cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

صبح و شعر

ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚 ارتباط با ادمین @anahitagirl

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
604
مشترکین
+124 ساعت
+27 روز
+2030 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Photo unavailableShow in Telegram
#پند_از_شاهنامه به بَد بَس دراز است دست سپهر به بیدادگر بر نگردد به مهر #فردوسی @sobhosher
نمایش همه...
━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━  #شاهنامه شناسنامهٔ ماست. ━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•━​​‏ چو بهرام نزدیک آن باره شد از اندوه یکسر دلش پاره شد بایرانیان گفت کین از پدر بسی خوارتر مرد و هم زارتر کشنده سیاوش چاکر نبود ببالینش بر کشته مادر نبود همه دژ سراسر برافروخته همه خان و مان کنده و سوخته بایرانیان گفت کز کردگار بترسید وز گردش روزگار ببد بس درازست چنگ سپهر به بیدادگر برنگردد بمهر زکیخسرو اکنون ندارید شرم که چندان سخن گفت با طوس نرم بکین سیاوش فرستادتان بسی پند و اندرزها دادتان ز خون برادر چو آگه شود همه شرم و آزرم کوته شود هماننگه بیامد سپهدار طوس براه کلات اندر آورد کوس چو گودرز و چون گیو کنداوران ز گردان ایران سپاهی گران چو آمد ببالین آن کشته زار بران تخت با مادر افگنده خوار بیک دست بهرام پر آب چشم نشسته ببالین او پر ز خشم سیاوش بد خفته بر تخت زر ابا جوشن و تیغ و گرز و کمر رخ طوس شد پر ز خون جگر ز درد فرود و ز درد پسر که تندی پشیمانی آردت بار تو در بوستان تخم تندی مکار چنین گفت گودرز با طوس و گیو همان نامداران و گردان نیو که تندی نه کار سپهبد بود سپهبد که تندی کند بد بود جوانی بدین سان ز تخم کیان بدین فر و این برز و یال و میان بدادی بتیزی و تندی بباد زرسپ آن سپهدار نوذرنژاد هنر بی‌خرد در دل مرد تند چو تیغی که گردد ز زنگار کند 📚:شاه‌نامه (داستان فرود سیاوش) ✍️: #فردوسی ❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ @sobhosher
نمایش همه...
〰️🔅✅🔅〰️ 🔍 #راز_واژه درود 🔅 « #ریشه‌شناسیِ عامیانه ( #مورچه_ریشه‌شناس!) مور... آن‌گه گفت: یا سلیمان، تو را چرا سلیمان گویند؟ گفت: ندانم، تا تو بگویی. گفت: معنی آن بُوَد که «یا سَلیمُ، آنَ لَکَ أنْ تَتوبَ إلی اللهِ بِقَلبِکَ». دانی که پدرت را چرا داوود گفتند؟ گفت: تا بگویی. گفت: معنیِ داوود آن است که «داوِ داءَکَ»؛ درمان کن دردِ خویش را.‌ 📚:سورآبادی، قِصصِ قرآنِ مجید، ص ۲۸۴-۲۸۵. ریشه‌شناسیِ درست سلیمان (Solomon) یعنی صلح و آشتی (هم‌ریشه با «مسالمت»). داوود (David) یعنی محبوب (هم‌ریشه با «وداد» و «مودّت»). در واپسين روز هفته برای كشف راز واژگان همراه ما باشيد 💐 @sobhosher
نمایش همه...
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ #مشاهير ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ امروز برای اولین بار در عمرم رفتم پزشک متخصص قلب. یعنی در واقع من را پزشک عمومی‌ام فرستاد. دکتر قلب از اینهایی بود که وقتی در را باز می‌کنند می‌خواهند از جا بکنند و ژنرال بی‌ستاره‌اند: اسمت چیه؟ کارت چیه؟ بشین اینجا. بایست... ولی آدم دلنشین و کاربلدی بود. وقتی فهمید نروژی من در حدیه که اسناکر نوشک هستم پرسید کجایی هستی. وقتی گفتم، به فارسی گفت من هم افغانی هستم (به پیر به پیغمبر گفت «افغانی». من می‌خواستم تذکر بدهم که درستش افغان یا افغانستانی است؛ و وطن‌دارانش ممکن است پوست از سرش برکنند اگر بفهمند چنین خبط عظیمی انجام داده. اما فکر کردم با ایشان که کلی سیم دارد به بدن من وصل می‌کند بهتر است وارد هیچگونه گفتگوی انتقادی نشوم چون برق دویست و بیست‌ ولت به مذاقم سازگار نیست و پدربزرگم نصیحت کرد از جزغالگی بپرهیزید). حدودا شصت ساله، با لباس اسپورت، و بسیار چست و چالاک بود. خوش‌تیپ هم بود به نظرم، با پوستی روشن و اگر کمی سرعتش را کم کند شانس بازیگری در فیلم‌های اکشن، خصوصا نسخه تازه میگ میگ و رودرانر را دارد. خیلی فکورانه و آدم‌شناسانه گفتم شما باید از شمال افغانستان باشید؛ اهل فاریاب و آنطرفها. گفت خیر از جلال‌آباد هستم. نگاهی به دست دکتر که روی پیچی به سان پیچ کنترل برق سه فاز در کارخانه‌ ذوب آهن بود انداختم عرقم را پاک کردم و گفتم بله... منظورم جلال آباد بود! گفت می‌شناسی؟ هول شدم گفتم بله بله... اسم پسر دایی‌ام جلال است! اینجا که بود دیگر بقول بیهقی از دست و پای بمردم. همانطور که داشت با یک چیزی که به سینه‌ام چسبانده بود قلبم را نگاه می‌کرد (خودم هم اولین بار بود می‌دیدمش و خیلی هم سیاه بود) توی چشم‌هایم نگاه کرد و سریع چیزی پرسید. فکر کردم نروژی است. توضیح دادم نوشک مینه ار ایفتیضاح. دوباره پرسید. بازم هم نفهمیدم. دفعه سوم چیزی تشخیص دادم مثل شیره می‌کشی؟ قسم خوردم که اینطور نیست و این حرفها شایعه است و اصلا اگر شیره خوب در دسترس بود که الان خدمت شما نبودم و مثل مرحوم... که این بار شنیدم می‌پرسد «تشویش داری»؟ اینجا بود که فهمیدم همان اضطراب یا انگزایتی منظور ایشان است و چقدر هم خوشم آمد از این اصطلاح. خلاصه که دکتر رودرانر عزیز همه کارها به سرعت برق انجام داد و همین‌جور که داشتم لباس می‌پوشیدم در را دژافکنانه باز کرد و راه خروج را نشان داد و گفت: قلبی داری که شاه ندارد. به سلامت. خوش گذشت و دست کم دو اصطلاح جدید یاد گرفتم. ✍🏻: #محمود_فرجامی، فراخور زادروزش💐 روزنامه نگار، نویسنده، مترجم، طنزپرداز و پژوهشگر طنز ایرانی است.وی یکی از موسسان، و مدیر انجمن جهانی طنز فارسی است در نویسندگی و ترجمه بسیار ماهر است و نثر روان و ساده‌ای که دارد، عامه پسند است. او برخلاف بسیاری از مترجم‌های آماتور و تازه‌کار، کتاب را روان می‌نویسد و حتی آن را مطابق فرهنگ ایرانی‌ها بومی‌سازی می‌کند. ━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ ‏@sobhosher
نمایش همه...
👍 1
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ #داستان_شب 😴 📖 هزار و یک شب  مجموعه‌ایست از حکایت‌ها و افسانه‌های قدیمی ایرانی، عربی و هندی به نقل از شهریار ایرانی، که راوی آن شهرزاد دختر وزیر است بیشتر ماجراهای آن در بغداد و ایران می‌گذرد.   #هزار_و_یک_شب 🔸   #شب_ششسد_بیست_یکم قصه‌گو: #ليلا_پراشيده @sobhosher
نمایش همه...
attach 📎

😉#پنجشنبه ها و #طنازى_ادبى 🔹 سی‌تومن یک شب نصرت رحمانی وارد کافه نادری شد و به اخوان ثالث گفت ث: من همین حالا سی‌تومن پول احتیاج دارم . اخوان جواب داد: من پولم کجا بود؟ برو خدا روزی‌ات را جای دیگری حواله کند. نصرت رحمانی رفت و بعد از مدتی بر گشت و بیست تومان پول و یک خودکار به اخوان داد. اخوان گفت این پول چیه  تو که پول نداشتی؟ نصرت رحمانی گفت : از دم در ؛ پالتوی تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم. چون بیش از سی تومن لازم نداشتم ؛ بگیر ؛ این بیست تومن هم بقیه پولت! ضمنا، این خودکار هم توی پالتوت بود.😄 @sobhosher
نمایش همه...
👍 1
. ჻ᭂ 🍃🌸 #شعرجهان ჻🌸‍🍃‍჻ᭂ شاعرانمان را می‌بینم سال‌ها چون کرم‌های ابریشم پیله می‌تنند در سیه روزی سال‌ها خورشید تاریکی تابید! خون به جای باران بارید. و گل‌و‌لای تا به دهانمان رسید. آنگاه در میان توت‌های تازه‌ی امید چشمی تیزبین توانست جنبشی بس خفیف را در شاخه‌ها تمیز دهد. در توتستان‌های پربرگ در پیله‌های عشق واژه‌هاشان را با نخ‌های ابریشمین کلامی خاموش رشتند. پس برهنه نمی‌مانیم هنگامی که پایدار شویم در روشنای واقعیت ✍🏻: #آنتونین_بارتوشک چک برگردان؛ محمد مختاری ━··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ @sobhosher
نمایش همه...
👏 1