موسسه روانشناسی آرامش
موسسه روانشناسی آرامش برگزاری کارگاه های آموزشی ☎️تلفن تماس ٠۲۱-۵۶۷۲۷۱۳۸ ٠۲۱-۵۶۷۹۲۶۶۴ ٠۹۹۱-۴٠۹٠۸۳۱ 🏡پرند میدان استقلال. ورودی f4طبقه سوم واحد ۱۲۷ https://t.me/ravanmarameshh.
نمایش بیشتر1 495
مشترکین
-424 ساعت
-867 روز
-22830 روز
توزیع زمان ارسال
در حال بارگیری داده...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تجزیه و تحلیل انتشار
پست ها | بازدید ها | به اشتراک گذاشته شده | ديناميک بازديد ها |
01 این ذهن ما نیست که می اندیشد
ذهنی ست در درون انسانی که
خود بخشی از محیط اطرافش است | 4 | 0 | Loading... |
02 خودپسندی و عشق به خود نه تنها به یک مفهوم نیستند، بلکه نقطه مقابل هم میباشند. خودپسند خود را کم دوست دارد نه زیاد و در حقیقت از خود بیزار است. این فقدان علاقه و توجه به خود، که فقط یکی از نشانههای عدم باروری است، شخص خودپسند را تهی و بیاثر میسازد.
وی لزوما ناشاد بوده و با نگرانی به زندگی میآویزد و خود راه رسیدن به خوشنودیها را به خود میبندد. او به ظاهر زیاده از حد مراقب خویش است ولی عملا بیهوده کوشش دارد تا شکست خود را در راه مراقبت از «خود» حقیقی خویش بپوشاند.
فروید عقیده دارد که آدم خودپسند عاشق خویش است، گویی که عشق خود را از دیگران پس گرفته و به شخص خود معطوف داشته است. گرچه شخص خودپسند توانایی عشقورزی به دیگران را ندارد، ولی توانایی عشق به خود را نیز فاقد است.
¤اریک فروم، از کتاب انسان برای خویشتن، ترجمه اکبر تبریزی¤ | 30 | 1 | Loading... |
03 شخصیت فرد چه تاثیری بر قابلیت متقاعد شدن او دارد؟ یک متغیر شخصیتی که وابستگی کاملی با قابلیت متقاعد شدن شخص دارد عزتنفس است. افرادی که خود را دستکم میگیرند، آسانتر تحت تاثیر پیامی متقاعدساز قرار میگیرند تا افرادی که درباره خود نظر مثبتی دارند. این کاملا معقول به نظر میآید چه اگر شخصی به خودش علاقهمند نباشد، ارزش زیادی هم برای عقاید خود قائل نیست. در نتیجه، اگر عقاید او مورد تردید قرار گیرند، ممکن است چندان هم بیمیل نباشد که تسلیم شود. به خاطر بیاورید که مردم میخواهند افکار و اعمالشان درست باشد.
¤الیوت ارونسون، از کتاب روانشناسی اجتماعی، ترجمه حسین شُکرکُن¤ | 48 | 0 | Loading... |
04 برای آنکه بتوانیم به دیگران عشق بورزیم ابتدا باید این موضعگیری را کنار بگذاریم که: راه درست، راه من است. باید بتوانیم منطق حاکم بر ذهن مخاطب خود را درک کنیم، در قالب او جای بگیریم و احساسات او را تجربه کنیم. عشق واقعی از زمانی آغاز میشود که انسان به دور از نیاز و توقعات خود، متفاوت بودن دیگران را بفهمد و به آن احترام بگذارد و عشق پایدار، چنین عشقی است، حتی اگر ویژگیهای مخاطب همیشه مطابق میل و یا در جهت رفع نیازهای ما نباشد.
¤اریک فروم
از کتاب هنر عشق ورزیدن¤
@ravanmarameshh | 48 | 0 | Loading... |
05 برای آنکه بتوانیم به دیگران عشق بورزیم ابتدا باید این موضعگیری را کنار بگذاریم که: راه درست، راه من است. باید بتوانیم منطق حاکم بر ذهن مخاطب خود را درک کنیم، در قالب او جای بگیریم و احساسات او را تجربه کنیم. عشق واقعی از زمانی آغاز میشود که انسان به دور از نیاز و توقعات خود، متفاوت بودن دیگران را بفهمد و به آن احترام بگذارد و عشق پایدار، چنین عشقی است، حتی اگر ویژگیهای مخاطب همیشه مطابق میل و یا در جهت رفع نیازهای ما نباشد.
¤اریک فروم
از کتاب هنر عشق ورزیدن¤
https://t.me/ravanmarameshh | 1 | 0 | Loading... |
06 عدهای معتقدند رضایتمندی وقتی به دست میآید که هیچ نوع احساس دردناکی وجود نداشته باشد. کاش اینطور بود، رضایتمندی به معنای ناپدید شدن احساسات ناخوشایند نیست، بلکه به این معناست که باید نوع رابطهمان را با آنها تغییر دهیم و برای واکنش به آنها روش جدیدی بیابیم که هنگام برانگیخته شدن احساسات بد و دردناک از زندگی در لحظه حال و هدفمند بازنمانیم.
¤راس هریس، از کتاب سیلی واقعیت، ترجمه علی صاحبی و مهدی اسکندری¤ | 56 | 0 | Loading... |
07 اگر جزء سوم عشق یعنی احترام وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت به آسانی به سلطهجویی و میل به تملک دیگری سقوط میکند. منظور از احترام، ترس و وحشت نیست، بلکه توانایی درک طرف، آنچنان که وی هست، و آگاهی از فردیت بیهمتای اوست.
احترام یعنی علاقه به این مطلب که دیگری، آنطور که هست، باید رشد کند و شکوفا شود. بدین ترتیب، در آنجا که احترام هست، استثمار وجود ندارد. من میخواهم معشوقم برای خودش و در راه خودش پرورش بیابد و شکوفا شود، نه برای پاسداری من.
اگر من شخص دیگری را دوست دارم، با او آنچنان که هست، نه مانند چیزی برای استفاده خودم یا آنچه احتیاجات من طلب میکند احساس وحدت میکنم.
واضح است که احترام آنگاه میسر است که من به استقلال رسیده باشم یعنی آنگاه که بتوانم روی پای خود بایستم و بیمدد عصا راه بروم، آنگاه که مجبور نباشم دیگران را تحت تسلط خود در بیاورم یا استثمارشان کنم.
احترام تنها بر پایه آزادی بنا میشود: به مصداق یک سرود فرانسوی، «عشق فرزند آزادی است» نه از آن سلطهجویی.
¤اریک فروم، از کتاب هنر عشق ورزیدن، ترجمه پوری سلطانی¤ | 85 | 0 | Loading... |
08 هر آدمی میداند مطالبی با خود دارد که به هیچ وجه میل ندارد آنها را نزد شخصی دیگری فاش کند و یا آنکه احساس میکند این مسائل اصولا گفتنی نیستند، اینها صمیمیترین افکار شخص به شمار میآیند. گذشته از اینها افکار، همان آدم پارهای اوقات احساس میکند چیزهای دیگری هم در ذهن دارد که میل ندارد حتی نزد خود نیز آنها را مرور کند. بدین معنی که میکوشد آنها را حتی از خودش هم پنهان کند و هرگاه اینگونه افکار به ذهنش میرسند بیدرنگ رشته آنها را قطع کرده و از خود میراند.
¤زیگموند فروید، از کتاب مفهوم ساده روانکاوی، ترجمه فرید جواهرکلام¤ | 72 | 0 | Loading... |
09 همانطور که بدن انسان از نظر فیزیکی نمیتواند
در یک فضای بدون اکسیژن زنده بماند
روان انسان نیز نمیتواند در محیطی زنده بماند که هیچ پاسخ همدلانه ای را دریافت نمیکند | 85 | 2 | Loading... |
10 اولین گام در استفاده از وقت و زمان این است که بیاموزیم چگونه در واقعیت زمان حال زندگی کنیم. از دیدگاه روانشناختی لحظه و زمان حال تمام آن چیزی است که در اختیار داریم. گذشته و آینده از آن جهت که بخشی از زمان حال هستند معنیدار میباشند.
رویدادهای گذشته از دو جهت، در زمان حال، برای ما مهم و معنیدار میباشند: یکی اینکه ما در زمان حال به آنها میاندیشیم و دیگر اینکه باعث شدهاند تا ما، به عنوان موجودی زنده، در زمان حال چنان باشیم که هستیم و با گذشته فرق داشته باشیم.
واقعیت گذشته در این است که انسان میتواند در زمان حال آن را به یاد بیاورد. گذشته در زمانی حال بوده است و آینده نیز در زمانی حال خواهد شد. به سر بردن در موقعیت گذشته يا آینده جدا کردن خود از واقعیت است و حالت مصنوعی دارد.
واقعیت این است که در هر لحظه و در هر زمان در موقعیت اکنون نفس میکشیم و به سر میبریم. گذشته تا حدی که «اکنون» را تبیین میکند، موجودیت دارد و آینده تا جایی که بتواند «اکنون» را هدفدار و معنیدار بسازد.
¤رولو می، از کتاب انسان در جستجوی خویشتن، ترجمه مهدی ثریا¤ | 94 | 2 | Loading... |
11 این که احساستان درباره کیستی خودتان چگونه است عزتنفس شماست. در راس این عزتنفس هویت اجتماعی قرار دارد - شما به گونهای که خود را به دیگران عرضه میکنید، هویت اجتماعی دارید. گاهی هویت اجتماعی افراد با خودپنداره آنها هماهنگ نیست و خودهایی که به دیگران عرضه میکنند همان خودهایی که از خویش میشناسند نیست موضوعی که موجب میشود تا افراد در روابط خود با دیگران احساس کاذب یا دروغینی از خود داشته باشند.
[…] این که ما که هستیم، یعنی خودپنداره ما، رابطه ما با رویدادهای جهان خارج و شیوه ارزیابی آنها را معین میسازد. وقتی افراد به درون خود مینگرند و به ارزیابی خودپندارهشان میپردازند ممکن است همواره آنچه را که میبینند دوست نداشته باشند و برایش ارزش قائل نباشند. دوست داشتن و ارزش قائل شدن عزتنفس است.
¤رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران¤ | 94 | 0 | Loading... |
Photo unavailableShow in Telegram
این ذهن ما نیست که می اندیشد
ذهنی ست در درون انسانی که
خود بخشی از محیط اطرافش است
خودپسندی و عشق به خود نه تنها به یک مفهوم نیستند، بلکه نقطه مقابل هم میباشند. خودپسند خود را کم دوست دارد نه زیاد و در حقیقت از خود بیزار است. این فقدان علاقه و توجه به خود، که فقط یکی از نشانههای عدم باروری است، شخص خودپسند را تهی و بیاثر میسازد.
وی لزوما ناشاد بوده و با نگرانی به زندگی میآویزد و خود راه رسیدن به خوشنودیها را به خود میبندد. او به ظاهر زیاده از حد مراقب خویش است ولی عملا بیهوده کوشش دارد تا شکست خود را در راه مراقبت از «خود» حقیقی خویش بپوشاند.
فروید عقیده دارد که آدم خودپسند عاشق خویش است، گویی که عشق خود را از دیگران پس گرفته و به شخص خود معطوف داشته است. گرچه شخص خودپسند توانایی عشقورزی به دیگران را ندارد، ولی توانایی عشق به خود را نیز فاقد است.
¤اریک فروم، از کتاب انسان برای خویشتن، ترجمه اکبر تبریزی¤
شخصیت فرد چه تاثیری بر قابلیت متقاعد شدن او دارد؟ یک متغیر شخصیتی که وابستگی کاملی با قابلیت متقاعد شدن شخص دارد عزتنفس است. افرادی که خود را دستکم میگیرند، آسانتر تحت تاثیر پیامی متقاعدساز قرار میگیرند تا افرادی که درباره خود نظر مثبتی دارند. این کاملا معقول به نظر میآید چه اگر شخصی به خودش علاقهمند نباشد، ارزش زیادی هم برای عقاید خود قائل نیست. در نتیجه، اگر عقاید او مورد تردید قرار گیرند، ممکن است چندان هم بیمیل نباشد که تسلیم شود. به خاطر بیاورید که مردم میخواهند افکار و اعمالشان درست باشد.
¤الیوت ارونسون، از کتاب روانشناسی اجتماعی، ترجمه حسین شُکرکُن¤
برای آنکه بتوانیم به دیگران عشق بورزیم ابتدا باید این موضعگیری را کنار بگذاریم که: راه درست، راه من است. باید بتوانیم منطق حاکم بر ذهن مخاطب خود را درک کنیم، در قالب او جای بگیریم و احساسات او را تجربه کنیم. عشق واقعی از زمانی آغاز میشود که انسان به دور از نیاز و توقعات خود، متفاوت بودن دیگران را بفهمد و به آن احترام بگذارد و عشق پایدار، چنین عشقی است، حتی اگر ویژگیهای مخاطب همیشه مطابق میل و یا در جهت رفع نیازهای ما نباشد.
¤اریک فروم
از کتاب هنر عشق ورزیدن¤
@ravanmarameshh
موسسه روانشناسی آرامش
موسسه روانشناسی آرامش برگزاری کارگاه های آموزشی ☎️تلفن تماس ٠۲۱-۵۶۷۲۷۱۳۸ ٠۲۱-۵۶۷۹۲۶۶۴ ٠۹۹۱-۴٠۹٠۸۳۱ 🏡پرند میدان استقلال. ورودی f4طبقه سوم واحد ۱۲۷
https://t.me/ravanmarameshh.برای آنکه بتوانیم به دیگران عشق بورزیم ابتدا باید این موضعگیری را کنار بگذاریم که: راه درست، راه من است. باید بتوانیم منطق حاکم بر ذهن مخاطب خود را درک کنیم، در قالب او جای بگیریم و احساسات او را تجربه کنیم. عشق واقعی از زمانی آغاز میشود که انسان به دور از نیاز و توقعات خود، متفاوت بودن دیگران را بفهمد و به آن احترام بگذارد و عشق پایدار، چنین عشقی است، حتی اگر ویژگیهای مخاطب همیشه مطابق میل و یا در جهت رفع نیازهای ما نباشد.
¤اریک فروم
از کتاب هنر عشق ورزیدن¤
https://t.me/ravanmarameshh
موسسه روانشناسی آرامش
موسسه روانشناسی آرامش برگزاری کارگاه های آموزشی ☎️تلفن تماس ٠۲۱-۵۶۷۲۷۱۳۸ ٠۲۱-۵۶۷۹۲۶۶۴ ٠۹۹۱-۴٠۹٠۸۳۱ 🏡پرند میدان استقلال. ورودی f4طبقه سوم واحد ۱۲۷
https://t.me/ravanmarameshh.عدهای معتقدند رضایتمندی وقتی به دست میآید که هیچ نوع احساس دردناکی وجود نداشته باشد. کاش اینطور بود، رضایتمندی به معنای ناپدید شدن احساسات ناخوشایند نیست، بلکه به این معناست که باید نوع رابطهمان را با آنها تغییر دهیم و برای واکنش به آنها روش جدیدی بیابیم که هنگام برانگیخته شدن احساسات بد و دردناک از زندگی در لحظه حال و هدفمند بازنمانیم.
¤راس هریس، از کتاب سیلی واقعیت، ترجمه علی صاحبی و مهدی اسکندری¤
اگر جزء سوم عشق یعنی احترام وجود نداشته باشد، احساس مسئولیت به آسانی به سلطهجویی و میل به تملک دیگری سقوط میکند. منظور از احترام، ترس و وحشت نیست، بلکه توانایی درک طرف، آنچنان که وی هست، و آگاهی از فردیت بیهمتای اوست.
احترام یعنی علاقه به این مطلب که دیگری، آنطور که هست، باید رشد کند و شکوفا شود. بدین ترتیب، در آنجا که احترام هست، استثمار وجود ندارد. من میخواهم معشوقم برای خودش و در راه خودش پرورش بیابد و شکوفا شود، نه برای پاسداری من.
اگر من شخص دیگری را دوست دارم، با او آنچنان که هست، نه مانند چیزی برای استفاده خودم یا آنچه احتیاجات من طلب میکند احساس وحدت میکنم.
واضح است که احترام آنگاه میسر است که من به استقلال رسیده باشم یعنی آنگاه که بتوانم روی پای خود بایستم و بیمدد عصا راه بروم، آنگاه که مجبور نباشم دیگران را تحت تسلط خود در بیاورم یا استثمارشان کنم.
احترام تنها بر پایه آزادی بنا میشود: به مصداق یک سرود فرانسوی، «عشق فرزند آزادی است» نه از آن سلطهجویی.
¤اریک فروم، از کتاب هنر عشق ورزیدن، ترجمه پوری سلطانی¤
هر آدمی میداند مطالبی با خود دارد که به هیچ وجه میل ندارد آنها را نزد شخصی دیگری فاش کند و یا آنکه احساس میکند این مسائل اصولا گفتنی نیستند، اینها صمیمیترین افکار شخص به شمار میآیند. گذشته از اینها افکار، همان آدم پارهای اوقات احساس میکند چیزهای دیگری هم در ذهن دارد که میل ندارد حتی نزد خود نیز آنها را مرور کند. بدین معنی که میکوشد آنها را حتی از خودش هم پنهان کند و هرگاه اینگونه افکار به ذهنش میرسند بیدرنگ رشته آنها را قطع کرده و از خود میراند.
¤زیگموند فروید، از کتاب مفهوم ساده روانکاوی، ترجمه فرید جواهرکلام¤
👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
همانطور که بدن انسان از نظر فیزیکی نمیتواند
در یک فضای بدون اکسیژن زنده بماند
روان انسان نیز نمیتواند در محیطی زنده بماند که هیچ پاسخ همدلانه ای را دریافت نمیکند
اولین گام در استفاده از وقت و زمان این است که بیاموزیم چگونه در واقعیت زمان حال زندگی کنیم. از دیدگاه روانشناختی لحظه و زمان حال تمام آن چیزی است که در اختیار داریم. گذشته و آینده از آن جهت که بخشی از زمان حال هستند معنیدار میباشند.
رویدادهای گذشته از دو جهت، در زمان حال، برای ما مهم و معنیدار میباشند: یکی اینکه ما در زمان حال به آنها میاندیشیم و دیگر اینکه باعث شدهاند تا ما، به عنوان موجودی زنده، در زمان حال چنان باشیم که هستیم و با گذشته فرق داشته باشیم.
واقعیت گذشته در این است که انسان میتواند در زمان حال آن را به یاد بیاورد. گذشته در زمانی حال بوده است و آینده نیز در زمانی حال خواهد شد. به سر بردن در موقعیت گذشته يا آینده جدا کردن خود از واقعیت است و حالت مصنوعی دارد.
واقعیت این است که در هر لحظه و در هر زمان در موقعیت اکنون نفس میکشیم و به سر میبریم. گذشته تا حدی که «اکنون» را تبیین میکند، موجودیت دارد و آینده تا جایی که بتواند «اکنون» را هدفدار و معنیدار بسازد.
¤رولو می، از کتاب انسان در جستجوی خویشتن، ترجمه مهدی ثریا¤
❤ 3