cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🔮از نفــــــــس افــــــــتـــاده..🔮

﷽ 🌗نویسنده: ماه

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
1 548
مشترکین
-424 ساعت
-327 روز
-12730 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Repost from N/a
من سلمام🤤 دانشجوی پرستاریم و عاشق یکی از پزشکای بیمارستانمون شدم. عاشق جذبه‌اش در عین حال توجهات خاصش . عاشق نگاه خاصش و دستهای گرمش که وقتی رو تنم می‌چرخید منو از خود بی‌خود میکرد . دنیای من در اون خلاصه شده و تمام زندگیم شده بود اینقدر دوسش داشتم که جسم و روحم در اختیارش گذاشتم غافل از اینکه اون نامزد دختر عموش هست 🥺 مادر و نامزدش به محل کارم اومدن و آبروم بردن و منو هرزه و‌خونه خراب کن خوندن بعد از اون تمام باورهام فرو ریخت . فرار کردم. ازش دور شدم. از کسی که غرور و باورام رو شکسته بود. دور شدم اما غافل از بازی سرنوشت بودم که دوباره ما رو روبروی هم قرار داد اما این بار این منم که با آبروشون بازی میکنم . بازی تازه شروع شده... https://t.me/+mK8YEu_Ixr42NzA0 https://t.me/+mK8YEu_Ixr42NzA0 7پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
امید پزشک موفق و جذاب و محترمی که در یک خانواده سنتی و سخت گیر و پر تعصب بزرگ شده📿 از بچگی اسمش روی دختر عموی خود شیفته و بدجنسش مهر خورده🚬 ولی یه روز خیلی اتفاقی برای کارش وارد یه روستا میشه و اونجا با یه دختر زیبا و شیرین به اسم سلما اشنا میشه🥹😍 و به مرور با رفتارها و شیرین زبونیای اون دختر بهش دل میبازه و عاشقش میشه.🫠 سلما دختری که تنها کنار مادر بزرگش زندگی میکنه مادر بزرگی که گذشته رو از همه پنهان کرده 🥲 امید و سلما در مسیر عاشقی با کلی دردسر روبرو میشن و خبر ندارن که هر دو گذشته پر رمز و رازی دارن که یک جورایی بهم گره خورده.💔 گذشته ای که برای هیچ کس خوشایند نیست‌‌🔞🔥 https://t.me/+mK8YEu_Ixr42NzA0 https://t.me/+mK8YEu_Ixr42NzA0 صب بپاک
نمایش همه...
Repost from N/a
من ماهی ام ! ... پزشک و مستقلی که زندگی آرومی داشت. ولی بعد از اینکه اسیر آون مرد خشن و ترسناک شدم. تو اتاق بازجویی باید با بازجوی اونجا معامله می‌کردم تا نجات پیدا کنم‌. اون مرد فراریم داد و به عقدش در اومدم. و تنها مشکل اونجا بود که محمد بعد از عقد زیر همه چیز زد.💔 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 روایت دختری از جنس ماهه که در زمان جنگ اسیر میشه و در اتاق بازجویی با بازجوی عراقی روبرو میشه که اونو قبلا در بین مجروحان جنگ در بیمارستان دیده. حالا ماهی مونده و ادعای عاشقی محمد و پیشنهاد محمد برای آزادیش. آیا این آزادی ارزش دارد یا مردن در اسارت؟🔞🔥 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 7پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
من محمدم! ....به بازجوی عراقی مرموز و مغرور! کسی که در همه ماموریتهاش پیروزی تو‌ مشتش  بوده، مردی که از همه زن‌ها متنفره حتی از مادر خودش اماااا.... وقتی برای جاسوسی از یه بیمارستان وارد ایران شدم با خانم دکتری روبرو شدم که بهترین راه ورود برای اجرای نقشه من بود. دختری که مثل اسمش ماه بود.  مشکل اصلی از روزی شروع شد که ماهی اسیر شد و در اتاق بازجویی مجبور بودم از اعتراف بگیرم.🔞🔥 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 https://t.me/+2WqBw9LUSjI2OGE8 صب بپاک
نمایش همه...
Repost from N/a
من محمدم! ....به بازجوی عراقی مرموز و مغرور! کسی که در همه ماموریتهاش پیروزی تو‌ مشتش  بوده، مردی که از همه زن‌ها متنفره حتی از مادر خودش اماااا.... وقتی برای جاسوسی از یه بیمارستان وارد ایران شدم با خانم دکتری روبرو شدم که بهترین راه ورود برای اجرای نقشه من بود. دختری که مثل اسمش ماه بود.  مشکل اصلی از روزی شروع شد که ماهی اسیر شد و در اتاق بازجویی مجبور بودم از اعتراف بگیرم.🔞🔥 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 صب بپاک
نمایش همه...
Repost from N/a
زن حامله رو بدون آب و غذا زندونی کرده، دختره طاقت نمیاره و میخواد...🫠‼️ https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 - تورو خدا یکم آب بهم بده! - هنوز دوساعت از تنبیهت مونده! - نامرد این بچه‌ی تو شکمم بچه ی توام هست چرا انقدر بی رحمی؟ - هرزگی تو از وضع ننه بابات معلوم بود. نباید اون توله‌ی حرومیتو به ریش من می‌بستی! روشو اونور کرد و مشغول پک زدن به سیگار گردن قیمتش بود، با تموم بی جونی بلند شدم و سمت پنجره‌ی تراس رفتم سریع بازش کردم که برگشت طرفم و غرید - چیکار میکنی؟ بیا اینور دلوین! برگشتم سمتش، اومد جلوتر که داد زدم - نیا...نیا نزدیک به جون بچم خودمو میندازم پایین ترسیده قدمی به عقب برداشت - بیا اینور حرف میزنیم بیشتر عقب رفتم و لب زدم - بدنیا نمیارم بچه‌ای رو که باباش انقدر عوضیه! لحظه‌ای بعد صدای برخورد جسم بی جون دخترک به کف زمین اومد و فریاد مرد درحالیکه خیلی دیر شده بود.💔 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 8پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
من دلوینم بچگی نکردم، آزار و اذیت دیدم از نزدیک‌ترین کسم لز عموی خودم... من شکنجه شدم، تحقیر شدم، مقصر شناخته شدم و زیر کتکا جون دادم! آخر سر هم فروخته شدم، به یه مافیای ناشناس به خاطر چی؟ به خاطر یه شب سرخوشیِ پدر قمار بازم جوونیم همون شب تباه شد، نابود شدم اما من فقط و به این فکر میکردم که کمی قبل تر از من تن مادرم حراج زده شد اونم به خاطر بی غیرتی پدرم! نمی دونستم سرنوشت اینبار برام چه خوابی دیده و کسی که منو از بابام خریده درواقع...🔞🔥 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 3پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
من کوروشم، صاحب بزرگترین هولدینگای تجاری تهران! کافیه تو شرکت یه اخم کنم تا همه ی کارمندام از ترس خودشونو خیس کنن برای همین هیچکس حق هیچ اشتباهی نداره و تو دنیای من بخششی وجود نداره! دل دادم به دختر کوچولوی چشم رنگی‌ای که تازگیا توی شرکتم استخدام شده بود، بهم محل نمیداد و از جمع فاصله میگرفت، نمیدونستم مشکلش چیه، نمیدونستم چی آزارش میده اما اونم نمیدونست آزاری که قراره از طرف من ببینه خیلی بدتره! تاوان منو نخواستن به این سادگیا نیست، دلوین هر جوری شده مال من میشه حتی مونده اینکه بدزدمش و برای نگه داشتنش یه شب...!🔥🔞 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 https://t.me/+iCZ_NxYk5_1lZjA8 صب بپاک
نمایش همه...
Repost from N/a
آتش یک چهره‌ی موفق و سرشناس ایرانیست! مردی عیاش که آوازه‌ی دختر باز بودنش همه جا پیچیده است. 🔞 اما، با ورودِ یک مدلِ اروپایی به شرکتِ این مردِ جوان، با وجودِ دخترهای زیادی که دورش هستند، شیفته‌ی زیبایی‌های ماریا شده و برای بدست آوردنِ دلِ دخترکِ مغرور و لجبازِ قصه دست به هرکاری می‌زند!!! 🔥😈 https://t.me/+gw1ivltvRVUwOGY0 ماریا مدلی زیبا و اغواگر که اومده ایران تا از مدیرِ عیاش شرکتِ نور برای برگشتن به حرفه‌اش استفاده کنه. مردی خشن و جذاب که اصلا درکی از عشق و عاشقی نداره. با وجودِ همه‌ی دختر‌های دورش، ولی دل به ماریا دختر قصه میبنده🤤 اما ماریا با وجودِ یک پیوند و عشقی عمیق به معشوقش رفتن رو انتخاب میکنه!!! 💔 حالا که بعد سال‌ها برگشته باید تاوانِ رفتنش رو پس بده! یعنی واکنشِ این مردِ مغرور و عاشق چیه؟!🔥🔞 https://t.me/+gw1ivltvRVUwOGY0 صب پاک
نمایش همه...