The service is also available in your language. For translation, pressEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
دسته بندیمشخص نشده است
زبان جغرافیایی و کانال

audience statistics کانال گلچین : سخن بزرگان ، شعر ، حکایت ، ضرب المثل

گلچینی از پیام های زیبا ، آموزنده ، دارای بار و انرژی مثبت تقدیمتان می گردد. ادمین :  @taheriparviz  
5650
~480
~32
84.81%
رتبه کلی تلگرام
در جهان
3 101 002جایی
از 7 513 762
در کشور, ایران 
196 838جایی
از 444 358

جنسیت مشترکین

می توانید بفهمید که چند زن و مرد در این کانال مشترک هستند.
?%
?%

زبان مخاطب

از توزیع مشترکین کانال بر اساس زبان مطلع شوید
روسی?%انگلیسی?%عربی?%
تعداد مشترکین
چارت سازمانیجدول
D
W
M
Y
help

بارگیری داده

طول عمر کاربر در یک کانال

بدانید مشترکین چه مدت در کانال می مانند.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
رشد مشترکین
چارت سازمانیجدول
D
W
M
Y
help

بارگیری داده

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
فعل تست این غصه های دم به دم این بود معنی قد جف القلم غمهايى كه دم به دم به تو روى مى آورد، نتيجه كردار توست، معنى «قلم نوشته و خشكيده است» همين است. که نگردد سنت ما از رشد نیک را نیکی بود بد راست بد يعنى كه سنت و شيوه ما از راه راست منحرف نمى شود، پاداش نيكى نيكى و كيفر بدى بدى است. تا کنی مر غیر را حبر و سنی خویش را بد خو و خالی می کنی براى آنكه ديگران را دانا و والامقام كنى، خود را بدخوى و تهى از دانش مى سازى. متصل چون شد دلت با آن عدن هین بگو مهراس از خالی شدن چون دلت به آن درياى حقيقت پيوست، آنگاه حرف بزن و از تهى شدن باكى نداشته باش. (مثنوی معنوی مولوی) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
1 287
4
پدربزرگم یک روستایی ساده بود که سواد خواندن و نوشتن نداشت، زمستانها، که هوای دشت بسطام به زیر صفر می رسید و همه چیز یخ می زد، پدر بزرگم کرسی گرم و نرمش را رها می کرد، چکمه هایش را می پوشید و به مزرعه اش می رفت و در حالی که دستان پینه بسته اش را پشتش گره کرده بود، سرش را پایین می انداخت و روی زمین ییخزده قدم می زد. هر چند ساکت بود اما حس می کردم در درونش با کسی حرف می زند. یک بار دلیل کارش رو پرسیدم و پدر بزرگم با همان لهجه محلی و کلمات ساده اش برایم توضیح داد که مزرعه در زمستان، محصولی ندارد، هیچ چرنده ای روی آن نمی چرد، هیچ پرنده ای برایش آواز نمی خواند و هیچ کسی به آن سر نمی زند، برای همین خیلی تنهاست، اگر من هم که صاحبش هستم به آن سر نزنم، قلبش می شکند و با من قهر می کند، آنوقت در بهار و تابستان به من محصول نمی دهد. این حرفهای پدر بزرگم، فقط یک باور شخصی نیست، بیشتر مردم آن منطقه چنین اعتقاداتی دارند و رابطه شان با آسمان و زمین و آب و باد، از جنس دیگری است. برای همین، خیلی عجیب نیست که دو قله بزرگ عرفان ایران، جناب بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی در چنین فرهنگی بدنیا آمده و رشد کرده اند. این مردمان مهربان و قدر شناس، زمستان که تمام می شد، پاداش خود را دریافت می کردند، آسمان و زمین دست به دست هم می دادند و زندگی این مردمان را لبریز از خیر و برکت می کردند. بهار که می آمد، باران می بارید، خورشید می تابید و زمین پر می شد از علف و گلهای نو رسیده، شکوفه های زردالو باز می شد و عطر مست کننده گلهای محمدی تمام کوچه باغ ها را پر می کرد. این نگاه قدرشناسانه و همراه با تواضع به زندگی، چیزی است که ما آدمهای امروزی فراموش کرده ایم، ما قدر همدیگر را نمی دانیم، هوای یکدیگر را نداریم، گذشت نمی کنیم، مهربان نیستیم، خیرمان به یکدیگر نمی رسد و مدام گله می کنیم که چرا زندگیمان برکت ندارد. حقیقت این است که خیر و برکت از آسمان نمی آید، آسمان فقط آینه ایست که آنرا به ما بر می گرداند. برکت واقعی در دلهای ما خلق می شود، وقتی که بی هیچ انتظاری دیگران را دوست داریم و به آنها مهر می ورزیم. به قول حضرت مولانا: اين جهان كوه است و فعل ما ندا سوي ما آيد نداها را صدا فعل تو كان زايد از جان و تنت همچو فرزندي بگيرد دامنت پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد فعل تست اين غصه هاي دم به دم اين بود معناي قَد جَفٌَ القَلَم..! (برگرفته از دفتر زمانه ) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
136
4
گویند اگر می بخوری عرش بلرزد عرشی که به یک جام بلرزد به چه ارزد در خانه ما زیرزمینی است که در آن یک خم بخوری خشتی از آن نیز نلرزد از خیام نیست
63
0
بر دلبر دیوانه بگویید بیاید دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید از خیام نیست.
64
1
🔴🔴🔴 «جعلیات ادبی و تاریخی، معضلی فرهنگی از دیرباز تا کنون» یکی از پژوهشهایی که جای خالی آن در بین کارهای مفید ادبی-فرهنگی حس می‌شود، تحقیق دربارۀ تاریخچۀ جعل ادبی است. در این باره در خلال پژوهشهای مرتبط با تصحیح متون کهن، مصحّحان خبره با درک ظرایف شعری شاعر، بیتهایی را که کاتبان بر شعر او افزوده‌اند، درمی‌یابند و آن را از سخن شاعر جدا می‌کنند(در این بین کتاب "رباعیات خیّام در منابع کهن" به‌خاطر میزان بالای اشعار منتسب به خیّام و دشواری بازشناسی رباعیات اصلی از جعلی، از ارزش تحقیقی بسیار بالایی برخوردار است). کارهایی از این دست -احتمالاً- مهمترین تلاش پژوهشگران برای شناسایی جعلیات ادبی بوده‌است. نگارنده بر این باورند که به سبب نبود ابزار کافی، انجام یک پژوهش مستقل و منسجم دربارۀ جعلیات ادبی نزدیک به محال است؛ چرا که از دوره‌های گذشته هیچ سندی در دست نیست(یا لا اقل نگارنده بی خبر است) که بر طبق آن دریابیم نخستین جاعلان ادبی ما چه کسانی بودند؟ آیا غیر از افزودن بیت و عبارت در لا به لای سخن شاعر و یا نویسنده روش دیگری برای جعل ادبی وجود داشته‌است؟ (برای مثال به تالیف کتابی دست یازند و آن را به اسم شخص شهیری توزیع کنند). با وجود چنین مانع اساسی‌ای و تا زمان یافت‌شدن سند مهمّی نمی‌توان به، به نتیجه رسیدن این‌گونه پژوهشها دل بست. متأسّفانه در گذشته مردم و حتّی طبقۀ فرهنگی چندان توجّهی به آرشیو و نقدکردن جعلیات از خود نشان نداده‌اند و در مقابل، غربیها سند یکی از کهنترین متنهای جعلی‌ای را که به اسم شکسپیر منتشر شده‌است، دارند و حتّی جاعل آن را هم می‌شناسند(برای آگاهی در این باره رک. K.K.Ruthven ,Faking literature ,p5-6). علاوه بر این، شاخص‌ترین چهره‌های جعل در ادبیّات انگلیسی -مثلMacpherson - نیز شناخته شده‌اند و از دیرباز به آثار و فعّالیتهای آنان توجّه می‌شده‌است(این بدین معناست که آنها بسیار زودتر به اهمیّت این موضوع پی برده‌اند و برای مقابله با آن اقدام کرده‌اند)، (برای مثال علاوه بر کتاب فوق که در آن برخی فعّالیتهای جعلی آنها بررسی شده‌است، مقاله‌ای با نام: MACPHERSON, CHATTERTON, BLAKE AND THE GREAT AGE OF LITERARY FORGERY به تحلیل و بررسی کارهای این جاعلان می‌پردازد). حال با توجّه به سخن یاد شده باید گفت کاری که کمپین مبارزه با نشر جعلیات در پیش گرفته و در تاریخ تحقیقی و فرهنگی ما –اگر نگوییم بی سابقه- کم سابقه است، مبارزه با پیشروی و افزایش انواع جعلیات ادبی و تاریخی و مهمتر از آن ترویج فرهنگ مقابله با آن است. هرچند جاانداختن هر فرهنگ تازه و درستی زمان‌بر است؛ با این حال ، با توجّه به موفقیّتهای بدست آمده و توسعۀ روزافزون مخاطبان کانالِ این کمپین و افزونتر شدن فعّالیتهای اعضا می‌توان این امید را داشت که روزی این رفتار ضدّ فرهنگی پایان بیابد. طبیعی است برای رسیدن به این مهم، مشارکت مخاطبان سهم بسزایی خواهد داشت، منظور از مشارکت این است که 1) جعل ادبی را مساوی با دزدی فرهنگی بدانیم و دریابیم که عواقب چنین کاری در بلند مدّت به ادبیّات و تاریخ ما لطمۀ جدّی وارد می‌کند 2) از پیش‌رانی(forward) اشعار و عبارات بدون اطمینان از صحّت انتساب آن به شخص یاد شده در پیام -و فقط به صرف داشتن این باور غلط که محتوا مهم است نه نویسنده- خودداری کنیم (کما اینکه اگر شخصی سخنی را از طرف ما -ولو سخن خوب و بسزا- در جایی نقل کند، خوشایند ما نیست پس باید بدانیم شعرا و نویسندگان بزرگ ما نیز راضی به مالکیّت جملات حکیمانۀ دیگر افراد نیستند). عرفان چوبینه بهروز، کارشناس ارشد ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، کارشناس زبان و ادبیات فارسی کمپین مبارزه با نشر جعلیات
ادامه مطلب ...
جعلیات ادبی و تاریخی، معضلی فرهنگی از دیرباز تا کنون - پایگاه خبری فردای همدان
یکی از پژوهشهایی که جای خالی آن در بین کارهای مفید ادبی-فرهنگی حس می‌شود، تحقیق دربارۀ تاریخچۀ جعل ادبی است.       به گزارش “فردای همدان”، در این باره در خلال پژوهشهای مرتبط با تصحیح متون کهن، مصحّحان خبره با درک ظرایف شعری شاعر، بیتهایی را که کاتبان بر شعر او افزوده‌اند، در می‌یابند […]
98
1
گویند که ماه روزه نزدیک رسید مِن بعد به گرد باده نتوان گردید در آخر شعبان بخورم چندان می کاندر رمضان مَست بخسبم تا عید! (جلال عضد یزدی، درگذشته 739 ق) این رباعی که بیت دومش با تغییراتی در شبکه‌های اجتماعی به اسم خیام آمده، از جلال عضد یزدی شاعر قرن هشتم است. از دیوان جلال عضد، نسخه‌های خطی زیادی باقی است؛ از جمله دستنویسی که در سال 811 ق فراهم آمده و در کتابخانه حمیدیه ترکیه نگهداری می‌شود و دستنویس مورخ 823 ق کتابخانه خدیوی مصر. این رباعی، در هر دو این دستنویس‌ها هست (رک. جُنگ رباعی، ص 488، 494). در بعضی مجموعه رباعیات منسوب به خیام، از جمله طربخانه رشیدی تبریزی (ص 105)، رباعی به اسم خیام درج شده که همچون بسیاری دیگر از رباعیات این مجموعه‌ها، از عمر خیام نیشابوری نیست و موجب وهن شخصیت این حکیم شاعر است. همه این مجموعه‌ها، بعد از دستنویس‌هایی که بدان اشاره کردیم، فراهم آمده‌اند.
ادامه مطلب ...
1 707
5
گویند که ماه روزه نزدیک رسید مِن بعد به گرد باده نتوان گردید در آخر شعبان بخورم چندان می کاندر رمضان مَست بخسبم تا عید! (جلال عضد یزدی، درگذشته 739 ق) این رباعی که بیت دومش با تغییراتی در شبکه‌های اجتماعی به اسم خیام آمده، از جلال عضد یزدی شاعر قرن هشتم است. از دیوان جلال عضد، نسخه‌های خطی زیادی باقی است؛ از جمله دستنویسی که در سال 811 ق فراهم آمده و در کتابخانه حمیدیه ترکیه نگهداری می‌شود و دستنویس مورخ 823 ق کتابخانه خدیوی مصر. این رباعی، در هر دو این دستنویس‌ها هست (رک. جُنگ رباعی، ص 488، 494). در بعضی مجموعه رباعیات منسوب به خیام، از جمله طربخانه رشیدی تبریزی (ص 105)، رباعی به اسم خیام درج شده که همچون بسیاری دیگر از رباعیات این مجموعه‌ها، از عمر خیام نیشابوری نیست و موجب وهن شخصیت این حکیم شاعر است. همه این مجموعه‌ها، بعد از دستنویس‌هایی که بدان اشاره کردیم، فراهم آمده‌اند.
ادامه مطلب ...
61
0
این عمر گرانمایه عجب می‌گذرد شوال و محرم و رجب می‌گذرد شوال و محرم و صفر خیلی زود اما رمضان! وجب وجب می‌گذرد از خیام نیست
61
0
✅بحث انتساب شعر به دیگران از منظر دکتر 🌷(27 اسفند 1301- 24 شهریور 1378)🌷 یکی از آثار مهم دکتر عبدالحسین زرین‌کوب در حوزۀ نقد شعر، کتاب نقد ادبی است. در این کتاب ایشان درباره مطالب مهم نقد ادبی و سیر تاریخی آن بحث کرده‌اند. بحث سرقت‌های ادبی و انتحال نیز بخشی از این کتاب است و ایشان این موضوع را از این منظر شایان اهمیت می‌دانند که اگر منتقدی با این مسأله آشنا نباشد، در نقد خود احتمالاً دچار اشتباه خواهد شد. یکی از مباحثی هم که دکتر زرین‌کوب در این زمینه به آن پرداخته‌اند، بحث "انتساب شعر به شاعران دیگر" است. استاد پس از بحثی مختصر در زمینه انتساب شعر به دیگران، این نتیجه را بیان می‌کنند که تصحیح علمی متون و تشخیص شعر درست شاعران از لوازم اصلی کار منتقد ادبی است. به چند نکته از آرای ایشان صرفاً در حوزۀ انتساب شعر به دیگران (و نه سرقات ادبی و ...) در کتاب نقد ادبی اشاره می‌شود. «تحقیق در صحت و سقم نسبت از مباحث مهم نقد ادبی به شمار می‌آید و آن را می توان اولین قدم در انتقاد دانست. گاه اثری را به شاعری یا نویسنده‌ای نسبت می‌دهند که از وی نیست‌ یا اثری هست که گوینده و نویسنده آن مجهول است. در تاریخ ادبیات ملل نمونه این امر بسیار است. نویسندۀ این درام‌های بی‌مانند که به‌نام شکسپیر شهرت دارد کیست؟ اشعاری که از شاعران جاهلی روایت کرده‌اند آیا واقعاً مربوط به آن اعصار است؟ ... وقتی منتقد می‌خواهد اثری را چنان‌که هست بشناسد و نقادی کند، باید صاحب اثر را بشناسد و محیط و عصر و مقتضات اجتماعی و مختصات فردی او را ادراک کند. ناچار اولین قدم او در کار انتقاد آن است که از صحت انتساب اثر به صاحب آن مطمئن گردد» (ص 89). ایشان سپس راه‌حل‌هایی برای شناخت آثار انتسابی از آثار اصلی، بر مبنای آثار منتقدان را ارئه می‌دهند. دو دلیل مهم که دکتر زرین کوب برای جعل شعر به دیگران ذکر می کنند، بدین قرار است: 1- تعصب سیاسی و حزبی: یعنی کسانی به واسطۀ تعلق خاطر به یک نحلۀ فکری سیاسی، اشعار و نوشته‌هایی را به آن گروه سیاسی منتسب می‌کنند که از آن‌ها نیست. برای نمونه نهضت شعوبیه، اشعار و آثاری را به شاعران عرب نسبت داده‌اند که امروزه اثبات شده که بسیاری از اشعار از آن شاعران نیست. 2- تأثیر آراء و عقاید دینی: برای نمونه اشعاری به شاعران جاهلی نسبت داده‌اند که ظهور پیامبر را پیشبینی کرده و امروزه اثبات شده، خیلی از این اشعار جعلی است. انتساب اشعاری با صبغۀ دینی به یک شاعر نیز در این طبق قرار می‌گیرد (ص 92). البته هر چند که دلایل بسیار دیگری هم برای این موضوع وجود دارد، ایشان در تاریخ شعر فارسی این دو دلیل را مهم‌تر می‌دانند. 3- شباهت شعر به اشعار دیگران: «در بعضی موارد، عامه به حکم عادت و ظن و سابقه ذهنی خویش، شعری را که از جهتی با اشعار شاعری شباهت دارد به او نسبت می‌دهند. نمونه این امر بسیار است... انتساب منظومه یوسف و زلیخا به فردوسی و نسبت دادن داستان ویس و رامین فخر گرگانی به نظامی گنجوی و ... درباره خیام و حافظ نیز تا اندازه ای همین کار را کرده اند، چنان که هر رباعی که مضمون آن را با آنچه شبیه به خیام بوده است شبیه می یافته اند، وقتی گوینده آن را نمی شناخته اند به خیام نسبت می داده اند و بسا غزلیات مجعول و مجهول نیز از همین طریق در دیوان حافظ راه یافته است» (ص 92). این مورد سومی را که استاد بیان می‌کنند، شاید در دوران ما که رسانه های اجتماعی گسترش بیشتری یافته، شاید امروزه خیلی مهم‌تر از دو مورد نخست باشد. 4- انتساب آگاهانه اشعار به دیگران: در این مورد نیز کسانی بوده‌اند که فارغ از ایدئولوژی‌های سیاسی یا مذهبی، شاعرانی بوده‌اند که بنابر تسلطی که در شعر داشته‌اند، سبک یک شاعر را به بهترین وجهی تقلید می‌کرده و اشعاری را به‌نام آن شاعر می‌سروده‌اند. استاد در این مورد به چند شاعر عربی استناد می‌کنند: «در کتب عربی از روات شعر نیز که خود ابیاتی می سروده اند و به قدما نسبت می داده اند سخن گفته اند. اگر چه این دعوی را بعضی رد کرده اند و احتمال این را که کسی شعر زیبا بگوید و آن را به دیگری نسبت کند و خود را فقط حافظ و راوی آن جلوه دهد درخور قبول ندانسته‌اند؛ لیکن شواهد و مدارک زیادی در این باب می توان در کتب به دست آورد... باری ابیات و اشعاری که بعضی از کتّاب و نساخ از پیش خود بر دواوین و کتب شعرا الحاق کرده‌اند از همین گونه است و از این روست که برای منتقد، قبل از هر کار تحقیق در صحت و سقم نسبت هر اثر بیش از همه چیز اهمیت دارد» (نقد ادبی، ص 93). منبع: نقد ادبی (جلد اول و دوم)، دکتر عبدالحسن زرین‌کوب، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، 1382. (توضیحات از علی اصغر بشیری از کارشناسان ادبی کمپین مبارزه با نشر جعلیات)
ادامه مطلب ...
75
1
گویند که ماه روزه نزدیک رسید من بعد به گرد باده نتوان گردید در آخر شعبان بخورم چندان می کاندر رمضان مست بخسبم تا عید! از خیام نیشابوری نیست
64
0
در محفل خود راه مده همچو منی را افسرده دل افسرده کند انجمنی را ما افسرده دلان ساکن کوی غم و دردیم در عشق شکست خورده ولی توبه نکردیم
64
2
79
1
حافظ*غزلیات *غزل شمارهٔ ۲۶ زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر باده مست خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
70
1
مولوی*دیوان شمس *غزلیات*غزل شمارهٔ ۱۶۷۴ ما ز بالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم ما از آن جا و از این جا نیستیم ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم لااله اندر پی الالله است همچو لا ما هم به الا می رویم قل تعالوا آیتیست از جذب حق ما به جذبه حق تعالی می رویم کشتی نوحیم در طوفان روح لاجرم بی‌دست و بی‌پا می رویم همچو موج از خود برآوردیم سر باز هم در خود تماشا می رویم راه حق تنگ است چون سم الخیاط ما مثال رشته یکتا می رویم هین ز همراهان و منزل یاد کن پس بدانک هر دمی ما می رویم خوانده‌ای انا الیه راجعون تا بدانی که کجاها می رویم اختر ما نیست در دور قمر لاجرم فوق ثریا می رویم همت عالی است در سرهای ما از علی تا رب اعلا می رویم رو ز خرمنگاه ما ای کورموش گر نه کوری بین که بینا می رویم ای سخن خاموش کن با ما میا بین که ما از رشک بی‌ما می رویم ای که هستی ما ره را مبند ما به کوه قاف و عنقا می رویم 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
67
0
حکیم عمر خیام یکی از بزرگترین مردان تاریخ کشورمان ایران است. شخصیت برجسته ای که نه تنها در ادبیات جایگاه ویژه ای داشته، بلکه یک حکیم، ریاضی دان، فیلسوف و اخترشناس هم بوده است و تاثیر بسیار عمیقی بر جهان علم گذاشته است. (بیست و هشتم اردیبهشت ، روز بزرگداشت حکیم عمر خیام‌ ) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
1 720
2
رباعیات خیام : ادوارد فیتزجرالد در سده نوزدهم دست به ترجمه رباعیات خیام به انگلیسی زد و اینگونه خیام را به شهرت جهانی رساند. ابتدا اصلِ تعدادی از رباعیات و سپس ترجمه فیتزجرالد تقدیمتان می شود:👇👇👇👇 اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفت‌وگوی من و تو چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من. There was the Door to which I found no Key There was the Veil through which I might not see Some little talk awhile of Me and Thee There was–and then no more of Thee and Me آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند. The Revelations of Devout and Learn’d Who rose before us, and as Prophets burn’d Are all but Stories, which, awoke from Sleep They told their comrades, and to Sleep return’d یاران موافق همه از دست شدند در پای اجل یکان یکان پست شدند خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند. For some we loved, the loveliest and the best That from his Vintage rolling Time hath prest Have drunk their Cup a Round or two before And one by one crept silently to rest گر بر فلکم دست بدی چون یزدان برداشتمی من این فلک را ز میان از نو فلکی دگر چنان ساختمی کازاده بکام دل رسیدی آسان. Ah, Love! could you and I with Him conspire To grasp this sorry Scheme of Things entire Would not we shatter it to bits–and then Re-mould it nearer to the Heart’s Desire یک‌چند به کودکی به استاد شدیم یک‌چند ز استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که مارا چه رسید چو آب برآمدیم و چون باد شدیم! With them the seed of Wisdom did I sow And with mine own hand wrought to make it grow And this was all the Harvest that I reap’d I came like Water, and like Wind I go گویند کسان بهشت با حور خوش است من می‌گویم که آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کآواز دهل شنیدن از دور خوش است. Some for the Glories of This World; and some Sigh for the Prophet’s Paradise to come Ah, take the Cash, and let the Credit go Nor heed the rumble of a distant Drum این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌ست در بند سر زلف نگاری بوده‌ست این دسته که بر گردن او می‌بینی دستی‌ست که بر گردن یاری بوده‌ست. I think the Vessel, that that with fugitive Articulatilon answer’d, once did live And merry-make; and the cold lip I kiss’d How many kisses might it take - and give خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش. And if the Wine you drink, the Lip you press End in the Nothing all Things end in - Yes Then fancy while Thou art, Thou art but what Thou shalt be- Nothing- Thou shalt not be less چون عهده نمی‌شود کسی فردا را حالی خوش دار این دل پر سودا را می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را. Yon rising Moon that looks for us again How oft hereafter will she wax and wane How oft hereafter rising look for us Through this same Garden–and for one in vain (برگرفته از صفحات وب) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
77
2
جان مکسول: تجربیات ۴۰ساله خود با بیش از هزاران ساعت سخنرانی برای میلیونها نفر را در یک جمله به مردم دنیا هدیه میکنم: «هرگز ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید» 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
198
4
▪️جهان بازتابی از خود شماست... اگر خود را از درون دوست بدارید و به خود مهر بورزید و ارج و ارزش نهید در زندگی بیرونی نیز همین حالات آشکار خواهد‌ شد. اگر طالب عشق بیشتری هستید به خود عشق بورزید. اگر خواهان پذیرفته شدن هستید خود را بپذیرید. و اگر از اعماق وجودتان خود را محترم شمارید همان سطح احترام را از هستی فرا خوانده و دریافت خواهید کرد، چرا که جهان بازتابی از خودِ شماست ... 🖋 دبی فورد 📓 نیمه تاریک وجود ‌ 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
174
4
در داستانهای مثنوی معنوی مولوی مغز قصه و نتیجه گیری مهم است ، قرار نیست داستانها مستند و واقعی باشند... افراد ساده اندیش به پوست و شکل داستان می پردازند ، در حالیکه مغز داستان و نتیجه گیری مهم و قابل توجه است ! این سخن چون پوست و معنی مغز دان این سخن چون نقش و معنی همچو جان مولانا چون مغز یابی ای پسر از پوست برداری نظر در کوی عیسی آمدی دیگر نگویی کو خرم مولانا پوست بهل دست در آن مغز زن یا بشنو قصه آن ترک و کرد مولانا مثنوی با شیدایی و خودانگیختگی آشکاری همراه است🌹 تلاشی آگاهانه و هدفمند است برای تعلیم و ارشاد ابنای روزگار 🌹مولانا از الگویی آشنا و مؤثر برای ارشاد و موعظه استفاده می کند که همانا تمثیل و قصه گویی است اما در هر گام یادآوری می کند که قصه های او تنها برای سرگرمی نیست 🌹بلکه خواننده باید برای درک معنای درونی قصه تلاش کند. او صورت و معنی قصه را در هر مناسبت به پوست و مغز، میوه و هسته یا ظرف و دانه تشبیه می کند 🌹 ای برادر قصه چون پیمانه ای ست معنی اندر وی به سان دانه ایست 🌹 نطقها نسبت به تو قشر است لیک پیش دیگر فهم ها مغز است نیک اين سخنان براى تو همانند پوست است، ولى براى فهم هاى ديگران مغزى نيكو است. 💠 @golchinaz 💠 🍁🌸🌷🌹🌻🌹🌷🌸🍁
ادامه مطلب ...
142
3
فریدونِ فرّخ، فرشته نبود ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود ز «داد» و «دَهِش» یافت او نیکویی تو داد و دهش کن، فریدون تویی (این ابیات در برخی نسخه های شاهنامه آمده است!) به ساده‌ترین و شیواترین زبان می‌گوید: «فریدون، آدم فرازمینی نبود. به سبب داد و دهش (عدالت و بخشش) از او به نیکی یاد می‌شود. تو هم داد و دهش داشته باش تا همچون فریدون شوی.» 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
2 041
8
ما درین انبار گندم می‌کنیم گندم جمع آمده گم می‌کنیم می‌نیندیشیم آخر ما بهوش کین خلل در گندمست از مکر موش موش تا انبار ما حفره زدست و از فنش انبار ما ویران شدست اول ای جان دفع شر موش کن وانگهان در جمع گندم جوش کن بشنو از اخبار آن صدر الصدور لا صلوة تم الا بالحضور گر نه موشی دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست ریزه‌ریزه صدق هر روزه چرا جمع می‌ناید درین انبار ما (دفتر اول مثنوی معنوی مولوی) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
118
1
قیمت زندگی  چنده؟ فرزندی از پدرش پرسید قیمت زندگی چقدر است؟ پدر یک سنگ زیبا بهش داد و گفت این را ببر بازار، ببین مردم چقدر می خرند؛ اگر کسی قیمت را پرسید، هیچ نگو، فقط دو انگشت را بیاور بالا ببین آنها چگونه قیمت گذاری می کنند. او سنگ را به بازار برد. نفر اول سنگ را دید وپرسید قیمت این سنگ چند؟ کودک دو انگشتش را بالا آورد؛ آن مرد گفت: دو هزار تومان! آن کودک نزد پدرش بازگشت و ماجرا را گفت؛ پدر به او گفت: این بار برو در بازار عتیقه فروشان، آنجا وقتی کودک دو انگشتش را بالا برد عتیقه فروش گفت: دویست هزار تومان! این بار هم کودک نزد پدر بازگشت و ماجرا را تعریف کرد. پدر به او گفت: این بار به بازار جواهرفروشان و نزد فلان گوهرشناس برو . وقتی دو انگشتش را بالا برد آن گوهر شناس گفت دو میلیون تومان! آن کودک باز ماجرا را برای پدر تعریف کرد. پدر گفت: فرزندم! حالا فهمیدی که قیمت زندگی چنده؟! مهم این است که گوهر وجودت رابه کی بفروشی قیمت ما به این بستگی دارد که مشتری ما چه کسی باشد پس مراقب باشید (برگرفته از پیام های کابران تلگرام) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
141
4
شیخ بهایی*دیوان اشعار*رباعیات *رباعی شمارهٔ ۳ ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما درهم شده خلقی، ز پریشانی ما بت در بغل و به سجده پیشانی ما کافر زده خنده بر مسلمانی ما 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
1 990
7
عارفی ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند تمام روزها روزه بود. در حال اعتکاف. از خلق الله بریده بود. صبح به صیام و شب به قیام. زاری و تضرع به درگاه او شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می‌گفت: ساعت ۶ بعدازظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می‌گشت. می‌گوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می‌داد، قصد فروش آنرا داشت. به هر مسگری نشان می‌داد، وزن می‌کرد و می‌گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می‌گفت: نمیشه۶ریال بخرید؟ مسگران می‌گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می‌چرخید و همه همین قیمت را می‌دادند. بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ریال می‌فروشم، خرید دارید؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟ پیرزن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه‌ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می‌شود مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، امّا اگر اصرار داری من آنرا به ۲۵ریال می‌خرم! پیرزن گفت: مرا مسخره می‌کنی؟! مسگر گفت: ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا متعجب شده بود، دعاکنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد. من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند، آنگاه تو به ۲۵ ریال می‌خری؟! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه‌اش را نفروشد، من دیگ نخریدم. از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که ندایی با صدای بلند گفت: با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد دست افتاده‌ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد! (برگرفته از پیام های کاربران تلگرام) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
107
0
نظرات برخی علاقه مندان به مثنوی معنوی در این زمینه تقدیمتان می شود:👇👇👇 ده در این شعر نماد عقل جزئی است و شهر نماد عشق کلی است( پیش شهر عقل کلی این حواس چون خران چشم‌بسته در خراس) برای تعریف عقل کلی و جزئی کتاب با پیر بلخ محمدجعفر مصفا رو حتما مطالعه بفرمایید در ضمن دوستان برای فهم شعر های مولانا باید به معنی شعر ها توجه کرد تا به حرف مولانا پی بریم و خدای نکرده از ظن خود یار مولانا نشویم واین رو در نظر بگیریم که مولانا در بطن داستان هایش معنی برای اهل معنا دارند و هدف مولانا دریافتن آن هاست ای برادر قصه چون پیمانه ایست معنی اندر وی مثال دانه‌ایست دانهٔ معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل در بیت چهارم، مولانا منظور از ده را در این حکایت معلوم می کند: ده، شیخی است که به کوی حقیقت نرسیده و تنها دست به دامن تقلید و مغالطه شده است، و خود را در زمره مردان الاهی و راهنمایان حقیقی جا زده اند. زبان مولوی زبان قرآن است. در قرآن ده (قریه) به جایی گفته میشود که افراد با ایمان حضور ندارند: سوره یس وأضرب لهم مثلاً اصحاب القریة اذ جائها المرسلون (13) میبینید که به یک شهر بزرگ (أنطاکیه) که اهالی آن کافرند میگوید ده (قریه) ولی چند آیه بعد وقتی در همین ده یک نفر (حبیب نجار) ایمان می آورد به آن می گوید شهر: و جاء من أقصا المدینة رجل یسعی قال یا قوم إتبعوا المرسلین (20) در همین شعر اخیر نیز همین استعاره وجود دارد مراد مولانا از ده در بیت ده مرو، ده مرد را احمق کند. جامعه بسته است. اگر به کتاب جامعه باز ودشمنان آن اثر کارل پوپر مراجعه کنید، ویژگیهای جوامع بسته را که منجر به حماقت پروری می شود، در خواهید یافت. افق دید و زاویه ی نگاه: در حدیثی آمده است که هر کس روزی در ده بماند،یک ماه احمق می شود و اگر یکماه در ده بماند،عمری احمق خواهد ماند:" مَن سَکَنَ فِی القُری یوماً ، تَحَمَّقَ شهراً و مَن سَکَنی فِی القری شهرأ ، تَحَمَّقَ دَهرأ ." (حدیث شماره29) این حدیث یک دلالت جامعه شناسانه ی قوی دارد که طبق آن هر چه محیط انسان کوچک تر باشد، افق های ذهنی او محدود تر خواهد بود. لذا خداوند سیر و سفر و تعقل و تدبر در حین این سیر و سفر را توصیه می کند .مولوی در شرح این حدیث می گوید: ده مــرو،ده مــرد را احمــق کنــد عقل را بی نـور و بـی رونـق کنــد قــولِ پیغمبـر شنــو ای مجتبـــی گــورِ عقــل آمـد،وطـن در روستـا هـر که در رُستـا بود روزی و شـام تـا به مـاهی عقـل او نبــود تمـام وان که ماهی باشد انــدر روستــا روزگاری باشدش جهــل و عَمـی ده چه باشد! شیخِ واصل نـا شــده دست در تقلیـد و در حجّت در زده
ادامه مطلب ...
111
1
ده مرو ده مرد را احمق کند عقل را بی نور و بی رونق کند قول پیغامبر شنو ای مجتبی گور عقل آمد وطن در روستا هر که را در رستا بود روزی و شام تا بماهی عقل او نبود تمام تا بماهی احمقی با او بود از حشیش ده جز اینها چه درود وانک ماهی باشد اندر روستا روزگاری باشدش جهل و عمی ده چه باشد شیخ واصل ناشده دست در تقلید و حجت در زده پیش شهر عقل کلی این حواس چون خران چشم‌بسته در خراس این رها کن صورت افسانه گیر هل تو دردانه تو گندم‌دانه گیر گر بدر ره نیست هین بر می‌ستان گر بدان ره نیستت این سو بران ظاهرش گیر ار چه ظاهر کژ پرد عاقبت ظاهر سوی باطن برد اول هر آدمی خود صورتست بعد از آن جان کو جمال سیرتست 📚دفتر سوم مثنوی معنوی مولوی📚 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
1 858
9
مولوی*دیوان شمس*غزلیات *غزل شمارهٔ ۱۳۷۹ آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم آنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم برگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدم گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم هم من مه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو چندین ره از اشتاب تو بی‌کفش و دستار آمدم فرخنده نامی ای پسر گر چه که خامی ای پسر تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم خندان درآ تلخی بکش شاباش ای تلخی خوش گل‌ها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
120
2
مولوی*دیوان شمس*غزلیات *غزل شمارهٔ ۲۵۷۷ همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی در کوی خرابات آ تا دردکشان بینی درکش قدح سودا هل تا بشوی رسوا بربند دو چشم سر تا چشم نهان بینی بگشای دو دست خود گر میل کنارستت بشکن بت خاکی را تا روی بتان بینی از بهر عجوزی را تا چند کشی کابین وز بهر سه نان تا کی شمشیر و سنان بینی نک ساقی بی‌جوری در مجلس او دوری در دور درآ بنشین تا کی دوران بینی این جاست ربا نیکو جانی ده و صد بستان گرگی و سگی کم کن تا مهر شبان بینی شب یار همی‌گردد خشخاش مخور امشب بربند دهان از خور تا طعم دهان بینی گویی که فلانی را ببرید ز من دشمن رو ترک فلانی گو تا بیست فلان بینی اندیشه مکن الا از خالق اندیشه اندیشه جانان به کاندیشه نان بینی با وسعت ارض الله بر حبس چه چفسیدی ز اندیشه گره کم زن تا شرح جنان بینی خامش کن از این گفتن تا گفت بری باری از جان و جهان بگذر تا جان و جهان بینی 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
100
1
نقل است که چون از مکه می‌آمد به همدان رسید. تخم معصفر خریده بود. اندکی از او بسر آمد، برخرقه بست. چون به بسطام رسید یادش آمد. خرقه بگشاد، مورچه ای از آنجا بدر آمد. گفت: ایشان را از جایگاه خویش آواره کردم. برخاست و ایشان را به همدان برد. آنجا که خانه ایشان بود بنهاد، تا کسی که در التعظیم لامرالله به غایت نبود، الشفقة علی خلق الله تا بدین حد نبود. (تذکرةُالأولياء عطار) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
142
1
سعدی*بوستان *باب پنجم در رضا*حکایت یکی مرد درویش در خاک کیش نکو گفت با همسر زشت خویش چو دست قضا زشت رویت سرشت میندای گلگونه بر روی زشت که حاصل کند نیکبختی به زور؟ به سرمه که بینا کند چشم کور؟ نیاید نکوکار از بدرگان محال است دوزندگی از سگان همه فیلسوفان یونان و روم ندانند کرد انگبین از زقوم ز وحشی نیاید که مردم شود به سعی اندر او تربیت گم شود توان پاک کردن ز زنگ آینه ولیکن نیاید ز سنگ آینه به کوشش نروید گل از شاخ بید نه زنگی به گرما به گردد سپید چو رد می‌نگردد خدنگ قضا سپر نیست مربنده را جز رضا 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
101
1
Last updated: ۱۰.۱۱.۲۲
Privacy Policy Telemetrio