cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

❤️خدا و زندگی❤️

زیباترین داستانها و جذاب ترین کلیپها https://t.me/boost?c=1434550035 لینک حمایت از کانال ما برای اونایی که اکانت پرمیوم دارن

نمایش بیشتر
Advertising posts
107 872مشترکین
+3 05424 ساعت
+8 8287 روز
+14 72830 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

دزدی وارد خانه یک پیر زنی شد و شروع کرد به جمع کردن اثاث خانه. پیرزن که بیدار بود صداش کرد و گفت ننه نشان می دهد شما جوان خوبی هستید و از ناچاری دزدی می کنید آن وسایل سنگین ول کن بیا این النگوهای طلا به شما بدم فقط قبل از آن خوابی که قبل از آمدن شما دیدم برام تفسیر کن. دزد گفت خوب چی خواب دیدی❓پیرزن گفت🔽🔽 👈بخونید حتما قشنگه
نمایش همه...
🔞پدربزرگ من عاشق زن‌ها بود، از هر شهرو دهاتی حداقل یه زن صیغه کرده بود، بزرگوار زرنگ بود فقط زن نازا عقد میکرد..... ادامه شو از سکینه جون بشنو👉
نمایش همه...
یه رسم قشنگ قدیمی از بازاری های شهر تبریز که هنوزم که هنوزه دارن اجراش میکنن👍 ❤️@khodavzendgiie
نمایش همه...
👍 4 1
اگر 7 روز رابطه جنسی نداشته باشید چه می شود؟ مشاهده بدون سانسور 👉🔞
نمایش همه...
پادشاهی سه دختر داشت که دو تای آنها خواهان ازدواج و دختر آخر دوست نداشت ازدواج کند.پادشاه به سه دختر خود گفت که هر کدام سه قوری یکسان را با یک‌مقدار آب پر کنند و‌همزمان روی اجاق بگذارند.اب کتری هرکس سریعتر به جوش بیاید،شوهرش وارث پادشاه خواهد بود.قوری سومین دختر زودتر جوش آمد چرا؟⬇️         ◀️   مشاهده جواب
نمایش همه...
اگر 7 روز رابطه جنسی نداشته باشید چه می شود؟ مشاهده بدون سانسور 👉🔞
نمایش همه...
۷ ساحل از سواحلِ جنوب ایران که دیدنش انسان رو میخکوب می‌کنه!👏 ❤️@khodavzendgiie
نمایش همه...
✨بخشش کنید ... اما نگذارید از شما سوء استفاده شود. ✨عشق بورزید ... اما نگذارید با قلبتان بدرفتاری شود ✨اعتماد کنید ... اما ساده و زود باور نباشید. حرف دیگران را بشنوید اما صدای خودتان را از دست ندهید ❤️@khodavzendgiie
نمایش همه...
👍 3🔥 1
#داستانی کوتاه و زیبا مردی در یك خانه‌ی كوچک، با باغچه‌ای بزرگ و بسیار زیبا زندگی می كرد، او چند سال پیش در اثر یک تصادف، بینایی خود را از دست داده بود و همه‌ی اوقات فراغتش را در آن باغچه به سر می برد. گیاهان را آب می داد، به چمن‌ها می رسید و رزها را هرس می كرد. باغچه در بهار، تابستان و پاییز، منظره‌ای دل ‌انگیز داشت و سرشار از رنگ‌های شاد بود. روزی، شخصی كه ماجرای باغبان كور را شنیده بود، به دیدار او آمد، از باغبان پرسید: «خواهش می كنم، به من بگویید چرا این كار را می كنید، آن گونه كه شنیده‌ام، شما اصلاً قادر به دیدن نیستید.» «بله، من كاملاً نابینا هستم!» «پس چرا این همه برای باغچه‌ی خود زحمت می كشید؟ شما كه قادر به تشخیص رنگ‌ها نیستید، پس چه بهره‌ای از این همه گل‌های رنگارنگ می برید؟» باغبان كور به پرچین باغچه تكیه داد و لبخند زنان به مرد غریبه گفت: «خب، من دلایل خوبی برای این كار خود دارم، من همواره از باغبانی خوشم می آمد. به نظرم میرسد كه دست كشیدن از این كار به سبب نابینایی، دلیل قانع ‌كننده‌ای نیست، البته نمیتوانم ببینم كه چه گیاهانی در باغچه‌ام می رویند؛ ولی هنوز می توانم آنها را لمس و احساس كنم، من نمی توانم رنگ‌ها را از هم تشخیص دهم، ولی می توانم عطر گل‌هایی را كه می كارم، ببویم و دلیل دیگر من، شما هستید.» «چرا من؟ شما كه اصلاً مرا نمی شناسید!» «البته من شما را نمی شناسم، ولی گاهی اوقات، شخصی چون شما از اینجا رد می شود و كنار باغچه‌ی من می ایستد، اگر این تكه زمین، باغچه‌ای بدون گیاه و خشک بود، دیدن منظره‌ی آن برای شما خوشایند نبود، به نظر من نباید از انجام كاری به این سبب چشم‌ پوشی كنیم كه در نگاه نخست، سود چندانی برای خود ما ندارد؛ در صورتی كه ممكن است كمك ناچیزی به دیگران بكند.» مرد به فكر فرو رفت و گفت: «من از این زاویه به موضوع نگاه نكرده بودم.» باغبان پیر لبخند زنان به سخن خود ادامه داد: «به علاوه مردم از اینجا رد می شوند و با دیدن باغچه‌ی من، احساس شادی می كنند؛ می ایستند و كمی با من سخن می گویند درست مانند شما؛ این كار برای یک انسان نابینا ارزش زیادی دارد.» ❤️@khodavzendgiie
نمایش همه...
7
🔴حکیم مسافر و زن هرزه حكيمی به دهی سفر کرد … زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حكيم خواست تا مهمان وی باشد. حكيم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به حكيم رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !حكيم گفت.....              👈خواندن ادامه داستان               👈خواندن ادامه داستان
نمایش همه...
👍 5👎 1