cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ سَِـَِڪَِسَِیَِ 💦

♥دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊 📍 #داستان 📍 #لز 📍 #گی 📍 #محارم 📍 #بیغیرتی 📍 #عاشقانه 📍 #خُرد_سال 📍 #وویس_سکسی 📍 #محجبه 📍 #تصویری 📍 #چالش #لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
2 070
مشترکین
-824 ساعت
-127 روز
-4530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

پس از فاجعه... #فانتزی #بیغیرتی #مامان هزار سال از فاجعۀ بزرگ می گذشت و جهان با خاک یکسر شده بود. وقتی که یکی از اُپراتورهای آمریکایی شلیک موشک هسته ای، به اشتباه به سوی خاک خود آمریکا شلیک کرده بود و آمریکا به تلافی به روسیه حمله کرده بود و شدت تشعشعات نه تنها این کشور ها را بلکه کشورهای دیگر را نیز بلعیده بود و در تمام جهان تنها سه میلیون نفر زنده مانده بودند و حال، پس از هزار سال، هرگونه دانش پیشرفته ای مثل یک طاعون در نظر گرفته میشد که یادآور فاجعه بزرگ باشد. این سه میلیون نفر که کمابیش همگی ایرانی بودند، در جایی در کرانه های کوه های البرز زندگی میکردند که از هر دو سوی خشکی جهان فاصله ای زیاد داشت و سیل های مهیب کمتر در آن جاری میشد و از بختی که داشتند تنها افراد نجات یافتۀ جهان بودند که با زاد و ولدی بسیار زیاد، علی رغم مرگ بیشتر فرزندانشان و تولد عجیب ترین فرزندان ناقص، بالاخره پس از هزار سال از فاجعه، توانسته بودند جمعیتی پنجاه میلیون نفری را به وجود بیاورند. در میان این جمعیت جدید از انسان ها، شاخه های مختلفی از انسان های تکامل یافته را میشد دید که در شهر بزرگِ “تهران” که آخرین شهر انسان ها بود زندگی میکردند. بیشترشان قد بلندی داشتند و هیچکس قدی کمتر از دو متر و نیم نداشت. در میانشان اشکال انسان های نخستین کمتر یافت میشد. چهاردست ها که کارهای سخت را انجام میدادند و سازندگان خانه ها بودند، سه چشم ها که با یک چشمِ همیشه بیدار، حتی در خواب هم نگهبانی میکردند، بی انگشت ها که شناگران ماهری بودند و دستانی مثل باله داشتند که انگشتانشان را در کنار هم داشتند، چند کیرها که به ازای هر کیر شش تخم داشتند و همزمان چندین زن را باردار می کردند و کیرهای بلند و کلفتشان مثل مار در کُس چند زن می رفت و آنان را پس از چند بار ارضا شدن پیاپی، باردار میکرد. بی کیر ها و بی خایه ها که عمری طولانی داشتند و بر بالای درختان زندگی میکردند و دانشمندانی بودند عاری از هر نیازی به سکس. در میان زن ها هم سه کُس و چهارکُس هایی بودند که همزمان از چند مرد چند بچه بار می گرفتند. قانون این بود که کیر و کُس ها همگی عمومی بودند و کمتر مهمونی ای بود که توش کسی بیکار بشینه. بویژه اکبر آقا که میخواست همه ببینن چه زنی داره، معمولا خودش لباس زنشو بیرون بیاورد تا پنج کُس صورتی زنش، کیرهای مهمونا رو دراز کنه و اگر کسی تا آخرین قطره آبشو تو کُس فاطمه زن اکبر آقا نمی ریخت حرمت شکنی کرده بود و باید دفعه بعد سه شبانه روز رو فاطمه تلمبه میزد که اکبر آقا ببخشدش وگرنه جنگی میشد که بیا و ببین و کار به قمه کشی میکشید. یه بار که اصغرآقا داداش اکبرآقا قرص ضد اسهال خورده بود و کیرش بلند نمی شد و قبول نکرد زن داداششو بکنه، اکبر آقا همه اهل اون محل رو ریخته بود بیرون که:" ایهاالناس، این بیشرف رو ببینین که نون و نمک منو خورده و هنوز رنگ کُس زنمو ندیده، من این ننگ رو کجا ببرم. به کی بگم که داداشم، نزدیک ترین آدمم حتی نکرد یه بار کوس زنمو به سر کیرش آشنا کنه". همین لحظه بود که بعد از دلداری دادن به اکبر آقا، چند تا از پسرای محل که یکیشون از نژاد خرکیرانِ‌چندکیردار بود، دامنشو داده بود بالا و شش مار سفیدِ سیخ رو نشون داده بود که:" غصه نخور اکبرآقا من در خدمتم، این بدبخت شاید مریضه وگرنه مگه میشه آدم زن داداششو نکنه؟. اصلا روایت داریم از خایة‌العنبیا که وارد بهشت نمیشه مردی که زن های قوم و خویشش رو نگاد!." در این لحظه ممدآقا پدر این پسر، پریده بود وسط که:" پسره بی غیرت، تو این همه کیر داشتی و یه بار مادرتو نگاییدی؟. حالا اومدی آبتو خرج کُس زن اکبر میکنی؟. تف تو اون آب و نونی که به خوردت دادم. شب میای تا صبح رو مامانت تلمبه میزنیا. زن بیچاره چقدر برای تو زحمت بکشه آخه؟!. خجالت نمیکشی تا حالا یه بار کوسش نذاشتی؟!. هنوز یه بچه از تو نداره!. تا کِی باید کیر های یکنواخت و تکراری بره تو کوس هاش؟!". علی که این حرف رو از پدرش شنید سُرخ شد و گفت:" رو چِشَم بابا، تا سال تموم نشده پنج تا بچه از کوس های مامان میکشیم بیرون بهت قول میدم#34;. در تمام این مدت، سمیر برادر علی که ضایع شدن برادرش جلو جمع رو دیده بود میخندید چون بالای صد بار با تَک کیری که داشت، کوس مادرش رو آبیاری کرده بود و خیلی از نژاد تَک کیر های خَرکیر از تخم خودش بودن و مادرش معصومه همیشه به اینکه پسرش از این کُسش درمیاره و میکُنه تو اون کُسش برای زن های دیگه تعریف میکرد. حتی تو مدرسه خیلی از پسرها باهاش رفیق شده بودن که یه شب ببرنش خونه خودشون که سمیر مامان اونا رو هم بگاد و برای این خدمات، سمیر نشان افتخار شهروند برتر رو از ملکه گرفته بود. شب همون اتفاق هم شاهزاده هاشم،پسر ملکه، سمیر رو با تهدید و ارعاب فرستاده بود سراغ مادرش که دست کم سه بار کُس ملکه رو سیراب کنه از آب
نمایش همه...
هست که از این ماجراها میگذره شاید این داستان برای دوستان جذاب نباشه و دو سه تا نکته داشت که شاید بد نباشه بگم بهتون اولیش اینکه شهوت بالا بزنه نگاه نمیکنه تو چه سمت و رده‌ایی هست و به عواقبش فکر نمیکنی دوم اینکه برات مهم نیست تو چه موقعیتی داری سکس میکنی تو ماشین هست یا تو چادر یا کنار جاده (دو سه بار هم لب جاده چالوس سکس داشتیم) سوم اینکه نگاه نمیکنی که طرف مقابلت ازت بالاست یا پایین هست راستش من تجربیات خودم رو گفتم و امیدوارم که دوستان به خوبی به عواقب ماجراها فکر کنن نوشته: مانی cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘ 🍓 @DASTAN_SSX18 ●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
نمایش همه...
آرتمیس معاون شهردار #کارمند #زن_شوهردار #زن_چادری سلام دوستان میخواستم یه خاطره که واسه دوسال پیش هست رو براتون تعریف کنم من اسم مانی هست(اسم واقعی نیست) مهندسی مکانیک خوندم ولی کار آزاد دارم که دوسال پیش با کمک یکی از دوستان خانوادگی که تهران زندگی میکردن با یه خانومی آشنا شدم که کارمند شهرداری البته معاون شهردار بود و منم نه بخاطر شغلش بلکه بخاطر محجوب و چادری بودن و اندام خوبش دوست شدم من چون تو یه شهر دیگه بودم زیاد نمیتونستم بیام تهران ولی زمانی که تهران میومدم یه دل سیر آرتمیس (اسم واقعی نیست)می‌کردم البته من مکان نداشتم و اکثرا سکس من و آرتمیس تو ماشین بود و به انواع روش‌ها اونو می‌کردم هیکل خودم که بزرگ بزرگ بود و آرتمیس هم قد بلندی داشت ولی بدن ترکه‌ایی ترکه‌ایی بود رنگش گندمی چشم‌‌ابرو مشکی بود دفعه اول که قرار بود سکس کنیم منو برد ویلای یکی از دوستانش تو لواسان چون هردوتامون بار اولمون بود رومون نمیشد شروع کنیم بعد یه ساعتی که اونجا بودیم آرتمیس رفت رو تخت دراز کشید و گفت من خوابم میاد من بعد چند دقیقه رفتم پیشش دراز کشیدم و کم کم دست به باسنش کشیدم که گفت مانی شیطونی نکن من دیگه دست بردار نشدم اونقدر مالوندم که ناله‌اش رفت بالا یه شلوار بنفش کم رنگ پوشیده بود که درش آوردم و بعد رفتم سراغ پیرنش یه پیراهن توری سفید بود که ممه‌ها افتاد بیرون منم شروع به خوردن کردم قلب هر دوتامون میزد اون از خجالت و من هم واسه اینکه اولین بارم بود یه دختر لخت میدیدم بعد از خوردن سینه‌هاش برگردوندم از پشت شروع کردم به خوردن کس‌و کونش که دادش رفت بالا انقد صداش زیاد بود که تا سر ویلا میرفت یواش یواش کیرم که گذاشتم دم سوراخ کونش که بره تو چون دختر بود نمیشد از کوس کرد انقد کیرم رو سوراخش کشیدم که تحریک شد و من یکم هل دادم رفت تو که ناله رفت هوا گفت بکش بیرون بکش بیرون که دارم میمیرم من کشیدم بیرون و باز شروع به خوردن کس و کونش کردم چند دقیقه‌ایی گذشت که خودش گفت دراز بکش تا بیام روت من درازکش شدم آرتمیس روم خوابید اولش کیرمو روی کسش می‌کشید دید اینجور فایده نداره کیرم رو گذاشت دم سوراخ کونش فشار داد نصف کیرم رفت تو خواست داد بزنه دستم رو گذاشتم دهنش که دستم رو چنان گاز گرفت که گفتم انگشتام قطع شدن بعد چند دقیقه بالا پایین کردن یکم آروم شد و ناله‌اش کمتر شد من دیدم که کیرم داره میشکنه بهش گفتم دراز بکشه و من روش بخوام من چند دقیقه تلمبه زدم تا آبم اومد ریختم توش بعد رفت حموم برگشتیم تهران که تا خونشون برسه تو ماشین برام ساک زد و منم نزدیک دوساعتی کسش رو مالوندم که چند باری ارضا شد منم بعد رسوندن برگشتم شه. خودم دفعه بعد که قرار شد بریم جاده چالوس و من با خودم یه چادر مسافرتی با خودم بردم همین که چادر رو برپا کردم دیگه دنبال وسایل نرفتم و اونجا شروع به لب گرفتن کردم آرتمیس هم که ۴۵ سال بود کیر ندیده بود داشت واسش له‌له میزد که باز من شروع به خوردن کسش کردم آرتمیس عاشق این که فقط کسش رو بخوری و منم مدام کسش رو میخوردم نزدیک ۱۰ دقیقه‌ایی خوردم بعد شروع به مالوندن کونش کردم داشت از شهوت می‌میرد چوم واقعا واقعا حشری بود صداش اینقدر بلند شده بود که از جیغ تبدیل به داد زدن شده بود که دمر خوابوندمش رو کیرم رو گذاشتم روی سوراخش که از شهوت گفت تا جایی که جا داره جا کن من نامردی نکردم تا ته گذاشتم که نفسش یه لحظه بند اومد یکم نیمه داشتم تا حالش بهتر بشه که شروع کردم به تلمبه زدن داشت زیرم دست‌وپا میزد و می‌گفت فقط بکن من که قبل اون با کسی سکس نداشتم مثل کس نديده‌ها خودمو میکشتم چند دقیقه‌ای تلمبه زدم تا آبم بیاد بعد رفتم وسایل هارو از ماشین آوردم و یکم خوراکی خوردیم و باز شروع به سکس کردیم تا عصری چهار پنج باری کردمش رفتنی بزور تونست بیاد نزدیک ماشین که سوار بشه و برگشتیم سمت تهران که مثل دفعه قبل باز تو ماشین برام ساک زد و من کس‌وکونش رو مالوندم و آرتمیس رو با کون گشاد فرستادم رفت خونشون البته بعد اون ماجرا نزدیک ده دوازده باری باز کردمش ولی آخرین بار که کردمش دوهفته مونده به تولدش بود که رفتیم بدرقه دوستش که داشت میرفت خارج از کشور اونا رو فرستادیم فرودگاه و من آرتمیس رفتیم یکم دور زدیم برگشتیم محله دوست آرتمیس که سمت موزه دکتر حسابی بود که من ماشین رو تو یه کوچه پارک کردم و تو ماشین شروع به لخت شدن شدیم و من طبق معمول شروع به خوردن کسش کردم و ناله‌اش شروع شد و منم ول کن کسش نبودم انقد خوردم که چند بار ارضا شد و از حال رفت بعد چند دقیقه که که حالش بهتر شد پاهاش رو باز کرد منم رفتم وسط پاهاش قبلش دو تا قرص خورده بودم نزدیک بیست دقیقه تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم تو کونش یکم تو بغلم هم خوابیدم تا حالمون بهتر بشه بعد آرتمیس لباس هارو پوشید رفت خونشون و من بعد اون دیگه ندیدمش و الان نزدیک پانزده ماهی
نمایش همه...
تلمبه زدن اما برعکس کونش نه از التماس خبری بود نه از گریه فقط میگفت بکن آرش کوسمو بکنش و منم تند تند تلمبه میزدم وسطای سکس مون یه صدای گریه ای اومد اما خودش قطع شد آبم رو به تلمبه محکم توی کوس فریبا ته کوسش خالی کردم بهم گفت آرش تو رو خدا بریم توی اتاق خودمون گفتم باشه خانوم خوشگلم و رفتیم توی اتاق. از اون شب دیگه هیچ وقت توی هال نیومدیم . از اون شب بمدت یه ماه اکثر روزهاش فریبا رو از کوس میکردم و این همراه و سکسی بودنش بیشترین لذت رو بهم میداد. زنی بود اگر شب چندین بار کوسشو کرده بودم صبح بعد از رفتن به مدرسه فرزانه بازم میرفتم کوسشو میخوردم و می خواستم بکنم هیچ وقت اعتراضی نمیکرد . یه سالی گذشت و فریبا باردار شد رفتیم سونوگرافی گفتن دختره خیلی خوشحال شدم . الان دخترم فرنوش 3 سالشه و به همراه فریبا و فرزانه به زندگی پنهان و شیرین خودمون ادامه میدیم. ببخشید خیلی خوب ننوشتم تجربه اول و آخرم بود . نوشته: آرش cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘ 🍓 @DASTAN_SSX18 ●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
نمایش همه...
بچه ای نداریم چون نخواستم من پولی ندارم همش ماله زنمه اما فعلا اختیار هزینه کردنش با منه تا این اختیار رو دارم نمیذارم تو و فرزانه سختتون بشه قول میدم فریبا نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره فقط و فقط نگاهم میکرد نمیدونم شایدم فکر میکرد خوابه و داره خواب می بینه گفت معلوم نیست از کجا اومدی و از کجا یهویی پیدات شده و کلی هم وعده بعید میدی گفت بهم فرصت بده فکر کنم الان شوکه ام گفتم این شماره منه فکراتو بکن زنگم بزن گفت پس اگر پاسخم مثبت بود زنگ میزنم نزدم دیگه نمی خوام ببینمت گفتم باشه گفتم تا کی زنگ میزنی ؟گفت تا همون 12ظهر گفتم باشه و اومدم بیرون از خونشون .گفتم حالا صبر کن فریبا ازت یه جنده ای میسازم که با دخترت کنار خیابان فاحشگی کنید بهزاد کاری میکنم که تمام مردای این شهر زن و دخترت رو گاییده باشن صبح طرفای ساعت 11 بود که یه خط ناشناس با یه شماره چپر چلاق زنگم زد گفت فریبام زن بهزاد گفتم جانم پس پاسختون مثبته ؟گفت اما دو تا شرط داره گفتم همش قبول فقط آماده بشید تا بیام دنبالتون اون خونه در شان تو و فرزانه جانم نیست گفت آخه گفتم فریبا جان از الان فقط باید بگی چشم و خندید گفت چشم .رفتم دنبالشون و بردمشون ویلای دماوند چون اونجا جم و جور بود و سرایداری هم نداشت تازه مبله هم بود نیازی به چیزی نداشت و چون پاییز هم بود کسی حالا حالا ها نمیومد اونجا رفتیم رستوران ناهار خوردیم فرزانه پیتزا سفارش داد و خیلی دوست داشت خوشحالی دخترش واقعا حس خوبی بهم میداد و اینکه چهره معصومی داشت به خودم گفتم دخترش نه فقط از زنه انتقام می گیرم انتقام اون وام سنگین رو اما یه سوالی ذهنمو درگیر کرده بود بهزاد زن جنده با اون پول چیکار کرده که الان اوضاع زندگی و زن و بچش اینه ؟دخترش اولین بار بود پیتزا می خورد البته خورده بود اما نه قارچ و گوشت ! نه به این بزرگی ! من و فریبا هم جوجه خوردیم رفتیم ویلا گفتم یه دوش بگیرید استراحت کنید فرزانه از دیدن ویلا و وسایل بازی داخل حیاط خیلی خوشحال بود گفتم اول حمام کنیم و بعدش بیا بازی کن اول من رفتم حمام بعدش فریبا و فرزانه رفتن و فرزانه اول اومد بیرون کمکش کردم لباس تنش کرد و رفت توی حیاط و بعد از چند دقیقه فریبا اومد و حوله پیچیده بود دورش و اومد توی اتاق رفتم در اتاق رو بستم و انداختمش رو تخت التماس میکرد آرش الان نه و حوله رو سفت گرفته بود گفت به خدا جیغ میزنم گفتم بزن جیغ بزن به فرزانه میگی برای چی جیغ زدی؟ گفت آرش تو رو خدا ؟بذار بعد از صیغه ؟گفتم بهت نمیاد انقدر خنگ باشی وقتی با یه مرد غریبه میای توی یه خونه باید بفهمی که قراره چی بشه گفت من بهت اعتماد کردم گفتم خب بهم اعتماد کن تو تهش ماله خودمی فردا میریم صیغه ات میکنم حداقل بذار ببینم حوله رو ول کرد و بدن محشرش رو دیدم پوست گندمی داشت و زیر بغل و کوسش پر از مو بود گفتم چرا تمیز نکردی ؟گفت نمیدونستم تو نامردی و زیر قولت میزنی خوبه زن داری و اینجوری گفتم سر قولم هستم اما تو هم حق بده یه خانم خوشگل با سینه های خوشگل و کون طاقچه ای رو ببری توی خونه و اونم بره حموم و بیاد تو دست بهش نزنی کفران نعمته و خندید و خوابیدم کنارش و ازش لب گرفتم گفت خیلی خوب بلدی خرم کنی گفتم جدی گفتم به خدا گفت الکی نگو من خودم میدونم خوشگل نیستم گفتم کی گفته ؟گفت شوهرم همیشه میگفت هیکلم کیریه و قیافمم پوست کیریه گفتم گوه خورد تو خیلی خوشگلی هم قیافت هم هیکلت همه چیزت محشره گفتم چند وقته سکس نداشتی ؟گفت یه سالی میشه گفتم یه سال ؟مگه شوهرت ؟گفت نه میگم که میگفت من زشتم و باهام سکس نمیکرد اما وجدانن زشت نبود قشنگ بود فقط یکم باید به خودش میرسید سینه هاشو شروع کردم خوردن گفت آرش کاش میذاشتی شب الان فرزانه توی حیاطه ما هم اینجا لختیم من استرس دارم گفتم باشه اما الان من حشریم حداقل برام بخور آبم بیاد گفت باشه و شروع کرد خوردن انقدر حرفه ای میخورد که تا الان هیچ زن جنده ای کیرمو نخورده بود لبشو یه جوری دور کلاهک کیرم حلقه می کرد و مکش میزد نفسم بند میومد و وقتی هم آبم اومد سرشو محکم به خودم فشار دادم و گفتم بخور آبمو یه قطرشم نریزه بخورش بخورش و همه آبم رو خورد کلی بوسیدمش لمبرهای کونشو چنگ میزدم و ضربه میزدم و میبوسیدم گفت تو رو خدا بذار شب گفتم باشه و دوباره یه پیرهن مردونه 4خونه پوشید با یه شلوار مشکی گشاد گفتم اینا چیه ؟ گفت من فقط از اینا دارم گفتم توی کمد لباس هست اونها رو بپوش فکر کنم سایزت با سایز زنم یکی باشه گفتم بذار بیام کمکت کنم رفتیم و از توی لباسها یه تاپ سفید و یه دامن کوتاه مشکی پیدا کردیم که به سایزش خورد خیلی خوشگل شده بود از پشت بغلش کردم و گفتم فریبا خانم من چه خوشگل شده ؟گفت دوست داری ؟بهم میاد ؟گفتم عالیه در گوشش گفتم باید بری حمام ؟گفت چرا ؟گفتم خودت گفتی بمونه برای شب ؟!
نمایش همه...
بعد با اون همه مو ؟ و سفت تر از پشت بهش چسبیدم گفت باشه آرش اما یادت باشه گفتم چیو ؟ گفت این حرفاتو گفتم کدوماشو ؟گفت اینکه خوشگلم و خوش هیکلمو ولش کردم و برش گردوندم و ازش لب گرفتم و با دستم کوسشو میمالیدم گفت بعد از اینکه هر چی خواستی بدست آوردی هم من برات فریبا خوشگلم ؟ گفتم نمیدونم بذار بدست بیارم تا بفهمی دستمو که داشتم کوسشو میمالیدم کنار زد و گفت میرم حمام و میام گفتم باشه فریبا که رفت حمام منم رفتم با فرزانه بازی کردن خیلی ازش خوشم میومد دختر مهربون و خونگرمی بود . فریبا از حمام اومد و آهنگ گذاشتیم و یکم زدیم و رقصیدیم و شام خوردیم چون توی یخچال فقط وسایل فست فود سرد بود پادشاه فست فودها کالباس بعدش فرزانه کف هال خوابیده بود که بردمش توی اتاق دیگه و چراغ هم روشن گذاشتم چون شب اول بود گفتم بد خواب شد بیدار شد نترسه و من و فریبا هم رفتیم توی اتاق لخت شدم و خوابیدم کنار فریبا دامنشو دادم بالا گفتم جووووووووووووووونم گفت هیس گفتم عجب کوس خوشگلیه گفت تو هم به همه چیز میگی خوشگل گفتم محشره این کوس داشتم کوسشو میمالیدم که بوسیدم گفت ممنونم ازت گفتم دوست داری میمالمش ؟گفت نه برای رفتار خوبت با فرزانه گفتم من ازش خوشم میاد خیلی دختر خوبیه اصلا دوستش دارم با دستش دستمو که داشتم کوسشو میمالیدم گرفت گفت اون پدر درست و حسابی نداشته براش پدری کن دستشو پس زدم و انگشتم رو توی کوسش کردم و گفتم چشم حسابی حشری شده بود کوسش زود خیس شد دادم کیرمو بخوره و همون طور مثله عصری خوردش و داگی اش کردم و سوراخ کونشو توف زدم و کردم توش باورم نمیشد اما تنگی خوبی داشت و التماس میکرد آروم آروم تلمبه بزنم منم بدتر میکردم و تندتر تلمبه میزدم هر چی بیشتر التماس میکرد من وحشی تر میشدم و تندتر تلمبه میزدم احساس کردم داره گریه میکنه گفتم اینه تازه اولشه اگر بدونی قراره چه بلایی سرت بیارم الان گریه نمیکردی،الان که خوبه بدتر از اینا رو داری که باید گریه کنی کیرمو از توی کونش کشیدم بیرون و روی شکم خوابوندمش و کیرمو کردم توی کونش و شروع کردم تلمبه زدن خوابیدن روش خیلی بهم حال میداد و اون کون خوش فرم و گلابی طورش در تمام طول تلمبه زدن هام اون گریه میکرد و من عشق و حال بعدم که آبم اومد خودمو زدم به خستگی و بیهوشی و خوابیدن صبح که بیدار شدم صبحانه آماده بود و فرزانه صبحانه خورد و رفت توی حیاط بازی تا فریبا بلند شد منم بلند شدم و از پشت بغلش کردم و چسبوندمش به دیوار و در گوشش گفتم تو فریبا کون خوشگل منی فهمیدی ؟فریبا خوشگله منی تو تا ابد فریبا خوشگله منی دامن و دادم بالا شورتشو کشیدم پایین و روی میز خمش کردم و کیرمو یکم یه سوراخش فشار دادم گفتم آرشت دوباره کونتو بکنه ؟ گفت باشه ،گفتم دیگه الان نه باید برم فریبا مرسی بابت همه چیز لبخند زد منم بوسیدمش تا یه ماهی فقط از کون میکردمش من ارضا میشدم اما اون نه بد جور دهنشو سرویس کرده بودم چند بار می خواستم یکی از رفیقامو ببرم و دوتایی بکنیمش و تا اون روز هم هر وقت درباره صیغه میگفت امروز فردا میکردم چون از اولشم قرار نبود صیغش کنم من فقط می خواستم زن بهزاد رو بگام که گایده بودم وقتش بود نقشمو ادامه بدم و با دوستم بریم ویلا و بکنیمش بعدشم می دادم به همون یارو که فریبا رو بین خودشون دست به دست کنن تا تبدیل به یه جنده بشه جنده ای که کم کم کل شهر بشناسنش که زن بهزاد جنده شده اما دلم نمیومد خیلی زن خوبی بود توی این یه ماه که فقط از کون کردمش خیلی دلم براش سوخت خیلی اذیت میشد اما حتی یه کلمه هم اعتراض نمی کرد احساس کردم فریبا عاشقم شده و منم عاشقش شدم رفتم دنبالش و بردمش صیغش کردم ازش پرسیدم چقدر دوستم داری ؟ گفت خیلی آرش شاید باور نکنی اما خیلی خیلی دوست دارم رفتیم خونه و حمام کردیم و با فرزانه یه جشن کوچولو 3 نفره گرفتیم شب بهش گفتم فریبا ؟ گفت جانم آرشم ؟ گفتم می خوام بکنمت برام یه پسر بیاری خندید گفت مطمئنی ؟ گفتم آره گفت هر چی تو بخوای آرشم گفتم پس بریم توی هال ؟گفت فرزانه بیدار میشه زشته گفتم پس ولش کن من دلم سکس توی هال می خواد گفت باشه آرشم بریم یه پتو برداشتیم و رفتیم توی هال دو تایی هم لخت بودیم پتو رو پهن کردیم و فریبا رو ایستاده بغل کردم گفتم امشب توی کوس بکنم یا توی کون ؟گفت هر دوتاش گفتم جون فریبا خوشگله من امشب کوستو جوری فتح میکنم که نادر هند رو فتح کرد گفت فتحش کن نادرشاه من و نشستم و سرمو بردم لای پاش و شروع کردم خوردن کوس خوشمزه و خوشبوش کوسش خیس شده بود وقتی توش انگشت میکردم دستم کامل خیس میشد و خوابوندمش روی شکمش و پاشو باز کردم این تصویر رو خیلی دوست دارم چون کوس در زیباترین حالتشه کیرمو کردم تا ته توی کوسش یه آه گفت،گفتم بیا اینم کیرم توی کوست همینو میخواستی؟گفت آره گفتم پس امشب پاره پارش میکنم و شروع کردم
نمایش همه...
یه انتقام خاص و پر ثمر #زن_بیوه #انتقام یه دوستی داشتم که تمام زن بازی هامون رو با هم انجام میدادیم لامصب کیس های محشری رو میاورد و خیلی حال میکردیم تا اینکه بهم گفت براش یه وام بگیرم اولش راضی نبودم اما دیدم نباید از دستش بدم و براش وام رو گرفتم و قول داد که اقساطش رو ماه به ماه بده اما دو هفته گذشت و خبری ازش نشد هر چقدرم بهش زنگ میزدم خاموش بود انگار آب شد رفت توی زمین اون موقع هم محدودیت پول نقد نبود و کل مبلغ رو نقدی گرفته بود و هیچ اثری از آثارش نبود البته تقصیر خودم بود هیچ اطلاع دقیقی ازش نداشتم چون لازمم نشده بود همیشه اون زنگ میزد و جاش رو من جور میکردم و با هم اون زن یا زنها رو تا سر حد مرگ میگاییدیم بعدش پولشو میدادم و اون می رفت پی زندگیش منم میرفتم دنبال زندگیم تا دفعه بعد. و توی مدت دو سال همیشه اینجوری بود و هیچ وقتم به ذهنم نرسید که دربارش بدونم ازش فقط یه شماره تماس داشتم که خطشم استعلام کردم یه خط ایرانسل بود با یه آدرس جعلی عملا دهنم سرویس شده بود اما بیشتر ناراحت بودم که دیگه از اون زنهای رنگارنگ و جذاب و سکسی خبری نبود آخه احمق میگفتی پول لازم دارم خودم بهت میدادم چرا غیب شدی ؟! بدجوری به سکس با اون زنها عادت کرده بودم نعمتی بود که یکباره ازم گرفتش افتادم دنبالش اما لامصب یه جوری گم و گور شده بود که هیچ اثری ازش نبود یه دو سالی گذشت تا اینکه اتفاقی یکی از اون زنها رو توی خیابون دیدم که داشت به یه 206قیمت میداد براش بوق زدم بعد از چند دقیقه انگار 206 قبول نکرد اومد سمت ماشین من و شناخت و سوار شد چون هیکلش خوب بود یادمه چند بار با دوستم بهزاد دوتایی تا صبح جرش دادیم سوار شد و رفتیم درباره بهزاد ازش پرسیدم گفت یه دو سه ماهی هست مرده! مگر نمیدونستی ؟شما که رفیق گرمابه و گلستان بودید ؟ گفتم نه من یه مدت خارج از کشور بودم ،نبودم ،تازه برگشتم خطشم هرچی زنگ میزنم خاموشه گفت کدوم خط ؟شمارشو گفتم گفت نه این قدیمیه گفتم شماره جدیدشو نداری ؟گفت دارم اما بعد از مرگش خط و گوشی افتاده دست زنش که خیلی هم بی اعصابه شماره رو ازش گرفتم و گفتم از کی تا حالا گوشه خیابونی شدی ؟گفت از وقتی بهزاد مرده یه چند باری هم سراغ تو رو ازش گرفتم اما جواب درست درمونی نمیداد گفتم تو ؟سراغ منو گرفتی ؟ گفت آره مگر چند بار پیش میاد که دو تا مرد شب تا صبح یه زنو بکنن بعدش به زنه بگن پاشو برامون ماکارانی درست کن بد جور دلمون ماکارانی میخواد و خودشون بخوابن گفتم آره یادمه تازه بعد خوردن ماکارانی هم نذاشتیم بخوابی رفتیم استخر اونجا چقدر روت شاشیدیم گفت پس یادته؟گفتم آره گفت راستش با اینکه خیلی نامرد بودید اما تجربه اشو دوست داشتم واسه همین سراغتو گرفتم گفتم کدومو بیشتر دوست داشتی ؟ماکارانی یا شاشیدنه ؟گفت با اختلاف شاشیدنه و خندیدیم بردمش هم حسابی کردمش و تلافی این چند سال رو در آوردم هم دوباره روش شاشیدم تا اینکه خاطره شاشیدنه رو هیچ وقت فراموش نکنه از سکس و شاشیدن که سیر شدم به شماره ای که داد زنگ زدم و یه خانم برداشت خیلی مودبانه سلام کردم و گفتم یه مبلغی رو آقا بهزاد از ما طلب داشتن اما قرار بود یه چیزی رو برای ما بیارن و پول رو بگیرن گفت چی ؟گفتم تلفنی نمیشه باید حضوری بگم خدمتتون گفت ببین آقای محترم من تا فردا ساعت 12ظهر هستم دارم میرم شهرستان آدرس میدم تا قبل از 12ظهر تشریف بیارید گفتم مسافرت تشریف میبرید؟گفت نه کلا دارم از تهران میرم گفتم چشم آدرس رو بفرمایید من فردا خدمت میرسم .آدرس رو گفت منم یادداشت کردم گفت طلبش چقدره ؟گفتم حضوری میگم خدمتتون گفت باشه پس من منتظرتونم همون شبانه رفتم آدرس رو پیدا کردم یه پرسوجو از سوپری محلشون کردم گفت زنش کس و کار درستی نداره و یه مادر پیر داره توی یکی از شهرستانها که فردا دارن میرن همونجا و یه دختر 10ساله داره بنام فرزانه و اسم زنشم فریباست و کلی اطلاعات ریز و درشت و بی ربط و با ربط که اینکه خانواده بهزاد این زنه رو نمی خواستن و حالا بچشم نخواستن و غیره نگاه به ساعت کردم 11شب بود رفتم در خونشون زنگ زدم یه خانم با یه چادر مشکی رنگ و رو رفته که زیرش یه پیرهن مردونه 4خونه زشت پوشیده بود جلوم ظاهر شد قیافش بدی نبود خودمو معرفی کردم و گفتم بهتره بریم داخل حرف بزنیم گفت آخه؟ نذاشتم حرفشو بزنه و یه یاالله گفتم و رفتم داخل و در رو بستم گفت این چه کاریه آقا این وقت شب منم یه زن تنها ؟ قصدتون چیه ؟ احساس کردم ترسیده بهش گفتم نترسید گفتید قراره فردا برید من میخوام که نرید گفت نریم ؟اصلا به شما چه ربطی داره ؟گفتم ربطی نداره اما من به فکر آینده دخترتونم با رفتن شما چه آینده ای در انتظارشه ؟ و حتی در انتظار شما ؟ یه نگاهی بهم کرد و آروم گفت هیچی گفتم قربون آدم چیز فهم بیا تا بهت بگم براش گفتم که من با زنم بخاطر پول ازدواج کردم چون پولدار بود همین الانم
نمایش همه...
خیابون #ساک_زدن #گی توی خیابون، کنار پارک ایستادم. هی مدام قدم میزنم و سیگار می‌کشم. منتظرم ساعت ۹ شب بشه و دقیقه هایی که حالا با من سر ناسازگاری پیدا کردن و عین بچه ای که نمیخواد بره مدرسه، خودشونو کش میدن. یعنی میاد؟ نکنه یه وقت قیافش اونی نباشه که من دیدم؟ ماشینش چیه؟ اخلاقش چطوریه؟ تا کی باید منتظر بمونم؟ همه اینا مدام توی سرم تکرار میشن و عمیق تر به سیگارم پک میزنم. مدام گوشیمو چک میکنم. مبادا پیام داده باشه. دوست ندارم من پیام بدم. ممکنه بدش بیاد یا فکر کنه که خیلی مشتاقم. اما مگه مشتاق نیستم؟ چرا خیلی. خیلی زیاد. از فکر و‌ خیال زیاد و استرس کم مونده که منصرف بشم و بذارم برم. یه ربع گذشته و هنوز نیومده. چی از این تحقیرآمیز تر؟ اما یه ندایی بهم میگه بازم صبر کنم. بالاخره نوتیف گوشیم صدا میده و میبینم همونه. +کجایی؟ -جلوی پارک +چی تنته؟ (با اموجی خنده) -شلوار لی، هودی +خب دارم میبینمت، من تو این ۲۰۶ مشکیه هستم. سوار ماشینش میشم. اصلا به تاخیرش اشاره ای نمیکنم. خودش هم به سادگی از کنارش میگذره. خیلی عادی و رسمی داریم صحبت میکنیم. اصلا انگار نه انگار که موضوع سوار شدن من چیه. بالاخره بعد از کلی حرف بی ربط و عادی میرسیم به اصل مطلب. +کجا بریم؟ -اممم. تو جایی رو نمیشناسی؟ +اینجا محله شماست. -منطقیه. خب بیا بریم یه جایی سمت شهرک غرب. حس بدیه که خودم پیشنهاد میدم کجا بریم. انگار اونم انتظار داره من به عنوان یه حرفه ای دیگه هر روز مشغول این داستان باشم. بالاخره میرسیم. همیشه مهمه که ماشینو جای خوب و درست پارک کنی. ایده آل ترین حالت اینه که دوبل بزنی بین دوتا ماشین دیگه. بعد یه سکوت برقرار میشه. اون نمیدونه چطوری شروع کنه و منی که از خجالت دارم سرخ میشم. بالاخره سکوتو میشکنه و میگه خب همینجا خوبه. بعد آروم آروم شلوارشو در میاره و کیرش میفته بیرون. چشمام برق میزنه. فکر نمیکنم با دیدن کس هیچ کدوم از اکسای دخترم چشمام انقدر برق زده باشه. اطراف رو نگاه میکنم و آروم خم میشم سمتش. بهش میگم مواظب خیابون باش. از سر کیرش لب میگیرم. جوری که انگار دارم لبای یه دختر رو میبوسم. میذارم قطره قطره پیش آبش وارد دهنم بشه و مزه مزش میکنم. همینجوری باهاش مشغولم و اون از سر لذت آه میکشه. بهم میگه بسه دیگه بخورش. اما من گوش نمیدم. انقدر تنه کیرشو میلیسم که طاقتش طاق میشه. دستشو میذاره پشت سرم و به سمت کیرش هل میده و میگه مگه بهت نمیگم بخورش کونی؟ کیرش وارد دهنم میشه. خیس، داغ و نبض دار. بدون اینکه من خیلی دخالتی داشته باشم سرمو مثل یه سکس توی، گرفته دستش و هی روی کیرش بالا پایین میکنه. عق میزنم یکم. میگه جووون. وقتی کیر منو میخوری بایدم صدای جنده ها رو بدی کونی. این طرز حرف زدنو موقع سکس دوست دارم. لذت میبرم از شنیدنش. کم کم خجالتش ریخته. بالاخره نمیتونی کیرتو بکنی دهن یه نفر و هنوزم ازش خجالت بکشی. دهنم خسته میشه. با خواهش ازش میخوام که دیگه بسه. سرمو برمیدارم و یه ردی از مایعی خیس و لزج از لبام تا کیرش تشکیل میشه. شروع میکنم با دست براش جق زدن تا یکم تجدید انرژی کنم. بهم میگه دستام دخترونست و دستای یه کونی بایدم همینجوری باشه. خودم میدونم که دستام دخترونه نیست ولی خوشحال میشم از شنیدنش. دوباره خم میشم رو کیرش و بوسه بارونش میکنم. داد میزنه کیرمو بخور کونی. اصلا حواسمون نیست گوشه خیابونیم. سرعتش تو گاییدن دهنم خیلی زیاد میشه. این حسو میشناسم. میفهمم الان است که آبش بیاد. دیگه بی امان داره بهم فحش میده. کیرم دهنت، کیرم باید تو دهنت جا شه. همینه. عق بزن واسه کیرم. یه عابر انگار از دور داره نزدیک میشه و میخواد که سرمو بلند کنه از رو کیرش. اجازه نمیدم. بیشتر سرمو فشار میدم روی کیرش و همون لحظه ست که ارضا میشه. جریان غلیظی از مایع منی پمپ میشه توی دهنم. صبر میکنم نبض زدن کیرش متوقف بشه و همه آبشو تو دهنم خالی کنه. بهم میگه یه قطرشم بیرون نمیری زیبا. بعد سرمو بلند میکنم و رو بهش لبخند میزنم. مثل پورن استارای حرفه ای آبشو نشونش میدم. بعد قورت میدم همشو. میگه آفرین کونی حرف گوش کن. من هنوز ارضا نشدم. قرار هم نیست بشم. من کارم ارضا کردن اونه. میرسونمت کنار همون پارک. خداحافظی میکنیم و برمیگردم سمت خونه. گوشیمو چک میکنم. از دوس دخترم میس کال دارم. تکست هم داده که هیچ معلومه کجایی ساعت ۱۰ شب؟ لابد فکر کرده دارم بهش خیانت میکنم. اما ساک زدن واسه یه کیر خوشگل و خوش تراش که خیانت نیست :) نوشته: Sami__1999 cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘ 🍓 @DASTAN_SSX18 ●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
نمایش همه...