cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

کانال کیوان پهلوان

@keyvanpahlavan تماس با من

نمایش بیشتر
Advertising posts
416مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-17 روز
+230 روز
آرشیو پست ها
فرشاد مومنی، استاد اقتصاد دانشگاه علامه، با بیان اینکه «گویی قرار است به پیشاتاریخ برگردیم»، گفت: «مسئولان شرم نمی‌کنند راحت می‌گویند که از افزایش نرخ ارز سود نمی‌بریم و نقشی در آن نداریم؟» او افزود: «آیا تصادفی است که هر گاه کف‌گیر خزانه به ته دیگر می‌خورد نرخ ارز بالا می‌رود.» https://iranintl.com/202404257073
نمایش همه...
@bankema کانال بایگانی
نمایش همه...
Repost from بایگانی
#درسگفتار #شاهرخ_مسکوب 🔸 ادبیات و اجتماع - (۱۲۹۵-۱۳۱۵) 🎙️ شاهرخ مسکوب 🔻🔻🔻
نمایش همه...
Repost from دماوند
دیوانه‌خانه جمهوری اسلامی! T.me/irdamavand
نمایش همه...
نکته نان‌باینری یا هویت جنسیتی غیردوگانه به هویت جنسیتی افرادی گفته می‌شود که خودشان را در چارچوب‌ها و دوگانه جنسیتی زن و مرد قرار نمی‌دهند. آن‌ها هویت جنسیتی خود را نان‌باینری یا غیر‌دوگانه تعریف می‌کنند
نمایش همه...
کیوان پهلوان: زیبایی دو جنسیتی بودن کیوان پهلوان میرچا الیاده دانشمند اسطوره شناس و کهن الگوها رومانیایی چه زیبا پیرامون " دو جنسیتی" بودن نظر می دهد. او می گوید: همواره تاکید کردم که دو جنسیتی بودن با نر و ماده بودن hermaphrodite تفاوت دارد. نرمادگی به معنای همزیستی دو جنس در یک پیکر است. به همین دلیل، شما می توانید مجسمه های مردانی را پیدا کنید که پستان های زنانه دارند؛ این در حالی است که دو جنسیتی بودن بازتاب دهنده کمال مطلق است: جایی که دو جنس با هم درآمیخته اند و به یک گونه جانوری یا انسانی متفاوت تبدیل شده اند. به نظر من این مسئله اهمیت زیادی دارد؛البته هر دو مخلوقات -- چه دو جنسیتی و چه نرماده-- نه فقط در فرهنگ اروپایی؛ بلکه در فرهنگ اقوام و قبایل سراسر دنیا وجود داشته اند. من شخصا شیفته موجودات دو جنسیتی هستم. در نظر من این موجود به کمال مطلق دست یافته اند که رسیدن به آن دشوار و برای هر یک از دو جنس نر و ماده به صورت مستقل و مجزا به احتمال زیاد ناممکن است.... نرماده بودن هیچ وجه هیولاوش ندارد؛ بلکه تلاشی ناامیدانه برای رسیدن به تمامیت است؛ اما نه از هم گسیختگی است و نه اتحاد. اما در وجود دو جنسیتی همه چیز وجود دارد: زیبایی و جذابیت، ترس و درنده خویی، لطافت و لبخند... از کتاب"هزار توی آزمون های دشوار" گفتگو با میرچا الیاده،تهران: پارسه، ۱۳۹۶ سخنانی پیرامون نرمادگی و دو جنسیتی نرمادگی بیشتر در فضای جسمی است که هر دو حالت مردانگی و زنانگی را دارد؛ اما هیچ کدام کامل نیست و از جهت روانی دارای مشکل هستند و فضای روانی بحرانی دارند. دوجنسیتی با دوجنسی اشتباه نشود. دو جنسیتی (به انگلیسی: Bigender) اصطلاحی برای افرادی ست که رفتار اجتماعی بین زنانه و مردانه دارند. این اصطلاح توسط انجمن روانشناسی آمریکا در گروه دگرجنسگونگان طبقه بندی می‌شود. یک بررسی در سال ۱۹۹۹ که توسط گروه بهداشت عمومی سان فرانسیسکو انجام شد نشان داد که در بین دگرجنسگونه‌ها کمتر از۳٪ از کسانی که از نظر ژنتیکی مرد و کمتر از ۸٪ از کسانی که به طور ژنتیکی زن هستند دوجنسیتی هستند. دوجنسیتی و آندروجینی تفاوت دوجنسیتی‌ها و آندروجینی ( بـِـیناجـِنس (intersex) به انسانها یا دیگر موجوداتی گفته می‌شود که هرکدام از ویژگیهای گوناگون جنسی را دارا باشند.  به این معنی که اندام‌های جنسی مربوط به یک جنس را دارد (صفات اولیه)؛ اما موی صورت، لحن صدا، توزیع چربی در بدن، ساختار استخوانی و استقامت ماهیچه‌ای (صفات ثانویه) او کم و بیش شبیه جنس دیگر است. از جمله این کروموزومها، غده‌های جنسی، هورمونهای جنسی یا اندام جنسی که بنابر کمیساریای عالی حقوق بشرِ سازمان ملل متحد، در تعاریف معمول برای بدنهای زنانه یا مردانه نمی‌گنجند. چنین گوناگونی‌هایی ممکن است در برگیرنده ابهام در اندام جنسی و ترکیبی از ژنوتیپهای کروموزومی و فنوتیپهای جنسی به غیر از ایکس وایِ مردانه و ایکس ایکسِ زنانه باشد. حدود ۱٫۷ درصد از تولدهای انسانی فرد متولد شده دارای صفات اولیه و ثانویه جنسی متضاد است.) این است که دوجنسیتی‌ها بین رفتار مردانه و زنانه حرکت می‌کنند؛ یعنی گاهی رفتار مردانه و گاهی رفتار زنانه انجام می‌دهند. گاهی با صدای زنانه و گاهی با صدای مردانه و غیره اما در آندروجینی فرد رفتار زنانه و مردانه را همزمان با هم انجام می‌دهد. در واقع دوجنسیتی‌ها در یک لحظه به طور کامل زنانه یا مردانه رفتار می‌کنند؛ اما یک آندروجینی در یک لحظه ترکیبی از رفتار مردانه یا زنانه را دارد. رفتار دوجنسیتی‌ها دوجنسیتی‌ها مایل به طی کردن مراحل تغییر (هورمون درمانی، جراحی و غیره) نیستند زیرا این افراد خود را هم مرد و هم زن می دانند و نمی‌توانند به یکی از این دو جنس تغییر کنند دو جنسیتی‌ها:  مانند دیگر دگرجنسگونه‌ها جسم خود را اشتباه تصور می کنند‌ و مایل به تغییر در جسم خود نیستند. آن چیزی که در مورد دو جنسیتی ها اهمیت دارد اینست که فضای روانی هر دو جنس مرد و زن  را درک می کنند؛ به همین خاطر، احساسات زنانه و مردانه را ( طبیعی است که بر اساس هورمون های موجود در بدن-- استروژن و پروژسترون در تخمدان زنان و تستوسترون در بیضه های مردان تولید می شود.) اینکه  چرا استاد میرچا الیاده تفاوت جدی نسبت به نر ماده بودن ( hermaphrodite) و افراد دو جنسیتی قائل است  در اینست که با وجود هورمون های موجود در فرد دو جنسیتی (یعنی استروژن و پروژسترون  زنانه  و تستوسترون مردانه) فرد دو جنسیتی با ساختار هورمونی دوگانه، هر دو احساس؛ یعنی درک احساس و تفکر و زیبایی زنانه و همچنین مردانه را درک می کند؛ هیچ زن و مردی به تنهایی نمی تواند احساس مردانه و زنانه را توامان درک کند. فرد دو جنسیتی می تواند احساس و تفکر زمانه را با هم به خاطر وجود هورمون های هم مردانه و هم  زنانه بفهمد‌.
نمایش همه...
📸 عکس روز: شناور در دریایی از فلفل قرمز فلفل قرمز و تند از ادویه‌های محبوب، به ویژه در کشورهای آسیای جنوب شرقی و همچنین آمریکای جنوبی محسوب می‌شود. بنگلادش یکی از تولیدکنندگان این ادویه است. فلفل‌ها باید حدود یک هفته در آفتاب خشک شوند و سپس به شرکت‌های تولید‌کننده ادویه‌جات فروخته می‌شوند. تصویر زیر تداعی‌کننده دریایی سرخ و تند است که زنان کشاورز در آن شناورند. @dw_farsi
نمایش همه...
اگر از برهنگی بیزارید اول پای برهنه را علاج کنید !!!!!؟ *سعدی را به محکمه فراخواندند که دخترت بی باک است و هتاک ، نه پروای حجاب دارد نه الفتی به روبنده و نقاب، با آمرین به معروف و ناهیان منکر درآویخته و آبروی شحنگان ریخته، چندان که همه در حیرتند و گویند بعید است که سعدی چنین دختی پرورده باشد که بویی از ادب نبرده و شرم و حیا را فرو خورده* *سعدی از گستاخی قاضی بر آشفت ، تیغ زبان از نیام برکشید و دلیرانه خروشید و گفت: اگر کاکل موی و طرۀ گیسوی از حجاب بیرون افتد، آسمان به زمین نیاید و این ترٌهات که بر زبان آمد، قاضی محکمه را نشاید . اگر از برهنگی در رنج هستید ،اول پای برهنه را علاج کنید که گیسوی برهنه در مقابل  آن هیچ است و این بیت بفرمود:* *ترسم که به کعبه نرسی اعرابی / این ره که تو می روی به ترکستان است* *قاضی گفت: کشف حجاب خلاف دین مبین است و موجب وهن مسلمین . از بی حجابی نسوان، جوانان آلوده گناه شوند و از فرط معصیت به دوزخ روند. صواب آنست که دُخت خویش را زنهار دهی تا توبه نماید و ابواب رحمت بر خویش بگشاید و گرنه باید تاوان* *معصیت خویش بپردازد و به حکم شرع، او را از تعزیر گریزی نیست.* *سعدی در دفاع از دُخت خویش  بگفت:* *گیــرم که برهنه کرده گیسو/ درویش نمــا تو دیــدۀ خویش* *با چوب و چماق ای بی خرد / کاری نرود در آخر از پیش* *آنگاه  قاضی را به طعنت گفت: اگر ایمان شما به مویی بند است ، پس میزان تقوایتان به چند است؟* *کفر زلف دلبران کی رهزن ایمان بُوَد*/ *هرکه باور دارد این، پس خانه اش ویران بُوَد* *قاضی پس از استماع سخنان سعدی* *چاره جز تسلیم نداشت و به استحلاص* *دُخت او فرمان بداد. و خطاب به سعدی گفت:* *نتوان با تو پنجه افکندن که هماورد تو نباشد کس* *در بَرِ تو دهان خود بستم بر نیاید دگر ز بنده نَفَس* چه داستان اشنایی!!!؟
نمایش همه...
درنگی تماشایی😍
نمایش همه...
Repost from N/a
هان! ای دلِ عبرت‌بین! از دیده عِبَر کن! هان! ایوانِ مدائن را آیینهٔ عبرت دان! دندانهٔ هر قصری پندی دهدت نو نو پندِ سرِ دندانه بشنو ز بُنِ دندان گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون گامی دو سه بر ما نِه و اشکی دو سه هم بِفْشان
نمایش همه...
پادکست رادیویی دیدگاه🎧 سکونت نیمی از جمعیت ایران در پهنه‌های فرونشستی گفت‌وگو با دامون محمدی رییس بخش خطرپذیری مرکز تحقیقات راه‌ و شهرسازی با استناد به محاسبات و پژوهش‌ها گفته: حدود ۴٩ درصد جمعیت ایران روی پهنه‌های فرونشستی یا در مجاورت آن سکونت دارند. علی بیت‌اللهی در گفتگو با ایلنا به استمرار هر روزه پدیده فرونشست زمین پرداخته و گفته تنها در ۵ سال گذشته میزان فرونشست در کشور ۳ برابر گسترده‌تر شده است. این مقام مرکز تحقیقات راه و شهرسازی هشدار داده که نیمی از جمعیت کشور، ساخت و سازها، ساختمان‌ها و زیرساخت‌ها و شریان‌های حیاتی‌اش تحت تاثیر فرونشست هستند و باید برای کاهش ریسک‌های این پدیده چاره‌اندیشی کرد. اما آیا شهرهای ایران متناسب با ویژگی‌های اقلیمی‌ کشور توسعه یافته‌اند؟ شهروندان چگونه می‌توانند آثار و عوارض فرونشست را تشخیص بدهند؟ @iranintltv
نمایش همه...
ا═.🍃.═════════ا گزیده‌ای از شعرهای رودکی ا══════════.🍃.═ا با صدای منوچهر انور پری‌خوانیِ پری زنگنه موسیقیِ فریدون شهبازیان. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سال ۱۳۵۲ @AnSoo
نمایش همه...
نوشته ‌ی روی فندک یکی از سربازان آمریکا در جنگ ویتنام : ما بی‌ رغبت‌ ها با رهبری بی‌ کفایت‌ ها با کشتار تیره ‌بختان برای ناسپاس ها جان میدهیم...! #روز_جهانی_دیپلماسی_برای_صلح @honarvakhabar 🕊️
نمایش همه...
🔸از رفتار پلیس هند تا گفتار دادگاه شعبه یک اصفهان! ✍ مجید مرادی 🔺 توییت عبدالله گنجی اینجا جلب توجهم کرد. نوشته است پلیس هند در داخل منزل شهروندی مسلمان به تصویر سردار سلیمانی اهانت کرد. مسلمانان آن محله تظاهرات کردند و اعتراض و رئیس پلیس هم مجبور شد و خودش آمد عکس سردار سلیمانی و رهبری را سر جای خودش نصب کرد. 🔺 می خواستم به برادر عبدالله گنجی بگویم لطفا این فیلم را برای رئیس پلیس ایران هم بفرستد و بگوید پلیس هند برای اهانت به تصویر یک بیگانه آن هم در فضای بسته یک خانه هم عذرخواهی و جبران می‌کند. نیروهای شما در خیابان با ناموس مردم این گونه برخورد می‌کنند و بگیر و ببند راه انداخته‌اند که دنیا را علیه جمهوری اسلامی می‌شوراند و با هیچ منطقی و مذهبی و شرع و قانونی سازگار نیست. 🔺  در حین نوشتن خبر رسید که وکیل توماج صالحی اعلام کرده که دادگاه شعبه یک اصفهان نقض حکم اعدام او از سوی دیوان عالی کشور را نپذیرفته و مجددا حکم به اعدام او داده است. اگر ادعای این وکیل محترم صحت داشته باشد معنایش این است که دادگاه شعبه یک اصفهان به جای عذرخواهی از متهم و جبران خسارت معنوی ناشی از صدور چنین حکم سنگینی حتی نظر دیوان عالی را نپذیرفته است. 🔺 نمی‌دانم برخی مدیران و مسئولان اصفهان را چه شده که گویا خود را کشوری مستقل می‌دانند و یا فکر می‌کنند هنوز اصفهان پایتخت و مرکز ایران است و حکمی که از تهران - حتی از دیوان عالی کشور- بیاید پذیرفتنش کسر شأنشان است. قبلا به بهانه وجود نوازنده زن در کنسرت علیرضا قربانی چند بار بازی‌ بیهوده‌ای به راه انداختند و کنسرتش را تعطیل کردند تا نهایتا وزیر ارشاد آقای اسماعیلی نماینده‌اش را فرستاد و کنسرت قربانی با نوازندگان زن اجرا شد. آقای اژه‌ای هم نماینده ای بفرستد به اصفهان و به قضات خود تفهیم کند که نادیده‌گرفتن حکم نقض دیوان عالی کشور، شوخی است. این قدر با اعصاب مردم بازی نکنند! https://t.me/K_MjM
نمایش همه...
ما نمی‌توانیم دیوار دور خود بکشیم و از نتایج فرهنگی دیگران محروم شویم. ما باید آن‌ها را بخوانیم و یاد بگیریم و تکنیک و روش‌شان را بیاموزیم و با تفکرشان آشنا شویم. نمی‌توان این نکته را نادیده گرفت که با هر ترجمه جدید، فکری جدید به جامعه تزریق می‌شود و فضای جامعه رنگی‌تر و غنی‌تر می‌شود. ترجمه‌ها باید چاپ شوند تا چیزهای جدید به جامعه تئاترمان اضافه شود. ما که جزیره‌ای جدا از دنیا نیستیم. داعش که نیستیم. نکته مهم و قابل‌توجه دراین‌بین، آن است که هم‌زمان با آشنایی با آثار ترجمه‌شده معاصر باید ذوق و استعداد ما نیز شکوفا بشود. سینمای ایران چرا موفق است؟ برای این‌که فعالانش، جدیدترین آثار دنیا را می‌بینند و از آن‌طرف کم‌کم دارند یاد می‌گیرند چگونه با این مدیوم حرف خودشان را بزنند. چرا تئاتر چنین وضعیتی را نداشته باشد؟ در دهه 40 پیشروترین هنر ایران تئاتر بود، اما حالا چنین وضعیتی ندارد. از نام بعضی از کارها بی‌شعوری می‌بارد. نامشان پر از اشارات جنسی است و هر کار مبتذل احمقانه‌ای هم انجام می‌دهند تا مخاطب جذب کنند. در چنین کارهایی معمولاً پول می‌دهند و چند چهره هم می‌آورند تا آخر سر، عده‌ای آدم پولدار و بی‌فرهنگ بیایند و پول بلیت‌های گران این آثار را بدهند و ببینند. بی‌ذوقی از اسم چنین کارهایی می‌بارد، حالا بروید و تهش را ببینید. ببیند بیضایی یا ساعدی تیتر آثارشان را چقدر باذوق و بامسما انتخاب می‌کنند!؟ در بخشی از آثار تئاتری که روی صحنه می‌روند، هیچ انگیزه اجتماعی نمی‌بینیم. با این توضیح، دست‌اندرکاران این آثار معتقدند که هیچ التزامی برای کارشان وجود ندارد. شما به‌عنوان کسی که هم در آثار و هم در آرای‌تان معتقد به رویکرد اجتماعی و تحلیلی هستید، چه لزومی برای چنین رویکردی(نگاه اجتماعی) می‌بینید؟ هنر برآمده از شرایط جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی، سیاسی و فکری است که در آن زاییده می‌شود. شما چرا حافظ را می‌خوانید و از آن لذت می‌برید؟ چون پشتش به چهار لایه فرهنگ و اسطوره ایرانی است و نقد اجتماعی منحصربه‌فردی از زمانه و روزگار خودش دارد. مولانا از بحران دین در دوره خودش می‌گوید. فردوسی از بحران هویتی حرف می‌زند که از بالا توسط ترک‌ها و از پایین توسط عرب‌ها مورد تهدید قرار گرفته است. او از استقلال، تاریخ، دین، زبان و فرهنگ ما که درخطر هجوم اقوام بیگانه قرار گرفته است، سخن می‌گوید. آن‌ها برای این ماندگار شده‌اند که از مسائل دوران خودشان حرف زده‌اند. با این توضیح، باید هم ماندگار شوند. توجه به این نکات نه‌تنها ذره‌ای از عظمت کارشان کم نکرده بلکه به آن بزرگی و مانایی داده است. در زمان فردوسی شاعر زیاد دیگری بوده‌اند که برای خوانین و شاهان شعر می‌سروده‌اند، سفره‌هاشان هم از طلا و نقره پر بود و اعتقادی به مسائل اجتماعی نداشته‌اند. اما امروز از آن‌ها چهار بیت هم باقی نمانده است، طبیعی هم هست که نمانده باشد. یکی از وظایف هنر این است که با مردم دوران خودش بی‌ارتباط نباشد. من دوست ندارم خیلی درباره برخی مسائل صحبت کنم، اما کسانی که در مورد تئاتر تجربی حرف می‌زنند چرا یکی مثل «یوجینو باربا» را نمی‌بینند که برای خودش و تئاترش در روستایی کار می‌کند و حتی به شهر هم نمی‌آید. او و گروهش نزدیک به 50 سال است، بر روی تئاتری کار می‌کنند که هدفش نه فروش است و نه شهرت، بلکه انگیزه زیستی و مسئله اگزیستانسیالیستی است. او مردم‌شناسی زبان نمایش را تجربه می‌کند. آخرین چیزی هم که به آن می‌رسد مانیفستی است که به تئاتر سوم معروف است؛ او تئاتر اول را آن نوع آثار هوچی‌گری می‌داند که شبه تجربی‌اند. تئاتر دیگر را آن آثار تجاری می‌داند که به دنبال فروش و معروف شدن هستند، اما تئاتر سوم را تئاتری می‌داند که انگیزه‌اش چیزی نیست مگر خود تئاتر که مبتنی بر اصالت، هویت و اسطوره‌هاست.  منظور از این‌که هدف این نوع تئاتر خود تئاتر است، دقیقاً یعنی چه؟ این نوع تئاتر، یک دستگاه فکری فلسفی است. یعنی یک هوچی‌گری تبلیغاتی برای فروش بیشتر و پول به جیب زدن نیست. تئاتر تجربی اصلاً به دنبال فروش بیشتر و تماشاگر نیست. در گوشه‌ای کارهایی می‌کنند و بعد در جشنواره‌ها که محل اصلی آثار تجربی است، اجراهایی خواهند داشت تا دستاورد آنان توسط هنرمندان حرفه‌ای مورداستفاده قرار بگیرد و تئاتر دوران خودشان را وسیع‌تر و بهتر بکنند (تئاتر تجاری که به دنبال درآمد و اداواصول است، نمی‌تواند ادعایی در مورد تجربی بودن داشته باشد). بازیگرِ این تئاتر، بازیگری برایش نوعی تذهیب نفس است. بنابراین، تمام تئاترهای بزرگ به‌نوعی برآمده از شرایط اجتماعی‌اند آن‌چنان‌که حماسه‌ها و اشعار ماندگار برآمده از مسائل دوران خود هستند.
نمایش همه...
همیشه که نباید مفسر دست‌وپاشکسته تئاتر و جهان‌بینی دیگران باشیم. پس خودمان کجاییم؟ شکل‌هایی که در طول تاریخ فرهنگمان ساخته‌شده کجاست؟ معضلات خود ما چه می‌شود؟ تئاتر یا فرم‌های دیگر هنری مثل رمان و شعر یا سینما باید در وهله اول در مورد مسائل مربوط به زمانه خودش سؤال مطرح کند و آن شرایط را تجزیه‌وتحلیل کند و درباره آن‌ها حرف بزند تا مردم با عمق بیشتری با آن مسائل روبه‌رو بشوند و تحلیل بیشتری از قبل در چنته خود داشته باشند و چیزی بیاموزند و در زندگی به کار ببرند. هنر برای کمک به انسان‌ها است.  در این میان، هستند کسانی که با این نظر مخالف‌اند و می‌گویند هنر هیچ وظیفه‌ای بر عهده ندارد. با این توضیح شما بنا به چه دلیلی این الزام را برای هنر مطرح می‌کنید؟ همه مردم که شانس این را ندارند تا استادان بزرگ را ببینند یا کتاب‌خانه‌های بی‌نظیر را در اختیار داشته باشند. آبشخور فکری توده‌های مردم از مواجهه با آثار هنری پر آب می‌شود. ما باید کمکشان کنیم و درباره آن‌ها و دورانشان حرف بزنیم. بنا بر این ‌نگاه است که من معتقدم تقلید و بازنویسی جوابگوی نیاز ما نیست. اگر همچنان سرگرم تقلیدهای بی‌سروته و بازنویسی‌های بی‌فایده باشیم، انگار داریم لباس دسته دوم و کهنه آن‌ها را می‌پوشیم. پس لباس ملی خودمان که برآمده از شرایط ملی و فرهنگی ماست، چه می‌شود؟ مشکل همین است، تقلید! آنچه ویرانگر است تقلید است.  اگر شما مدیر تئاتر ایران بودید، با چه دیدگاهی هنر نمایش ایران را اداره می‌کردید؟ من اگر مدیر تئاتر بودم به بسیاری از این تئاترها اجازه اجرا نمی‌دادم. می‌دانید چرا؟ چون ما امروز به نان بیات‌ خور دیگران تبدیل شده‌ایم. ما پس‌مانده غذای دیگران را با 70 یا 80 سال فاصله می‌خوریم. هنوز که هنوز است در سالن‌های تئاتر این کشور، کارهایی اجرا می‌شود که تقلید صرف از فرم‌های مربوط به چند قرن پیش‌اند. اجداد ما با دست‌خالی در بدترین شرایط اقتصادی، فرهنگی و تاریخی چیزهایی را آفریده‌اند که بی‌نظیرند.  پس چرا ما نتوانیم چنین کنیم؟  ما باید دستاوردهای اجدادمان را نگه داریم و علاوه بر این، آنچه با تلاش و کوشش به دست می‌آوریم، به آن بیفزاییم. در این میان، باید بدانیم که با تقلید و بازنویسی یا اقتباس‌های احمقانه نمی‌توانیم کاری از پیش ببریم. برای نمونه مثالی از یکی از تئاترهایی که دو سه سال قبل روی صحنه رفت، برایتان بازگو می‌کنم. یکی از آقایان نمایشنامه‌ای درباره مردی نوشته بود که پسرش مفعول است و دامنی برای خود خریده و حالا می‌خواهد عمل کند و تغییر جنسیت بدهد. آخر این چه موضوعی است که در مورد آن نمایشنامه می‌نویسند؟ جالب اینجا است که یکی از سالن‌های این مملکت را به مدت دو ماه در اختیار چنین کاری می‌گذارند. در آن نمایشنامه مادر در آمریکاست و پدر در تهران زندگی می‌کند. پدر از پسر می‌پرسد که چرا همان‌جا پیش مادرش و در آمریکا عمل نکرده است؟ در جواب این سؤال، پسر پاسخی می‌دهد که خیلی مضحک است. می‌گوید: من می‌خواهم به ریشه‌های نیاکانم برگردم! انگار نیاکان ما همه مفعول بوده‌اند. من باورم نشد چنین موضوعی در این نمایشنامه وجود دارد تا این‌که متن را خواندم. در مسابقه‌ای داور بودم که دیدم با وقاحت تمام این اثر را برای مسابقه فرستاده بودند. البته ممکن است ما چنین افرادی را در جامعه داشته باشیم اما احتمالاً توضیح شما معطوف به فراگیر بودن یا نبودن مفاهیم موجود در نمایش‌هاست! این نمایش به چه درد جامعه ما می‌خورد؟ کدام بحران را حل می‌کند؟ کدام وضع اقتصادی، فرهنگی یا معیشتی مردم را تحلیل می‌کند یا راه‌حل ارائه می‌دهد؟ من نمی‌گویم کسانی با چنین مشکلاتی در جامعه وجود ندارند، اما درک اولویت‌ها و ضرورت‌ها در کار هنری خیلی مهم‌اند! شکسپیر، مولیر و گوته اولویت‌ها و ضرورت‌های جامعه خودشان را کشف کردند! نویسندگان بزرگ خودمان هم به این ضرورت‌ها توجه داشته‌اند. کسانی مثل رادی، بیضایی، مفید یا ساعدی که در دهه 40 مطرح شدند، همین‌طور بودند. نمایشنامه‌های آن‌ها یک اتفاق بود. الآن صدها نمایش اجرا می‌شود، اما کسی باخبر نمی‌شود. چرا هیچ‌کس از صدها نمایش در حال اجرا، باخبر نمی‌شود؟ چون برآمده از هیچ اولویت و ضرورتی نیستند و نسخه‌هایی احمقانه و شخصی‌اند. این ویژگی‌ها مرا نگران می‌کند! آن تئاتری که موضوع اجتماعی داشته باشد و نسبت به جامعه‌اش احساس مسئولیت کند کجاست؟ با این وضعیت، تئاتر روزبه‌روز تجریدی‌تر و شبه روشنفکری‌تر می‌شود و بیشتر از مردم دور می‌شود. درنتیجه مردم نمی‌روند تئاتر ببینند چون با آن نسبتی احساس نمی‌کنند و مسائلش را متفاوت با مسائل خودشان، می‌بینند. به نظر من، این بحران اصلی ما است که بازتابش را در نمایشنامه‌ها می‌بینیم. شما به لزوم توجه به میراث ملی در نمایش اشاره کردید، این بدان معنا است که فعالیت انتشاراتی را که در حوزه ترجمه فعال‌اند، ازاین‌جهت باید موردانتقاد قرار دهیم؟ 
نمایش همه...
کانال کیوان پهلوان: ما نان بیات‌خور دیگران شده‌ایم ⁨22 مهٔ، 2021⁩ توسط ⁨همدلی| علی نامجو:⁩ انتقاد قطب‌الدین صادقی از وضعیت تئاتر کشور در گفت‌وگو با همدلی: در کردستان شغل حدود 200هزار نفر از مردم کولبَری است. شاید عده‌ای از ما، معنای این آمار پررنج را ندانیم. کولبَری یعنی کاری که عده زیادی با قرار دادن بارهای سنگین روی شانه‌های سرد و خسته به جان می‌خرند تا خانواده‌هایشان از گرسنگی در امان باشند. اما فشارِ انجام این کارِ سخت، به‌قدری زیاد است که مرگ کولبر در حین بردن بار اصلاً چیز عجیبی نیست. چه اتفاقی باید افتاده باشد که ماجرای تلخ و مبهوت‌کننده‌ای چون مرگ یک انسان عجیب نباشد؟ مرگ پی‌درپی کولبران در اثر فشار وارده به قبل و مغزشان. احمد عزیز‌پور، یکی از همین کولبران بود که دو سه سال قبل، در سیلاب گرفتار شد و براثر فشار وارده، سکته قلبی کرد. دو فرزند خردسال و نوزادی که بعداً به دنیا آمد، یتیم شدند و خانواده داغ‌دیده‌اش جنازه این مرد نان‌آور را از بیمارستان صلاح‌الدین ایوبی شهر بانه تحویل گرفتند. این ماجرا، قصه‌ای تکراری است. کولبری، مرگ خاموش کارگران بیکار است و در کردستان همچنان قربانی می‌گیرد. قطب‌الدین صادقی نویسنده و کارگردان تئاتر، نمایشی درباره کولبران را به روی صحنه برد، اما خودش می‌گوید: «چون عرصه مطبوعات تبدیل به جولانگاه عده‌ای خاص شده و رسانه‌های مختلف دائماً از آن‌ها می‌گویند و می‌نویسند، آن‌چنان‌که باید موردتوجه رسانه‌ها قرار نگرفت». صادقی، پرداختن به جامعه و مشکلات مردم روزگار را وظیفه هنرمندان می‌داند و معتقد است هرکسی درد و رنج مردم زمانه خویش را نادیده بگیرد، به‌زودی محو خواهد شد. با این مدرس نام‌آشنای تئاتر که شرط ماندگاری اثر هنری را توجه به جامعه و فرهنگ برآمده از آن می‌داند، گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که شرح آن در ادامه می‌آید: با توجه به تمرکز شما درزمینه تئاتر، مشکلات این بخش را در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟ در ابتدا باید بگویم که عرصه مطبوعات تبدیل به جولانگاه عده‌ای خاص شده و مطبوعات دائماً از آن‌ها می‌نویسند و به کار آن‌ها می‌پردازند. این قشر فقط رسانه‌ای شده‌اند وگرنه اصلاً بزرگ نیستند. با تبلیغات معروف شده‌اند. عقل مردم هم که به چشمشان است. درباره رسانه‌ای شدن برخی از گروه‌ها و آدم‌ها سخن گفتید. لطفاً بیشتر توضیح دهید... بله. امروز به دلیل سوءاستفاده از رسانه‌های جمعی، با کمترین کار می‌توانی بیشترین شهرت را به دست آوری. طرف مجری است و با مردم مصاحبه می‌کند، اما دستمزدش نجومی است. من نمی‌دانم این چه مسخره‌بازی است و چرا باید این‌طور باشد آن‌هم درحالی‌که خلاقان واقعی نه نامی دارند و نه کسی آنان را می‌شناسد. در طول این سال‌ها کارهایی را از جای‌جای ایران را دیده‌ام که شرافت و سطح فرهنگی‌شان از خیلی‌ها بیشتر بود، اما این افراد در گوشه‌ای از ایران‌اند و خبرگزاری‌ها و اصحاب رسانه به خودشان زحمت نمی‌دهند تا کار آن‌ها را ببینند و درباره آن‌ها چیزی بنویسند. اغلب رسانه‌ها حالا نه مسئولیت‌شان را می‌شناسند و نه کارشان را. من چند سال قبل دو تجربه عظیم انجام دادم که یکی بر اساس جام حسنلو و آیین‌های ایران باستان بود، به نام «یادگارِ گادر» و یکی دیگر به نام «تازیانه‌های بهرام» که در مشهد و برای 7000 نفر در یک میدان ورزشی اجرا شد. شما و همکارانتان در مورد آن یک خط نوشتید؟ من بر اساس اسطوره‌ها و آثار باستانی که در موزه ایران باستان اشیاء آن نگهداری می‌شود و موجود است، نمایشی را به صحنه بردم. کار دیگرم را بر اساس شاهنامه انجام دادم اما کسی از دوستان و همکاران شما چیزی درباره این آثار ننوشت. من آلان دارم نقد فرهنگی می‌کنم و ضعف کار را می‌گویم. روی صحبتم هم با شما نیست بلکه به کل سیاست حاکم بر مطبوعات نقد دارم.  فکر می‌کنید اگر آثار نمایشنامه‌نویسان بااستعداد و جوان، به‌صورت مکتوب دربیاید و البته اطلاع‌رسانی خوبی هم از جانب روابط عمومی نشرها و تئاترهای مختلف به خبرنگاران انجام شود(تا درباره این کارها پوشش خبری صورت گیرد)، می‌توان به حضور نسل جدید در عرصه تئاتر ایران امیدوار بود؟  بله حتماً همین‌طور است. چون وقتی کاری به شکل کتاب دربیاید، در دسترس همه قرار خواهد گرفت. البته هدف مؤسسات انتشاراتی و دبیرخانه‌های جشنواره‌هایی مثل فجر یا کودک و نوجوان این است که این آثار به‌صورت مکتوب در دسترس علاقه‌مندان قرار بگیرد. این روندی طبیعی است و باید انجام شود و از اولین کارهایی است که می‌شود کرد. این‌ها اقدامات درستی است، اما آنچه به نظر من باید انجام بشود، این است که نویسنده‌های جوان را باید به دوری از تقلید رهنمون کرد و آن‌ها را تشویق کرد که آثار تألیفی و ایده‌های خودشان را به روی کاغذ بیاورند. چه تفاوتی بین ترجمه آثار ادبیات نمایشی از زبان‌های دیگر با تألیف نمایشنامه‌های داخلی وجود دارد؟
نمایش همه...
Repost from نقد و پند
حق بشنویم از استاد قطب‌الدین صادقی نویسنده مشهور تئاتر و سینما 🌺🍃 @NaghdOpand
نمایش همه...
قطب الذین صادقی استقلال کشور چگونه تامین می شود
نمایش همه...
چگونه هنر نمایش: - جامعه‌ای دموکراتیک می‌سازد - از جنگ و کشتار جلوگیری می‌کند - به شناخت انسان از نقش اجتماعی و تفاهم او با دیگران کمک می‌کند. گفتاری از دکتر #قطب_الدین_صادقی https://www.instagram.com/reel/C4Ztj_bRvTQ/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA
نمایش همه...
https://www.aparat.com/v/Wp8Hl فرهنگ از نگاه قطب
نمایش همه...
Repost from قنات
🔸از رفتار پلیس هند تا گفتار دادگاه شعبه یک اصفهان! ✍ مجید مرادی 🔺 توییت عبدالله گنجی اینجا جلب توجهم کرد. نوشته است پلیس هند در داخل منزل شهروندی مسلمان به تصویر سردار سلیمانی اهانت کرد. مسلمانان آن محله تظاهرات کردند و اعتراض و رئیس پلیس هم مجبور شد و خودش آمد عکس سردار سلیمانی و رهبری را سر جای خودش نصب کرد. 🔺 می خواستم به برادر عبدالله گنجی بگویم لطفا این فیلم را برای رئیس پلیس ایران هم بفرستد و بگوید پلیس هند برای اهانت به تصویر یک بیگانه آن هم در فضای بسته یک خانه هم عذرخواهی و جبران می‌کند. نیروهای شما در خیابان با ناموس مردم این گونه برخورد می‌کنند و بگیر و ببند راه انداخته‌اند که دنیا را علیه جمهوری اسلامی می‌شوراند و با هیچ منطقی و مذهبی و شرع و قانونی سازگار نیست. 🔺  در حین نوشتن خبر رسید که وکیل توماج صالحی اعلام کرده که دادگاه شعبه یک اصفهان نقض حکم اعدام او از سوی دیوان عالی کشور را نپذیرفته و مجددا حکم به اعدام او داده است. اگر ادعای این وکیل محترم صحت داشته باشد معنایش این است که دادگاه شعبه یک اصفهان به جای عذرخواهی از متهم و جبران خسارت معنوی ناشی از صدور چنین حکم سنگینی حتی نظر دیوان عالی را نپذیرفته است. 🔺 نمی‌دانم برخی مدیران و مسئولان اصفهان را چه شده که گویا خود را کشوری مستقل می‌دانند و یا فکر می‌کنند هنوز اصفهان پایتخت و مرکز ایران است و حکمی که از تهران - حتی از دیوان عالی کشور- بیاید پذیرفتنش کسر شأنشان است. قبلا به بهانه وجود نوازنده زن در کنسرت علیرضا قربانی چند بار بازی‌ بیهوده‌ای به راه انداختند و کنسرتش را تعطیل کردند تا نهایتا وزیر ارشاد آقای اسماعیلی نماینده‌اش را فرستاد و کنسرت قربانی با نوازندگان زن اجرا شد. آقای اژه‌ای هم نماینده ای بفرستد به اصفهان و به قضات خود تفهیم کند که نادیده‌گرفتن حکم نقض دیوان عالی کشور، شوخی است. این قدر با اعصاب مردم بازی نکنند! https://t.me/K_MjM
نمایش همه...
مهدی یراحی، خواننده و زندانی سیاسی پیشین، در خصوص صدور حکم اعدام برای «توماج صالحی» در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «خبر حکم اعدام توماج صالحی از فرط بی‌بنیادی به کمدی سیاه می‌ماند، برادرم را بدون قید و شرط آزاد کنید که دود این آتش چشمان‌تان را خواهد سوزاند.» https://iranintl.com/202404247021
نمایش همه...
گفت‌وگو با دکتر قطب‌الدین صادقی در مورد اقتصاد تئاتر در ایران باید به روح و اندیشه هم یارانه داد (صفحه سوم) برای کاری رفته بودم پیش رئیس تالار وحدت رفته بودم، گفت یک نفر آمده و دو ماه پول را پیشاپیش داده است. گفتم اسم نمایش چیست؛ گفت نمی‌دانم. یعنی حتی نام نمایش را نمی‌دانست، کاری به محتوای آن نداریم. یعنی هنر و فرهنگ تبدیل به کالا شده است. تئاتر تبدیل به پول شده است. اولین و آخرین معیار همین است. آن کسی هم که مثلاً 800 میلیون تومان در یک نمایش سرمایه‌گذاری می‌کند، معلوم است که قصد دارد درآمد داشته باشد و مثلاً دو برتابر این سرمایه را دربیاورد. برای اینکه دربیاورد، چکار باید بکند؟ به جای کیفیت و به عوض جذابیت شکل و قدرت اندیشه و آنچه تئاتر در تعریف فرهنگی‌اش باید به جامعه و فرهنگ ما اضافه کند، فقط به گیشه فکر می‌کند. چون باید دربیاورد. هزینه‌ای که کرده، هیچ، باید سودی هم داشته باشد. ناگهان تمام تئاترهای دولتی و بالطبع تمام تئاترهای خصوصی، اولین و آخرین معیارشان کسب درآمد شد. چون معیار، کسب درآمد شد، به تدریج کارگردان‌های فرهنگی و هنری و حرفه‌ای عقب نشستند؛ بازیگران بزرگ تئاتر بی‌کار شدند؛ طراحان بی‌کار شدند و در عوض چهره‌های میان‌پرده تلویزیونی و سینمایی پیش آمدند. افرادی که توده‌های عوام برای‌شان خیلی جالب است آنها را از نزدیک ببینند و در مهمانی‌ها پز بدهند که شب رفته‌ایم و تئاتر ایشان را دیده‌ایم و با ایشان عکس دسته‌جمعی گرفته‌ایم. به‌نظر من دوره ای است که ما با شرایط اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جهان سوم، ادای تئاترهای تجاری کشورهای سرمایه‌داری را در می‌آوریم. - به تعبیری می‌توان گفت از الگوی اروپایی به سمت الگوی آمریکایی رفته‌ایم، بدون آنکه پشتوانه‌های فرهنگی و اجتماعی آنها را داشته باشیم. + بله. به نظر من یک دلیل بزرگ سیاسی-اجتماعی دارد. از دوره آقای رفسنجانی که بحث توسعه اجتماعی شروع شد، یک قشر نوکیسه پیدا شد، یک قشر بورژوازی شهری که دستش یا در جیب دولت است یا در جیب ملت. با شرکت‌ها و پست‌ها و نظایر آن پول‌های کلانی به دست آوردند. این قشر نوکیسه دنبال مکانی برای پول خرج کردن است و یکی از جاهایی که می‌تواند پولش را خرج کند، کنسرت یا رفتن به تماشای تئاترهایی از این قبیل است. چون این قشر به‌شدت محافظه‌کار است، برای اینکه شرایط کنونی به سودش است، نقدی بر جامعه ندارد. برخورد انتقادی با مفاهیم اجتماعی-سیاسی-فرهنگی ندارد. در نتیجه به دنبال تئاتر تحلیل‌گر نیست. این افراد به دنبال تئاتر تفننی هستند که سرگرم‌شان کند؛ زرق و برق، صحنه‌های بزرگ، لباس‌های مجلل را دوست دارند و موسیقی، رقص یا موضوع‌هایی که فقط آنها را بخنداند. اندیشه دیگر خیلی مهم نیست. دعوتم کرده بودند و رفته بودم به نمایشی که سه چهره سینمایی در آن بود و بلیت بسیار گرانی هم فروخته بودند. دور و برم از دوازده نفر پرسیدم که موضوع نمایش چه بود؛ حتی یک نفر نتوانست به من بگوید. یعنی هیچکدام از آن تماشاگران نه زندگی فکری داشتند و نه قدرت تحلیل. گفتم برای چه آمدید؟ گفتند: «آن بازیگرها را خیلی دوست دارم، آمده‌ام از نزدیک آنها را ببینم.» بدون استثناء. یعنی انگیزه دیگر - با عرض معذرت- تفنن است، نه اندیشه. این اتفاقی است که افتاده. من حدود بیست سال پیش مقاله‌ای پژوهشی نوشته بودم که در چند جا، از جمله درفصلنامه هنر چاپ شد. در آنجا به تحقیق نشان دادم که تماشاگران تئاتر ما قشر متوسط فرهیخته هستند؛ یا دانشجو هستند یا دانشگاه دیده. در سنین 18 تا 60 سال. آنها با تئاتر می‌اتدیشیدند، طرح پرسش می‌کردند، به دنبال جواب بودند. دغدغه‌های فکری و حساسیت‌های اجتماعی یا پرسش‌های فلسفی را می‌خواستند مطرح کنند یا پاسخ بگیرند. الان دیگر آن وضع برقرار نیست. آن قشر فرهیخته تحلیلگر عقب نشسته است و الان یک بورژوازی جدید مرفه حامی تئاتر شده است. جالب این است که هرچقدر بلیت تئاتر گرانتر باشد، بیشتر مایل هستند که ببینند. عارشان می‌آید که تئاتر ارزان ببینند! دانشجویی داشتم که نمایشی در یکی از این سالن‌ها اجرا کرده بود که در آن زمان –حدود هشت یا ده سال پیش- بیست‌وپنج‌هزار تومان قیمت بلیت گذاشته بود که خیلی زیاد بود. پرسیدم که چرا این‌قدر گران، گفت: «آقا، به‌خدا می‌خواستم ده‌هزار تومان قیمت بگذارم. مدیر تالار گفت اگر اینقدر قیمتش را بگذاری، هیچکس نمی‌آید تماشا کند. بلیت باید گران باشد! ما امتحانی هفته اول ده‌هزار تومان گذاشتیم و سالن خالی بود. به محض آنکه بلیت را بیست‌وپنج‌هزار تومان کردیم، هیچ شبی نشد که حتی یک صندلی ما خالی باشد!»
نمایش همه...
شاید این روزها که فرهنگ و هنر این کشور هم مثل تقریباً همه چیز دیگرش میان تندباد حوادث به حال خود رها شده و هیچ متولی دل‌سوزی هم برای آن پیدا نمی‌شود –غیر از خود مردم بی‌پناه و فرهنگیان بی‌دفاع- مفهوم هشدارهای شش هفت سال پیش دکتر قطب‌الدین صادقی را بیش از پیش بتوان احساس کرد و جمله‌ای را که در این مصاحبه منتشر شده در دی 1396 در مجله آینده روشن (صفحات 119 تا 124) بر زبان آورد، به وضوح مشاهده کرد: «سنگ روی سنگ بند نیست». گفت‌وگو با دکتر قطب‌الدین صادقی در مورد اقتصاد تئاتر در ایران باید به روح و اندیشه هم یارانه داد ساسان گلفر وقتی می‌خواستیم با او که یکی از باسابقه‌ترین استادان تئاتر معاصر ایران است، بحث کنیم، در تئاتر شهر یا تالار وحدت ناثری نیافتیم؛ چاره‌ای نداشتیم جز اینکه دکتر قطب‌الدین صادقی را در آکادمی خصوصی‌اش ملاقات کنیم. همین نکته در مورد مصائب اقتصاد معیوب تئاتر در کلاف سردرگم اقتصاد و جامعه و سیاست و فرهنگ ما گویای همه‌چیز است. قطب‌الدین صادقی از تغییرات جمعیتی می‌گوید و رویکردی که ذائقه مخاطب را تغییر داد و از ممیزی و خلاقیت و لزوم احیای نظام پرداخت یارانه به هنر و هنرمندان. - اصالت را در اقتصاد تئاتر به تماشاگر می‌دهید یا به اثر؟ + در تعریف من اثر از تماشاگر جدا نیست، منتها مخاطبانی که به گمان من مخاطبان واقعی تئاتر هستند، تعدادی انسان فرهیخته هستند که از تئاتر به‌عنوان یک دستگاه فکری برای طرح پرسش‌های اجتماعی، سیاسی، فلسفی در طول تاریخ استفاده کرده‌اند، از آثار یونانی گرفته تا شکسپیر و مولیر و گوته و غول‌های قرن بیستم مانند ایبسن و چخوف و برشت. آنها هرگز این دو کیفیت را از هم جدا تصور نکردند. درست است که عملکرد نخستین و اولیه هر اثر هنری تفنن است، یعنی جدا کردن فرد از مدار بسته و روزمره زندگی تا مفری را برای او فراهم بیاورد که بتواند گریزی بزند و فردا بتواند با تمدد فکر و اعصاب بیشتر به زندگی خاکستری همیشگی برگردد. این تفنن شرط اول هر اثر هنری است. ولی تمام آثار هنری بزرگ که ماندگارشده‌اند، فقط در این کارکرد اولیه متوقف نشدند. در واقع، هدف بزرگتر آنها این بوده است که چیزی به دانش و دانسته‌های مخاطب اضافه کنند و به او کمک کنند برای حل مسائل اجتماعی، طرح پرسش‌های اساسی برای اینکه از بحران‌ها عبور کند و از این قبیل. تمام آثاری که ماندگار شدند، آثاری هستند که چیزی بیشتر و گاهی بسیار فراتر از دانسته‌های معمول به تماشاگر عرضه کرده‌اند. یعنی چیزی به انسان، به دوران، به فرهنگ، به جامعه افزوده‌اند که غیر قابل انکار است. ما نیز دوست داریم که در این تعریف حرکت کنیم. که فقط و صرفاً تفننی مثل یک دستمال کاغذی که لازم است پاک کنیم و دور بیندازیم، نباشد. دنبال دستمالی باشیم ابریشمی و گران‌قدر، که دستمان را اگر با آن پاک کنیم، باز هم نگهش داریم. چیزی ارزشمند و فراتر از عملکرد موقتی روزمره. - مقوله ممیزی را در این ارتباط چقدر مؤثر می‌دانید؟ + ممیزی همیشه وجود دارد؛ گاهی به شکل خشونت سیاسی در نظام‌های توتالیتر و خودکامه عرض اندام می‌کند و گاهی مثل سیستم پولی هالیوود که سانسور ایجاد می‌کند. به گمان من در همه ادوار تاریخ سانسور کمابیش وجود داشته است. این را برای توجیه‌اش نمی‌گویم، منظورم این است که مشکلات ما هیچ‌وقت به پایان نمی‌رسد و هر بار برای حل این مشکل راه حلی اندیشیده شده است. سانسور فقط هنرمندان متوسط و زیرمتوسط را به دام می‌اندازد. بزرگترین هنرمندان به گونه‌ای از زیر سانسور فرار کرده‌اند، برای آنکه سانسور یکی، دو راه حل بیشتر نمی‌شناسد ولی هنرمند خلاق ده‌ها شکل وراه حل سراغ دارد. کسی نتوانست شکسپیر را سانسور کند. چنان زیبا مسأله را گفته که ملکه الیزابت نتوانسته است جلوی او را بگیرد. مثلاً زمان را عوض کرده یا مکان را عوض کرده و به یونان، ایتالیا یا دانمارک منتقل کرده است؛ یعنی با جابه‌جایی زمانی و مکانی توانسته حرفی را که باید بزند، به بهترین شکل ممکن بیان کند.یا مولیر موقعی که می‌خواست به لویی چهاردهم بتازد، درباره یونان باستان صحبت کرده است و شاهی را پیدا کرده که خیلی شبیه به لویی چهاردهم است و تمام حرف‌هایی را می‌خواسته، درباره آن یونانی گفته است. منظورم این است که همیشه راه حل وجود دارد. هنرمندان بزگ همیشه ترفندهایی بلدند که به آنها امکان می‌دهد حرف خود رابزنند، نمونه بزرگ برای ما حافظ است و فردوسی و خیام و مولانا و شیخ شهاب‌الدین سهروردی. خود ما از این نمونه‌ها زیاد داریم. با این حال سانسور همیشه مشکل‌آفرین و دست و پا گیر است. هم مخاطب را اذیت می‌کند و هم خلاق را، ولی بالاخره راه حل‌هایی هم وجود دارد.
نمایش همه...
گفت‌وگو با دکتر قطب‌الدین صادقی در مورد اقتصاد تئاتر در ایران باید به روح و اندیشه هم یارانه داد (صفحه چهارم) دو، سه سال پیش به یکی از این سالن‌های تهران رفتم، نام نمی‌برم، لباس‌هایی که بر تن تعدادی از تماشاگران دیدم، در عروسی‌ها ندیده بودم! یعنی این‌قدر شیک بودند. یعنی آمدن به تئاتر به نوعی نشان دادن دارایی‌ها و زیبایی‌ها و لباس‌ها و نظیر آن بدل شده است. الان مخاطبین تئاتر دیگر آن قشر فرهیخته دانشگاهی با دغدغه مسائل سیاسی-اجتماعی نیست، بلکه افراد به دنبال تفنن و پولدار هستند که آمده‌اند پول‌شان را خرج کنند. شنیده‌ام اخیراً نمایشی با بلیت 150‌هزار تومان اجرا می‌شود. یعنی همه‌چیز دارد دگرگون می‌شود و الان دیگر جایی برای گروه‌های جدی و فرهنگی و هنری باقی نمانده است، چون مخاطبین بسیار تفنن‌طلب شده‌اند. - در مورد برادوی یا آف برادوی با گردش مالی سالانه میلیاردها دلار، آن‌قدر پشتوانه‌ها و امکانات اجتماعی وجود دارد که مثلاً مایکل مور می‌تواند چند ماه نمایش تک‌نفره‌ای را در هجو ترامپ اجرا کند و میلیون‌ها دلار فروش داشته باشد. طبیعتاً چنین امکانی در ایران نیست. + نه. ما سیستم‌های حمایتی تئاتر برای حفظ تئاترفرهنگی و هنری را نداریم که در کنارش تئاتر تجاری هم وجودداشته باشد. تمام امکانات دولتی ما اکنون دراختیار تئاتر تجاری است. به ندرت جایی برای تئاتر حرفه‌ای هنری باقی مانده است و این ضربه می‌زند. حتی تئاترهای دانشجویی هم سعی می‌کنند ادای آنها را دربیاورند. یعنی به گمان من به‌رغم شعارهایی که داده می‌شود، مملکت ما الان به شدت مادی شده است، پول‌گرا، نمی‌دانم چه کلمه‌ای به کار ببرم. همه به شدت به منافع دنیوی می‌اندیشند و هرکسی سعی می‌کند به نوعی وارد این چارچوب و تعریف شود تا بتواند به زندگی ادامه دهد. کارهایی هست البته که دولت از آنها حمایت می‌کند ولی به آنها کارهای تبلیغی و نمایش‌های مناسبتی می‌توان گفت. این نمایش‌ها چون پشتش تبلیغ و مناسبت است، نه دسته تفنن‌طلب حوصله‌اش را دارند و نه دسته طرفداران تئاترهای جدی و فرهنگی-هنری. در نتیجه عده‌ای از آشناها و کسانی که وابسته به نهادهایی هستند به دیدن آن نمایش‌ها می‌روند یا حتی برده می‌شوند. من یکی، دو نمایش از این قبیل در تئاتر شهر دیدم که تماشاگران را با چند اتوبوس می‌آوردند و پول بلیت را نهادشان حساب کرده بود و خیلی جالب بود که به همه تماشاگرها یک آب‌میوه و یک وعده غذای حاضری هم می‌دادند. یعنی پذیرایی کامل بود، ضمن پذیرایی در اتوبوس، فردای آن روزهم دیدم که در سالن تئاتر مشغول جارو کردن برنج‌های ریخته شده بر کف سالن هستند. حتی اگر حمایت هم باشد، دولت به دنبال سهم خودش می‌گردد، سهم شعارهای سیاسی خودش. به‌نظر من کمکی به نمایش نمی‌کند. به تثبیت شعارهای استراتژیک خودش کمک می‌کند ولی به فرهنگ و هنر که مبتنی بر آزادی احساس، آزادی اندیشه و توسعه فکر و تخیل است، کمتر بها می‌دهد. گروه‌های جوانی هم هستند که تعدادشان زیاد شده است و یکی از ویژگی‌های اقتصاد تئاتر ما همین گروه‌های جوان است. بحث از اینجا شروع می‌شود که در دهه 1360 به دلیل اینکه زندگی در خانواده و ماندن در خانه خیلی رونق گرفت و بیرون، جنگ بود و در آن فضا رفت‌وآمد و فعالیت اجتماعی زیاد نبود، بچه‌ها زیاد شدند. بعضی مدارس حتی سه شیفت شدند. آن بچه‌ها اکنون جوانانی شده‌اند که یا حرفی برای گفتن دارند یا می‌خواهند وارد مناسبات اجتماعی و روابط فرهنگی و اجتماعی شوند. طبق آمار دو سال پیش 18 و نیم میلیون نفر درسنین ازدواج یعنی بین 17 تا 29 سال قرار دارند. نتیجه ورود این جمعیت به جامعه این است که 18 دانشکده ئاتری داریم و از 3000 کلاس آزادی که وزارت ارشاد مجوز داده، 700 کلاس برای بازیگری و کارگردانی است. یعنی ببینید چه حجم و چه تعدادی از جوانان مشتاق تجربه کردن فرهنگ و هنر نمایش هستند و اینها دوره دیده‌اند و دانشکده رفته‌اند. عمر گذاشته‌اند و خانواده‌های‌شان پول داده‌اند و به این جوانان امید بسته‌اند. درنتیجه آنها به دنبال یک مکان فرهنگی هستند تا خود را و آموخته‌ها و شایستگی‌های‌شان را نشان بدهند. حق‌شان است. وزارت ارشاد در این 38 سالفقط دو سالن ساخته است. حالا جمعیت جوانان ما به اندازه جمعیت نروژ است؛ پنج برابر جمعیت گرجستان؛ کم نیست. مجاری دولتی کم است و اکنون در انحصار پولدارها است. می‌ماند ابتکار جوان‌ها یا کسانی که دغدغه فرهنگ و هنر دارند و سالن‌هایی کوچک، بعضی در حد یک آپارتمان، زده‌اند. تجهیزات فنی و امکانات معمول یک سالن را ندارند. بسیاری از اینها پول می‌پردازند و مجبورند پول‌های سنگین بپردازند تا نمایش بدهند و اکثرشان هم شکست می‌خورند، چون پول زیادی باید هزینه کنند و به آن مقدار فروش ندارند. این وضع تئاتر ماست؛ یعنی اگر بخواهید خودتان باشید و اندیشه خودتان، نه تبلیغی و تفننی، دشواری‌های مالی و کاری و مکانی زیاد خواهید داشت.
نمایش همه...
گفت‌وگو با دکتر قطب‌الدین صادقی در مورد اقتصاد تئاتر در ایران باید به روح و اندیشه هم یارانه داد (صفحه دوم) - با این تعاریف، وضعیت اقتصاد تئاتر را در ایران امروز چگونه می‌بینید؟ + تا پیش از وقایع اخیر، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تولید می‌کرد. بخشی از بودجه خود را که ازب یت‌المال است، صرف تولید آثار نخبه می‌کرد. این آثار نخبه و فاخر درتمام جوامع وجود دارد، در فرانسه، در آمریکا، در روسیه، ایتالیا، انگلستان، به‌خاطر آنکه ذوق تابع گیشه و ذوق عوام نشود، آثاری را در مراکزی تولید می‌کنند که از حد اندیشه و ذوق ملی پاسداری کنند و نگذارند از آن پایین بیاید. دیگر دغدغه گیشه ندارند. دولت پول خرج می‌کند و نام آن را یارانه یا سوبسید می‌گذارند. مثلاً کمدی فرانسز یا تئاتر شایو در پاریس همین است . در انگلستان و آلمان هم چنین چیزی وجود دارد. البته در آنجا، مثلاً در آلمان، بیشتر شهرداری است که این کار را می‌کند، شهرداری‌ها هستند که تمام هزینه تئاترهای جدی و بزرگ را می‌پردازند. برای اینکه وظیفه شهرداری فقط کاشتن گل و پاک کردن خیابان‌ها نیست. به روح و فرهنگ و اندیشه یک جامعه بیشتر وفادار و متعهد است تا گل و گیاه و سبزه و چراغ. در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به گروه‌هایی نیز کمک می‌کردند، درست مثل کشورهای خارج، مثل فرانسه که چند تئاتر بزرگ ملی دارند که از ساختمان و پول آب و برق و تولید نمایش همه به عهده دولت است ولی خارج از آن، گروه‌هایی هم هستند که آزادند به نسبت کیفیت آثار، وجهه ملی و ارزشمند بودن اجراهایی که دارند، سالانه به آنها یارانه پرداخت می‌شود. مثلاً 400 میلیون می‌گیرند و دیگر کاری به گیشه ندارند. دولت به آنها می‌گوید این کمک ما به شماست، برای آنکه دغدغه مالی نداشته باشید؛ تا ذهن‌تان رها باشد و خوب کار کنید. هر چه هم درآمد داشتید، نوش جان‌تان! حتی گروه‌های تازه‌ای که پیدا می‌شوند، به کمیسیون پنج نفره‌ای مراجعه می‌کنند و نمایش خود را نشان می‌دهند. درخواست یارانه می‌کنند. کارآنها را می‌بینند و مثلا 80 هزار یورو برای آن سال به آنها تعلق می‌گیرد. بعد، سال به سال که کیفیت کار آنها بالا می‌رود، یارانه آنها نیز افزایش پیدا می‌کند. در ایران هم نین وضعی برقرار بود؛ یعنی قرارداد تیپ داشتیم، متناسب با توانایی و تسلط بازیگر، 8 نویسنده، طراح و کارگردان دستمزدی تعیین می‌شد؛ مثلاً نویسندگی 8 میلیون تومان و کارگردانی 12 میلیون تومان و بازیگر درجه یک 6 میلیون و 400 هزار تومان. دیگر بازیگر و نویسنده و کارگردان به کم و زیاد فروش گیشه کاری نداشتند. همه دغدغه آنها کیفیت کار بود. گروه‌هایی هم بودند که به آنها کمکی می‌کردند. گروه‌هایی هم بودند که کمک مالی نمی‌گرفتند، سالن مجانی در تئاتر شهر می‌گرفتند. کمک وزارت ارشاد به گروه‌های تئاتری به دو یا سه شکل انجام می‌شد. از دوره آقای احمدی‌نژاد نمی‌دانم چه کسی این حرف را در دهان‌ها گذاشت که باید روش‌های دیگر را تجربه کنیم. آمدند تمام قراردادهای تیپ را کنار گذاشتند. گفتند تهیه‌کننده پیدا شده است. کلاس گذاشتند و گفتند یک عده به‌عنوان تهیه‌کننده پیدا شده‌اند. این تهیه‌کننده‌ها سرمایه آوردند و به «صاحب اثر» تبدیل شدند. حالا با پولی که سرمایه‌گذاری می‌کنند، دستمزد بازیگر و نویسنده را هم می‌دهند و برداشت پول هم برای آنهاست. معلوم است که آنها هم کاری را روی صحنه می‌آورند که فروش داشته باشد. یادم می‌آید اولین بار آقای عبدالله اسکندری با نمایش «دندون طلا» این کار را کرد. او با بازیگر و نویسنده و کارگردان و بقیه قرارداد بست و دستمزدشان را داد و فروش متعلق به او بود. وزارت ارشاد از دوره آقای احمدی‌نژاد متأسفانه با وجود شرایط مالی بسیار درخشانی که داشتیم، فروش نفت بی‌نظیر با درآمد حدود 800 میلیارد دلار و درست در اوج این دولتمندی و بی‌نیازی تمام کمک‌ها را قطع کرد. حداکثر مبلغ ناچیزی به گروه‌های خاصی کمک می‌کردند. به مرور گفتند که ما پول نداریم و از آن به بعد، درصدی از فروش را نیز برمی‌داشتند. نه تنها پول نمی‌دادند، بلکه سی درصد –که اخیراً با تخفبف به بیست درصدرسیده است- از فروش را برمی‌داشتند. یعنی دولت نه تنها پول نمی‌دهد، بلکه با دستگاه‌هایی که متعلق به بیت‌المال است، تئاتر شهر یا تالار وحدت، کاسبی می‌کند.ایرانشهر نیز وضع مشابهی داشت. اخیراً شنیده‌ام که ایرانشهر آن سی‌درصد را نمی‌خواهد بگیردو رقم کمتری، فکر می‌کنم پنج درصد، برمی‌دارد. یعنی دستگاه‌هایی که بایدحامی تئاتر باشند، دستگاه‌هایی که به هر حال نماینده اراده ملت هستند، چه شهرداری، چه وزارت ارشاد، چه نهادهای دیگر، حالا از قبَل تئاتر پولی هم به دست آوردند. همین الان اگر در تالار وحدت کاری اجرا کنید، هشت و نیم میلیون تومان برای هر شب تئاتری و 12میلیون برای یک یک کنسرت از شما می‌گیرند.
نمایش همه...
گفت‌وگو با دکتر قطب‌الدین صادقی در مورد اقتصاد تئاتر در ایران باید به روح و اندیشه هم یارانه داد (صفحه پنجم و پایانی) - چه راهکاری را پیشنهاد می‌کنید؟ + دولت. منظورم از دولت، همه نهادها هستند، از شهرداری تا حوزه تا وزارت ارشاد. نهادهایی که بر ما حکومت می‌کنند. ما برای چه مالیات می‌دهیم؟ دولت را برای این انتخاب نمی‌کنیم که فقط به ما امر و نهی کند. پول و تصمیم‌ها و مکان‌ها در دست آنهاست. اینها باید پول خرج کنند. وظیفه شهرداری قبل از هر چیز دفاع از فرهنگ و هنر یک شهر است. فرهنگ و هنر شهر روح آن شهر است. دفاع از فرهنگ و هنر از اولین وظایف وزارت فرهنگ و ارشاد است. بسیار متأسفم که در کرمانشاه، سنندج، اردبیل و هر شهری که رفتم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تنها سالن را به بخش خصوصی اجاره داده است و هنرمندان بی‌نوا باید پول بدهند تا در سالن‌های خودشان نمایش اجرا کنند. دولت از آنها غیرمستقیم پول می‌گیرد. اول سالن را تفویض کرده به بخش خصوصی و بخش خصوصی هم حاصل تمام زحمت بچه‌های تئاتر را ازآنها می‌گیرد. شرایط بسیار نگران‌کننده است. مگر دولت باید سالن را اجاره بدهد و پول بگیرد؟ این فاجعه است. سرمایه‌داری بی‌رحم آمریکا هم این‌گونه نیست. ما یک سرمایه‌داری وحشی داریم؛ سنگ روی سنگ بند نیست. بیست سال از آخرین باری که من در تالار وحدت اجرا کرده‌ام و چهار سال از تئاتر شهر می‌گذرد. هنوز به من امکان اجرا نداده‌اند چون به دنبال آن نیستم که با سوپراستارهای سینما و تلویزیون پول پارو کنم. من به دنبال کار فرهنگی و هنری هستم. حتی رئیس تالار بعد از پنج یا شش سال به توصیه و درخواست آقای مرادخانی معاون وزیر برای سالن دادن به من پاسخ نداده است. همه اینها ناشی از آن است که اولین و آخرین دغدغه‌شان پول است. در عرصه فرهنگ و هنر نباید فقط به پول و کسب درآمد اندیشید. دولت باید برای توسعه فرهنگ و هنر و ارتقای ذوق و تصعید اندیشه هزینه کند. در تمام جهان این کار را می‌کنند. نباید مردم آثار درخشان را از یاد ببرند. دولتفقط به آب و برق و تلفن و بنزین نباید یارانه بدهد، به روح و اندیشه هم باید یارانه بدهد. بهنظر من با انداختن توپ در زمین مردم اقتصاد متزلزلی برای تئاتر به‌وجود آورده‌اند که فقط پولداران از آن سود می‌برند و ذوق و سلیقه آنها تبدیل بهه خلاقیت‌های نمایشی می‌شود و توده‌های متوسط و پایین که باید به یاری بیت‌المال سهمی از فرهنگ و اندیشه روزگار نوین را داشته باشند، متأسفانه ندارند. در همه جای دنیا کارگردان‌های صاحب نام هستند مدیر تئاتر می‌شوند و با گروه خود مستقر می‌شوند و دولت به اندازه چند کار تولیدی، شاید هشت کار بودجه می‌دهد و اجازه خرید چهار کار آماده را هم می‌دهد. دولت دخالت نمی‌دهد و این مدیر تئاتر است که هویت می‌دهد و سیاست و برنامه‌ریزی آن تئاتر را تعیین می‌کند. دولت البته یک مأمور و نماینده برای روشن و شفاف بودن حساب و کتاب‌ها می‌فرستد. در اینجا کارمندان معمولی مدیر تئاتر می‌شوند و تئاترها مانندگاراژ هستند، از نمایش کودک تا تجربی تا سنتی و خارجی را اجرا می‌کنند. اغلب تئاترهای ما هیچ هویتی ندارند. - آکادمی را برای همین تأسیس کرده‌اید؟ + ما گروهی چهل نفره هستیم. من پنجاه و دو نمایش را در مدت حدود سی و دو سال بعد از برگشتنم به ایران کارگردانی کرده‌ام و با کارگردان‌های گروهم در مجموع هشتاد میزانسن، هشتاد تجربه کارگردانی داریم. ما یک اتاق چهل متری برای تمرین نداشتیم. من برای تمرین یکی از نمایش‌هایم چهار بار سالن تمرین عوض کردم. به این فکرافتادم که خودم با مشکلات فراوان و هزینه بسیار و بدهی سنگین به راه بیندازم تا بتوانیم تمرین کنیم و به میل خود اجرا کنیم. تا نفسی بکشم و درچرخه معیوب تولید بر مبنای پول یا مناسبات گرفتار نشوم.
نمایش همه...
گفت‌وگو با دکتر قطب‌الدین صادقی در مورد اقتصاد تئاتر در ایران باید به روح و اندیشه هم یارانه داد (ماهنامه اجتماعی اقتصادی آینده روشن- دی 96- صفحه‌های 119 تا 124)
نمایش همه...
⭕️ این تصویر هم بیانگر اون امنیتی است که رژیم ملاها برای شهروندان ایرانی، طی سالها حاکمیت، خود بر کشور فراهم کرده اند. @mojezeyekhandeh1
نمایش همه...
“این آشغال نیست” نمایشگاه عکس‌های مریم زندی افتتاحیه: جمعه ۷ اردیبهشت ساعت ۱۶ تا ۲۰ آدرس: میدان فردوسی، خیابان سپهبد قرنی بالاتر از طالقانی کوچه سوسن پلاک ۴ گالری دنا @Everythingaboutphotography
نمایش همه...
به راحتی دروغ می‌گویند و تهمت می‌زنند و حرف خود را تغییر می‌دهند، حقیقت مسلم و روشن را نفی می‌کنند، در تاریخ ایران وجود گروهی مشابه آنها یا بی‌سابقه است یا کم‌سابقه.▫️▪️
نمایش همه...
🟡🟠⚫️ *بی‌سابقه در تاریخ ایران* ✍️ *عباس عبدی* ♦️اعتماد ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ 🔘این روزها در کنار موضوعات مهم دیگر؛ شناخت جناح‌بندی‌های داخلی جریان غالب اصول‌گرایان نیز می‌تواند جالب و آموزنده باشد. گر چه این جریان لایه‌های پیچیده‌ای دارد و به علت «قدرت‌محور» بودن آنان مسایل مادی و منفعتی، حرف اول را در مجادلات میان آنها می‌زند، ولی در مجموع می‌توان آنان را ذیل سه گروه کلی تقسیم‌بندی کرد، که البته هر کدام از این گروه‌ها، بویژه تندروهای آنان از باندها و زیرگروه‌های عجیب و غریبی تشکیل می‌شوند که هر کدام آنان می‌توانند موضوع مطالعه و تحلیل جداگانه‌ای قرار گیرند. 🔘گروه اول، در حال حذف کامل از عرصه سیاسی هستند. آنان همان اصول‌گرایان سنتی هستند که در انقلاب هم بودند، تقیدات شرعی دارند، بیش از آنکه دنبال منافع و قدرت باشند، خود را ملتزم به ارزش‌ها و برداشت‌های دینی خود می‌دانستند، هر چند از سال ۱۳۶۸ به بعد آنان نیز «قدرت‌محور» بودند، ولی صبغه عقیدتی آنان و نیز سابقه تاریخی خودشان، بویژه در رابطه با روحانیت مانع از هضم آنان در هزار لای قدرت می‌شد.  🔘حدی از استقلال را برای خود قایل بودند، همین استقلال‌جویی و پرهیز از غوطه‌ور شدن در عوام‌گرایی افراطی آنان را کم‌کم به حاشیه بُرد و حضور سیاسی آنان را بسیار کم‌رنگ کرد. نکته جالب اثرات رسانه‌ای بر حذف و یا به حاشیه راندن این گروه است. ابزارهای اصلی آنان برای حضور در میدان در درجه اول حمایت قدرت سپس انحصار صدا و سیما و بالاخره شبکه‌های مساجد بود.  🔘ولی کم‌کم شبکه مساجد را با نیروهای جدید از دست آنان خارج کردند سپس هیات‌ها را جایگزین نهاد مسجد ‌نمودند. در ادامه با شکستن انحصار رسانه‌ای و آمدن شبکه‌های اجتماعی، و بالاخره تغییر ریل قدرت به سوی جوانگرایی، این جناح عملاً از گردونه سیاست به خارج پرتاب شده‌اند و شانس چندانی برای حضور دو باره ندارند. نه انگیزه کافی دارند و نه حتی توان لازم را. بسیاری از آنان ناامید از آینده هم هستند. فرزندان اغلب آنان راه خود را از سیاست رسمی جدا کرده‌اند. 🔘گروه دومی از اصول‌گرایان هستند که کمابیش ادامه گروه اول هستند، با این تفاوت که در عرصه مدیریتی کشور حضور دارند. کم هم نیستند، هر چند به مرور در حال اخراج هستند. اینها اغلب نسل بعدی گروه اول هستند. فاقد انسجام و تشکیلات روشنی هستند ولی به صورت فردی حضور عمومی دارند، حرف می‌زنند، نقد می‌کنند، افشاگری می‌کنند، التزامات آنان به قدرت فرع بر تعهدات آنان به حقیقت و واقعیت است.  🔘با توجه به صبغه اصول‌گرایی که دارند، راحت‌تر هم حرف می‌زنند. حس می‌کنند که به آنان خیانت شده و مورد سوءاستفاده سیاسی قرار گرفته‌اند. هر دو گروه فوق از برخی جهات با بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان نزدیکی‌های تحلیلی و فکری دارند. هر دو گروه تقیدات مذهبی متعارفی دارند و نسبت به آن نیز حساس هستند. 🔘 گروه سوم مجموعه‌ای متنوع؛ متشکل از نسل‌های دوم و سوم هستند. ویژگی اصلی آنان «قدرت‌محوری» است، ولی تعبیر خود را از آن دارند. در واقع قدرت و ثروت را برای خود می‌خواهند. مذهب آنان عمیق نیست، بیش‌تر مناسکی و نمایشی است. ضوابط و ارزش‌های دینی برای آنان در خدمت بالا رفتن از نردبان قدرت است و فقط تا همین مرحله اهمیت دارد. دین آنان تقریباً جدید است.  🔘آنان از فرقه‌ها و دسته‌ها و باندها و گنگ‌های گوناگونی تشکیل شده‌اند. به همین دلیل است که از بیرون نمی‌توان فهمید چرا به یکباره فرد مهم این جناح در تهران اول نمی‌شود و شخص دیگری نفر اول می‌شود. این محصول تشکیلات فرقه ای آنان است.  🔘وحدت تشکیلاتی ندارند و اتفاقاً به دلیل ماهیت باندی خود، اختلافات عجیب و غریب داخلی دارند. قدرت‌محوری آنان تا حدی است که مغایر با اولویت‌های خودشان نباشد، لذا در جریان اخیر حجاب به صورت غیر مستقیم در برابر تذکر به روند جاری رسمی علیه زنان، حمله کردند. ذهنیت‌های آنان تخریبی است. گرایش‌های آخرالزمانی دارند، و این گرایش نه از روی اعتقاد، بلکه به این علت است که بحث و گفتگوی عقلانی را بلاموضوع می‌کند.  🔘ضد علم، طرفدار نظریه توطئه، مخالف قانون و حاکمیت آن هستند. ادبیات آنان در فضای مجازی مشهود است. هتاکانه و غیر دینی است. بسیار متکی به رسانه‌های انحصاری هستند. در عمل هیچ ایده و برنامه ایجابی ندارند، جز ویرانگری و تخریب و تقابل در داخل و خارج از کشور. تناقضات گفتاری و رفتاری آنان فراوان و شدید است ولی در ذیل کسب قدرت به هر قیمتی قابل رفع است. 🔘به راحتی چشم را بر فساد خود و دوستانشان می‌بندند، حتی آن را توجیه هم می‌کنند. برای آنان «حق» معنای مستقلی از «نفع» و «قدرت» خودشان ندارد. لذا بی‌شخصیت‌ترین رفتارهای سیاسی را در تاریخ جدید ایران از خود نشان می‌دهند. مهم‌تر از همه اینکه فاقد حداقلی از اخلاقیات و شرم هستند.
نمایش همه...
Repost from مملکته
در فقدان وجود خانه بهداشت و امکانات پزشکی در پی مجروح شدن یک دختر بچه خردسال بر اثر بریدگی شیشه از ناحیه پا در روستای مزن زمین از توابع شهرستان سرباز ، یک شهروند بلوچ در اقدامی خطرناک در نبود راه ارتباطی با روستا برای رساندن پانسمان و دارو پزشک مورد نیاز وارد جریان #سیل شد. و پس از چند بار بوجود آمدن وضعیت خطرناک غرق شدگی موفق به رساندن دارو به روستا شده است. haalvsh @mamlekate
نمایش همه...
احمد شاملو روزگار غریبی ست نازنین دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی دوستت می دارم دل ات را می بویند روزگار غریبی ست نازنین و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند . عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر فروزان می دارند به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی ست نازنین آن که بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است .
نمایش همه...
احمد شاملو روزگار غریبی ست نازنین دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی دوستت می دارم دل ات را می بویند روزگار غریبی ست نازنین و عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند . عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر فروزان می دارند به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی ست نازنین آن که بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است .
نمایش همه...