cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

کوچولوی شهوتی

هرروز دو پارت طولانی داریم🔥💦 بجز روزهای جمعه برای تبلیغات: @tblight_dys

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
1 932
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
-7530 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
تبلیغات پذیرفته میشود📥 با کمترین هزینه🙏🫶🩵 جهت هماهنگی برای تبلیغ در کانال و اینستاگرام 🌐📱☑️ به دایرکت پیام بدید✔ ☑️@atenaorrg
2100Loading...
02
امشب روز آخر تخفیف هست قیمت 0️⃣6️⃣بوده شده0️⃣4️⃣ فقط تا صبح🥰😍 با خرید دوتا رمان یک رمان هدیه😘😍 ✈️ ایدی ادمین : ✅ @atenaorrg
2080Loading...
03
#part655 از استرس ناخون هامو میجویدم اگه اتفاقی میفتاد هیچ وقت خودمو نمیبخشیدم _عزیزم چیزی نمیشه عمو زنگ زد گفت که خوبه _اففف سینا من که نمیدونستم آلرژی داره اریا خیلی عصبی بود _چیزی گفت بهت _نه.سینا _جونم
2521Loading...
04
#part654 _تو این خراب شده کسی بیاد بگه اون تو چه خبره کمی بعد پرستاری اومد با اخم گفت _چه خبر آقای محترم کمی صب کنین _چقدر صبر کنم دو ساعته اونجایی نه کسی میاد نه کسی چیزی میگه پرستار بدون توجه بهم رفت بعد چند دقیقه دکتر اومد _حالش خوبه ولی بی هوشه بهش سرم وصل کردم لطفا دیگه به چیزای که حساسیت داره بهش ندین چون بچه اس خدایی نکرده اتفاقی میفته _میتونم ببینمش _بله از دکتر تشکری کردم با اراد رفتیم اتاقی که آرین بود در رو باز کردم دیدم صورتش به زردی میزنه چشماش گود افتاده...
2500Loading...
05
#part653 _اگه چیزیش شه من میدونم تو _من که _الرژی داره با شنیدن صدای دادم مامان و بابا اومدن بابا با دیدن آرین که بیهوش تو بغلم بود ترسیده اومد جلو _چی.... شده _حالش خوب نیس زعفرون خورده حساسیت داره. آراد.... آراد اراد سراسیمه اومد با دیدن حال بد آرین رفت بیرون منم باهاش رفتم. توی راهرو قدم میزدم دو ساعت میشد که اون تو بودن. دیگه داشتم عصبی میشدم رفتم سمت در با مشت کوبیدم و داد زدم
2450Loading...
06
بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
3500Loading...
07
امشب روز آخر تخفیف هست قیمت 0️⃣6️⃣بوده شده0️⃣4️⃣ فقط تا صبح🥰😍 با خرید دوتا رمان یک رمان هدیه😘😍 ✈️ ایدی ادمین : ✅ @atenaorrg
8000Loading...
08
#part648 _اون قرار زن یکی دیکه شه به خودت بیا آریا از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم روندم سمت بام دلم گرفته بود باز یادم اومد. دستمو مشت کردم کوبیدم رو فرمون _حس میکنم به خاطر من مردی لعنتی چرا رفتی نمیتونستم خودمو کنترل کنار نگه داشتم سرمو گذاشتم رو فرمون نفس های پی در پی کشیدم تا اروم شم با حس، دستی رو چشمام خودمو تکون دادم چشمامو باز کردم برگشتم ببینم کی مزاحم شده با دیدن آرین لبخند عمیقی زدم سفت بغلش کردم _خوشگل من بیدار شده _اهوم گرسنمه _پس، اول بریم دسشویی بعد عصرونه بخوریم
6771Loading...
09
#part649 _باشد خنده ی کردم باهم بلند شدیم رفتیم دسشویی بعد اشپزخونه. تا شب با آرین بازی کردم دلم میخاست اون چند ساعت رو فراموش کنه... خسته وارد اتاق شدم در رو بستم به در تکیه دادم سرخوردم اشکام پشت هم بارید حال و روحیه خوبی نداشتم بلند شدم رفتم سمت حموم لباس هامو دراوردم وارد شدم دوش اب سرد رو باز کردم میخاستم به خودم بیام. دستی به سرم کشیدم که تقه ی به در حموم خورد.
7020Loading...
10
#part651 کردن... با عجله لباسی پوشیدم زود رفتم اتاق آرین الین داشت پاشویه میکرد رفتم سمتش دستی به سر آرین کشیدم صورتش قرمز شده بود خم شدم بوسی رو پیشونیش زدم موهاشو نوازش کردم _تب داره. باید بیدارش کنیم _ولی تازه خوابید. _اون که خوب بود. چیزی خورده یا جایی رفته؟ _بستنی خورد
7720Loading...
11
#part647 _بله _چی شد _دینا حامله بود نتونست بچه رو به دنیا بیاره دوتاشونم فوت شدن من به آرین گفتم رفتن پیش خالشون مامان دستشو بلند کرد کوبید رو صورتش حالم خیلی خراب بود دلتنگش بودم خیلی. رفتم سمت اتاقم در رو باز کردم دیدم آرین و الین خوابیدن لبخند تلخی زدم در رو بستم رفتم سمتشون. دستمو دراز کردم تا الین رو لمس کنم یهو دستمو عقب کشیدم از اتاق اومدم بیرون
6571Loading...
12
#part650 _بله _آریا... آرین کمی حالش بقیه ی حرفش رو با باز کردم در حموم قطع کردم. نگاهی به آریا کردم قطرات آب از روی بدن عضله ای برنزه رنگش سر میخوردن محو بدن تیکه ایش شدم _چیزی شده یا حرف آریا به خودش امد خجالت زده لبمو گاز گرفتن نفس عمیقی، کشیدم و گفتم _کمی تب داره _برو دستمال بزار منم لباس بپوشم ببیتم حالش بد باشه ببرم دکتر _باشه سراسیمه رفت پایین دستمال اب اورد شروع کرد به پاشویه
7490Loading...
13
#part652 تو این سرما بستنی خورده بود پوفی کشید همین طور که قدم میزد یادش اومد آرین به زعفرون حساسیت داره _طمعش، چی بود _طعم چی؟ _بستنی _اهان زعفرون با گفتن طمعش با خشم رفتم سمت آرین و بغلش کردم برگشتم سمت الین و غریدم...
8093Loading...
14
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید: @atenaorrg لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
1 7961Loading...
15
#part647 با خوشحالی پشت اتاق عمل بودم تا دخترمو بیارن خیلی هیجان داشتم قرار بود چهار نفرشیم زندگیم عوض میشد راهروی بیمارستان طی میکردم که در باز شد دکتر اومد سراسیمه رفتم سمتشون _آقای حال زن بچم چطوره خوبه _متاسفم آقای جهانی _چی.. میگی دکتر _بنیه زنتون خیلی ضعیف بود نتونست دوام بیاره بت شنیدن حرفاش دنیام رو سرم ریخت همونجا نشستم... _آریا... آریا با صداشون به خودم اومدم برگشتم سمتشون
1 7867Loading...
16
#part645 _الین من دیگه مامان ندارم مامان من گریه اش اجازه نمیداد تا حرف بزنه سفت بغلش کردم بدو رفتم باال فکر نمیکردم مرده باشه چقدر سختی کشیده بود رو تخت نشستم آرین روهم خوابوندم سرشو نوازش کردم _الین _جونم _مامانم خیلی مهربون بود منو و بابام رو خیلی دوست داشت همیشه میخندیدیم بیرون بودیم حتی... حتی قرار بود برام ابجی بیاد با شنیدن حرفش شوکه بهش نگاه کردم پس رابطه داشتن
1 3900Loading...
17
#part646 _پس چی شد _یه روز مامانم جیغ زد منم ترسیدم به بابام زنگ زدم اونم اومد بابا مامانی رفتن... بعد شب تنهایی برگشت خونه پرسیدم چی شد _گفت مامانت با آبجیت رفتن پیش خاله دیگه مامانی نیومد دلم براش سوخت حق بچه ی 5 ساله این نبود که بی مادر بشه. اشک هامو پاک کردم منم کنارش دراز کشیدم دور خودم قدم میزدم میترسیدم آرین مریض شه _چرا مرد لبخند تلخی زدم یاد اون روزا افتادم عاشق دینا نبودم ولی دسش داشتم.....
1 6760Loading...
18
دوستان همستر رو جدی بگیرید اینجور که بوش میاد احتمالا ممکنه از نات کویین هم موفق تر باشه و خود تلگرام پشتشه ، تا اواسط تیر هم برای استخراجش وقت هست ضرر نمیکنید که؟! امتحان کنید شاید پول خوبی دستتون اومد تو این اوضاع تخمی ! آیدی باتش رو میزارم پایین حتما استفاده کنید 💸 ⚡ شروع بازی و جمع آوری سکه🏆
9198Loading...
19
میدونستی همین الان پا گذاشتی به یه گروه خاطره ساز؟ خوش اومدی!🤌🥹 🗣️ ویس کال شبانه • بدون محدودیت 🗣️ 🔮 مخ زنی😈🍑👅 رل زنی💦 آزاد 🔥 https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
2 5620Loading...
20
نات کوین رو از دست دادی؟ حالا دیدی ارزش پیدا کرد اشکال نداره این ایردراپ جدید اومده و کاملا معتبره و ارزش لیست شده شروع کن تا دیر نشده.! مثل نات کوین کلیک میکنی و سکه جمع میکنی به همین سادگی . استارت کنید و سکه جم کنید اینم مثل نات کوین یه پول خوب میتونید باهاش جمع کنید. شروع بازی و جمع آوری سکه🏆
2 3313Loading...
21
#part644 _شماها منو میشناسین دلم به رحم اومد نتونستم اون جوری ولش کنم منم مجبور شدم برم _زنت کجاست؟ نگاهی به عمو کردم دیگه نگاه شون تغییر کرده بود مثل قبل بهم نگاه میکردن _مرد با گریه آرین سراسیمه بلند شدم دیدم روی پله ها نشسته داره گریه میکنه رفتم سمتش تا بغلش کنم منو پس زد رفت برگشتم ببینه داره میره پیش کی با بلند شدن آریا منم بلند شدم رفتم پیششون آرین با دیدنم اومد سمتم بغلش کردم موهاشو نوازش کردم...
2 2875Loading...
22
#part643 با تاسف بهم نگاه کرد منم توجهی بهشون نکردم به حرفام ادامه دادم... _باهم رابطه داشتیم بعد یک هفته زنگ زد و گفت که حامله اس من نمیخاستم از یه جنـ•ـده بچه داشته باشم رفتم خونه ی دختره.خونه نبود انگار انباری بود سرمو انداختم پایین _پسرعموش بهش تجاوز کرده بود اونم به خانواده اش گفته بود ولی باور نکرده بودن داده بودنش به جنـ•ـده خونه که از دستشون فرار کرد بهم گفت میخاد سقط، کنه ولی دلم نیومد. اونم گفت اگه سقط نکنم بابام اینا بفهمم میکشنم ......
2 1641Loading...
23
#part642 _نمیرم بریم پیش مامانی. _آرین به حرفم گوش کن با دادم با بغض از بغلم اومد پایین بدو رفت باال _چیکار بچه داری _بابا _بابا چی از وقتی اومدی چیزی نگفتی _بگم دس ورمیداری از سرم _بگو _با میلاد رفتیم پارتی من بدجور مست کرده بود چیزی حالیم نبود دینا هم مثل من _دینا! مگه دست دختر میلاد نیست _نبود
1 7560Loading...
24
میدونستی همین الان پا گذاشتی به یه گروه خاطره ساز؟ خوش اومدی!🤌🥹 🗣️ ویس کال شبانه • بدون محدودیت 🗣️ 🔮 مخ زنی😈🍑👅 رل زنی💦 آزاد 🔥 https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
2 2941Loading...
25
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید: @atenaorrg لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
2 3891Loading...
26
نات کوین رو از دست دادی؟ حالا دیدی ارزش پیدا کرد اشکال نداره این ایردراپ جدید اومده و کاملا معتبره و ارزش لیست شده شروع کن تا دیر نشده.! مثل نات کوین کلیک میکنی و سکه جمع میکنی به همین سادگی . استارت کنید و سکه جم کنید اینم مثل نات کوین یه پول خوب میتونید باهاش جمع کنید. شروع بازی و جمع آوری سکه🏆
2 4882Loading...
27
#part641 آرین رو از بغل بابام گرفتم تو بغلم فشارش دادم بوسه بارونش کردم _چطوری یدونه ی بابا _خوبم بابا تو خوبی؟ _تو خوب باشی منم خوبم خوش میگزره بهت _خیلی بابا ولی دلم برا مامانی تنگ شده با حرف آرین همشون بهم نگاه کردن منم سرمو انداختم پایین زیر گوش، آرین گفتم بره بالا
2 2524Loading...
28
#part640 دختره شبا گرسنه میخابید میفهمی همشونو با داد میگفت _دختره به من پناه اورد اگه خانواده اش میفهمیدن حامله اس میکشتنش میکردن التماس کرد گریه کرد. بدون حرف دیگه از اتاق رفت بیرون اشکامو پاک کردم از اتاقش اومدم بیرون و رفتم پیش سینا در رو زدم رفتم داخل _سینا کجایی _عریزم تو حمومم بیا رفتم سمت حموم دیدم داره صورتش رو اصلاح میکنه _چیکارت داشت؟ _فردا تولد آرینه ازم کمک خواست پوزخندی زد زیر لب گفت چه پدری. با حرفش کمی اخم کردم...
1 6271Loading...
29
#part639 سرشو بلند کردم.... از این همه نزدیکیش تپش قلبم رفت بالا حس می کردم الانم که صدای قلبمو بشنوه دستشو دراز کرد موهامو پشت گوشم زد بعد بوسی رو پیشونیم زد اشک تو چشمام حلقه زد _اولویت زندگی من تویی و آرین این حرف رو گفت خواست بره که از دستش گرفتم و گفتم _اکه من اولویت زندگیت بودم نمیرفتی _لعنتی مجبور بودم من با یکی خوابیدم بعد حامله شد میدونی قبل من بهش تجاوز کرده بودن پدر و مادرش انداخته بودن بیرون تو یه خراب شده ای زندگی میکرد
1 5980Loading...
30
#part638 سمت بالکن. سیگاری روشن کردم که در باز شد نگاه نکردم ببینم کیه مطمعن بودم الینه. با پیچیدن عطرش نفس عمیقی کشیدم پک محکمی به سیگارم زدم _چیکارم داری؟ _فردا تولده آرینه _عه واقعا چه خوب براش تولد میگیری؟ _آرین خیلی دوست داره میخام تو براش تولد بگیری من نمیتونم کار دارم _من میگیرم ولی تو پدرشی و هیچ وچیزی مهم تر از پسرت نیست. برگشتم یک قدمیش ایستادم. دستمو زیر چونش گذاشتم
1 6830Loading...
31
#part637 در اتاق الین رو باز کردم که دیدم دارن همو میبوسن با دیدن من از هم جدا شدن سینا اخمی بهم کرد _چی میخای؟ _من کاری با تو ندارم اومدم با الین حرف بزنم _چه غلطا _هیچی نمیگم توام داری پررو میشی اگه فش دیگه از دهنت بشنوم من میدونم تو _تو کی هستی منو تهدید میکنی روبه روش ایستادم به چشماش خیره شدم بهش _الین در مورد آرین میخام باهات حرف بزنم تو بالکن منتظرتم با تموم شدن حرفم رفتم بیرون در رو محکم کوبیدم رفتم
1 2500Loading...
32
#part636 _من فقط، از، این ناراحتم که بهم نگفتی تو همون دختر کوچولوی پاک منی. _نیستم سینا نیستم _هستی الینم. حاال میخای باهات قهر نباشم بلند شو یه بوس بده نگاهی بهم کرد نیم خیز شد اشکاشو پاک کرد دست سردشو روی صورتم کشید بعد لباشو گذاشت رو لبام شروع کردیم به بوسه زدن لبای شیرین شو مک زدم زبونمو فرستادم داخل دهنش مک زدم صدای بوسه ی پر از عشقمون اتاق رو پر کرده بود همین جوری همو میبوسیدیم که در بی هوا باز شد...
1 4061Loading...
33
#part636 سمت بالکن. سیگاری روشن کردم که در باز شد نگاه نکردم ببینم کیه مطمعن بودم الینه. با پیچیدن عطرش نفس عمیقی کشیدم پک محکمی به سیگارم زدم _چیکارم داری؟ _فردا تولده آرینه _عه واقعا چه خوب براش تولد میگیری؟ _آرین خیلی دوست داره میخام تو براش تولد بگیری من نمیتونم کار دارم _من میگیرم ولی تو پدرشی و هیچ وچیزی مهم تر از پسرت نیست. برگشتم یک قدمیش ایستادم. دستمو زیر چونش گذاشتم
10Loading...
34
سلام خسته نباشید دوستان🥲🩷 امیدوارم درک کرده باشید امتحان هامون نهایی هست و بشدت سخت هرچند وقت یک بار وقت میکنم براتون پارت بزارم💔🫠
1 2670Loading...
35
برای خرید vip رمانها به ایدی زیر پیام بدید: @atenaorrg لطفا فقط برای خرید پیام بدید🩷💫✅👑🌟✅
2 0240Loading...
36
نات کوین رو از دست دادی؟ حالا دیدی ارزش پیدا کرد اشکال نداره این ایردراپ جدید اومده و کاملا معتبره و ارزش لیست شده شروع کن تا دیر نشده.! مثل نات کوین کلیک میکنی و سکه جمع میکنی به همین سادگی . استارت کنید و سکه جم کنید اینم مثل نات کوین یه پول خوب میتونید باهاش جمع کنید. شروع بازی و جمع آوری سکه🏆
1 8110Loading...
37
#part635 _دست خودم نیس میخام برا من باشه اشتباه کردم خیلی اشتباه کردم ولی پشیمونم اونم خیلی حاضرم به 5 سال قبل برگردم دلم تنشو میخاست اون بدن کوچیکش.... غذا رو روی میز گذاشتم کنار الین رو تخت نشستم مثل جنین تو خودش جمع شده بود زیر چشماش قرمز شده بود _دختره خرابی ام من الان باکره نیسم یعنی خرابم هرزه ام ارع سینا من هرزه ام انگشت اشاره مو روی لبش گذاشتم خم شدم سمتش
1 6343Loading...
38
#part634 ریخت شکست بردیم دکتر گفت باید یه ماه بستری شه بهش دارو دادن . داداش میدونی اگه حال الین خوبه به خاطر سیناس. سینا هر روز تو بیمارستان بود با گریه اش گریه کرد با خنده اش خندید اون کمک کرد الین از اون خراب شده بیاد بیرون هر روز هر ساعت پیشش بود. _راستی یه بارم خودکشی کرد 16 سال داشت خودکشی کرد یه بچه که نمیفهمه عشق چیه به خاطر تو خودکشی کرد اون موقع بود که عمو گفت تا اخر عمرش نمیبخمشتت. _با رفتنت خیلی چیزا رو خراب کردی _هنوزم دارو مصرف میکنه _اره موقعی که حالش خوب نیست _باشه _کاری نکن باز ناراحت شه
1 3991Loading...
39
#part633 با اراد رفتیم باال در رو بستم به اراد اشاره کردم بشینه _از روزی که رفتم بگو تا الان _صبح بلند شدیم همون داشتیم صبحونه میخوردیم که صدای داد و گریه الین اومد همون ترسید بلند شدیم رفتم تو اتاقش که در رو قفل کرده بود فقط، اسم تو رو صدا میزد.... همون نگران بودیم سینا گفت در رو میشکنم میرم ولی کسی نمیاد تو ماهم که چاره ای نداشتیم قبول کردیم سینا وقتی رفت صدای الین قطع ماهم رفتیم پایین نمیدونم چی شد الین اروم شده بود نه با کسی حرف میزد نه میرفت بیرون مدرسه فقط تو اتاقش بود اخرش دیونه شد همه چی رو
1 1971Loading...
40
بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
5300Loading...
تبلیغات پذیرفته میشود📥 با کمترین هزینه🙏🫶🩵 جهت هماهنگی برای تبلیغ در کانال و اینستاگرام 🌐📱☑️ به دایرکت پیام بدید✔ ☑️@atenaorrg
نمایش همه...
امشب روز آخر تخفیف هست قیمت 0️⃣6️⃣بوده شده0️⃣4️⃣ فقط تا صبح🥰😍 با خرید دوتا رمان یک رمان هدیه😘😍 ✈️ ایدی ادمین : ✅ @atenaorrg
نمایش همه...
#part655 از استرس ناخون هامو میجویدم اگه اتفاقی میفتاد هیچ وقت خودمو نمیبخشیدم _عزیزم چیزی نمیشه عمو زنگ زد گفت که خوبه _اففف سینا من که نمیدونستم آلرژی داره اریا خیلی عصبی بود _چیزی گفت بهت _نه.سینا _جونم
نمایش همه...
❤‍🔥 6
#part654 _تو این خراب شده کسی بیاد بگه اون تو چه خبره کمی بعد پرستاری اومد با اخم گفت _چه خبر آقای محترم کمی صب کنین _چقدر صبر کنم دو ساعته اونجایی نه کسی میاد نه کسی چیزی میگه پرستار بدون توجه بهم رفت بعد چند دقیقه دکتر اومد _حالش خوبه ولی بی هوشه بهش سرم وصل کردم لطفا دیگه به چیزای که حساسیت داره بهش ندین چون بچه اس خدایی نکرده اتفاقی میفته _میتونم ببینمش _بله از دکتر تشکری کردم با اراد رفتیم اتاقی که آرین بود در رو باز کردم دیدم صورتش به زردی میزنه چشماش گود افتاده...
نمایش همه...
❤‍🔥 4🍓 1
#part653 _اگه چیزیش شه من میدونم تو _من که _الرژی داره با شنیدن صدای دادم مامان و بابا اومدن بابا با دیدن آرین که بیهوش تو بغلم بود ترسیده اومد جلو _چی.... شده _حالش خوب نیس زعفرون خورده حساسیت داره. آراد.... آراد اراد سراسیمه اومد با دیدن حال بد آرین رفت بیرون منم باهاش رفتم. توی راهرو قدم میزدم دو ساعت میشد که اون تو بودن. دیگه داشتم عصبی میشدم رفتم سمت در با مشت کوبیدم و داد زدم
نمایش همه...
❤‍🔥 2
بیایید گپ حرف بزنیم https://t.me/+dHs54WdrppdiNTNk
نمایش همه...
امشب روز آخر تخفیف هست قیمت 0️⃣6️⃣بوده شده0️⃣4️⃣ فقط تا صبح🥰😍 با خرید دوتا رمان یک رمان هدیه😘😍 ✈️ ایدی ادمین : ✅ @atenaorrg
نمایش همه...
#part648 _اون قرار زن یکی دیکه شه به خودت بیا آریا از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم روندم سمت بام دلم گرفته بود باز یادم اومد. دستمو مشت کردم کوبیدم رو فرمون _حس میکنم به خاطر من مردی لعنتی چرا رفتی نمیتونستم خودمو کنترل کنار نگه داشتم سرمو گذاشتم رو فرمون نفس های پی در پی کشیدم تا اروم شم با حس، دستی رو چشمام خودمو تکون دادم چشمامو باز کردم برگشتم ببینم کی مزاحم شده با دیدن آرین لبخند عمیقی زدم سفت بغلش کردم _خوشگل من بیدار شده _اهوم گرسنمه _پس، اول بریم دسشویی بعد عصرونه بخوریم
نمایش همه...
❤‍🔥 8
#part649 _باشد خنده ی کردم باهم بلند شدیم رفتیم دسشویی بعد اشپزخونه. تا شب با آرین بازی کردم دلم میخاست اون چند ساعت رو فراموش کنه... خسته وارد اتاق شدم در رو بستم به در تکیه دادم سرخوردم اشکام پشت هم بارید حال و روحیه خوبی نداشتم بلند شدم رفتم سمت حموم لباس هامو دراوردم وارد شدم دوش اب سرد رو باز کردم میخاستم به خودم بیام. دستی به سرم کشیدم که تقه ی به در حموم خورد.
نمایش همه...
❤‍🔥 9
#part651 کردن... با عجله لباسی پوشیدم زود رفتم اتاق آرین الین داشت پاشویه میکرد رفتم سمتش دستی به سر آرین کشیدم صورتش قرمز شده بود خم شدم بوسی رو پیشونیش زدم موهاشو نوازش کردم _تب داره. باید بیدارش کنیم _ولی تازه خوابید. _اون که خوب بود. چیزی خورده یا جایی رفته؟ _بستنی خورد
نمایش همه...
❤‍🔥 11