the language of flowers
A typewriter, a camera, a walkman and a bouquet of flowers غذاهایی که میپزم: @behnaziseating حرف بزنیم: @Talktobehnawz_bot
نمایش بیشتر- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
در حال بارگیری داده...
زنگ ورزش تو سایه نشستم و دارم بچهها رو تماشا میکنم. یکی از دانشآموزهای ناسازگارم که مشکل دوستیابی داره، اومد پیشم نشست و چند ثانیه بعد شروع کرد به صحبت کردن: خانوم. من مامانم همش شب و روز گریه میکنه. چون از خدا میخواد که بهش یه پسر بده. چندساله منتظره که یه پسر داشته باشه. لطفاً شما هم دعا کنید که من یه داداش داشته باشم. من فقط گفتم باشه. اما تو دلم به این دختر و خواهرش فکر کردم. به مادرش، به پدرش، به خونوادهاش. به اینکه دقیقاً چه اتفاقی تو اون خونه و خونواده میافته که دختربچهی ۸ساله میاد چنین چیزی رو تعریف میکنه. به پدر و مادرش که دوتا دخترشون رو به راحتی نادیده میگیرن و جنسیت رو بجای سلامتی در اولویت قرار میدن. گاهی اوقات از اینکه چنین مواردی رو میبینم و نمیتونم کاری کنم، واقعاً ناراحت میشم، اما به خودم میگم که در این فضا، من نمیتونم براش کاری انجام بدم. من نمیتونم پدر و مادرش رو قانع کنم که هیچ جنسیتی برتری نداره. فقط میتونم در حد توانم به اون دانشآموز عشق بورزم و محبت کنم، سکوت کنم و رد بشم.