نرگس صرافیان

ما کم‌سن بودیم برای خیلی چیزها، تجربه‌ها، اتفاق‌ها... ما کم‌سن بودیم برای مواجه شدن با خیلی مشکلات و رفتارها. ما کم سن بودیم برای اینکه بخواهیم با خیالات خاممان، اینقدر پخته رفتار کنیم. ما کم‌سن بودیم برای خیلی مسئولیت‌ها و دغدغه‌مند بودن‌ها. ما کم‌سن بودیم و پاهامان برای این پله‌های بزرگ، زیادی کوچک بود. ما فرصت نکردیم کوله‌بارمان را پر از تجربه و سیاست کنیم، فقط چند تکه اندوه برداشتیم و راه افتادیم. به خودمان آمدیم و با قلبی ساده، خود را میان جهانی پر از فریب و بی‌رحمی و سیاست یافتیم و درد بود که ما را ناگزیر به دویدن می‌کرد، وگرنه تا همین‌جا هم نیامده‌بودیم و در همان پله‌ی بلندِ اول، مثل بچه‌های رها شده‌ی بی‌پناه، می‌‌نشستیم و گریه می‌کردیم... #نرگس_صرافیان_طوفان @narges_sarrafian_toofan

۱۱:۱۱

اگه یه دختر شاغل رو انتخاب کنی، باید قبول کنی که نمی‌تونه تمام وقت، به کارای خونه برسه. اگه یه دختر خونه‌دار که ازت مراقبت می‌کنه و به خونه می‌رسه رو انتخاب کنی، باید قبول کنی که قرار نیست تو مخارج کمکت کنه. اگه یه دختر مطیع رو انتخاب کنی، باید مراقبش باشی و این رو قبول کنی که بهت وابسته‌ست. اگه یه دختر مستقل رو انتخاب کنی، باید قبول کنی که قدرتمنده و افکار و نگاه خودش رو داره. اگه یه دختر صرفا خوشگل رو انتخاب کنی، باید مخارج و هزینه‌هاش رو هم قبول کنی. اگه یه دختر خوش قلب رو انتخاب کنی، باید حواست باشه که بهش حس ناکافی بودن ندی و قلبش رو نشکنی. هیچ دختری «کامل» نیست. هر کس ویژگی‌های خوبِ «خودش» رو داره که اون رو خاص و دوست‌داشتنی می‌کنه.

ولی من هیچ‌کس را به اندازه‌ی این‌هایی که از پیشرفت دیگران به‌هم می‌ریزند و با حرص، قصد تخریب و تحقیر آدم‌ها را دارند، قابل ترحم و تاسف نمی‌دانم! باباجان! طرف کلی تاوان داده و مو سپید کرده و زحمت کشیده تا به جایی و موقعیتی و هدفی رسیده. آن‌وقت تو در این غائله‌ی دویدن و دوام آوردن و رسیدن کجایی؟ سر پیازی یا ته پیاز؟! @narges_sarrafian_toofan

مشکل از کسی نیست! من دنبال بهونه‌م که دورمو خلوت کنم...

دلم خواست اینم بگم و بخوابم: اگه جایی از رابطه یا معاشرت، متوجه شدید که فرد مقابل، دوستون نداره یا دویتون داره اما به اندازه‌ی کافی براش اهمیت ندارید و جز شما کسی اصراری به ادامه‌ی ارتباط نداره... و همچنان موندید؛ لطفا هیچ‌کس رو سرزنش نکنید، این انتخاب شما بوده. درست از اونجا به بعده که شما تمام عواقب و مسئولیت رابطه و اتفاقات پیش‌رو رو پذیرفتید و دوست داشتید و انتخاب کردید که به هر قیمتی ادامه بدید و حضور کمرنگ فرد مقابل رو داشته‌باشید و باید؛ هم آستانه‌‌ی طاقتتون رو افزایش بدید، هم ابدا غر نزنید و گله نکنید... از هیچ‌کس! باید منطقی باشیم و بپذیریم که آزادی یعنی: همه دوستت نخواهند داشت و این، هیچ اشکالی ندارد!

تو محکم بودی... برای همین، کسی به احتمالِ رنج کشیدنت فکر نکرده‌بود.

نا توانم؛ انگار زخم‌های هزاران سال بی‌وقفه جنگیدن را با خود دارم...

یک جاهایی باید خدا را شکر کنی؛ همین که برف می‌بارد همین که برف می‌بارد و تو می‌توانی زیبایی‌اش را ببینی همین که از جایگاه گرم و امنت به بارش معصومانه‌ی برف نگاه می‌کنی و به آواره‌ی زباله‌گردی که از سرما میان برف، مچاله شده و دارد دنبال یک تکه نان می‌گردد و به این فکر کنی که اگر تنظیمات خلقت قدری دگرگون شده‌بود، می‌شد الآن، تو به‌جای او باشی! گاهی باید سرت را بالا بگیری و با صدای بلند خدا را شکر کنی و هر کاری برای بهبود شرایط آدم‌هایی که می‌شد جای تو باشند و می‌شد تو جای آن‌ها باشی، انجام بدهی... #نرگس_صرافیان_طوفان @narges_sarrafian_toofan

همین که می‌دانم تو نگاهم می‌کنی حال خوب‌تری دارم. آدم باید مطمئن باشد که چشمان ارزشمندی در جهانش هست که تلاش‌ها و زمین خوردن‌ها و جسورانه ایستادن‌هاش را نگاه می‌کند و به شوق نگاه‌های عزیز کسی، محکم‌تر بایستد و تا ارتفاعات بلندتری پرواز کند... #نرگس_صرافیان_طوفان @narges_sarrafian_toofan

در سکوت حذفشان کن خودشان می‌دانند دقیقا چه کرده‌اند...

مامان همیشه برای من دعا می‌کند. یک روز که خیلی گرفتار بودم به مامانم گفتم: می‌خوام زنگ بزنم بگم بابا برام دعا کنه، مامانا از بس دعا می‌کنن، گوش‌های خدا عادت کرده و زیاد توجهی بهش نمی‌کنه، ولی باباها خیلی کم پیش میاد دعا کنن و وقتی دعا کنن خدا می‌گه: عه! داره دعا می‌کنه؟ بذار برم ببینم چی می‌گه... مامان هیچ چیز نگفت و سکوت کرد. چند ساعت بعد، مشکلم به شکل معجزه‌آسایی حل شد، در حالی که هنوز زنگ نزده‌بودم به بابا! به مامان زنگ زدم و گفتم: مامان انصافا در این فاصله‌ی کوتاه، چه کردی که معجزه شد؟ - گفت: هیچی! به خدا گفتم: من همین دعا کردن از دستم بر میاد، نذار بچه‌م از دعای من و مهربونی تو ناامید بشه، بذار اگر به دعا کردنه، خودم واسه‌ش کافی باشم... همین! و من ایمان آوردم که خدا از دریچه‌ی قلب مادران به ما نگاه می‌کند. #نرگس_صرافیان_طوفان @narges_sarrafian_toofan

جهنمی بدتر از آن نیست که مدام به‌ یاد بیاوری بوسه‌ای را که اتفاق نیفتاده است... - ریچارد براتیگان

دوستان نازنینم. قراره برای بیش از ۳۰ کودک کم‌بضاعت، دلخوشی و لباس عید تهیه کنم، اگر دوست دارید در این شادی، به هر میزان، همراه من باشید👇 6104338909288926 - نرگس صرافیان توانتون افزون و دلخوشی‌هاتون بسیار🌱❤️

حقیقت: نابرابری، آدم‌ها را از هم دور و جامعه را لبریز خشم کرده...

دین‌داریت رو به خدا نشون بده انسانیتته که به درد ما می‌خوره...

مشکل اینه که آدما با بردهایی که دارن راضی نمی‌شن، دلشون می‌خواد باخت بقیه رو هم تماشا کنن!!!

گاهی فقط بغل می‌خواستیم! گاهی غمگین‌ترین انسان روی زمین بودیم و بار جهان، روی دوشمان سنگینی می‌کرد و به نظر می‌رسید از هیچ چیز و هیچ‌کس کاری ساخته نیست، اما ساخته‌بود! ما را فقط یک آغوش گرم و پناه‌دهنده نجات می‌داد، از قعر عمیق‌ترین اقیانوس‌های تنهایی و از لبه‌ی بلندترین پرتگاه‌های اندوه... عجیب بود، اما گاهی فقط یک آغوش کفایت می‌کرد. "همین که کسی می‌گفت: حق داری خسته و غمگین باشی و بدون هیچ قضاوتی در آغوشمان می‌گرفت" کافی بود تا بلند شویم، به بازیِ نیمه‌کاره‌ی دنیا برگردیم و همه چیز را درست کنیم... #نرگس_صرافیان_طوفان‌ @narges_sarrafian_toofan

کد مرسولات سفارشات کتاب هفته قبل📚

ولی من یه روز باید بنشینم پیش خدا فیلم زندگیم رو ببینم، بعد یهو از جام بپرم با انگشت به تلویزیون اشاره کنم با سرعت برم سمت تلویزیون، بگم ایناهاااا همینجاست، نگهش دار! با آستینم اشکام رو پاک کنم، بگم: خودشه... اینجا خیییییلی اذیت شدم، چرا بغلم نکردی؟! ... :(

داستان تو هنوز تمام نشده، تو خواهی خندید، در جایی که قبلا گریه کرده بودی...

- ناراحت شدی؟؟ + نه عزیزم، نا امید شدم ... از یه جایی به بعد دیگه ناراحت نمیشی؛ نا امید میشی!

«من از آن‌ها نیستم که زیرِ بارِ حرفِ زور بروم. مرامم همین است. چون معتقدم حرفِ زور شنیدن یعنی آب به آسیابِ استبداد ریختن.» جنایت و مکافات/فئودور داستایفسکی

امروز عمیقا خدا را شکر کردم، وقتی از پنجره بیرون را نگاه کردم و زنی را دیدم که داشت می‌‌خندید، پرنده‌ی آزادی که پرواز می‌کرد و مردی که شاخه‌گلی در دست و با اشتیاق به خانه می‌رفت. من خدا را عمیقا شکر کردم وقتی دیدم پیرزنی برای گربه‌ای غذا می‌برد، پسری، پیرمردی را از خیابان عبور می‌داد و مهربانی بیشتر از همیشه در شهر جریان داشت. من خدا را شکر کردم که آسمان آبی بود و هوا تازه و درختان شاداب و من امروز هم فرصت دیدن و نفس کشیدن و زیستن و دوست داشتن و دوست داشته شدن داشتم... #نرگس_صرافیان_طوفان @narges_sarrafian_toofan

کاش می‌شد روی یک تابلو نوشت: این دختر/زن در دوره‌ی pms/پریود و شکنندگی و آسیب‌پذیری و آسیب رسانیِ محض قرار دارد. لطفا نزدیکش نشوید🚫

اصلا اینکه پله پله و آروم آروم و با تلاش بسیار دارم به رویاهام می‌رسم خیلی برام خوشاینده و خدا رو بابتش شاکرم❤️ چرا که نمی‌خوام در تصور هیچ‌کس گدایی باشم که یک‌شبه معتبر شده! دوست دارم قبل از رسیدن به هر موقعیت و رویدادی، جنبه‌ش رو از قبل پیدا کرده‌باشم.☘

👌

یک استاد دلسوز، یک دانشجوی پخمه تحویل می‌ده، یک مربی بی‌رحم، یک مبارز سرسخت... دوباره بخون!

من لذت می‌برم از تماشای موفقیت و پیشرفت آدم‌ها حتی زمان‌هایی که خودم ثابت ایستاده‌ام، یا حتی دویده‌ام و تلاش کرده‌ام و هنوز به نتیجه و مقصد قابل قبولی نرسیده‌ام! درست مثل زمانی که تمام مردم نگران خشکسالی‌اند و بارش باران و برف در مناطق اطراف، عمیقا خوشحالشان می‌کند، حتی اگر ابرها هنوز به آسمان خودشان نرسیده‌باشند. می‌دانی از چه چیزی حرف می‌زنم؟!

How glad I am that you exist. چقدر خوشحالم که تو وجود داری.

‏تو انقدر خوبی که می‌خواهم خدایی که تو را آفریده، ببوسم...

تو یه سن و سالی‌ام که اصلا برام مهم نیست کی از من خوشش میاد و کی خوشش نمیاد! چون باید وقتم رو صرف چیزهای مهم‌تری بکنم. ✌

روح‌های بزرگ علاقه‌ی مرا جلب می‌کنند و آن‌ها تنها هستند...