cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

رمانکده پی دی اف / roman kade pdf

🚩 Channel was restricted by Telegram

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
5 824
مشترکین
-6524 ساعت
-5417 روز
-2 89030 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
📚رمان #اتانازی👆 ✍نویسنده: #هانی_زند 💫ژانر: #عاشقانه 📄خلاصه: فیلمی از رابطه‌ی جنسی یک مرد مومن و سرشناس در سرتاسر اینستاگرام پخش میشه و حسابی جنجال درست میکنه! پخش کننده‌ی این فیلم دختر ۱۷ ساله ایه که...
884Loading...
02
-دهنت و باز کن زنداداش جنده م میخوام دهن خوشگلت و بگام بعد برم سراغ اون ۲۵۰ گرم گوشت لای پاهات -اههه...توماج...الان داداشت میاد ما رو میبینه با ولع لیسی به کص خیسم زد دهنم رو باز کردم و سر #کیرش رو توی دهنم فرو کردم و زبونم رو دورش کشیدم. خوب که خیس کردم پایین تر رفت و پاهام رو از هم باز کرد. لبه های کصم 🍑رو از هم باز کرد و بهش لیس زد.. برادر شوهرم کیرش رو تا ته توی حلقم فرو کرد و... https://t.me/+KikUQoVZqp9iOWZk https://t.me/+KikUQoVZqp9iOWZk https://t.me/+KikUQoVZqp9iOWZk
680Loading...
03
- زنت شبا ناله میکنه تا صبح! صداش پدرمون و در آورد.. عبد با چشم‌های شماتت گر به دلبر کوچکش نگاه کرده و جواب داد. - مریض بود دیشب. مادرش با خشم لب زد. - آدمِ مریض داد میزنه عبد تند تر! استغفرالله.. با غر غر اتاق را ترک کرد و عبد سریع کمر نبات را چنگ زد. - که عبد تند تر؟ - آخ حاجی نکن! عبد خندید و دستش را بین پای دخترک رساند و.... https://t.me/+1KHMMdWJUHRkMWM0 https://t.me/+1KHMMdWJUHRkMWM0 یه حاجی جذاب که گیر یه دختر کوچولوی شیطون میفته و...🙈🔞
1991Loading...
04
رمان: #ضماد ژانر: #عاشقانه #خونبسی #هیجانی نویسنده: #پرستو_اسحقی خلاصه : نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند پنج ماهه برادرش را به سرپرستی گرفته است. و اما نبات مجبور به خونبس شدن میشود تا تک برادر خودش را از پای مرگ نجات بدهد....!!!
19910Loading...
05
_اووووف بدووو حاجی الان مردم واسه نماز میان.... پستونام بالا پایین می‌پرید و اب از ک.صم راه گرفته بود. _اههههه برگرد پاتو بزار رو شونم... ترسیده به سمتش برگشتم که کی‌روش با دستش عقب جلو کرد و کلاهکشو رو ک.صم تنظیم کرد و چند باری بالا پایین کرد که آه از نهادم بلند شد : _ اههههه حاجیییی پس راست میگن حاجیا خیلی کلفتن... _اما من حاجی نیستم....❌ https://t.me/+_gR1fkZ9LmkyMjBk https://t.me/+_gR1fkZ9LmkyMjBk یه مرد باستان شناس که به اسم حاجی محل ،هم زیر خاکی بالا می‌کشه هم هر شب دختری که به مسجد پناه آورده رو جر میده...
1900Loading...
06
_آهههه ارحااام آههه محکمترر آهه اسعدد ارحام و اسعد با #ک*یرای گنده و کلفتشون محکم توی #ک*صم تلمبه میزدن..🔞💦 با لذت شهوانی آه و ناله کردم و زیر #ک*یرای شاهزاده های عرب #ک*صمو با دستام باز تر کردم💦 ارحام چوچول #ک*صمو با دست برنزه ی کلفتش مالید و لیسی به سر نوک #پستونم زد که آبم روی #ک*یر برنزه اش پاچید و یهو اسعد از پشت #ک*یرشو وارد #ک*ص تنگم کرد که.....🔞💦 https://t.me/+q4I2s13ECygzZjE0 https://t.me/+q4I2s13ECygzZjE0 مردای عرب با کــیرای کلفتشون کـص دختر ۲۰ساله ایرانی رو جر میدن اووف🔞😱💦
2340Loading...
07
نام رمان: #زیر_نور_مهتاب ژانر: #عاشقانه نویسنده:  #هاوین_امیریان خلاصه: ناگهان خودت را می بینی ، خود خودت را … از جنسی دیگر ، از دنیایی دیگر … چشم بر می گردانی …  و در لحظه گمش می کنی … قدم میزنی ،‌ با خیالت … آیا خیالی ؟ آیا خیال است ؟  و ناگهان … بازاز پس شیشه های رنگارنگ خیابان ، می بینی اش … خود توست ،‌ اما تو نیست …  فرق می کند ، اما خود توست … نگاهش می کنی ، ‌نگاهت می کند … حرکت می کنی و همچون تصویرت حرکت می کند … فکر می کنی همان توی همیشگی است وآن دیگری تو نیست … رو برمی گردانی … ولی می دانی … می فهمی … می بینی فرق ها را …باز نگاهت به دنبالش می دود … تعجب می کنی ،‌ می خندد …و می فهمی اوست …توی دیگر …
4604Loading...
08
_نوبتی باید بخوری برامون هر سه نفر التاشونو‌دستشون گرفته بودن به نوبت الت هر سه نفرو خوردم نفر اخر که خمم کرد و زبونشو رو سوراخ کونم کشید _همینطوری قمبل کن قرار حالا هر سه تامون نوبتی کونت بذاریم با فرو رفتن الت مهرداد تو باسنم جیغ بلندی کشیدم که سامان زیرم خوابید و ربونشو روی چاک بهشتم کشید https://t.me/+YAvvO0w3WTIwZDg8 https://t.me/+YAvvO0w3WTIwZDg8 https://t.me/+YAvvO0w3WTIwZDg8
4512Loading...
09
📚رمان: #رقابت👆 💫ژانر:#عاشقانه #درام #رقابتی ✍نویسنده: #بانوی_طلایی_F 📄خلاصه: دختر بچه ی سیزده ساله ای توی یک خونواده ی با وضع مالیه متوسط رو به پایین زندگی می کنه. یک روز پدر پیرش بیمار میشه و مجبورن برای درمانش به کشور ترکیه سفر کنن. مجبور می شن از فامیلاشون پول قرض کنن و پدرشونو ببرن ترکیه. در اونجا دختر کوچولو با یک پسر به نام بوراک اشنا می شه که پانزده سالشه و پسر رئیس بیمارستانیه که پدر دختره اونجا بستریه. اونجا اتفاقاتی میفته که دختره بعد برگشت به ایران بعد چهار سال دوباره برمیگرده ترکیه به دنبال بوراک‌چون دوسش داره اما  ‌...
5846Loading...
10
ک.یرشو رو چو.چولم کوبید که از شدت لذت آه بلندی کشیدم -آهههه بکنش توم لطفا مکی به نوک سینم می زنه و لاپایی می زنه از قصد -هیششش هنوز زوده آبت بزنه بیرون با من طرفی کمرمو به تخت می کوبم و این بار ک.یر کلفتش توی ک.صم فرو می ره جوری که دهنم مثل ماهی باز می مونه -آههه آیییییی خودشو خشن بهم می کوبه و با حرکت رفت و برگشت مردون*گیش نزدیکه ارضا بشم که خودشو بیرون می کشه و با زبونش که چو.چولمو می لرزونه دیگه نمی تونم خودمو کنترل کنم و با فشار......💦 https://t.me/+I3hE5vKipvU3Y2I0 https://t.me/+I3hE5vKipvU3Y2I0 https://t.me/+I3hE5vKipvU3Y2I0
5635Loading...
11
-دهنت و باز کن زنداداش جنده م میخوام دهن خوشگلت و بگام بعد برم سراغ اون ۲۵۰ گرم گوشت لای پاهات -اههه...توماج...الان داداشت میاد ما رو میبینه با ولع لیسی به کص خیسم زد دهنم رو باز کردم و سر #کیرش رو توی دهنم فرو کردم و زبونم رو دورش کشیدم. خوب که خیس کردم پایین تر رفت و پاهام رو از هم باز کرد. لبه های کصم 🍑رو از هم باز کرد و بهش لیس زد.. برادر شوهرم کیرش رو تا ته توی حلقم فرو کرد و... https://t.me/+KikUQoVZqp9iOWZk https://t.me/+KikUQoVZqp9iOWZk https://t.me/+KikUQoVZqp9iOWZk
5175Loading...
12
-دارم ارضا می شم،  آبم و کجا بریزم...؟! دخترک خمار گفت:  بریز تو دهنم،  می خوام بخورمشون... 🔥♨️💦 https://t.me/+VUGaC2pzn7QyMGU0 https://t.me/+VUGaC2pzn7QyMGU0
3431Loading...
13
📚رمان: #سورنای_تیروژ👆 ✍نویسنده : #زهرا_لاچینانی 💫ژانر: #عاشقانه_ #اجتماعی_ #خانوادگی نام شخصیت ها: کژال، کیهان، مازیار، فرهاد، خداداد، مارال،دانژه، سینا، روژان، سیروان! محل وقوع حوادث: ایالت کوئیز لند استرلیا، تهران،کرمانشاه، روستاهای سلیمانی عراق،می باشد! 📄خلاصه : رمان از تهران شروع میشه در استرلیا چرخ می خوره وارد ایران میشه به سرزمین کردستان میره و میان عشایران غیور سرزمین چادر میزنه و... فراز و فرود قصه بسیار بالاست! درگیر ماجراهای عاطفی میشیم! درگیر جنگ، بی کسی، مهاجرت،قدرت، پول و... موارد بسیاری میشیم. شخصیت ها از یک قشر جامعه نیستن! و در این رمان هم با طبقه ی مرفه و هم طبقه ی ضعیف هم احساس میشیم.
9777Loading...
14
_ که کوروش خان مردونگی نداره آره؟ _ کوروش بزار برات توضیح هیححح پاهامو به زور باز کرد و خیره به صورت وحشت زدم لب زد _ امشب جوری بکنمت که صدای ناله هات تا صد فرسخی این خونه هم رد شه دختره ی چموش با بغض نکاش کردمو نالیدم: کوروش خان.. پوزخندی گوشه لبش جا خوش کرد. بی هوا عمیق و وحشیانه شروع کرد به .... https://t.me/+XWOViLlHljo2NjNk https://t.me/+XWOViLlHljo2NjNk
5326Loading...
15
وولکان دانشجوی پزشکیِ که عاشق خواهراش میشه...🔞🔥 #تریسام مقنعه رو از سر ناریا بیرون کشیدم و لبام و روی گردنش به حرکت درآوردم؛💋♨️ برجستگی های بدنش توی مانتو و شلوار تنگ مدرسه خودنمایی می‌کرد و آل..تم رفته رفته حجیم تر میشد؛🍆🔥 اسپنکی به باس..نش زدم و دستم روی کش شلوار نشست؛🍑💦 +یکی از فانتزی هام اینه تو فرم مدرسه بکنمت ناریا...میخوام جلو و عقبت و یکی کنم🍓🫧💧 https://t.me/+5VPEDlrZsbowY2Fk https://t.me/+5VPEDlrZsbowY2Fk https://t.me/+5VPEDlrZsbowY2Fk
2891Loading...
16
-برو روی میز و لنگات و باز کن... -تو شرکتیم حسام...؟! مرد شال و مانتوش را از تنش دراورد و سمت میز هلش داد. -توی شرکت روی همین میز می خوام بکنمت... تجربه جالبی میشه نه...؟! دخترک اخم کرد: تو دیوونه شدی... من اصلا میرم...! تا دخترک خواست برود مرد به شکم روی میز خمش کرد و شلوار و شورنش رو پایین کشید و سرش رو بین پاش برد و زبونش را روی واژنش کشید که اه دخترک بلند شد و سپس انگشتش را....♨️🤤🔥 https://t.me/+VUGaC2pzn7QyMGU0 https://t.me/+VUGaC2pzn7QyMGU0 https://t.me/+VUGaC2pzn7QyMGU0
5846Loading...
17
-آی فشار نده سینه هامو کیسان فشار دیگه ای به نوک سینم وارد کرد و خشن دم گوشم گفت: -مال خودمه دوست دارم بچلونمش! مشکلی داری؟! ما داریم اینجا زحمت میکشیم از لحن تخسش خندم گرفت که با فشاری که وارد کرد جیغی زدم از صدای جیغم مامان سراسیمه وارد اتاق شد و با دیدن ما دوتا توی بغل هم... با نامزدش همو میمالن که مامانش سر میرسه و ...🙈💦 https://t.me/+LV56AXWpKgswYmQ https://t.me/+LV56AXWpKgswYmQ0 https://t.me/+LV56AXWpKgswYmQ0
4443Loading...
18
نام رمان: #صدای_بارون_عطر_نفسهات {جلد دوم} ژانر: #عاشقانه نویسنده : #هاوین_امیریان خلاصه  : دو تا دختر خیلی جوون … که دنیاشون … افکار واحساساتشون از جنس خود ماهاست … اصلا … اصلا شایدیکی از دو نفر ، خود ما باشیم … این وسط … هرکدوم از این دو گل دختر مشغول زندگی مخصوص خودشونن.. با همه ی فراز و نشیباش … بگو بخندا و گریه هاش … با غم ها و شادیاش … و اتفاقایی کاملا ساده … یه زندگی عادی و قابل لمس … یکی مشغول چیدمان زیبای دکور زندگیشه و اون یکی … تازه شروع  قصه ی زندگیشه …
1 1326Loading...
19
وولکان دانشجوی پزشکیِ که عاشق خواهراش میشه...🔞🔥 #تریسام مقنعه رو از سر ناریا بیرون کشیدم و لبام و روی گردنش به حرکت درآوردم؛💋♨️ برجستگی های بدنش توی مانتو و شلوار تنگ مدرسه خودنمایی می‌کرد و آل..تم رفته رفته حجیم تر میشد؛🍆🔥 اسپنکی به باس..نش زدم و دستم روی کش شلوار نشست؛🍑💦 +یکی از فانتزی هام اینه تو فرم مدرسه بکنمت ناریا...میخوام جلو و عقبت و یکی کنم🍓🫧💧 https://t.me/+5VPEDlrZsbowY2Fk https://t.me/+5VPEDlrZsbowY2Fk https://t.me/+5VPEDlrZsbowY2Fk
1590Loading...
20
پیشنهادی ✅
7570Loading...
21
نام رمان: #برای_من_بخون_برای_من_بمون{جلد اول} ژانر: #عاشقانه نویسنده :#هاوین_امیریان خلاصه : داستان زندگی یه دختر نوزده ساله به نام عاطفه است که عشق شدید و عجیبی به یک خواننده داره . تا اینکه یک روز اتفاقی از قاب تلوزیون برق حلقه ازدواج رو تو دست خواننده محبوبش میبینه و بعد متوجه میشه که همون روز ، روزه عقد اون خواننده بوده . دقیقا توی اولین سال و اولین ترم به طور اتفاقی با پسری همکلاس میشه که...
1 18515Loading...
22
#part2 _اهههههههه اهیییی اره هیراد بکن منو کو.س و ک.ونم ماله توعه اهههه ک..یرت خیلی کلفته قربون ک.یرت برم اههه از لای در مشغول دید زدن س.کس زن عمو با عمو بودم اینقد ح.شری شده بودم دستمو از شورت لامبادام رد کرده بودم و چهار انگشتمو توی ک..صم فرو کرده بودم _اهههه اهیییی ک...صم پاره شدددد وایی خیلییی کلفتههه.. وحشیانه ک..ص و ک..ون زن عمو رو میگایید دیگه نتونستم طاقت بیارم و درنیمه بازو باز کردمو با لحن ح.شریی گفتم: _منم میخوام ، عمو منم بکن لای ک.سمو باز کردم و روی تخت رفتم عمو با دیدنم اول جا خورد و بعد از خدا خواسته ک.یرشو از تو ک.س زن عمو دراورد و روی ک.س پر آب من گذاشت _جووون ، مثل ک.س زن عموت آبدار و صورتیه ک.یرشو با ک.س خیسم خیس کرد ک توی سوراخ ک.سم هول داد _آهییی اوممم خیلی خوبه عمو خیلی کلفته اخخ تند تند بکن منو اومممم زن عمو نوک سینه هامو تو دهنش فرو کرد و مشغول مالیدن ک.س خودش شد سینه هام از شدت ضربه های عمو توی ک.سم میلرزید که زن عمو ک.سشو... https://t.me/+LV56AXWpKgswYmQ0 https://t.me/+LV56AXWpKgswYmQ0 توت فرنگی هورنی با عمو ناتنی و زنش سک.س میکنه و عمو ناتنیش دوتاشونو حامله میکنه💦🔞👅
4842Loading...
23
📚رمان: #سبز_آبی_سفید 👆 ✍نویسنده: #الناز_پاکپور‌ ، #منا_معیری 💫ژانر: #عاشقانه 📄خلاصه: میعاد تهرانیچی ورزشکاری که بخاطر آسیب پاش مجبوره به فیزیوتراپ مراجعه کنه، پسر موفق، خوشتیپ و همه چیز تمومیه.. دکتر کامران سلحشور، میعاد رو به حریر حامدی از شاگردای باهوش خودش که حالا دکتر موفق و سرشناسی شده، معرفی میکنه.. میعاد و حریر گذشته از رابطه دکتر و بیمار، علاقه عمیقی بینشون ایجاد میشه ولی غافل از اینکه کامران در گذشته...
1 11612Loading...
24
🍭پسری که عاشق دخترکوچولوی کیوتش میشه وچند سال بعد متوجه حقیقتایی میشن که...🍭 - شب‌هات رو با من سر می کنی و می مالیم روز به خواهر بزرگم رحم نمی کنی؟ ❌♨️ پیک دومش رو بالا برد سر سمتم خم کرد به بغلش اشاره زد - خانم کوچولوم امروز بهونه گیر شده؟ دلش می خواد خانمش روی پاهاش بشینه...🔞🧸 بی حوصله روی پاهاش نشستم تکونی خورد که حرکت پایین تنه‌اش رو حس کردم لبش رو به گوشم چسبوند🫦🍌 - تنم فقط برای تو بالا میزنه پرنسس! حسش می کنی دلش تو رو می خواد نه خواهرتو...💦🎀 لبش رو به لبم چسبوند پرصدا لبمو بوسید و دستش روی تنم نشست خلسه شیرینمون توسط خواهرم از بین رفت.. - ولکان داری با خواهرم چیکار میکنی؟!😱🍒 https://t.me/+5VPEDlrZsbowY2Fk https://t.me/+5VPEDlrZsbowY2Fk دوست دختر کوچولوشو لیتل🍼 خودش میکنه و هرشب مخفیانه دور از چشم همه با پوزیشنای مختلف میگادش تا اینکه حامله میشه و ...😱💦🔞 #بزرگسال! صحنه دار عاشقانه🫦💦
5152Loading...
25
⛔️ایست‌ ورود آقایون ممنوع ⛔️ اینجا مخصوص دختراست 💦🌈 https://t.me/+brRgtaVRXZxlNzE0
140Loading...
26
📚رمان : #دلادل👆 💫ژانر : #عاشقانه ✍نویسنده : #ملیحه_بخشی #یاس 📄خلاصه : مبینا، زنی که برای انتقام از کسی که زندگیش را به تاراج برده سراغ علیرام پویان مربی دفاع شخصی می‌رود. علیرام پویان در اصل عاشق ناکام مبینا بوده است که دوباره در کشمکش زندگی او قرار می‌گیرد. زندگی دختر داستان پر از رازهای سر به مهر است که همراهیش با علیرام باعث می‌شود که این رازها فاش شود و...
1 22011Loading...
27
#پارت_4 #زیـــبای_خفتـــه _داداشی منم ابنباتتو بخورم؟مثل مامان که برا بابا میخورد التم بزرگ شده بود ناخواسته سر التمو ‌به دهنش نزدیک کردم و‌دخترک لیسش زد همون لحظه پیش ابم از سر التم بیرون زد _چرا شوره داداشی ؟ _هر چیزی یه مزه ای داره دیگه اینم شوره مثل بهشت تو همونطور که گندم با دستای کوچیکش‌و‌لب هاش با التم‌ور میرفت شلوار و شورتشو‌پایین کشیدم بهشت کوچیک‌ بدون خط و خالش بیشتر حشریم کرد 69شدیمو با زبونم با بهشتش بازی کردم گندم هم التمو‌تو دستش گرفته بود _وای داداشی انگار جیش دارم زبونمو روی شیار بهشتش کشیدم... جیغ زد _میخوام جیش کنم حرکت زیونمو‌تندتر کردم که دختر کوچولوم با فشار ابشو تو دهنم ریخت و‌... https://t.me/+Fghn_6wU2GU5MDU0 https://t.me/+Fghn_6wU2GU5MDU0 گندم دختر ۹ساله ای که هرشب رابطه ی پدرش و زن باباشو‌دید میزنه و...🔞🔞🔞
1 2006Loading...
28
رمان: #پاورقی_زندگی {جلد دوم} ژانر: #اجتماعی #عاشقانه نویسنده: #پری_بانو خلاصه: زندگی جدید مهیار و مریم با مشکلات، شادی ها، غم واندوه مختص خودشات شروع می شود. زندگی که از نظر اطرافیانشان باید تغییر کند. نظری یکی از آن دوموافق تغییر است ونظردیگری ان است که می توان این زندگی رابه همین منوال ادامه داد..
1 3834Loading...
29
#part53 وان رو پر از شامپو کف ساز  کردم، روی بدن آیدا هم شامپو ریختم و خوب که لغزنده شد، کمرش رو گرفتم و گذاشتمش لبه وان. - دلم می خواد وقتی رفتیم تو وان، خودتو رو تن و بدنم بمالونی، عین ماهی لیز بخوری رو هیکل مردونه ام... می کنی این کارو آیدا؟ لبشو با حالت با مزه ای جلو داد و متفکر گفت: - اینجوری زن و شوهری می شه ؟ - هرچی بشه اونیه که من دوست دارم، می کنی این کارو؟ از پشت گرفتمش و هر دو فرو رفتیم توی آب... - خودتو بمالون بهم بچه، بجنب آروم چنگ انداختم و سینه هاش رو گرفتم و آلت شق شده ام رو از توی شورت در آوردم بیرون... - رو کی**رم آیدا، رو اون خودتو بلرزون! این قدر لیز شده بود بدن هامون که سر می خوردیم و به ناچار دست های کوچولوش رو دور گردنم قفل کرد و بهشت داغش دقیقا روی سر کی**رم نشست. - آخ توله سگ.... همینطور بمون! آیدا بیشتر بهشتش رو روی مردنه ام سر می داد و کلاهک کی*رم بین شیار داغ نازش می لغزید! - حسش می کنی آیدا؟ بم بگو چجوریه بگو...! - رگاش نبض می زنه آقا خان... اینجوری که می کنم دل دل می زنه... - حشری شده توله، اون سوراخ تنگتو می خواد، بکنیم داخلش؟ اون تو بیشتر نبض می زنه ها! دوبار چشم هاش پر از ترس شد و سریع گفت: - بهشتم می سوزه آقا خان - یواش می کنیم، اصلا خودت سوارش شو، همینطور که روش بالا و پایین می شی آروم بفرستش تو، یالا دختر قشنگم، بینم بلدی! دو دل باسنش رو بلند کرد و سوراخ داغش رو روی کلاهکم گذاشت. - اگه دردم اومد چی آقا خان؟ - دردت نمیاد، خیس شدی توهم، یواش یواش می کنیم داخلش... با هم دیگه! با انگشت شصت چو**چولش رو مالیدم - پاهاتو باز تر کن دختر کوچولو، زودباش! مسخ شده به حرفم گوش کرد و رون های لاغرش رو از هم فاصله داد.👇🏻💦🔥🔞💦 https://t.me/+9Ya6EFuRLaw1YTM0 https://t.me/+9Ya6EFuRLaw1YTM0
1 3397Loading...
30
رمان: #پاورقی_زندگی {جلد اول} ژانر: #عاشقانه نویسنده: #پری_بانو خلاصه: پاورقی … روایت زندگی پسریست نابینا که بخاطر یک حادثه تلخ بینایی خود را از دست می دهد و دختری که شرایط زندگی اش او را مجبور به ازدواج با این پسر می کند گمان نکنید بعد از یک دوره زندگی پر از نفرت و انزجار عاشق می شوند و داستان به خوبی و خوشی به پایان می رسد… زندگی فراز و نشیب هایی دارد ، اگر راه درست باشد به مقصد می رسند واِلا...
1 2667Loading...
31
#شورتم از #خیسی زیاد بهم چسبیده بود ددی هم میدونست خیلی #خیس کردم  سرعت #ویبراتور داخل #شورتمو زیاد کرد #کصم به #نبض زدن افتاد #نفسام تند تند شد و خیلی #حشری شده بودم دیگه داشتم وسط #رستوران آروم #ناله میکردم ک یهو...💦💦 https://t.me/+ZRaOY14YAHUzOTk0 https://t.me/+ZRaOY14YAHUzOTk0 https://t.me/+ZRaOY14YAHUzOTk0
1 1913Loading...
32
📚رمان : #پایبند👆 ✍نویسنده : #ناشناس 💫ژانر : #عاشقانه #اروتیک #فانتزی #بزرگسال 📄خلاصه : پیا ، دختریست دورگه که در تمام زندگیش سعی کرده بود زیاد خود را در معرض دید قرار ندهد. تا اینکه تهدید شد از انبار قویترین اژدهای آن دوران سکه ای را بدزدد. دراگوس ، اژدهایی که همه از او میترسیدند ، باورش نمیشد که کسی اجازه ی دزدیدن اموالش را به خود داده باشد. ولی وقتی دزد خود را به چنگ می آورد ، جانش را بخشیده و ادعا میکند که آن دختر متعلق به اوست...
1 27121Loading...
33
#تریسام 🔞🍼 #Part1 با دیدن ک.ص سفید و صورتی زنم نفسام سنگین شد. بدن بی نقص و سک.سیش آماده بود تا یه سک.س فوق العاده رو باهم داشته باشیم. قری به کمرش داد وه باعث شد اون ک.ص محشرش از دیدم قایم بشه. با خشونت پاهاشو گرفتم و از هم بازش کردم اهی کشید که منو جری تر میکرد لای ک.ص تپل سفیدش رو باز کردم و با دیدن چ.وچول صورتی رنگش دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم یه بند انگشتم رو توی سوراخش فرستادم که با ناز گفت: -آههه احسان جونم ، آروم تر خیلی تنگه آیییی با صدای فوق حشریش بند دیگه‌ی انگشتم رو توی ک.صش فشردم https://t.me/+P-6vvXI4L4RiNTZk https://t.me/+P-6vvXI4L4RiNTZk https://t.me/+P-6vvXI4L4RiNTZk
5012Loading...
34
📚نام رمان : #جلد_دوم #عشق_و_لازانیا👆 ( #جلد_اول #سگ_خانه_زاد ) 💫ژانر : #عاشقانه #بزرگسال #لزبین #بزرگسال #صحنه_دار #اروتیک ✍نویسنده : #سامان 📄خلاصه : جلد دوم روایت زندگی همون دختره که بزرگ شده و تمایلات همجنسگرایانه داره و با یه دختر رابطه پیدا میکنه،همزمان با پسرای دیگه رابطه جنسی داره ولی بارمان رو دوست داره و بارمان بنا بر دلایلی عشقش رو قبول نمیکنه...
1 28422Loading...
35
#پارت1 با عشوه شروع کردم به کابویی رفتن رو ک*یر کلفتش.‌. محکم تر خودشو به ک*ص تپلم فشار داد اینبار جیغم بالا رفت و به نفس نفس افتادم .. کو××نمو قمبل کردم یه ذره هم بخاطر ک×یر کل×فتش عقب نکشیدم .. شروع کردم ادای ار‌‌ ضا شدن در آوردن و با ناله ی زیاد به صورت فیک لرزیدم .. پرتم کرد رو تخت.. به شکم روی پاهای مردونش خوابیدم و شروع کرد اسپنک زدن.. انگشت فاکشو تو کو***نم فرستاد و چند دقیقه جلو عقبش کرد ...https://t.me/+It_8M8yVJH9iZTNk https://t.me/+It_8M8yVJH9iZTNk https://t.me/+It_8M8yVJH9iZTNk https://t.me/+It_8M8yVJH9iZTNk
1 1154Loading...
36
بوی سکس و صداهای اه و ناله هامون کل خونه رو برداشته بود با صدای شلپ شلپ تلمبه های اریا ازشون چشم گرفتم وخیره اریا شدم چیزی تا ارضا شدنش نمونده بود که سرعت تلمبه هاشو زیادتر کرد.. با یه حرکت ازم بیرون کشید و با اه غلیظی همه آ*بشو رو سی*نه هام خالی کرد .. دستمالی از رو کاناپه برداشتم و خودمو تمیز کردم ... دستشو کشیدم و بلندش کردم ، رفتیم سمت بچه ها .. #هوسبازان https://t.me/+HRHAAJa9k2BkZDlk
1 2869Loading...
37
❤️رمان: #میرم_جای_من_اینجا_نیست ❤️ژانر: #عاشقانه #اجباری #همخونه_ای ❤️نویسنده: #مهرناز_کاویانی ❤️خلاصه: داستان درباره دختری به اسم آرامه که با پسری که عاشقشه ازدواج می کنه و درست بعد از گذشت دو هفته از ازدواجش رفتار شوهرش تغییر میکنه و اونجاست که متوجه میشه علاقه ای در کار نبوده… شوهرش نه تنها دوسش نداره بلکه یه جورای هم ازش متنفره و اتفاقاتی میوفته که نه تنها زندگی آرام و مهرداد بلکه زندگی اطرافیانشو هم عوض میکنه….
1 26325Loading...
38
📚نام رمان : #جلد_اول #سگ_خانه_زاد👆 💫 ژانر : #عاشقانه #بزرگسال #اروتیک #صحنه_دار ✍نویسنده : #سامان 📄خلاصه : درباره یه دختر حرام زاده ۸ ساله که ناپدریش بهش ت*جاوز میکنه یه پسر ثروتمند ۲۷ و ۲۸ ساله به اسم بارمان که خرج خودش و خاله اش رو از طریق فروختن دخترای فراری بدست میاره اون دختر و که شرایط بدی داشته به اسم دختر خوندش میاره خونش که بزرگش کنه...
1 31242Loading...
39
❤️رمان : #دنیای_سوفی #Sophies_World ❤️ژانر : #فلسفه #اجتماعی #خارجی ❤️نویسنده : #یاستین_گردر ❤️مترجم: #حسن_کامشاد ❤️خلاصه : سوفی آموندسن دختری است که در آستانه‌ پانزده سالگی با ماجرای عجیبی روبه‌ رو می‌شود، او نامه‌ ایی از جانب فرد ناشناسی دریافت می‌کند که او را به تفکر در مورد ابتدایی‌ ترین سوالات فلسفی و خودشناسی وا می‌دارد. اولین سوالی که او با آن مواجه می شود این است که تو کیستی؟ و این سوال با یک علامت سوال بزرگ در برابر آن آغاز کتاب است. این شخص بعدتر خود را آلبرتو کناکس فیلسوف معرفی می‌کند که قصد آموزش فلسفه به سوفی نوجوان را دارد. کتاب دنیای سوفی در واقع برای آشنایی اولیه با مفاهیم فلسفه است. اگر کسی علاقه‌مند مند به مطالعه در حوزه فلسفی است، این کتاب می تواند شروع مناسبی باشد. در کتاب مفاهیم پیچیده و دشوار به ندرت دیده می شود و همه چیز به سادگی توضیح داده شده است
1 3045Loading...
📚رمان #اتانازی👆 ✍نویسنده: #هانی_زند 💫ژانر: #عاشقانه 📄خلاصه: فیلمی از رابطه‌ی جنسی یک مرد مومن و سرشناس در سرتاسر اینستاگرام پخش میشه و حسابی جنجال درست میکنه! پخش کننده‌ی این فیلم دختر ۱۷ ساله ایه که...
نمایش همه...
Prohibited content
-دهنت و باز کن زنداداش جنده م میخوام دهن خوشگلت و بگام بعد برم سراغ اون ۲۵۰ گرم گوشت لای پاهات -اههه...توماج...الان داداشت میاد ما رو میبینه با ولع لیسی به کص خیسم زد دهنم رو باز کردم و سر #کیرش رو توی دهنم فرو کردم و زبونم رو دورش کشیدم. خوب که خیس کردم پایین تر رفت و پاهام رو از هم باز کرد. لبه های کصم 🍑رو از هم باز کرد و بهش لیس زد.. برادر شوهرم کیرش رو تا ته توی حلقم فرو کرد و... https://t.me/+KikUQoVZqp9iOWZk https://t.me/+KikUQoVZqp9iOWZk https://t.me/+KikUQoVZqp9iOWZk
نمایش همه...
- زنت شبا ناله میکنه تا صبح! صداش پدرمون و در آورد.. عبد با چشم‌های شماتت گر به دلبر کوچکش نگاه کرده و جواب داد. - مریض بود دیشب. مادرش با خشم لب زد. - آدمِ مریض داد میزنه عبد تند تر! استغفرالله.. با غر غر اتاق را ترک کرد و عبد سریع کمر نبات را چنگ زد. - که عبد تند تر؟ - آخ حاجی نکن! عبد خندید و دستش را بین پای دخترک رساند و.... https://t.me/+1KHMMdWJUHRkMWM0 https://t.me/+1KHMMdWJUHRkMWM0 یه حاجی جذاب که گیر یه دختر کوچولوی شیطون میفته و...🙈🔞
نمایش همه...
رمان: #ضماد ژانر: #عاشقانه #خونبسی #هیجانی نویسنده: #پرستو_اسحقی خلاصه : نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند پنج ماهه برادرش را به سرپرستی گرفته است. و اما نبات مجبور به خونبس شدن میشود تا تک برادر خودش را از پای مرگ نجات بدهد....!!!
نمایش همه...
Prohibited content
_اووووف بدووو حاجی الان مردم واسه نماز میان.... پستونام بالا پایین می‌پرید و اب از ک.صم راه گرفته بود. _اههههه برگرد پاتو بزار رو شونم... ترسیده به سمتش برگشتم که کی‌روش با دستش عقب جلو کرد و کلاهکشو رو ک.صم تنظیم کرد و چند باری بالا پایین کرد که آه از نهادم بلند شد : _ اههههه حاجیییی پس راست میگن حاجیا خیلی کلفتن... _اما من حاجی نیستم....❌ https://t.me/+_gR1fkZ9LmkyMjBk https://t.me/+_gR1fkZ9LmkyMjBk یه مرد باستان شناس که به اسم حاجی محل ،هم زیر خاکی بالا می‌کشه هم هر شب دختری که به مسجد پناه آورده رو جر میده...
نمایش همه...
Prohibited content
_آهههه ارحااام آههه محکمترر آهه اسعدد ارحام و اسعد با #ک*یرای گنده و کلفتشون محکم توی #ک*صم تلمبه میزدن..🔞💦 با لذت شهوانی آه و ناله کردم و زیر #ک*یرای شاهزاده های عرب #ک*صمو با دستام باز تر کردم💦 ارحام چوچول #ک*صمو با دست برنزه ی کلفتش مالید و لیسی به سر نوک #پستونم زد که آبم روی #ک*یر برنزه اش پاچید و یهو اسعد از پشت #ک*یرشو وارد #ک*ص تنگم کرد که.....🔞💦 https://t.me/+q4I2s13ECygzZjE0 https://t.me/+q4I2s13ECygzZjE0 مردای عرب با کــیرای کلفتشون کـص دختر ۲۰ساله ایرانی رو جر میدن اووف🔞😱💦
نمایش همه...
نام رمان: #زیر_نور_مهتاب ژانر: #عاشقانه نویسنده:  #هاوین_امیریان خلاصه: ناگهان خودت را می بینی ، خود خودت را … از جنسی دیگر ، از دنیایی دیگر … چشم بر می گردانی …  و در لحظه گمش می کنی … قدم میزنی ،‌ با خیالت … آیا خیالی ؟ آیا خیال است ؟  و ناگهان … بازاز پس شیشه های رنگارنگ خیابان ، می بینی اش … خود توست ،‌ اما تو نیست …  فرق می کند ، اما خود توست … نگاهش می کنی ، ‌نگاهت می کند … حرکت می کنی و همچون تصویرت حرکت می کند … فکر می کنی همان توی همیشگی است وآن دیگری تو نیست … رو برمی گردانی … ولی می دانی … می فهمی … می بینی فرق ها را …باز نگاهت به دنبالش می دود … تعجب می کنی ،‌ می خندد …و می فهمی اوست …توی دیگر …
نمایش همه...
👍 1
Prohibited content
_نوبتی باید بخوری برامون هر سه نفر التاشونو‌دستشون گرفته بودن به نوبت الت هر سه نفرو خوردم نفر اخر که خمم کرد و زبونشو رو سوراخ کونم کشید _همینطوری قمبل کن قرار حالا هر سه تامون نوبتی کونت بذاریم با فرو رفتن الت مهرداد تو باسنم جیغ بلندی کشیدم که سامان زیرم خوابید و ربونشو روی چاک بهشتم کشید https://t.me/+YAvvO0w3WTIwZDg8 https://t.me/+YAvvO0w3WTIwZDg8 https://t.me/+YAvvO0w3WTIwZDg8
نمایش همه...
📚رمان: #رقابت👆 💫ژانر:#عاشقانه #درام #رقابتی ✍نویسنده: #بانوی_طلایی_F 📄خلاصه: دختر بچه ی سیزده ساله ای توی یک خونواده ی با وضع مالیه متوسط رو به پایین زندگی می کنه. یک روز پدر پیرش بیمار میشه و مجبورن برای درمانش به کشور ترکیه سفر کنن. مجبور می شن از فامیلاشون پول قرض کنن و پدرشونو ببرن ترکیه. در اونجا دختر کوچولو با یک پسر به نام بوراک اشنا می شه که پانزده سالشه و پسر رئیس بیمارستانیه که پدر دختره اونجا بستریه. اونجا اتفاقاتی میفته که دختره بعد برگشت به ایران بعد چهار سال دوباره برمیگرده ترکیه به دنبال بوراک‌چون دوسش داره اما  ‌...
نمایش همه...
Prohibited content
ک.یرشو رو چو.چولم کوبید که از شدت لذت آه بلندی کشیدم -آهههه بکنش توم لطفا مکی به نوک سینم می زنه و لاپایی می زنه از قصد -هیششش هنوز زوده آبت بزنه بیرون با من طرفی کمرمو به تخت می کوبم و این بار ک.یر کلفتش توی ک.صم فرو می ره جوری که دهنم مثل ماهی باز می مونه -آههه آیییییی خودشو خشن بهم می کوبه و با حرکت رفت و برگشت مردون*گیش نزدیکه ارضا بشم که خودشو بیرون می کشه و با زبونش که چو.چولمو می لرزونه دیگه نمی تونم خودمو کنترل کنم و با فشار......💦 https://t.me/+I3hE5vKipvU3Y2I0 https://t.me/+I3hE5vKipvU3Y2I0 https://t.me/+I3hE5vKipvU3Y2I0
نمایش همه...