِ عادی تفاوت‌هایی داره که این پرسش رو مشروع می‌کنه! لطفاً در کامنت‌ها، نظرتان را بگویید تا با یکدیگر این دوبیتی را واکاوی کنیم. @mirza_ehsan_alef
نمایش همه...
👍 3🤔 3
در دعوا، حواست باشد که برای برخی (که شاید ادعای دوستی هم بکنند)، واقعیت و اخلاق مهم نیست! اینها کاری ندارند که چه کسی چه کاری کرده و ظالم کیست و مظلوم کدام است. در عوض، بر اساسِ منافع فردیِ خودشان به ماجرا نگاه می‌کنند و دنبالِ سودِ خودشان هستند. هم با تو می‌نشینند و هم با طرفِ مقابل؛ پیشِ تو یک چیز می‌گویند و پیشِ طرفِ مقابل یک چیز دیگر؛ اینجا به تو حق می‌دهند و آنجا به طرفِ مقابل. شاید مشخصه‌شان همین باشد که اتفاقاً ادایِ رفیق و مُصلح را درمی‌آورند و سعی می‌کنند که خودشان را وسط بیاندازند و قضیه را به دست بگیرند ولی در عمل، وسط‌بازی می‌کنند؛ در عمل، دعوا را شدیدتر می‌کنند تا بیشتر وسط‌بازی کنند! تا بیشتر تزهای تخیلی‌شان را به هزینه‌ی دو طرفِ دعوا، تست کنند! شاید مشخصه‌شان همین باشد که در نهایت، با اینکه نه سرِ پیاز هستند و نه تهِ پیاز، ادعا کنند که قربانیِ اصلی و از همه غمگین‌تر هستند و همه‌ی تلاشِ جعلی‌شان را گواه بگیرند که ببین! خلاصه که دلخوش به حق دادن‌ها و حمایت‌های این دسته از افراد نباشید! همه‌ش بر اساس منافع فردیِ خودشان است؛ اگر به تو حق دادند، به خاطر این نیست که تو حق داری! به خاطر این نیست که ظلمِ رخ داده را دیده‌اند! بلکه صرفاً به خاطر این است که تو، بهتر از طرفِ مقابل، «سودِ ابزاری» داری! این سودِ ابزاری، می‌تواند اینگونه باشد که من الان به تو حق می‌دهم تا تو را مدیونِ خودم کنم تا پسفردا اگر من با کسی دعوا کردم، تو هم به من حق بدهی؛ یعنی معامله‌ی حق دادن! این سودِ ابزاری می‌تواند اینگونه باشد که خب تو، اگر چه که معتقدم نامرد و شرور هستی، ولی هزینه‌ی جلساتم را می‌دهی؛ پس حق با توست!
نمایش همه...
👍 14🤔 1
از اینکه کمتر می‌نویسم و کمتر جلسه می‌گذارم و کمتر ... راضی نیستم. حرف هست، موضوع هست، همچنان جامعه‌شناسم و در لابه‌لای مسافران اسنپم، جستجو می‌کنم و سعی می‌کنم گم نشوم؛ سعی می‌کنم که روزمرگی اسنپ، راهِ نفسم را بند نیاورد و بند را به آب ندهم که بعد به خودم بیایم و ببینم که عصبی و بدعنق شده‌ام. هرچند هنوز نتوانسته‌ام ریتم کتاب خواندنم را احیا کنم ولی همچنان ذهنم را سرپا نگه داشته‌ام و ایده‌ها را سعی می‌کنم که ببینم؛ ببینم که چگونه راننده اسنپ، به حالتِ بی‌شخص مبدل می‌شود، حالتی که گویی انسان نیست و مسافر، او را به پشیزی نمی‌گیرد و برایش شأن انسانی قائل نیست و تبدیل به یک ابژه می‌شود. سعی می‌کنم مسافرانم را تحلیل کنم؛ خانم‌ها چگونه هستند؟ آقایان بیشتر تاخیر دارند؟ کاسب‌ها چقدر روی اعصاب هستند؟ صحبت‌های تلفنی خصوصی، چه ویژگی‌هایی دارند؟ مسافرینی که با صدای بلند اینستاگرام‌شان را چک می‌کنند، چه تیپی هستند؟ «الان میام» چه فرقی با «الان میام پایین» دارد؟ به قول آن تکه‌فیلمی که در اینستاگرام حتماً دیده‌اید، دوست دارم بگویم من هنوز زنده‌ام حرامزاده‌ها! البته بهتر از بگویم حرامزاده؛ چون مخاطبم، خودِ موقعیت است. من هنوز فکر می‌کنم؛ هر چند که کمتر می‌نویسم و در همین کمترها، بیشتر محافظه‌کار شده‌ام ولی هنوز زندگی را به زنده بودن تقلیل نداده‌ام. هنوز جامعه‌شناسم و دارم جامعه را به شکلِ عملی و بی‌واسطه، مطالعه می‌کنم ... .
نمایش همه...
👍 9 1
آیا انسان، یه صرف انسان بودن، ارزشمند است؟ به عبارتی آیا هر انسانی، حداقلی از ارزش را دارد که تحت هیچ شرایطی، از بین نمی‌رود؟Anonymous voting
  • بله
  • خیر
0 votes
👍 2
اگر خدایی باشد و قرار باشد که فقط یک دعایِ شخصیم را برآورده کند، در این برهه و در این موقعیت، خواهانِ این هستم که به دامِ لجبازی نیفتم؛ چه لجبازی با دلبر که دل را به دستش دادم تا گم نشوم (که شاید یگانه کارِ درستِ زندگیم باشد) و چه لجبازی با هر شخص و هر چیزِ دیگری ... . مصداق‌های لجبازی بسیارند؛ در موقعیتِ کنونی، بهترین مثال اکثریتِ قریب به اتفاق ایرانیانِ طرفدارِ اسرائیل هستند. خودشان فکر می‌کنند دلیل دارند و فکر می‌کنند منطقی تصمیم گرفته‌اند؛ اما تهِ تهِ تهش، به خاطر لجبازی با جمهوری اسلامی‌ست. اما چرا فکر می‌کنند دلیل دارند؟ چون لجبازی، مانند چشم‌بندی‌ست که به اسب می‌زنند تا فقط جلویش را ببیند و حواسش پرت نشود! اینها نیز، چشم‌بندِ لجبازی را زده‌اند و در حالی که فقط قسمتی از واقعیت را می‌بینند، خودشان فکر می‌کنند تمامِ واقعیت را می‌بینند! واقعیتِ گلچین شده را با تمامِ واقعیت اشتباه می‌گیرند. به خاطر همین توهم است که اتفاقاً خیلی راسخ و مطمئن هستند؛ که اتفاقاً خیلی حق به جانب هستند؛ که اتفاقاً بر کشته شدنِ فجیعِ هزاران کودک (زن‌ها و مردهای غیرنظامی به کنار)، می‌خندند و هلهله می‌کنند. مگر می‌شود اینچنین، از چنین فاجعه‌ای خشنود بود؟ بله! این جادویِ لجبازی‌ست که مفاهیم و آرمان‌ها و اصول را مشروط می‌کند و اندیشه را به ابتذال می‌کشد و اوجِ جادویش در همین است که خودِ شخص، متوجه این قضیه نیست که لج کرده! همانطور که گفتم، برعکس فکر می‌کند که کاملاً منطقی‌ست و حق می‌گوید؛ اصلاً نشانه‌اش همین است که بیش از حد، مطمئن است. و متاسفانه باید بگویم با لجبازی‌ست که انسان به ناانسان تبدیل می‌شود. زیرا انسان، به دنبالِ ساختن با دیگری‌ست و لجباز به دنبال تخریبِ دیگری، حتی به قیمت تخریبِ خود است. انسان، اتفاقاً به خودش مطمئن نیست زیرا که می‌داند همواره، یک مواجهه‌ی فردی با واقعیت دارد و لذا اساساً امکان این را ندارد که تمامِ واقعیت را بفهمد و به همین خاطر، به دنبال دیالوگ ‌و گفتگوست ولی لجباز، بنا به دلایلی که ذکر شد، مغرورانه فقط منولوگ می‌کند و جار می‌زند. انسان، متوجهِ پیچیده بودن رخدادها هست و سعی می‌کند که با پیچیده کردنِ اندیشه‌اش به کمکِ دیگران، به رخدادها وفادار بماند ولی لجباز، واقعیتِ گلچین شده را ساده‌سازی می‌کند و همه چیز را به تخاصم و تقابل، تقلیل می‌دهد؛ برایِ لجباز است که دشمنِ دشمن، دوست محسوب می‌شود ... . انسان، دشمن ندارد؟ اتفاقاً بسیار! ولی ترجیح می‌دهد که وقتش را با دوستانِ معدودش سپری کند و اتفاقاً این لجباز است که دشمنانِ کمی دارد! لجباز است که یک دشمنِ اصلی را فرض می‌گیرد و همه‌ی مناسبات را بر اساسِ آن دشمنِ اصلی می‌چیند: در مراسمِ دشمنم شرکت کردی و ترور شدی؟ چه خوب! زیرا جوابِ سلام دشمنم را بدهی، تو هم دشمن محسوب می‌شوی و مستحقِ مرگی. جهانِ لجباز، پر از مرگ و آرزوی مرگ است؛ رویای او، جنگ و ویرانی‌ست. چرا؟ زیرا در وضعیتِ موجود، اساساً برای خودش مسئولیتی قائل نیست و به اصول و آرمانی پایبندی ندارد! در نهایت همه چیز، تقصیرِ دشمن است. اوست که فلان عمل را کرده و من حالا دفاع می‌کنم؛ دشمن است که با کارهایش، شرایطِ خاصی را ساخته که اصول و آرمان‌هایم را باید کنار بگذارم و خلاف‌شان عمل کنم. به همین خاطر می‌گویم لجبازی، ناانسان می‌سازد؛ در حالی که انسان، آرمان‌هایش را، حتی برای دشمنانش نیز می‌خواهد! او اگر مخالف اعدام باشد، مخالف اعدامِ دشمنانش نیز خواهد بود؛ شاید بالاترین آرمانِ انسان، خودِ آرمان داشتن باشد و در نتیجه خواهانِ همین باشد که دشمنانش نیز آرمان‌هایی برایِ خودشان داشته باشند و به آن آرمان‌ها وفادار باشند؛ آرمان‌هایی که ممکن است به مذاقِ انسان خوش نیاید ولی او بر این اساس، قضاوت نخواهد کرد و مرزِ انسان و ناانسان را بر اساس خودی و غیرخودی رسم نمی‌کند. از منظر انسان، متاسفانه یا خوشبختانه، ناانسانِ لجباز نیز در نهایت انسان است ... @mirza_ehsan_alef
نمایش همه...
👍 28 3👎 1🤔 1
دوستی داشتم که برای بار دوم می‌خواست ازدواج بکند ولی اطرافیانش، مخالف بودند. هر چه صحبت می‌کردند، فایده نداشت. ازش پرسیدم اشتباهش در ازدواج اولش چه بود؟ گفت: اشتباهم این بود که به حرفِ اطرافیانم گوش نکردم!! گفتم خب الان هم که گوش نمی‌کنی و داری همان اشتباه را تکرار می‌کنی! گفت: الان فرق دارد، به واسطه‌ی ازدواج اولم، پخته شدم و نیازی به شنیدنِ حرفِ دیگران ندارم. انسان امروزی، همچین نگاهی به اشتباهاتش دارد و با اینکه می‌داند در گذشته چه اشتباهاتی کرده، ولی در اکنون، باز هم همان اشتباهات را تکرار می‌کند. مثلاً می‌داند که در روابطِ ناکامِ قبلی، اشتباهش این بوده که خیلی سریع واردِ رابطه شده و با سرعت پیش رفته؛ ولی باز هم این اشتباه را تکرار می‌کند! چرا؟ فکر می‌کنم پایه‌ی این رویه، در کلیدواژه‌ی تجربه‌ست. او یک نگاهِ ماشینی و خودکار به تجربه دارد: همین که اشتباهی رخ بدهد، خود به خود تبدیل به تجربه می‌شود و به طور سیستماتیک در من انباشته می‌شود و به طور خودکار، درس می‌گیرم و رشد می‌کنم! در این فرایند، نیازی به تأمل و واکاویِ ماجرا نیست. من به صرفِ اینکه چند رابطه‌ی ناموفق داشته‌ام، با اینکه موردِ تأمل قرارشان ندادم و اشتباهاتم را واکاوی نکرده‌ام، ولی بهرحال تجربه شده و حتماً درس گرفته‌ام و در نتیجه حتماً دوباره این اشتباه را تکرار نمی‌کنم و رابطه‌ی بعدی، موفق خواهد بود! اگر موفق نباشد؟ خب تجربه می‌شود! و همین رویه، چرخه‌ای را می‌سازد که نه تنها مانعِ تکرارِ اشتباه نمی‌شود، بلکه تقویت کننده‌ی آن است؛ زیرا شخص فکر می‌کند که اگر به «مقدارِ کافی»، اشتباهش را تکرار کند، بالاخره به طرز مرموز و معجزه‌واری، قضیه درست می‌شود! اما آیا این موجود، تجربه‌ورز است؟ هر چند او، مدام از واژه‌ی تجربه استفاده می‌کند و به اسمِ تجربه کردن، هر کاری را مجاز می‌بیند، ولی اساساً توانایی تجربه کردن را ندارد! زیرا پیش‌نیازِ تجربه کردن و تجربه داشتن، داشتن یک «خود» است: خودی که در یک سطحِ عمیقِ انسانی و از جایگاهِ فاعلانه، با رویداد مواجه شود و از زوایای مختلف، آن را بررسی کند تا بتواند آن رویداد را در «خود» جاسازی کند و به این شکل، خود را گسترش بدهد و رشد کند. انسانِ دارای خود، تجربه‌های گوناگون را بهم وصل می‌کند و چیزی می‌سازد؛ چیزی مانندِ لحافِ چهل تکه که اگر چه هر تکه‌اش از جایی‌ست اما در کنار هم، یک کلیت را می‌سازند. اما تجربه برایِ انسانِ امروزی، یک مواجهه‌ی سطحی و مکانیکی‌ست که از جایگاه مفعولِ منفعلِ قربانی، درک می‌شود؛ تجربه برایِ او، مانندِ ناخونک زدن به غذاهایِ گوناکون است. همچنین تجربه‌های او تک‌بعدی‌ست به این معنا که به یک امرِ فردی تقلیل می‌یابد و فقط از منظرِ خودش با قضیه برخورد می‌کند. گواهِ همین فردی کردنِ تجربه، همین است که پشتِ واژه‌هایی مانندِ تجربه‌ی زیسته مخفی می‌شود. این در حالی‌ست که این موجود، اساساً زیستِ انسانی ندارد که بخواهد تجربه‌ی زیسته داشته باشد و در بهترین حالت، شبه‌انسان است. بالاتر از همه‌ی اینها، همانطور که قبلاً گفته‌ام، او فاقدِ خود است و در نتیجه تجربه‌های مختلفش، رویِ هم انباشته نمی‌شوند و چیزی را (یعنی خود را) گسترش نمی‌دهند؛ بلکه صرفاً روی هم تلنبار می‌شوند: چیزی شبیه به تلنبار شدنِ لباس‌های کثیف! @mirza_ehsan_alef پی‌نوشت: شما می‌توانید از طریق زیر به ادامه‌ی فعالیت بنده کمک کنید: https://hamibash.com/mirza_ehsan
نمایش همه...
👍 25 11💔 3
سلام. ساعت چهار می‌بینمتون. موضوع جلسه: سوالی که مدت‌هاست درگیرش هستم اینه که: چرا تمام انسان‌ها ارزشمند هستند صرفا به واسطه‌ی موجودیت‌شون؟ موجود بودن ذاتی تمام موجوداته پس چرا باید به صرف این موضوع ارزشمند هم باشیم؟ و چرا ارزشمندی انسان نباید در حیطه‌ی رفتارها و اعمالش و تجربیاتش تعریف بشه؟ لینک جلسه: http://meet.google.com/oyy-nbrs-ynf
نمایش همه...
1
پیامِ دریافتی: ‌گاهی اوقات مرگ، انتخاب بهتری نیست از سرگردان زندگی کردن؟ جواب: سیاوش قمیشی، آهنگی دارد که می‌گوید: تو همون ستاره بودی که به من راهو نشون داد ... . وقتی می‌گویم انسان، موجودی اجتماعی‌ست، منظور چنین حالتی‌ست که برای یکدیگر، تبدیل به «ستاره‌ی راهنما» می‌شویم. به مددِ همدیگر، زندگی را سامان می‌دهیم و نظمِ انسانی و ارزش‌های‌مان را به جهان فرافکنی می‌کنیم. همانطور که اجدادمان به آسمان نگاه می‌کردند و صورت‌های فلکی را می‌ساختند، انسان‌های اجتماعی نیز با کمک و همکاریِ یکدیگر، زندگی و معنا را می‌سازند. از رویِ صداقت و دوستی، یکدیگر را تشویق می‌کنند و یا به یکدیگر هشدار می‌دهند: نکن فلانی، شَر می‌شه! اینچنین است که انسان‌های اجتماعی، در مواجهه با بحران، به یکدیگر مجهز هستد و با یکدیگر مسیرِ خودشان را «خلق» کند؛ این خلق، ممکن است آگاهانه باشد یا نباشد. اینچنین است که انسانِ اجتماعی، ریشه در واقعیتِ اجتماعی (و نه واقعیتِ فیزیکی) دارد؛ واقعیتی که قطعاً دارای عیب و نقص است ولی همین عیب‌ها، قطب‌نمایِ دیگری برای انسانِ اجتماعی‌ست! زیرا او، برخلافِ انسانِ امروزی، یک گیرنده‌ی منفعلِ طلبکار نیست و با توسل به عاملیت و اراده‌اش، به سمتِ تغییر و اصلاحِ وضعیتِ موجود حرکت می‌کند. این حرف‌ها، اصلاً به این معنا نیست که انسان‌های اجتماعی، با یکدیگر ستیز ندارند و با یکدیگر مخالفت نمی‌کنند و همه چیز، گل و بلبل است. اتفاقاً ستیز و مخالفت، از انسانی برمی‌آید که اولاً خودش را دارای فاعلیت و اراده بداند و در ثانی، اهداف و ارزش‌هایی داشته باشد. و اینها خصیصه‌ی انسانِ اجتماعی‌ست که هم وضعیتِ موجود را به چالش می‌کشد و هم سایر انسان‌ها را ... . اما انسانِ امروزی، یک گیرنده‌ی منفعل است که احمقانه انتظار دارد بدون ذره‌ای زحمت و تلاش، دنیا به کامِ او باشد! او امکانِ مخالفت کردن و ستیز کردن را ندارد، زیرا به اصول و ارزشی اعتقاد ندارد که بتواند بر مبنایِ آن، قضاوت کند و صحیح و ناصحیح را مشخص کند. در نگاهِ او، ارزش‌ها، تبدیل به «منفعتِ شخصی» می‌شود که مشخصه‌اش، ناپایداری و موقتی بودن است؛ امروز یک چیز را می‌خواهد و فردا یک چیزِ دیگر. چرا اینچنین بی‌ثبات و ناپایدار است؟ چون به تبعِ نادیده گرفتنِ دیگران و جامعه، واقعیتِ اجتماعی نیز منحل می‌شود و همه چیز، شخصی و فردی می‌شود؛ واقعیتِ فردی، معنایِ فردی و امثالهم. در نتیجه‌ی این فردگراییِ افراطی، شخص اصلاً امکان ثبات داشتن را ندارد. در این وضعیت، خبری از هیچگونه تعهد و مسئولیتی نیست و وقتی چنین باشد، چرا باید ثبات داشت؟ اصلاً چنین وضعیتی ایجاد می‌شود، تا شخص مسئولیت‌ها و تعهداتش را به دوش دیگران بیاندازد و حتی مسئولیت ثبات داشتن را نیز به عهده نگیرد! اما بهایِ چنین وضعیتِ خودخواهانه‌ای، سرگردانی و حیرانی‌ست. چنین انسانی، در کوتاه مدت فکر می‌کند که از همه زرنگ‌تر است و چقدر سود کرده که خودش را از قیدِ دیگران آزاد کرده و هیچ تعهدی به کسی ندارد و چقدر آزاد و رهاست؛ اما در بلند مدت، معنا و ارزش را از دست می‌دهد و نشانه‌اش همین است که مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد. هر جا که اوضاع، به کامِ حقیرانه‌اش نباشد، فرار می‌کند ... در نهایت در پاسخ به پیامِ دریافتی، باید بگویم که هیچ چیز بدتر از سرگردان زندگی کردن نیست! انسانی که سرگردان زندگی می‌کند، گویی انسانیتِ خودش را هدر می‌دهد و در نهایت به خودش می‌بازد؛ اما آیا مرگ، بهتر از این زندگی‌ست؟! خیر! چنین مرگی، فرار است، تسلیم است، پاک کردنِ صورت مسئله‌ست. چنین مرگی، تاییدِ همان پیشفرض‌هایِ فردگرایانه‌ست که باعث همین سرگردانی شده‌اند. انسانی که به مرگ می‌اندیشد، حقیقتاً شجاع است؛ اما شجاعتش را در جایِ اشتباهی مصرف می‌کند! به جای فکر کردن به مرگ، باید این پیشفرض‌ها و این نگاهِ خودخواهانه و ابزاری را به چالش کشید و به این وضعیتِ منفعت‌جویانه، اعتراض کرد. به جایِ مرگ، باید به انسانیتِ اجتماعی رجوع کنیم و به یکدیگر بازگردیم و ستاره‌ی راهنمای هم باشیم. باید به یاد بیاوریم که زندگیِ فردی، اساساً سطحی و مبتذل است و طبیعی‌ست که در انزوا، سرگردان باشیم؛ زیرا زندگی، یک فعلِ اجتماعی‌ست که با کمکِ یکدیگر ساخته می‌شود. @mirza_ehsan_alef پی‌نوشت: شما می‌توانید از طریق زیر به ادامه‌ی فعالیت بنده کمک کنید: https://hamibash.com/mirza_ehsan
نمایش همه...
👍 22 8💔 1