cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

❤️خدا و زندگی❤️

زیباترین داستانها و جذاب ترین کلیپها https://t.me/boost?c=1434550035 لینک حمایت از کانال ما برای اونایی که اکانت پرمیوم دارن

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
100 700
مشترکین
-34624 ساعت
-2 6757 روز
+4 74230 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
داستان ترسناک خونه قدیمی این داستان ترسناک واقعی که میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به 8 سال پیش که بابای من تصمیم گرفت بالای اشرفی اصفهانی ی خونه کرایه کنه.  ما اونجا ساکن شدیم و من سر کار میرفتم و خواهرم مدرسه میرفت و خیلی لذت میبردیم از اونجا تا اینکه ی روز ساعت 3 صبح خواستم برم دستشویی که دیدم مادرم ی سینی چایی ریخته آورده تو پذیرایی خونه. گفتم مامان این چیه؟جوابش منو میخکوب کرد. گفت... ⬇️⬇️ ادامه داستان باز شود: ادامه داستان باز شود:
4561Loading...
02
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
4 1384Loading...
03
🔴تجاوز دایی به خواهر زاده👇 یه مرد جوون به نام‌ میلاد بخاطر هزینه های عروسیش از داییش ۸ میلیون پول قرض میگیره  ولی ...👇👆    ⛔️ادامه خبر اینجا بخونید(سرچ کنید خاهر میلاد)
4 2082Loading...
04
سلام الان ۲۱ سالمه و ساکن کرج هستم‌ تو پادگانی که من سربازش بودم، تعداد اتفاقای ماورایی که برام افتاد خیلی زیاد بود برجک شماره ۱۳ آخرین برجک پادگان بود که انتهای پادگان بین دوتا تپه خیلی بزرگ تقریبا شبیه کوه، قرار داشت چندین سال قبل یه سرباز اونجا خودکشی کرده بوده و سقفشم سوراخ بوده بخاطر تیری که اون سرباز زده، شیشه‌هاش شکسته و کثیف و پر از تارعنکبوت و.... در کل؛ اون برجک متروکه شده بود، بخاطر اون جریان هیچکسو نمیزاشتن بره اونجا که سربازا احساس بدی بهشون دست نده. از قضا، یه شب پست ساعت ۲ شب تا ۴ صبح؛ افتاد برای من، اونم کجا؟ برجک ۱۲! دقیقا یکی مونده به برجک متروکه! رفتم بالا ۱۵ دقیقه ای از پستم گذشته بود که مشغول فکر کردن بودم‌... بعد از یک ربع بیس دیقه، یهو چشمم افتاد به برجک ۱۳...⬇️⬇️ ادامه داستان➡️
4 2152Loading...
05
🔹 عوارض عجیب 《ادرار کردن 》در حمام که نمیدونستی.... 😱 😐 مشاهده➡️
3 9452Loading...
06
داستان ترسناک خونه قدیمی این داستان ترسناک واقعی که میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به 8 سال پیش که بابای من تصمیم گرفت بالای اشرفی اصفهانی ی خونه کرایه کنه.  ما اونجا ساکن شدیم و من سر کار میرفتم و خواهرم مدرسه میرفت و خیلی لذت میبردیم از اونجا تا اینکه ی روز ساعت 3 صبح خواستم برم دستشویی که دیدم مادرم ی سینی چایی ریخته آورده تو پذیرایی خونه. گفتم مامان این چیه؟جوابش منو میخکوب کرد. گفت... ⬇️⬇️ ادامه داستان باز شود: ادامه داستان باز شود:
3 5582Loading...
07
پدر ترنسی که زایمان طبیعی کرد👇👇پدری که اول زن بود تغییر جنسیت میده و... مشاهده فیلم 🔞😐
4 2634Loading...
08
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
4 0780Loading...
09
تاخیر در 《غسل جنابت》 چه بلایی بر سر بدن می آورد ⁉️     ،مشاهده
2 3112Loading...
10
پدر ترنسی که زایمان طبیعی کرد👇👇پدری که اول زن بود تغییر جنسیت میده و... مشاهده فیلم 🔞😐
2 0442Loading...
11
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
10Loading...
12
پدری که زایمان طبیعی کرد👇👇 مشاهده فیلم 🔞😐
10Loading...
13
#داستان_مهمون_ناخوانده تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم. من که میدونستم اگه شوهرم بفهمه که راه ندادم بیان تو ناراحت میشه، با روی خوش گفتم آره حتما بیاید.وقتی داخل اومدن.من درو بستم و برگشتم که یهو دیدم⬇️⬇️ ادامه ی داستان ➡️
3 2751Loading...
14
پدری که زایمان طبیعی کرد👇👇 مشاهده فیلم 🔞😐
8422Loading...
15
#داستان_مهمون_ناخوانده تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم. من که میدونستم اگه شوهرم بفهمه که راه ندادم بیان تو ناراحت میشه، با روی خوش گفتم آره حتما بیاید.وقتی داخل اومدن.من درو بستم و برگشتم که یهو دیدم⬇️⬇️ ادامه ی داستان ➡️
1 5230Loading...
16
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
1 9530Loading...
17
#داستان_مهمون_ناخوانده تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم. من که میدونستم اگه شوهرم بفهمه که راه ندادم بیان تو ناراحت میشه، با روی خوش گفتم آره حتما بیاید.وقتی داخل اومدن.من درو بستم و برگشتم که یهو دیدم⬇️⬇️ ادامه ی داستان ➡️
1 9870Loading...
18
تاخیر در 《غسل جنابت》 چه بلایی بر سر بدن می آورد ⁉️     ،مشاهده
1 8930Loading...
19
🔹 عوارض عجیب 《ادرار کردن 》در حمام که نمیدونستی.... 😱 😐 مشاهده
6 6330Loading...
20
مادر بزرگ من تو روز عروسی دوستم، بغل گوشش بهش توصیه کرد که؛ هیچوقت تعریف هیچ زنی رو جلوی شوهرت نکن، چون باعث میشه شوهرت به زنهای اطرافش دقت کنه و عادتش بشه. مادربزرگ من‌ می گفت: شبها هيچ وقت باشوهرت، جدا از هم نخوابید؛ حتي اگر قهرباشید؛ شايد شب يه دفعه پاتون به هم گير كرد و آشتی کردید. مادر بزرگ من می گفت: هیچ وقت نون و تخم مرغ ‌را نزارید تو خونه تون تموم‌ بشه؛ اگه‌ مهمان‌ سرزده بیاد خونه تون؛ ازتون‌ توقع‌ چلوکباب‌ نداره؛ اگه‌ آب‌گوشت‌ نباشه‌ که‌ آبش‌ زیاد بشه؛ حداقل می‌تونید یه نیمرو بزارید جلوش. مادربزرگ همیشه می گفت: حرف دلتو به فرش خونت بگو، اما به جاریت‌ نگو. می گفت‌ اگه نیازمندی در خونتو زد، هرگززززز دست خالی ردش نکن. مادربزرگ می گفت: اگه شوهرت دوستت باشه؛ دنیا دشمنت باشه خیالت راحت باشه. ولی اگه دنیا دوستت تو باشه؛ شوهرت دشمنت باشه فایده نداره. ﻣﺎﺩﺭ بزرگ ﻣﻦ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺯﻧﻲ ﺭﻭ میدید، ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺭﻩ می گفت: ﻧﻨﻪ وقتی‌ توی ﻛﺸﺘﻲ ﻫﺴﺘﻲ، ﺑﺎ ﻧﺎﺧﺪا ﺳﺘﻴﺰﻩ ﻧﻜﻦ. مادربزرگ‌ می گفت: هوو هوو رو خوشگل می کنه، جاری جاری رو کدبانو؛ یعنی هووها از نظر قیافه باهم رقابت میکنن... و جاریها تو کار و تلاش از هم پیشی میگیرن. اگه دقت کنید واقعا راسته.😜😜😜 مادربزرگ‌ همیشه ‌می گفت: زن‌ باید نصفشو به شوهرش‌ نشون بده؛ و نصف‌ دیگشو نشون نده اما من همیشه می گفتم‌: چه‌جوری میشه نصفو نشون داد؟ و نصف‌ دیگه‌ را نه؟! بعدها فهمیدم‌؛ منظورش اینه همه چیزتو به شوهرت نگو. یه چیز دیگه هم می گفت: می گفت‌ همیشه پوست‌ تن‌ تو بشکاف؛ پول‌تو بزار توش، یعنی همیشه برای خودت یه پس انداز مخفی داشته باش. مادر بزرگم می گفت: تعریف دو نفر رو تو جمع نکنید، یکی بچه یکی هم‌ شوهر زود چشم می خورند. مامان بزرگ من می گفت: اول و آخر زندگیت فقط شوهرت برات میمونه، نه بچه هات، نه پدر ومادرت، نه‌خواهر و برادرت. پس همیشه هوای شوهرت رو داشته باش!!! مامان بزرگ من می گفت: عاشقی باج دادن داره، مواظب باش شوهرت نفهمه که تو عاشقشی که اون وقت باید بااااااااااج بدی... #کلیپ هاو داستانهای زیبا در کانال خدا و زندگی❤️👌 ❤️@khodavzendgiie
8 386279Loading...
21
تجربیات ۲۷ ساله یک پزشک برای داشتن یک زندگی خوب و سالم این ویدیو رو تا آخر گوش کنید و لذت ببرید👌😊 ❤️@khodavzendgiie
7 114110Loading...
22
خفن ترین و خنده دارترین اجرایی که مستربین در کل عمرش انجام داده را ببینید تا یک خنده واقعی و از تهه دل داشته باشید! این کلیپ دوای تمام دردها و غصه های شما است! محال است بتوانید جلوی خنده های خود را بگیرید!😂 ❤️@khodavzendgiie
6 906131Loading...
23
#داستان کوتاه مردی نابینا درون قلعه‌ای گرفتار شده بود و نومیدانه می‌کوشید خودش را نجات دهد. چاره را در این دید که با لمس‌کردن دیوارها دری برای رهایی پیدا کند. پس گرداگرد قلعه را می‌گشت و با دقت به تمام دیوارها دست می‌کشید. همچنان که پیش می‌رفت با چندین در بسته روبرو شد اما به تلاش و جستجو ادامه داد. ناگهان برای لحظه‌ای دست از دیوار برداشت تا دست دیگرش را که احساس خارش می‌کرد لمس کند، درست در همان زمان کوتاه، مرد نابینا از کنار دری گذشت که قفل نشده بود و چه بسا می‌توانست رهایی‌اش را به ارمغان آورد، پس به جستجویی بی سر انجامش ادامه داد. بسیاری از ما در تکاپوی دستیابی به آزادی و خوشبختی هستیم، متاسفانه گاه تلنگری شبیه خارش دست، لذت‌های گذرا یا چیزهایی از این دست، ما را از جستجو و دستیابی به دری گشوده به سوی رهایی و رستگاری محروم می‌کند. ❤️@khodavzendgiie
6 77231Loading...
24
هنرنمایی رو ی برگ واقعا بی نهایت زیباست👌 ❤️@khodavzendgiie
6 55945Loading...
25
واقعا زیباست حالتونو عوض میکنه😍👌 ❤️@khodavzendgiie ‌‎‌‌‌‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
6 64975Loading...
26
نور آمده تا پنجه به تاری بزند شور آمده تا غم به کناری بزند عطر گل و بوی سبزه آورده نسیم تا صبح تو را نقش بهاری بزند    صبــــح تون شاد و زیبا عزیزان ❤️@khodavzendgiie
7 15674Loading...
27
#همسایه ام چه میکرد؟ #پنچ سال بود عروسی کرده بودم مجبور شدم بخاطر کار همسرم بیام شهر بزرگی زندگی کنم.واحدروبه رویمون خانوم ۴۰ ۵۰ ساله بود.چون تنها بود هر روز می‌اومد خونه ما همیشه هم آرایش کرده و شیک. تا اینکه هرروز غروب منو به صرف چای دعوت میکرد خونشون درست نیم ساعت بعد برگشتن خواب سنگینی منو می‌گرفت سرشب از خواب بیهوش میشدم تا اینکه شک کردم رفتم خونشون چای برداشتم وقتی برا کاری رفت آشپزخونه چای خالی کردم تو گلدون نیم ساعت بعد گفتم خواب میاد دیدم لبخندی زد. رفتم خونه بعد یه ساعت.....👇👇 https://t.me/+u-LaKRDJRzphNjk0
6 8624Loading...
28
#همسایه ام چه میکرد؟ #پنچ سال بود عروسی کرده بودم مجبور شدم بخاطر کار همسرم بیام شهر بزرگی زندگی کنم.واحدروبه رویمون خانوم ۴۰ ۵۰ ساله بود.چون تنها بود هر روز می‌اومد خونه ما همیشه هم آرایش کرده و شیک. تا اینکه هرروز غروب منو به صرف چای دعوت میکرد خونشون درست نیم ساعت بعد برگشتن خواب سنگینی منو می‌گرفت سرشب از خواب بیهوش میشدم تا اینکه شک کردم رفتم خونشون چای برداشتم وقتی برا کاری رفت آشپزخونه چای خالی کردم تو گلدون نیم ساعت بعد گفتم خواب میاد دیدم لبخندی زد. رفتم خونه بعد یه ساعت.....👇👇 https://t.me/+u-LaKRDJRzphNjk0
10Loading...
29
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
1 3362Loading...
30
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
2 4721Loading...
31
داستان ترسناک خونه قدیمی این داستان ترسناک واقعی که میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به 8 سال پیش که بابای من تصمیم گرفت بالای اشرفی اصفهانی ی خونه کرایه کنه.  ما اونجا ساکن شدیم و من سر کار میرفتم و خواهرم مدرسه میرفت و خیلی لذت میبردیم از اونجا تا اینکه ی روز ساعت 3 صبح خواستم برم دستشویی که دیدم مادرم ی سینی چایی ریخته آورده تو پذیرایی خونه. گفتم مامان این چیه؟جوابش منو میخکوب کرد. گفت... ⬇️⬇️ ادامه داستان باز شود: ادامه داستان باز شود:
6 0482Loading...
32
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
10Loading...
33
مردی وارد خانه شد و دید همسرش گریه می کند. ازاو علت را جویا شد، همسرش گفت گنجشک‌هایی که بالای درخت هستند وقتی بی‌حجابم به من نگاه می کنند و شاید این امر معصیت باشد!مرد بخاطر عفت و خداترسی همسرش پیشانیش را بوسید و تبری آورد و درخت را قطع کرد.پس از یک هفته روزی زود از کارش برگشت و همسرش را..👇👇 👈خواندن ادامه داستان
10Loading...
34
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
2120Loading...
35
داستان ترسناک خونه قدیمی این داستان ترسناک واقعی که میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به 8 سال پیش که بابای من تصمیم گرفت بالای اشرفی اصفهانی ی خونه کرایه کنه.  ما اونجا ساکن شدیم و من سر کار میرفتم و خواهرم مدرسه میرفت و خیلی لذت میبردیم از اونجا تا اینکه ی روز ساعت 3 صبح خواستم برم دستشویی که دیدم مادرم ی سینی چایی ریخته آورده تو پذیرایی خونه. گفتم مامان این چیه؟جوابش منو میخکوب کرد. گفت... ⬇️⬇️ ادامه داستان باز شود: ادامه داستان باز شود:
3880Loading...
36
چرا نباید در حمام ادرار کرد⁉️      مشاهده  ➡️➡️
3 4170Loading...
37
اگر بعد از نزدیکی《غسل》نمیکنید حتما بخونید😱 مشاهده ➡️
6 3344Loading...
38
چرا نباید در حمام ادرار کرد⁉️      مشاهده  ➡️➡️
4 2434Loading...
39
اگر بعد از نزدیکی《غسل》نمیکنید حتما بخونید😱 مشاهده ➡️
4 1602Loading...
40
داستان ترسناک خونه قدیمی این داستان ترسناک واقعی که میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به 8 سال پیش که بابای من تصمیم گرفت بالای اشرفی اصفهانی ی خونه کرایه کنه.  ما اونجا ساکن شدیم و من سر کار میرفتم و خواهرم مدرسه میرفت و خیلی لذت میبردیم از اونجا تا اینکه ی روز ساعت 3 صبح خواستم برم دستشویی که دیدم مادرم ی سینی چایی ریخته آورده تو پذیرایی خونه. گفتم مامان این چیه؟جوابش منو میخکوب کرد. گفت... ⬇️⬇️ ادامه داستان باز شود: ادامه داستان باز شود:
4 3251Loading...
Photo unavailable
داستان ترسناک خونه قدیمی این داستان ترسناک واقعی که میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به 8 سال پیش که بابای من تصمیم گرفت بالای اشرفی اصفهانی ی خونه کرایه کنه.  ما اونجا ساکن شدیم و من سر کار میرفتم و خواهرم مدرسه میرفت و خیلی لذت میبردیم از اونجا تا اینکه ی روز ساعت 3 صبح خواستم برم دستشویی که دیدم مادرم ی سینی چایی ریخته آورده تو پذیرایی خونه. گفتم مامان این چیه؟جوابش منو میخکوب کرد. گفت... ⬇️⬇️ ادامه داستان باز شود: ادامه داستان باز شود:
نمایش همه...
👍 2
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
نمایش همه...
👍 8
Photo unavailable
🔴تجاوز دایی به خواهر زاده👇 یه مرد جوون به نام‌ میلاد بخاطر هزینه های عروسیش از داییش ۸ میلیون پول قرض میگیره  ولی ...👇👆    ⛔️ادامه خبر اینجا بخونید(سرچ کنید خاهر میلاد)
نمایش همه...
👍 7😱 2
سلام الان ۲۱ سالمه و ساکن کرج هستم‌ تو پادگانی که من سربازش بودم، تعداد اتفاقای ماورایی که برام افتاد خیلی زیاد بود برجک شماره ۱۳ آخرین برجک پادگان بود که انتهای پادگان بین دوتا تپه خیلی بزرگ تقریبا شبیه کوه، قرار داشت چندین سال قبل یه سرباز اونجا خودکشی کرده بوده و سقفشم سوراخ بوده بخاطر تیری که اون سرباز زده، شیشه‌هاش شکسته و کثیف و پر از تارعنکبوت و.... در کل؛ اون برجک متروکه شده بود، بخاطر اون جریان هیچکسو نمیزاشتن بره اونجا که سربازا احساس بدی بهشون دست نده. از قضا، یه شب پست ساعت ۲ شب تا ۴ صبح؛ افتاد برای من، اونم کجا؟ برجک ۱۲! دقیقا یکی مونده به برجک متروکه! رفتم بالا ۱۵ دقیقه ای از پستم گذشته بود که مشغول فکر کردن بودم‌... بعد از یک ربع بیس دیقه، یهو چشمم افتاد به برجک ۱۳...⬇️⬇️ ادامه داستان➡️
نمایش همه...
داستان ترسناک واقعی

🔞 داستان ترسناک واقعی 🔞

👍 9👎 1
Photo unavailable
🔹 عوارض عجیب 《ادرار کردن 》در حمام که نمیدونستی.... 😱 😐 مشاهده➡️
نمایش همه...
👍 2
Photo unavailable
داستان ترسناک خونه قدیمی این داستان ترسناک واقعی که میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به 8 سال پیش که بابای من تصمیم گرفت بالای اشرفی اصفهانی ی خونه کرایه کنه.  ما اونجا ساکن شدیم و من سر کار میرفتم و خواهرم مدرسه میرفت و خیلی لذت میبردیم از اونجا تا اینکه ی روز ساعت 3 صبح خواستم برم دستشویی که دیدم مادرم ی سینی چایی ریخته آورده تو پذیرایی خونه. گفتم مامان این چیه؟جوابش منو میخکوب کرد. گفت... ⬇️⬇️ ادامه داستان باز شود: ادامه داستان باز شود:
نمایش همه...
👍 4😁 3
Photo unavailable
پدر ترنسی که زایمان طبیعی کرد👇👇پدری که اول زن بود تغییر جنسیت میده و... مشاهده فیلم 🔞😐
نمایش همه...
🤯 3🍾 1
جا ماندگان سهام عدالت بخونید◀️آخرین مهلت ثبت نام‌
نمایش همه...
1
تاخیر در 《غسل جنابت》 چه بلایی بر سر بدن می آورد ⁉️     ،مشاهده
نمایش همه...
Photo unavailable
پدر ترنسی که زایمان طبیعی کرد👇👇پدری که اول زن بود تغییر جنسیت میده و... مشاهده فیلم 🔞😐
نمایش همه...
👍 4