دربارهٔ مستند «پیرها اگر نباشند»
ساختهٔ پیروز کلانتری
صبح که با صدای همهمه بیدار شدم، فهمیدم آقاجان بیخبر رفته است. همهمه نتیجهٔ تقلای یک خانواده بود برای پوشیدن لباس، حدس و گمان و گفتوگو درباره اینکه آقاجان کجا رفته و چرا بیخبر رفته!؟
بین همه قوم و خویش که تعطیلات عید را آمده بودند خانه ما، تنها کسی که مثل خود آقاجان پایش را کرده بود توی یک کفش که باید او برگردد، من بودم. دستآخر آقاجان، کنار اتوبان، درحالیکه داشت رانندهای را متقاعد میکرد تا او را دربستی به همدان ببرد، رویت شد. آقاجان اگرچه برگشت خانه ما، اما فردایِ آن روز، دوباره شال و کلاه کرد و رهسپار همدان شد.
بیقراریِ دوری از خانه در آقاجان را من میفهمیدم؛ آن بیتابی عظیمی را که نمیگذاشت بهآسودگی در شهر بماند و دلی که پر میکشید برای برگشتن به روستا.
در آقاجان یکجور میلِ عظیم در بازگشت وجود دارد؛ بازگشت به خانه. هرجای دنیا که باشد، هرجا که بخواهند او را ببرند، یک شرط بیشتر ندارد:
شب را برگردد خانه!
قبلتر این میلِ برگشت به خانه یا ماندن در آن را که آقاجان آن را بهتمامی در خودش دارد، نوعی «تعهد به مکان» میدانستم. حالا هم آن را تعهد به مکان میدانم با کمی تفاوت! آقاجان دلش برای خانه میتپد، چون درختهایش در حیاط آنجا ریشه دارد. درختها را از حیاط خانه اگر بگیری، خانه هم دیگر جایی که بهانهای برای برگشتن و ماندن باشد، نیست.
آقاجان مثل درختهایش ریشه دوانده است توی آن زمین. بازگشت آقاجان به خانه، نوعی بازگشت به زمین یا طبیعت است.
همه اینها را نوشتم تا برسم به اینکه مستند «
پیرها اگر نباشند» را بهسبب قرابت عاطفیام به آقاجانی که جان و تنش به درختهای خانه پیوند دارد، تماشا کردم.
آقاجانم در تمام پیرمردهای این مستند که یک گوشه از دلشان را به قنات و گوشه دیگر را به زمینهای کشاورزی سنجاق کرده بودند، حلول کرده بود.
مستند «پیرها اگر نباشد» روایت سنوسالدارهای یک روستاست که دلبستگی عجیبی به زمینها و قناتشان دارند. کلانروایتِ مستند، در ظاهر، سد شدنِ راهِ یک قنات است؛ اما در خردهروایتهای دیگری که همگی به مسیر قنات ختم میشوند، ما به پیرها نزدیک میشویم. این نزدیکی هم در فرم (حرکت دوربین و حضور در خانه) و هم در محتواست (تکگویی شخصیتها).
در همان دقیقههای اول فکر کردم شاید عنوان «پیرمردها اگر نباشند» عنوان دلچسبتری است، اما در ادامه فهمیدم که زنها هم در قصه روستا نقشی دارند و کارگردان از حضور زنان و تاثیرشان در آن زیستِ سادهی بَدُوی غافل نبوده است. بنابراین کلمه پیرها، بدون تاکید جنسیتی، بهترین انتخاب بوده است.
راستش من بعضی جملات پیرمردها و پیرزنها را بهسبب گویش و لهجه شیرینشان بهسختی فهمیدم. حتی بعضی از جملهها را هم نفهمیدم. برای همین فکر کردن داشتن زیرنویس خیلی واجب بود، ولی بعد از تمامشدن مستند با خودم گفتم «خوب شد که زیرنویس نداشت.» چراکه گویش تمام آدمهای روستا، مثل زمین و آب زلالی که در مسیرهای حفاری قنات جاری میشود، بخشی از طبیعت آن اقلیم است. شاید زیرنویس در نقش یک دستکاری، بکر بودن آن طبیعت و بیآلایشی مردان و زنان سنوسالدارش را به حاشیه ببرد. در نتیجه، نداشتن زیرنویس، تصمیم هوشمندانهای در نظرم آمد.
مستند «پیرها اگر نباشند» مستند لطیفی است. رنگ و بوی زندگی دارد و اگرچه آدمهایش همگی در دهههای ۸۰ و ۹۰ زندگیشان هستند، اما از شادابی، طراوت و شورِ زندگی سرشار است؛ مثل همین عکس که پایین نوشته سنجاق کردهام.
تماشای مستند را با قولِ حظ وافر، پیشنهاد میکنم.
[۳ از ۶۰]
#فیلم_۱۴۰۲