cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🔮از نفــــــــس افــــــــتـــاده..🔮

﷽ 🌗نویسنده: ماه

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
1 422
مشترکین
-524 ساعت
-407 روز
-14130 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
پسره یه خوناشام قوی و خشنِ، عاشق یه دخترِ انسان که سرتق و لجبازه میشه. ولی دختره حسابی حرصشو در میاره حالا پسره برای اینکه به دستش بیاره و از خجالتش در بیاد یه شب می‌دزدتش و...😎🔞🔥 https://t.me/+VSUleIl8wfU5NWVk https://t.me/+VSUleIl8wfU5NWVk صب بپاک
440Loading...
02
من اردوان پاشانسب‌.... دل بستم به بیوه برادرم برای ازدواج باهاش و داشتنش قید خانواده‌ام زدم و همین باعث شد اونا منو از ارث و پول و ماشینی که زیر پام بود رو ازم بگیرن...🔥 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 صب بپاک
780Loading...
03
بعد مرگ شوهرم، به اجبار باید با مردی که همسن پدرم بود ازدواج میکردم. برای نجات و رهایی از اون مهلکه به اتاق برادر شوهر سابقم پناه بردم. اتاق اردوان پاشانسب، مردی که با اون ریشه‌های خشک شده اعتماد و عشق دوباره توی قلبم شکوفا کرد....🥹😍 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 9 پاک
430Loading...
04
من اردوانم... پسری که به دیوونه و کله شقی معروفه...! بعد دو سال فرار، به ایران و خونه‌ام برگشتم. و برگشتم برابر شد با روبرویی با بیوه‌‌ی برادرم! همون عشق ممنوعه‌ای که برای فراموش کردنش از اینجا رفتم! همه چیز از جایی شروع شد که آهار، دلبر چشم سبزم، برای نجات از ازدواج اجباری با مردی که خانواده ام براش صلاح دیده بودن به اتاق من پناه آورد!🔞🔥 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 صب بپاک
560Loading...
05
پسر نقاشی که مجبور به جاسوسی یکی از مافیاهای بزرگ ایتالیا میشه.🤤🔥 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 سینی رو سمت افراد دور میز بردم با خم شدنم کسی پشتم توی سرم کوبید و با یه حرکت روی میز خمم کرد _بوی جاسوس میاد ،جاسوسی که وزرات خونه فرستاده بود و پیدا کردیم. مردان دور میز کارت‌های جوکرشونو روی میز پرتاب کردند و با عصبانیت خیره ام شدند اسلحه ای سمتم نشانه گیری شد با صدای آن دختر نگاهم و بالا بردم و به چشمای سبزش نگاه کردم _اون پسر مال من ولش کنید🔞🔥 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 صب بپاک
550Loading...
06
من انام‌ با بدنیا اومدنم خانوادم بخاطر اینکه پسر نشدم ناامید شدن اما به مرور به عنوان نخبه خانواده جایگزین پدر بزرگم شدم و یکی از نه قدرت بزرگ دنیا با سفرم به ایران و دیدن اون پسر متاهل عاشقش شدم اما مشکل اینجا بود  اون نامزد لعنتیش دختر یکی از سیاستمداران ایران بود اون پسر شکار و هدف من باید مال من بشه حتی اگر دنیا بهم بریزه❌ من نابود میکنم هر کسی که بخواد جلوی عشق منو بگیره. رمانی با سبکی متفاوت ♥️ ژانر : #عاشقانه #مافیایی #سیاسی https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 تیر روی نامزد آنیل نشانه گرفته شد بود و منتظر یک دستور... آنا به عکس آنیل نگاه کرد پوکی به سیگارش زد و دستور داد.... _بکشش https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 9پاک
530Loading...
07
من انیلم یک نقاش بزرگ در ایران با ورودم به خونه یکی از سیاستمداری ایرانی از دخترشون خوشم اومد و نامزد کردیم ولی همه چیز از جایی شروع شد که از ورود اون دختر به ایران اون دختر ملقب به برینکل که یکی از بزرگترین مافیای ایتالیایی بود با دیدنم تو مزایده نقاشیم عاشقم شد اما مشکل اینجا بود که من نامزد داشتم ولی اون دختر منو مال خودش میدونست....🔥🔞 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 صب بپاک
650Loading...
08
بهم گفتن که معشوقه‌ی پنهانی مادرم توی انبار زندانیه... برای رسیدن به مادرم فراریش دادم... اما نمی‌دونستم اون رهبر گروهیه که توی کشتارهای دسته‌جمعی دخیله. اون یه مافیای خطرناک بود که خودش رو جای برادر دوقلوش زده بود و همه‌ی ما رو فریب داد... این‌بار اون بود که منو گروگان گرفت.. بهم دروغ گفت، منو نامزد قلابیش معرفی کرد. لعنت بهش! اون لحن جذاب و کوفتیش... اون‌قدر جادویی بود. که تا به خودم بیام. اسم لعنتیش روی زبونم می‌چرخید...🔞🔥 https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 صب بپاک
830Loading...
09
#‌اثری‌جدیدازمهدیه‌سیف‌الهی‌ #این‌بار‌با‌ژانر‌مافیایی‌و‌بزرگسال https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 -من گروگانت نیستم! و روز بعد، اون، برای لجبازی.. منی که زندانیش بودم رو نامزدش معرفی کرد. حالا دیگه هیچکس جرأت نزدیکی به من رو نداشت؛ من نامزد نوح‌ریوز بودم؛ مافیای دورگه‌ایرانی قدرتمند و ترسناک آمریکا که برای خونخواهی برخواسته بود... اول که به پنت‌هوسش توی اون آسمان‌خراش معروف نفوذ کردم و بعد به قلبش، اما وقتی رازهای ترسناک میون‌مون برملا شد.. فرار کردم... فرار کردم و گیر دشمنش افتادم.. دشمنی که هرشب توی تخت منو به می‌بست و با وسایل ترسناکش جسمم را به تاراج می‌برد... -نوح! من هنوزم به اومدنت امیدوارم! این جمله رو هر روز و هرشب زمزمه می‌کردم و درست لحظه‌ای که فکرش و نمی‌کردم...🔥🔞 https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 ۹پاک
350Loading...
10
من کوروشم...🔥🤤 یک دورگه‌ی ایرانی-آمریکایی که از بچگی برای کشتن و دریدن آموزش دیده.. همه منو به‌عنوان شکنجه‌گر و آلفا می‌شناختن. آلفای گروه ترسناک مافیای گرگ‌های شمالی که در هر کشتار دسته‌جمعی و زنده‌ به گور کردن دخیل بودن. طعمه‌های من، مرگ راحتی نخواهند داشت! این یک تیتر بولد برای همه بود. این‌بار طعمه‌ی من کسی نبود جز دختر بزرگ‌ترین مأمور امنیتی... دختری که اول زیبایی و بعد، شخصیت قدرتمندش منو به سمتش کشوند. آریانا؛ اون دختر عجیب‌و‌غریبی بود. بدون هیچ ترسی مقابلم می‌ایستاد و برای من، منی که رب‌النوع بودم، رجز می‌خوند. اما این دختر نمی‌دونست چه نقشه‌های کثیفی برای نابودیش توی سرم دارم که خیال می‌کرد توی زندگی سیاه من موندگاره و پا به تختم گذاشت تا... https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 صب بپاک
760Loading...
11
عشقش‌رو کشتن ولی درست وقتی برای انتقام میاد با دختری رو به رو میشه که از همه لحاظ شبیه همون دختری که از دستش داده😍🤤🥹 https://t.me/+J7_7MUl5OUM4ZjVk _تو نمردی. زنده‌ای!! ولی خودم، با این دستام خاکت کردم.. نکنه خواب بودم؟ نکنه همش کابوس بود. دخترک از ترس زبانش بند اومده بود. تا به حال تو عمرش همچین آدم عجیب و غریبی ندیده بود. با اون هیکل گنده‌ و حرکات هستریک داشت وحشت میکرد. درکی از چیزی که میگفت نداشت. داست راجع به کدوم دختر حرف میزد؟! مثل بید می‌لرزید و با غریدم کرد رو به روش یشتر از قبل تو خودش جمع شد. _دِ یه چیزی بگو لامصب، چرا خفه خون گرفتی؟ به گریه که افتاد. دیاکو پریشون حال نگاهش کرد. نمی‌تونست پناه خودشو گریون ببینه‌. نمی‌تونست جوجه کوچولوی خودشو اینجوری بترسون! آروم و لا احتیاط بغلش کرد. _نلرز کوچولوی من، تو پناه منی... من مطمئنم خودتی... خودم آرومت میکنم! https://t.me/+J7_7MUl5OUM4ZjVk ۹پاک
420Loading...
12
دیاکو جاوید نوه‌ی ارشد خانواده🔥🤤 مردی خشک و خشن که کسی جرات نزدیک شدن بهش‌ رو نداره. اون تو قالب سنگی خودش اسیر بود. تا اینکه عاشق دختر عموش پناه میشه. اونقدر پناه رو دوست داره که وقتی جنازه خونی دخترک رو کنار برکه پیدا می‌کنه. دیوونه میشه🥲💔 بعد از چند ماه دنبال قاتلش میگرده تا انتقام سختی از اون بگیره. ولی همین که پا به ایران گذاشت با دختری روبه رو میشه که شباهت زیادی به پناهش داشت. با ورود اون دختر به زندگیش کلی راز پنهان شده برملا میشه🔞🔥 https://t.me/+J7_7MUl5OUM4ZjVk https://t.me/+J7_7MUl5OUM4ZjVk
630Loading...
13
ارسلان سرگردی‌ که برای ترفیع‌ درجه به خواهر ریس مافیا نزدیک میشه ولی ....😭♨️ https://t.me/+g5NrJ4YeLPBmNDJk _آرزو قطع نکن به علی قسم پیدات کنم زندت‌ نمیزارم‌. ..... صدای سرخوشش‌ بیشتر آتیشم‌ میزد. _جناب سرگرد ارسلان جوش نزن اینقدر ..سکته میکنی. بی توجه به اینکه کسی صدامو میشنوه فریاد زدم _اگه الان برنگردی زیر سنگم باشی پیدات می کنم ومیکشمت .من دوستت دارم لعنتی . با من این کارو نکن . صدای سردش تنمو بیشتر کرخت میکرد _اونموقع که داشتی با نقشه بهم نزدیک میشدی فکر اینجاشو‌ هم می‌کردی _آرزو من میمیرم بگو کجایی. باهم حرف می‌ زنیم !!! درستش میکنم لعنتی... https://t.me/+g5NrJ4YeLPBmNDJk صب بپاک
610Loading...
14
من آرزوام دختری که فکر می کردم سرگرد محمدی ،پسر سر به زیر محلو عاشق خودم کردم. اما طولی نکشید که اتفاقی متوجه شدم اون بود که برا رسیدن به اهدافش عمدا سر راه من قرارگرفت و منو عاشق خودش کرد. در حقیقت براش یه طعمه بودم ،تا به برادرم برسه و تو شغلش ترفیع درجه بگیره. با کارهایی که با من کرد. ضربه بدی خوردم ولی با خودم یه قرار گذاشتم همه تلاشمو بکنم تا دیوونه وار عاشقم بشه ‌حتی نتونه بدون من نفس بکشه بعدش داغم وبه دلش بزارم وهمین کارو کردم🔥 عاشقانه_پلیسی_هیجانی🤤🔞 https://t.me/+g5NrJ4YeLPBmNDJk https://t.me/+g5NrJ4YeLPBmNDJk ۸پاک
450Loading...
15
من ارسلانم سرگرد سازمان امنیت واطلاعات کشور .با وجودیکه بخاطر شغلم تصمیم نداشتم با کسی وارد رابطه بشم اما ، دختر هم محله ایم دلمو برد و منو عاشق خودش کرد . اینقدر می خواستمش که حاضر بودم جونمم براش بدم . اما تو یه ماموریت فهمیدم برادرش سر کرده یکی از باندای قاچاقه . شک اینکه نکنه با نقشه برادرش با هام وارد رابطه شده دیوونم کرد وباوجود علاقه شدیدی که بهش داشتم از خودم روندمش. وقتی به خودم اومدم که فهمیدم توسط یکی از باندای خلاف دزدیده شده و داره شکنجه میشه. تا مرز دیوونگی رفتم ودنبالش گشتم و بالاخره🔞🔥 https://t.me/+g5NrJ4YeLPBmNDJk https://t.me/+g5NrJ4YeLPBmNDJk صب بپاک
810Loading...
16
نیوشا کاراگاهی که از پرونده های کسل کننده خسته شده‌ پرونده هایی بهش میدن که خشن و فرا طبیعیه! با موجوداتی رو به رو میشه که تو خوابم فکر نمیکرد وجود داشته باشن! وقتی شاهزادع اجنه با   موجود خاص ما درگیر میشه اتفاقاتی میفته که؛ https://t.me/+aNPOav6c-0lkNmY0 https://t.me/+aNPOav6c-0lkNmY0
240Loading...
17
من‌ یاکیهان؛ قدرتمندترین شاهزاده اجنه‌ دل میبندم به یه انسان! انسانی که برای من ممنوعست!🤤🔥 - نیوشا خواهش میکنم دست از این پرونده بردار. این موجود جونتو میگیره. نمیفهمی نمیخوام چیزیت بشه! چشمای اشکیشو به چشمام دوخت. - تو خودت یه جنی. دست از سرم بردار لعنتی! https://t.me/+aNPOav6c-0lkNmY0 https://t.me/+aNPOav6c-0lkNmY0 صب بپاک
510Loading...
18
نیما یه خواننده جذاب و معروفیه که بعد چند سال به شدت از زندگی مرفه و پر زرق و برقش خسته میشه تنفر پیدا کرده از دخترای که اونو فقط بخاطر اسم و شهرتش و پولش میخوان براي همین نقل مکان میکنه به یک روستای دور افتاده که کسی اونو نشناسه. ولی با دیدن اون فرشته کوچولو در گیر یه عشق ممنوعه میشه عاشق یه دختر پاک و ساده روستایی که شوهر داره، اما متاسفانه شوهرش با بهترین دوستش بهش خیانت میکنه... و این میشه شروع کمک های خوانندمون و عاشقیشون🔞🔥 https://t.me/+-BaJxmxekHpkNDY0 https://t.me/+-BaJxmxekHpkNDY0 8بپاک
510Loading...
19
نیما یه خواننده جذاب و معروفیه که بعد چند سال به شدت از زندگی مرفه و پر زرق و برقش خسته میشه تنفر پیدا کرده از دخترای که اونو فقط بخاطر اسم و شهرتش و پولش میخوان براي همین نقل مکان میکنه به یک روستای دور افتاده که کسی اونو نشناسه. ولی با دیدن اون فرشته کوچولو در گیر یه عشق ممنوعه میشه عاشق یه دختر پاک و ساده روستایی که شوهر داره، اما متاسفانه شوهرش با بهترین دوستش بهش خیانت میکنه... و این میشه شروع کمک های خوانندمون و عاشقیشون🔞🔥 https://t.me/+-BaJxmxekHpkNDY0 https://t.me/+-BaJxmxekHpkNDY0 صب بپاک
630Loading...
20
پناه یه دختر ساده و زیبایی که تو یه روستا زندکی میکنه از بچگی بی کسو کار بوده ولی با یه اتفاق گول میخوره و مجبور به ازدواج با یه ادم بی عرضه و عیاش میشه اون خودش کار میکنه و خرج زندگیشو در میاره ولی یه روز با اومدن اون مرد عجیب و غریب که خیلی با جذبه به نظر میرسید زندگیش زیرو رو شد🥹 https://t.me/+-BaJxmxekHpkNDY0 https://t.me/+-BaJxmxekHpkNDY0 8پاک
450Loading...
21
شب عروسی اش به گوشش رساندن که جنازه نامزدش در عمارت بزرگ شایان هاست.  دلبرش در تخت ساشا شایان بر اثر تجاوز جان داده بود. باید تاوان می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت. پس این وسط باید به سراغ مهره اصلی می رفت. دختر شیطون و سرزبون دار شایان ها! دختری که تمام ثروت کلان ساشا به نامش بود و مهره اصلی شطرنج این بازی حساب می شد. ساحل باید تاوان کثافت کاری ساشا را پس می داد ولی این وسط  یک مهره اصلی اشتباه حرکت کرد و آن قلب مرد مغرور و سرد داستان جذاب ما بود... https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 صب بپاک
540Loading...
22
ساحل دختر شیطون و سرزبون دار شایان‌ها....🥹😍 دختری که تمام ثروت کلان شایان‌ها به نامش بود و مهره اصلی شطرنج این بازی‌هاشون حساب می شه ساحل باید تاوان کثافت کاری ساشا برادرش رو پس بده ولی این وسط یک مهره اصلی اشتباه حرکت کرد و آن قلب مرد مغرور و سرد داستان جذاب ما بود...🥹🥲 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 8پاک
500Loading...
23
امیر سپهبد🔥🤤 مردی بداخلاق و مغرور که تا به حال کسی چهره‌اش و از نزدیک ندیده و به مرد #نقاب‌دار معروفه😎 مردی خشک و سرد که از همه دخترا بعد از مرگ نامزدش فاصله میگیره... شب عروسیش به گوشش رسونده بودن که جنازه نامزدش در عمارت بزرگ شایان هاست.  دلبرش در تخت #ساشا شایان بر اثر تجاوز جان داده بود. باید تاوان می گرفت و زخم می زد تا آرام می گرفت. قسم خورده که بعد ازمرگ نامزدش #مهگل دیگه عاشق نشه و به کسی رحم نکنه بعد از اون همه سختی و درد و رنج درست وقتی میخواد انتقام شو بگیره بدجوری دل میبازه به خواهر دشنمش، به خواهر کسی که مسبب تمام مشکلات و دردهایی هست که کشیده....🥲💔 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 https://t.me/+I6Y2-JS65qBhNjY0 صب بپاک
680Loading...
24
خلاصه:💔🥀 جانان دختری کم سن و سال، که به‌خاطر سرو سامان گرفتن زندگی‌اش، داخل کارگاه حاج‌صادقی؛ قالی می‌بافد. اما حاج‌صادقی دلباخته او می‌شود و از او می‌خواهد که صیغه‌اش شود. جانان امتناع می‌کند تا این‌که، یک روز که هر دو داخل کارگاه تنها هستند، حاج‌صادقی وارد کارگاه می‌شود...🔞🔥 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 9پاک
590Loading...
25
کوهیار مستوفی مهندس مکانیک جذاب و هیکلی که همه دخترای محل برای نیم نگاهی از اون بال بال میزنن ، خودش محتاج نیم نگاه دختر خودساخته و شیطونیه که هر روز از جلو مغازه‌اش رد میشه و به کارگاه قالی‌بافی می‌ره . عطش و تب خواستنش مثل خون توی رگهاشه اما غرورش مانع میشه که قدم پیش بذاره . غافل از اینکه حاج صادقی پیر مرد معتمد محل و صاحب قالی بافی برای جانانش نقشه کشیده و طمع تن اونو داره و یک بار از تنهایی او در کارگاه....🔞🫣 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 https://t.me/+SUbOd5mywqM0Nzc0 صب بپاک
790Loading...
26
من، شهابم!... مثل اسمم زاده ی "آتش"🔥 تاجر مغروری که هیچ کدوم از دخترای اغواگر و زیبایی که دورم بودن نتونستن دل سنگ و سردم رو بدست بیارن اماااا... دختر کوچیک و مظلوم حاج تیمور وثوق، تونست! دختری که خونوادش طردش کرده بودن. ۱۱ سال ازم کوچیکتر بود و ساده تر از همه دخترایی بود که توی تختم اومده بودن ولی من... خواستمش! و چه چیزی بود که من بخوامش و بدستش نیارم؟ بچه بود ولی... به عقد خودم در اوردمش تا هیچ مردی حتی جرات نگاه کردن بهش رو نداشته باشه. همه چیز باب میلم بود تا وقتی که مردی رو دیدم که اون و بزرگ کرده بود و می تونست خیلی راحت ازم بگیرش. من ولی ادمیم که حاضرم قاتل بشم اما از چیزی که تصاحبش کردم نگذرم! پس...❤️‍🔥 https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk 8پاک
370Loading...
27
اون دکتر ارمان وثوقه! مردی که هفت سال غیب شد! و بعد هفت سال یک دفعه برگشت. وقتی بعد هفت سال دیدمش باور نکردم که همون پسری باشه که منو توی بغلش عاشقانه بزرگ کرد! حالا یه دنیا فاصله بینمون بود. من به زور زن مرد پولدار و پیری شده بودم که ۱۱ سال ازم بزرگتر بود و فقط دنبال عیاشی بود. فکر می کردم من و فراموش کرده و دیگه براش مهم نیستم اما... وقتی که با دیدن بدن کبود و کتک خورده م رگ گردنش از غیرت پاره شد، افکارم بهم ریخت. جلوی همه من رو پشت خودش کشید و نذاشت دیگه حتی نوک انگشت اون شوهر بی رحم و هوسبازم بهم بخوره اما...خبر حاملگیم مثل بمب منفجر شد!🧨 حاملگی در حالی که همه می دونستن شوهرم عقیمه!...🔥 https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk https://t.me/+rp8Dtz4JZAI5NDJk صب بپاک
770Loading...
28
اون زن فریبکار باعث شد تو اوج موفقیت و خوشی هام، همه زندگیم بهم بریزه و با تهمتش کاری کرد به اجبار عقدش کنم‌. من شدم یه مرد سرد و بی تفاوت که دلش به هیچی خوش نبود. تا اینکه اون عروسک خوشگل چشم رنگی رو دیدم. واسه بازی و سرگرمی بهش نزدیک شدم. ولی اون با دلبریاش کاری کرد که دلم براش بلرزه و بشه تنها دلیل نفس کشیدنم🔥🔞 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 صب بپاک
650Loading...
29
من افسونم... دختر هات و دلبری که با شیطنت‌هام همه رو عاصی میکنم... توی یک شب زندگیم عوض شد و با وکیل جذابی که عموی دوستم بود. عاشقش شدم و پنهون از همه باهاش قرار میذاشتم. تا اینکه تو شب عروسی خواهرم فهمیدم متاهله و دنیا روی سرم خراب شد😭❤️‍🩹🔥 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 8پاک
570Loading...
30
من اروندم... وکیل پایه یک دادگستری و نوه محبوب شهسوارها! توی یک شب زندگیم بهم ریخت و با تهمتی که بهم زده شد مجبور شدم دختر عموی مرموزم رو به عقد خودم دربیارم زنی که هیچوقت نتونستم دوستش داشته باشم. تا اینکه اون دختر چشم سبز سر راهم قرار گرفت و دنیای تیره و تارم رو رو برام رنگی کرد...دختری که متاهل بودنمو ازش پنهون کردم و عاشقش شدم...🔞🔥 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 https://t.me/+BQ2S-hQzu94zZWM0 صب بپاک
1020Loading...
31
سهیل راد تاجری جذاب و خشن هفت سال قبل در مستی قاتلِ دختری کم سنی به اسم اهو میشه❌ کل این هفت سالو با عذاب وجدان میگذرونه ولی بعد از گذشت ۷ سال میفهمه که اون دختر هنوز زنده اس و این دفعه برمیگرده و یجوری عاشقش میشه که برعکس قبل به جای جونش، میخواد قلبشو به دست بیاره...🔞🔥 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 7پاک
450Loading...
32
سهیل راد تاجری جذاب و خشن هفت سال قبل در مستی قاتلِ دختری کم سنی به اسم اهو میشه❌ کل این هفت سالو با عذاب وجدان میگذرونه ولی بعد از گذشت ۷ سال میفهمه که اون دختر هنوز زنده اس و این دفعه برمیگرده و یجوری عاشقش میشه که برعکس قبل به جای جونش، میخواد قلبشو به دست بیاره...🔞🔥 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 https://t.me/+WBr41ELb0ekzYjI0 صب بپاک
800Loading...
33
من پرنام!🤤🔥 دختری که آرزوی مهاجرت داشت و بهشم رسید...کوله بارم رو جمع کردم و قدم گذاشتم توی خاک آلمان...من دختر ساده‌ای بودم که تا حالا تو عمرم با هیچ پسری رفت و آمد نداشتم و فقط فکر و ذکرم درس بود پس به خودم قول دادم بعد از اتمام تحصیلم برگردم ایران اما وقتی سر یه دندون درد، با یک دندونپزشک بد اخلاق و زورگو آشنا شدم همه چی تغییر کرد... اون منو مجبور کرد که بشم معلم خصوصیش تا بهش زبان یاد بدم و هر روز به این بهونه منو می‌کشوند ‌مطبش...مرد خشن و بد خلقی که به هیچ زنی روی خوش نشون نمی‌داد الان نازم رو میکشید و بالاخره...🙈♨️ https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 7پاک
450Loading...
34
کیوان رادمهر! معروف‌ترین دنداپزشک ایرانی که آلمان می‌تونه به خودش ببینه... یه نخبه‌ی خشن و هات🔥 مردی که در قلبش رو به روی تمام زن‌های دور و برش بسته و...دخترا جون میدن برای یه نگاه نفس‌برش... امااااا از قضا این آقا دکتر خشن ما فقط برای یک نفر نرم می‌شه اونم یه دختر ریزه‌میزه‌ با چشم‌های کهرباییه که هر روز اونو به بهونه‌ی معاینه می‌کشونه مطبش... تا اینکه یه روز صدای نازدار پرنا باعث میشه که آقای دکترمون امان از کف بده🔥 https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 https://t.me/+nW4h2TDuIoQ2MjA0 صب بپاک
660Loading...
35
کمربند رو دوباره وسط کمرش زدم که یه دفعه، آخ ریزی زیر لب گفت: - با دست پسر سابقت فرار میکنی و به ریش من میخندیییییی؟ فکر کردی منم مثل اون بابای لاشخورت بی غیرتتتتتمممممممم؟ در اتاق محکم شکسته شد و من تیز چرخیدم سمت در. محمدحسین بود که با قیافه گر گرفته و با بهت داد زد: - بی غیرتتتتتتت حامله بووووووود. نفسم توی سینه حبس شد. تیز چرخیدم سمت دلارم. نگاهم آروم کشیده شد سمت خونی که زیر پای دلارام داشت هر لحظه بیشتر می شد. من قاتل بچم شدم؟ https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 صب بپاک
1220Loading...
36
سرگرد خشنی که به خاطر یه دستور، قاتل بچه یک ماهش می شه🥲💔 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 - من که هیچ وقت طلاقت نمی دم و تا اخر عمر، تو زندانی و من زندانبان... دلارام باید می موند و می فهمید چرا من تبدیل شده بودم به ضحاک زندگیش. با پشت دست کوبندم تو دهنش که آخش هوا رفت و به پشت کمر روی تخت افتاد؛ جیگرم سوخت. آروم روش خیمه زدم: - گرینه نکن دیگه.... کسی که می خواد از خونه شوهرش فرار کنه باید به یه چیزایی فکر کنه!!مثلا به نه ماه دیگه که ونگ‌ ونگ یه بچه زیرگوششه!!!❌️🔞 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 ۸پاک
600Loading...
37
من، سرگرد طاهری‌ام. دختر بزرگترین قاچاقچی خاورمیانه باهام هم خونه شد و با دوتا جفت چشم فیروزه، دلمو برد. مافوقم بهم دستور داد که باید باهاش ازدواج کنم و زجرش بدم. نمی دونستم مافوقم کیه تا درست شب شروع این ماموریت کذایی فهمیدم..... یک سال کسی که می پرستیدمو با هزاران روش زجرکش کردم و حالا من به خاطر اون شرط لعنتی و خودخواهی خودم، قاتل بچم شدم و پدر زنم که بزرگترین قاچاقچی خاورمیانه ست،‌ دلاراممو، بابِ دلمو دزدیه. حالا باید حمید سعادت رو که پدر زنمه رو پیدا کنم و نذارم دلارام رو از کشور خارج کنه... نمی ذارم طلاق زنمو ازم بگیرن؛ حتی اگر شده از این شغل اخراج بشم...🔞🔥 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 https://t.me/+9SaqL4BLO_MxNGY0 صب بپاک
900Loading...
38
خلاصه:🔥 فرهاد ملکان نوه بزرگ پسری، آرش خان ملکان کسی اسم رسم خانودگیشون روی دوش یک دنیا سنگینی می کنه! پسری که برای یه زن پشت پا زده به مال اموال و خانواده اش. حتی دختر عموی عاشقی، که عاشقانه می پرستیدش.. دختری که بعد سال ها هنوزم یادش خنجری میشه روی قلبش.. حالا بعد سه سال خیانت زنی که باعث این همه دوریه اونو نابود می کنه ونابود ترم خواهد شد با فهمیدن قضیه ازدواج زنی که سه ماهم از طلاق خفت بارش نگذشته..... هیچ ارامشی پیدا نخواهد کرد. جز درکنار دختر عمویی که ارامش را سال ها پیش از او گرفته https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk صب بپاک
730Loading...
39
من طنین ملکان عاشق شدم عاشق پسر عموم فرهاد. عاشق اخم و زورگوییش در عین حال توجهی خاص و زیادی که به من داشت، چیزی که بقیه از من دریغ کردن. فکر میکردم با همه فرق داره و با تمام وجودم بهش دل‌بستم؛ درباره اون فقط با دوست صمیمیم سپیده حرف زدم اما وقتی به خودم اومدم که سپیده و فرهاد رو با هم دیدم... دنیا روی سرم خراب شد و اعتمادم به همه از بین رفت. قلبم مرد اما خودم زنده ماندم و تلاش کردم تا موفق و قوی شوم و نیاز به حمایت مردی نداشته باشم و بعد از سه سال جایگاه خوبی در عرصه مد پیدا کردم اما با حضور فرهادی که از همسرش خیانت دیده و با کمری شکسته دوباره به سمت من آمده بود و از من طلب آرامش و بخشش داره. دنیام دگرگون شد و قلب و عقلم هر کدام به دو مسیر مختلف مرا می‌کشیدند تا اینکه....🔞🔥 https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk 8پاک
610Loading...
40
فرهاد ملکان، از خانواده سرشناس لُر ساکن تهران برای زنی از جنس خیانت پشت پا میزنه به خانواده دوست داشتنی خود.. حالا سال ها بعد از خیانت زنی که همه زندگیش به پاش داد. سر افکنده برمیگرده پیش خانواده. حالا چی میشه زندگی دختر عمویی که فرهاد نامردی زیادی در حقش کرده؟ چی میشه عشقی که سال ها طنین قصه به فرهاد داشته 🔞🔥 https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk بخونیم عاشقانه دختر عمو پسر عموی که روزی جانشان به هم بند بود🤤🙊 https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk https://t.me/+vvK6XTRZQzZjNjVk صب بپاک
890Loading...
Repost from N/a
پسره یه خوناشام قوی و خشنِ، عاشق یه دخترِ انسان که سرتق و لجبازه میشه. ولی دختره حسابی حرصشو در میاره حالا پسره برای اینکه به دستش بیاره و از خجالتش در بیاد یه شب می‌دزدتش و...😎🔞🔥 https://t.me/+VSUleIl8wfU5NWVk https://t.me/+VSUleIl8wfU5NWVk صب بپاک
نمایش همه...
Repost from N/a
من اردوان پاشانسب‌.... دل بستم به بیوه برادرم برای ازدواج باهاش و داشتنش قید خانواده‌ام زدم و همین باعث شد اونا منو از ارث و پول و ماشینی که زیر پام بود رو ازم بگیرن...🔥 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 صب بپاک
نمایش همه...
Repost from N/a
بعد مرگ شوهرم، به اجبار باید با مردی که همسن پدرم بود ازدواج میکردم. برای نجات و رهایی از اون مهلکه به اتاق برادر شوهر سابقم پناه بردم. اتاق اردوان پاشانسب، مردی که با اون ریشه‌های خشک شده اعتماد و عشق دوباره توی قلبم شکوفا کرد....🥹😍 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 9 پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
00:02
Video unavailable
من اردوانم... پسری که به دیوونه و کله شقی معروفه...! بعد دو سال فرار، به ایران و خونه‌ام برگشتم. و برگشتم برابر شد با روبرویی با بیوه‌‌ی برادرم! همون عشق ممنوعه‌ای که برای فراموش کردنش از اینجا رفتم! همه چیز از جایی شروع شد که آهار، دلبر چشم سبزم، برای نجات از ازدواج اجباری با مردی که خانواده ام براش صلاح دیده بودن به اتاق من پناه آورد!🔞🔥 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 https://t.me/+66QmIPYQcPgwMTE0 صب بپاک
نمایش همه...
GEjYswQXQAAHf6-.mp42.89 KB
Repost from N/a
پسر نقاشی که مجبور به جاسوسی یکی از مافیاهای بزرگ ایتالیا میشه.🤤🔥 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 سینی رو سمت افراد دور میز بردم با خم شدنم کسی پشتم توی سرم کوبید و با یه حرکت روی میز خمم کرد _بوی جاسوس میاد ،جاسوسی که وزرات خونه فرستاده بود و پیدا کردیم. مردان دور میز کارت‌های جوکرشونو روی میز پرتاب کردند و با عصبانیت خیره ام شدند اسلحه ای سمتم نشانه گیری شد با صدای آن دختر نگاهم و بالا بردم و به چشمای سبزش نگاه کردم _اون پسر مال من ولش کنید🔞🔥 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 صب بپاک
نمایش همه...
Repost from N/a
من انام‌ با بدنیا اومدنم خانوادم بخاطر اینکه پسر نشدم ناامید شدن اما به مرور به عنوان نخبه خانواده جایگزین پدر بزرگم شدم و یکی از نه قدرت بزرگ دنیا با سفرم به ایران و دیدن اون پسر متاهل عاشقش شدم اما مشکل اینجا بود  اون نامزد لعنتیش دختر یکی از سیاستمداران ایران بود اون پسر شکار و هدف من باید مال من بشه حتی اگر دنیا بهم بریزه❌ من نابود میکنم هر کسی که بخواد جلوی عشق منو بگیره. رمانی با سبکی متفاوت ♥️ ژانر : #عاشقانه #مافیایی #سیاسی https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 تیر روی نامزد آنیل نشانه گرفته شد بود و منتظر یک دستور... آنا به عکس آنیل نگاه کرد پوکی به سیگارش زد و دستور داد.... _بکشش https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 9پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
00:08
Video unavailable
من انیلم یک نقاش بزرگ در ایران با ورودم به خونه یکی از سیاستمداری ایرانی از دخترشون خوشم اومد و نامزد کردیم ولی همه چیز از جایی شروع شد که از ورود اون دختر به ایران اون دختر ملقب به برینکل که یکی از بزرگترین مافیای ایتالیایی بود با دیدنم تو مزایده نقاشیم عاشقم شد اما مشکل اینجا بود که من نامزد داشتم ولی اون دختر منو مال خودش میدونست....🔥🔞 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 https://t.me/+g0TLm835eco3Zjg0 صب بپاک
نمایش همه...
1.26 MB
Repost from N/a
بهم گفتن که معشوقه‌ی پنهانی مادرم توی انبار زندانیه... برای رسیدن به مادرم فراریش دادم... اما نمی‌دونستم اون رهبر گروهیه که توی کشتارهای دسته‌جمعی دخیله. اون یه مافیای خطرناک بود که خودش رو جای برادر دوقلوش زده بود و همه‌ی ما رو فریب داد... این‌بار اون بود که منو گروگان گرفت.. بهم دروغ گفت، منو نامزد قلابیش معرفی کرد. لعنت بهش! اون لحن جذاب و کوفتیش... اون‌قدر جادویی بود. که تا به خودم بیام. اسم لعنتیش روی زبونم می‌چرخید...🔞🔥 https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 صب بپاک
نمایش همه...
Repost from N/a
#‌اثری‌جدیدازمهدیه‌سیف‌الهی‌ #این‌بار‌با‌ژانر‌مافیایی‌و‌بزرگسال https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 -من گروگانت نیستم! و روز بعد، اون، برای لجبازی.. منی که زندانیش بودم رو نامزدش معرفی کرد. حالا دیگه هیچکس جرأت نزدیکی به من رو نداشت؛ من نامزد نوح‌ریوز بودم؛ مافیای دورگه‌ایرانی قدرتمند و ترسناک آمریکا که برای خونخواهی برخواسته بود... اول که به پنت‌هوسش توی اون آسمان‌خراش معروف نفوذ کردم و بعد به قلبش، اما وقتی رازهای ترسناک میون‌مون برملا شد.. فرار کردم... فرار کردم و گیر دشمنش افتادم.. دشمنی که هرشب توی تخت منو به می‌بست و با وسایل ترسناکش جسمم را به تاراج می‌برد... -نوح! من هنوزم به اومدنت امیدوارم! این جمله رو هر روز و هرشب زمزمه می‌کردم و درست لحظه‌ای که فکرش و نمی‌کردم...🔥🔞 https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 ۹پاک
نمایش همه...
Repost from N/a
Photo unavailable
من کوروشم...🔥🤤 یک دورگه‌ی ایرانی-آمریکایی که از بچگی برای کشتن و دریدن آموزش دیده.. همه منو به‌عنوان شکنجه‌گر و آلفا می‌شناختن. آلفای گروه ترسناک مافیای گرگ‌های شمالی که در هر کشتار دسته‌جمعی و زنده‌ به گور کردن دخیل بودن. طعمه‌های من، مرگ راحتی نخواهند داشت! این یک تیتر بولد برای همه بود. این‌بار طعمه‌ی من کسی نبود جز دختر بزرگ‌ترین مأمور امنیتی... دختری که اول زیبایی و بعد، شخصیت قدرتمندش منو به سمتش کشوند. آریانا؛ اون دختر عجیب‌و‌غریبی بود. بدون هیچ ترسی مقابلم می‌ایستاد و برای من، منی که رب‌النوع بودم، رجز می‌خوند. اما این دختر نمی‌دونست چه نقشه‌های کثیفی برای نابودیش توی سرم دارم که خیال می‌کرد توی زندگی سیاه من موندگاره و پا به تختم گذاشت تا... https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 https://t.me/+EYd1ovwmn7MxN2I0 صب بپاک
نمایش همه...