cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

LITTLEWORLDتقاصِ شَه💦وَت

شروع رمان جذاب ( تلاطم، آرتی کوچولو) 🙈💋 حین اسپنک زدناش انگشتشُ تو دهنت عقب و جلو کنه🍓🌸

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
6 287
مشترکین
-624 ساعت
-897 روز
-47930 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

صدای شلپ شلپ برخورد ک..یرش به ک..صم توی استیج پیچیده بود.. رهام با ش.هوت حیوانی خم شده بود و ک..یرشو با تخ*ماش توی ک.صم فرو میکرد... یهو با دیدن میکروفن دستش که داشت توی سوراخ کو.نم فرو میکرد جیغی کشیدم که محکم با ک..یرش و میکروفن ک.ص و کو.نمو جر داد و یهو.... https://t.me/+F6mHp15hsSNhMTQ0 با میکروفن و #ک**یر کلفت و درازش #ک*ص و کو*نشو جر میده..💦🔞🍑👆🏼
نمایش همه...
هیچکس تو کلاس نبود، از فرصت‌ استفاده کردم و ماژیک رو برداشتم و شروع کردم به عقب و جلو کردنش روی ســـوراخــم. با تصور آقای معلم که کـ*یــرش‌‌ داره تو ک*صـم عقب جلو میشه چشم بستم و شروع کردم به آه و ناله کردن و مثل مار به خودم می پیچیدم - آه، آقای معلم، بیشتر، بیشتر... منو جر بدم بده، آه با صدای خنده ای تمام حسم پرید و با وحشت چشم‌ باز کردم و آقای معلم رو بالای سرم دیدم. - خانم کوچولو تا اصلش هست چرا با فیکش ور میری؟ اینو گفت و زیپ شلوارش کشید پایین و... https://t.me/+PZzQ9ZYpjM1iYWU0 #س‌ک‌س_با‌_معلم‌سن‌بالا🤫💦🔞
نمایش همه...
👍 1
#تقاص_شه💦وت #پارت_۴۷ ** توی خواب و بیداری بودم که حس کردم موهام کشیده شد. ناباور چشم باز کردم و با قیافه ی زنی که تا الان ندیده بودم مواجه شدم. - پاشو نجاست... بلند شو برو حموم ببینم.. خوب اینجا افتادی لنگر انداختی. از دردی که توی سرم پیچیده بود اخ و اوخ کنان روی تخت نشستم. - پدرسگ لختی؟ بی حیاعه بیشرف... بپوشون تن و بدنت رو ببینم عوضی. - موهام...ای سرم...ول کن موهامو. زنه یه فشار به موهام داد و بعد ولم کرد. دستم رو روی سرم گذاشتم و چشم هام از اشک پرشد. لباسام همه زیر تخت ریخته شده بود. دونه دونه رو برداشتم و همه رو تنم کردم. - اسمت چه کوفتی بود؟ اب دهنم رو قورت دادم و لب زدم: - آل...آلما - لکنتم که داری! بیچاره برادرزاده ی من که اسیر دست شما دوتا خواهد لکاته افتاده. #بنر_واقعی فرمان دستشو گذاشت رو دهنم و زبونشو کشید رو چونم: -شیییش آرووم. دلت که نمیخواد دوستت بفهمه تو شب عروسیش . داماد داره دوستشو جر میده؟ کو.ن گندمو گرفت تو مشتش و با ضربه اخرش .  کلفتش را درونم نگه داشت. مثل همیشه داخلم خالی شد. https://t.me/+h4SW9oASCbhiNzlk توژال با شوهر دوستش ، شب عروسی میخوابه😱
نمایش همه...
👍 6 1
#part_162 دستم رو بردم لای تپل آبدار وصورتیش با انگشتام لبه های نازش رو باز کردم. چو..چو..لش سیخ بود و ک..ص صورتش دل دل میزد . انگشتم رو لای ک..صش کشیدم و آبش رو به طرف بالا آوردم...💧🍓 +داداشیی دلم میخواد ج...یشم زودی بیاد انگشتت رو تند تند بکش تا ج..یش سفیدم بیادش. _باشه کوچولو ولی نمیخوام با انگشتم جی..شت رو بیارم این دفعه یه با یه چیز جالبتر می‌خوام بهت حال بدم!🫦 +با چی نکنه با دو..دو..لت میخوای ج..بشم و بیاری؟ https://t.me/+Ky-OfwTpzrA1Njhk داداش‌ناتنیش‌تو‌ماشین‌ک‍‍.ص‌خواهرش‌رو‌میخوره🍒👅💦
نمایش همه...
00:05
Video unavailable
_ پاها باز زود بغض کرده به ددی نگاه کردم که سیم برقو داخل پوشکم روی تپلم تنظیم کرد و سفت چسباشو بست.. _ نه نه ددیی غلط کردمم ببشیددد بی توجه به صورت ترسیدم بالا سرم وایستاد و ک*ر کلفت سیاهشو تو دست گرفت و با پوزخند دستگاهو روشن کرد... بدنم ناخوداگاه شروع کرد به لرزیدن و تمام وجودم به سوزش افتاد. با بالابردن ولتاژ برق پر فشااارر جیش کردم که خانزاده با لذت دستای زمختشو ...😈❌❌ https://t.me/+yFwvlO8icTw0Y2Q0
نمایش همه...
🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥🍁🔥 🔥🍁🔥🍁 🔥🍁🔥 🔥🍁 🔥 تـــ‌ـــ‌ـــ‌ـــلـــاطـــ🍂مـــ #part423 - تو مشکلی داری خانم؟ نفس عمیقی کشیدم و لب زدم: - نه من مشکلی ندارم... کیه که از سرو سامون گرفتن عمش ناراحت بشه اخه. دیدم که عمه شوکه نگاهم کرد. اما چرا؟ من دیو بودم؟ نکنه خودش رضایت نداره! با این فکر اخم کردم و گفتم: - عمه تو خودت راضی ای دیگه؟ عمه سرش رو به نشونه ی مثبت تکون داد و لبخند نمکی ای زد. عاشق این مدلش بودم... من رو یاد بابام مینداخت. پس مبارکه ای که امیر گفت همه شروع کردن به دست زدن... کلافه شده بودم از این خونه دلم میخواست برگردم به همون خونه ی عمه. اما این ها انگار بهشون خوش گذشته بود که اینجوری بی خیال نشسته بودن. ضربه ی ارومی به امیر زدم و گفتم: - بریم دیگه. امیر نیم نگاهی بهم انداخت و سری تکون داد. اونم به ارکا گفت و قصد بلند شدن کردیم. کیاشاهخامنش...بزرگ طایفه ی کُرد‌‌... گیر دختر بچه ای میفته که هیچی از رابطه زن و شوهری و شب زفاف نمیدونه و همون شب کیا جوری بهشتِ صورتیشو میخوره که دخترکوچولوش بعد سکسشون توی بغلش بیهوش میشه و...💯🔞💦 https://t.me/+86wLg8zs1etjYmNk https://t.me/+86wLg8zs1etjYmNk #بزرگسالان  #انتقامی  #ازدواج_اجباری #جنبه‌خیسی‌نداری‌نیا👅🔥💦
نمایش همه...
👍 34 5
خیره به دوستای ک...ی..ر کلفت بابام بلند ناله کردم و حینی که یکیشون داشت #ک....ص تنگ و ابدارمو میبلعید ک...ی..ر بزرگ کنار صورتمو تو دست گرفتم عمو تارخ #ک...یرشو تو دستم تکون داد و عمو یزدان داشت ک...صمو لیس میزد و ک....یر کلفتشو تو دهنم فرو کردم و خیره تو چشاش با #ملوچ ملوچ واسش شروع به سا...ک زدن کردم _جوون....دختر منوچ چه ک...صیه! عمو یزدان #کو.ن تپلمو رو تخت قمبل کرد و زبونشو رو جفت #سوراخام لرزوند و با لذت جیغ زدم: _اووخ...ک...صمو بخور عموییی....دوست داری ک...یرتو بزاری توش؟ https://t.me/+c_btvWOCSCUzMzlk زیر ک..یر دوستای باباش گایی.ده میشه😈🔞🔞
نمایش همه...
👍 1
🍼🎨🍼🎨🍼🎨🍼🎨 🍼🎨🍼🎨🍼🎨🍼 🍼🎨🍼🎨🍼🎨 🍼🎨🍼🎨🍼 🍼🎨🍼🎨 🍼🎨🍼 🍼🎨 🍼 #پارت_۲۵۱ آرࡅ߳ߺܨ ܭࡐܟֶࡐܠࡐ باشه ای گفتم... این دختری که دو روز بود دیده بودمش شدیدا باهاش احساس راحتی میکردم. اصلا احساس میکردم که خواهرمه این ادم. اونقدر دوستش داشتم که دلم میخواست از جون براش مایه بزارم. باهم حموم کردیم.. برخلاف بقیه ی دخترا که چشم بد داشتن. یعنی تا منو میدیدن میخواستن بکنن اما رکسانا اصلا اینجوری نبود.. با وجود لزبین بودنش... اما نگاهاش هرز نمیرفتن اصلا عجیب غریب دوست داشتنی بود‌. - میگم الان باید چیکار کنیم؟ رکسانا همونجور که دور خودش حوله میپیچید لب زد: - باید شاهد رابطه های بقیه باشی... امشب یه چشمشو میبینی. تمام بدنم یک باره مور مور شد. - منظورت چیه؟ سرشو به تاسف تکون داد و گفت. - امشب شیخ ها همه میان اینجا.. فقط گم و گور شو که چشم جمیله بت نیفته. -من برادرتم... لنگاتو واسه من باز کردی؟؟ انگشتمو به آب دهنم آغشته میکنم و آروم رو چو×چولم میکشم -شاهان وا بده... نمیبینی دارم برات له‌له‌ میزنم؟؟ ک××صم ک×یرتو میخواد داداش سمتم حمله میکنه و سینمو تو مشتش میگیره -خودت خواستی هر×زه‌ی احمق... جوری بگا×مت که جیغات به گوش بابا و مامانم برسه🔞🤤 https://t.me/+eovfZhxaBOU3YWE0 برادر ناتنیش میک×نتش 🔞💦
نمایش همه...
👍 15 3
تقاص رو دوس دارین؟Anonymous voting
  • اره
  • نه
0 votes
#تقاص_شه💦وت #پارت_۴۷ ** توی خواب و بیداری بودم که حس کردم موهام کشیده شد. ناباور چشم باز کردم و با قیافه ی زنی که تا الان ندیده بودم مواجه شدم. - پاشو نجاست... بلند شو برو حموم ببینم.. خوب اینجا افتادی لنگر انداختی. از دردی که توی سرم پیچیده بود اخ و اوخ کنان روی تخت نشستم. - پدرسگ لختی؟ بی حیاعه بیشرف... بپوشون تن و بدنت رو ببینم عوضی. - موهام...ای سرم...ول کن موهامو. زنه یه فشار به موهام داد و بعد ولم کرد. دستم رو روی سرم گذاشتم و چشم هام از اشک پرشد. لباسام همه زیر تخت ریخته شده بود. دونه دونه رو برداشتم و همه رو تنم کردم. - اسمت چه کوفتی بود؟ اب دهنم رو قورت دادم و لب زدم: - آل...آلما - لکنتم که داری! بیچاره برادرزاده ی من که اسیر دست شما دوتا خواهد لکاته افتاده. -برین اون سگارو بیارین اگه نذاشت ختنه اش کنن بدین همونجا ک*ص و کو*نشو پاره کنن بفهمه نباید از دست ارباب فرار کنه! دستو پامو گرفتنو تاوسط حیاط عمارت بردن. دوتا سگ بزرگو سیاه اربابو اونجا دیدم -ارباب توروخدا غلط کردم.سگ نه،جر میخورم ارباب لطفا!! -خفه شو دختره!همون ۹سالگی بایدختنه میشدی که هرز نپری،اما فرار کردی.یا میذاری ختنت کنن یا سگام اینقدر بگا میدنت تاجون بدی! https://t.me/+Zwowou8kJxRmZWQ0 دختره از رسم قدیمی ختنه شدن فرار میکنه و حالا مجبوره ک*ص و کونش زیر سگای ارباب جرررر بخوره
نمایش همه...
👍 15