مولوی و عرفان
مثنوی،فیه مافیه،دیوان شمس، سخنرانی اساتید، معرفی عرفان ها ادمین @MolaviAdmin کانال @MolaviPoet . لینک ابتدا کانال t.me/molavipoet/1 . اینستاگرام Molavipoet . خیریه کانال @hayatmolavi
نمایش بیشتر31 840
مشترکین
+124 ساعت
-757 روز
-28430 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊فایل صوتی_13
💬معجزه شکرگزاری
✍راندا_برن
🎙اکرم رضایی،علیرضا محمدیان،سحر رضایی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
معجزه_شکرگزاری13_@MolaviPoet,راندا_برن.mp36.96 MB
❤ 3
🔊فایل صوتی
💬 پادکست ملاقات باسایه
🎙 مجتبی شکوری
حجم :6,1MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
ملاقات باسایه _شکوری[email protected]6.12 MB
🙏 3❤ 2
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
(تصعيد)
مولانا به کرّات از کُشتن نفس سخن به میان آورده است. اما باید بدین نکته دقت داشت که کُشتن نفس در سخنان او تعبیری مجازی است نه حقیقی. زیرا چنین کاری نه میسّر است و نه خردمندانه. بنابراین او نه کسی را به شهوت ستیزی دعوت میکند و نه شهوت گریزی، بل او سالکان را به تصعید شهوات و امیال فرامیخواند.
تصعید شهوات، راهی است معتدل میان شهوت رانی و شهوت ستیزی
مولانا در تمثیل کوتاهی که از بیت (۱۱۱۹) به بعد در دفتر ششم آغاز میشود، طبق استعارة تخییلیه نفس اماره را به اسبی توسن تشبیه میکند: شخصی از امیری اسبی طلب میکند، امیر بدو میگوید: برو فلان اسب را سوار شو. طالب اسب که گویا در فن سوارکاری نوآموز بود با گلایه میگوید: اسبی که نشانم دادی چموش است چون پیوسته عقب عقب میرود و سوار را نمیپذیرد. امیر با طنزی تعلیمی بدو میگوید: حال که چنین است دُمش را به صوب مقصدت بگردان تا آنقدر واپس رود که تو را بدانجا برساندا
مولانا از این تمثیل استنتاجی روانشناسانه میکند و میگوید اگر کسی بخواهد به مطلوب راستین برسد باید امیال و شهواتش را در مجاری روحانی به کار گیرد نه آنکه شهوات را از بیخ و بُن برکند.
شهوتِ او را که دُم آمد ز بُن
ای مُبدِل! شهوتِ عُقبیش کن
چون ببندی شهوتش را از رَغیف
سَر کُند آن شهوت از عقلِ شریف
همچو شاخی که ببُّری از درخت
سَر کُند قوّت ز شاخِ نیکبخت
چونکه کردی دُمِ او را آن طرف
گر رود پس پس، رود تا مُكتَنَف
(دفتر ششم ۱۱۲۵_۱۱۲۲)
فرایند تصعید روانی
تا بدینجا بهر دینار آمدم
چون رسیدم، مستِ دیدار آمدم
بهرِ نان، شخصي سویِ نانوا دويد
داد جان، چون حُسنِ نانیا را بدید
بهرِ فُرجه شد یکی تا گُلِستان
فُرجه او شد جمالِ باغبان
همچو اَعرابی که آب از چَه کَشید
آبِ حیوان از رُخ یوسف چشید
رفت موسی کاتش آرَد او به دست
آتشی دید او که از آتش بِرَست
جَست عیسی تا رهد از دشمنان
بُردش آن جَستن به چارم آسمان
دامِ آدم، خوشه گندم شده
تا وجودش خوشه مردم شده
باز آید سوی دام از بهرِ خَور
ساعدِ شه یابد و اقبال و فر
طفل شد مکتب پیِ کسبِ هنر
بر امیدِ مرغ با لطفِ پدر
پس ز مکتب آن یکی صدری شده
ماهگانه داده و بدری شده
آمده عباس، حرب از بهرِ کین
بهرِ قمعِ احمد و استيزِ دين
گشته دین را تا قیامت پشت و رو
(دفتر اول ۲۷۹۵-۲۷۸۴)
چون شما این نفسِ دوزخ خوی را
آتشیِ گُبرِ فتنه جوی را
جهدها کردید و او شد پُرصفا
نار را کُشتید از بهرِ خدا
آتشِ شهوت که شعله میزدی
سبزه تقوی شد و نورِ هدی
آتشِ خشم از شما هم حِلم شد
ظُلمتِ جهل از شما هم علم شد
آتشِ حرص از شما ایثار شد
و آن حسد چون خار بُد، گلزار شد
چون شما این جمله آتشهایِ خویش
بهرِ حق کُشتید جمله پیش پیش
نفسِ ناری را چو باغی ساختید
اندر او تخمِ وفا انداختید
بلبلانِ ذکر و تسبیح اندر او
خوش سرایان در چمن بر طرفِ جُو
داعیِ حق را اجابت کردهاید
در جحیمِ نفس، آب آوردهاید
دوزخِ ما نیز در حقِ شما
سبزه گشت و گُلشن و برگ و نوا
(دفتر دوم ۲۵۶۸-۲۵۵۹)
این دهان بستی، دهانی باز شد
کو خورنده لقمه هایِ راز شد
گر، زشیرِ دیو، تن را وابُری
در فِطامِ او، بسی نعمت خوری
(دفتر سوم ۳۷۴۸-۳۷۴۷)
خلق را گر زندگی خواهی ابد
سر بِبُر زین چار مرغِ شومِ بَد
بازشان زنده کن از نوعی دگر
که نباشد بعد از آن، زیشان ضرر
(دفتر پنجم ۳۸_۳۹)
📗 میناگر عشق شرح موضوعی مثنوی معنوی_صفحه ۳۵۵ _ ۳۵۶
✍ استاد کریم زمانی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
👍 6❤ 1
🔊فایل صوتی
💬پادکست شیرازه_ قورباغهات را قورت بده
این کتاب مجموعهای از دستورالعملها برای کسانی است که میخواهند از وقت خود استفاده بهینه را برده، در کارشان موفق باشند
✍ برایان تریسی
🎙سام فرزانه
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
قورباغهات را قورت بده[email protected]36.15 MB
❤ 5
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
انسانهای کامل به عنوان صورتهای کاملی از خدا، او / نه او ( هو/ لاهو)یند. تا آنجا که وجود را ظاهر میسازند، او (هو) یند، و صفات وجود در آنها متجلی است. ولی تا آنجا که اعیان ثابتهاند. همواره معدوماند، نه او ( لا هو ) یند و هیچ یک از این صفات به آنها تعلق ندارد. بنابراین، سیر و سلوک مستلزم فرو ریختن آن محدودیتهای خاص بشری است که «نه او » (لاهو) محسوب میشوند با این هدف که انسان به عینیت تام با آن تجلیات خاص الهی واصل شود که «او» (هو) نام دارند. شیخ در توصیف آنچه در سیر به سوی خدا رخ میدهد، مینویسد، از آنجا که عبد او/ نه او (هو / لا هو) است از حيثِ هو سیر داده میشود، نه از حیث لا هو». ولی انسانهای کامل نه تنها دارای صعودند، بلکه نزول و بازگشتی را نیز دارا هستند و نقشی در عالم بازی میکنند. آنها همواره در مقام هو / لا هو باقی میمانند. هرچند با نفی هرگونه ادعای وجود، در عدم به سر میبرند، ولی همچنین در ابدیت، در راحتِ وجود و سعادت الهی آرمیدهاند.
(انسانهای کامل) هنگامی که افعالی از ایشان ظاهر میشود، از اینکه این افعال به آنان منسوب شود، معصوم و محفوظاند. آنان میگویند این افعال به اسمای خدا تعلق دارد که در مظاهر او ظاهر میشود. ما چگونه میتوانیم ادعایی داشته باشیم؟ ما در آن حال که مظاهر اوییم و در هر حال دیگر، "لا شیء) هستیم، این مقام، "راحت ابد" نامیده میشود.
شیخ نوعاً از مقام انسان کامل تحت عنوان «عبودیت» یاد میکند. چنان که غالباً تذکر میدهد که قرب الهی به دست نمیآید مگر اینکه در درجه اول عبد او باشیم. انسانهای کامل بندگان محض و مطلق خداوندند. هیچ چیز از جانب خود انجام نمیدهند، چرا که هستی مستقل ایشان از بین رفته است. افعال ایشان را خدا به دست آنان انجام میدهد.
ذکر نکته دیگری نیز لازم است. تاکنون باید واضح شده باشد که به نظر ابن عربی، انسان کامل بودن، نه تنها والاترین آرمان ممکن انسان، بلکه همچنین، به تعبیر دقیق، تنها آرمان شایسته انسان است. انسانهایی که صورت الهی خویش را به فعلیت نرسانند، دونِ انسان باقی میمانند، ولو آنکه هر نوع کردار عظیمی در این جهان از آنان سر زند. مقامل کمال نشانه انسانیت حقیقی است و در میان آنهایی که "انسان" مینامیم، صرفاً انسانهای نسبتاً معدودی به این مقام نایل آمدهاند. یک فرد با وصول به کمال، عبد مطلق خدا میشود. یعنی شخصیتش به عنوان فردی مستقل به کلی محو، ولی به عنوان صورت خدا، کاملاً اثبات میگردد. انسانهای کامل در هر مقام طوری میزیند که طبق حکمت الهی، مقتضای آن مقام است، نه طبق معیارهای انسانی. ایشان به نحو تمام و کمال رحیم ،رحمان، غفار، محب، كريم، عادل و غیرهاند؛ درست همان گونه که مقتضای خودِ حقیقت خداست.
اگر مقام کمال این چنین متعالی و [دور از دسترس] است، آیا برای هر کس آن نیست که از اندیشه کامل شدن صرف نظر کند و به " زندگی عادی" بهتر بازگردد؟ شیخ چنین استدلال میکند که قطعاً نه، چرا که مردم، در هر حال، باید بکوشند تا طبق حقیقتی که در درون خودشان تجلی دارد، زندگی کنند. آنان نسبت به نفوس خودشان این دِین را دارند که از میزان شریعتی تبعیت کنند که خدا برای جهت دادن به اعمالشان نازل فرموده است. در هر حال، خدا سعادت جاوید را برای آنان که به حد وسع خویش، تابع میزان شریعتاند، تضمین کرده است، چه به کمال برسند و چه نرسند. به همین دلیل، ابن عربی این توصیه را به خوانندگانش میکند :
درباره نسبت بین درجه انسانِ حیوان و انسانِ کامل، تأمل کن و دریاب که خودت به کدام نوع انسان تعلق داری. زیرا که اگر تعقل کنی ( می بینی ) که استعداد قبول کمال را داری. به همین علت، تنبه دادن و آگاهاندن (تو) از جانب عالِم، تحقق یافته است. و اگر استعداد قبول کمال را نمیداشتی، تنبه دادن و شناساندن کمال به تو، عبث و باطل میبود. پس در عدمِ قبول و عدم دریافتِ آنچه به آن دعوت شدهای، غیر از خودت را ملامت مكن.
📗 عوالم خیال ابنعربی و مسئله اختلاف ادیان_ صفحه ۶۰ تا ۶۲
✍ ویلیام چیتیک _ ترجمه قاسم کاکایی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان.
👍 5❤ 2
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
🔊فایل صوتی_12
💬معجزه شکرگزاری
✍راندا_برن
🎙اکرم رضایی،علیرضا محمدیان،سحر رضایی
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
معجزه_شکرگزاری12_@MolaviPoet,راندا_برن.mp37.47 MB
❤ 6
لینک جلسه قبل👈 اینجا
🔊فایل صوتی _42
💬شرح مثنوی دفتر اول
🎙 دکتر عبدالحمید
ضیایی
حجم :6,8MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
شرح_مثنوی_دفتر_اول_42_@_MolaviPoet_ضیایی.m4a6.83 MB
❤ 5👍 2
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
موحدين حتى مزدوران فرانک را امان دادند که به شرط تحویل سلاحهایشان مرسیه را ترک کنند و اجازه دادند توشهی سفر بردارند و اسبهایشان را هم ببرند. روزهای بعد، هروقت از خانه بیرون میرفتم پرچمهای موحّدین را میدیدم که شبیهِ نطعِ شطرنج، بر دروازهها و دیوارها و محلههای اصلی نصب شده بود. در مسجد جامع، بارها کنار سربازان ایشان ایستادم و اگر فرصتی دست داد مصافحهای کردم.
آری! زندگی بار دیگر در شریانهای شهر به جریان افتاد. دکانهای بسته باز شدند. بازارهای متروک جان گرفتند و آوای پرشورِ فروشندگان دوباره گوش اهالی مرسیه را نوازش داد. هیچ چیز زندگی، زیباتر از خود زندگی نیست آنگاه که در عادیترین حالتِ خویش، جریان مییابد. چوپانان مسافر با قوچها و بُزهایشان به شهر وارد شدند. کاروانهای پشم و کتان و حلّه و حریر از قرطاجنه رسیدند. دهان و شکم ها و جیبها پُر شد و خشنودی در دلها جای گرفت.
سربازان موحدین هم از این گشایش بی نصیب نماندند. کار به آنجا رسید که تقريباً تمام اهل مرسيه حداقل یک بار، سربازی یا سرداری و یا فرماندهی از سپاه موحدین را به خانه دعوت و میهمان کرده بودند تا رابطه ها تنگتر شود و دشمنیها زدوده گردد. پدرم تا چند هفته هر روز به دربار میرفت و خبر تازه ای نبود. تا روزی که رفت و به شتاب باز آمد. پس رو به مادرم که با دهان نیمه باز، گویی تشنهی
شنیدن خبری بود گفت:
_ابن مردنیش مرد!
مادر بر سرکوفت که:
_ای وای
_و ما خواهیم رفت.
_به کجا؟
- اشبيليه
در کاروانی که به اشبیلیه میرفت چهار مرکب به ما اختصاص داده شده بود. پدرم، برداشتن هرگونه وسیلهی اضافی را قدغن کرد البته از وسایل ما در طول زمان دراز محاصره، بسیاری کهنه و مستعمل شده بودند. فکر سفر، وجودم را سرشار از شور و شعف کرده بود. شادمان در جمع کردن وسایل خانه کمک میکردم. هرچه در توانم بود از زمین بر میداشتم و از خانه خارج میکردم تا آنکه تقریباً کار را تمام کردیم. خانه خالی شد. فقط آن وسیلهها که پدر منع کرده بود باقی گذاشتیم. دربها را بستیم و مهیای سفر شدیم. مادرم بیدلیل شروع به جارو زدن حیاط خانه کرد. اینگونه با خانهای که رها کرده بودیم و به زودی ها هم به آن باز نمیگشتیم وداع میکرد. آه
پس از بیست سال که به مُرسیه بازگشتم تا خانه را بفروشم دیدم جاروی مادرم هنوز سرجای خود کنار لبهی مرمرین، حوض باقی است. کناره هایش خورده شده و خشکیده و خاک فراوانی بر آن نشسته بود خار و خاشاکی که باد آورده بود در شیارهای آن گیر افتاده بود و نیز مقادیری حشرات و پروانه های مرده و خشکیده. پدر و مادرم هر دو مرده بودند. من محاسنم بلند شده بود و جامه ی اولیای الهی بر تن داشتم.
پشت یکی از مرکبها دو صندوق بزرگ گذاشتیم که البسهی من و پدر و مادر و خواهرانم در آنها قرار داشت، مادرم همراه دو دخترش در کجاوهای نشست و سلوم با صندوقچهی وسایلش بر قاطری. چند دیگ و قابلمه و ظرف و ظروف به خورجین قاطر آویخته بود تا در طول مسیر برایمان غذا بپزد پدرم سوار بر اسب پیشرو بود و کیفی چرمین حمایل کرده بود حاویِ اوراق و مهرها و دوات و لیقه. من هر از گاه پشت یکی از مرکبها میپریدم و هر جا که زمین، سفت بود و از سُم ستوران گردی برنمیخاست پیاده گز میکردم.
📗 گاه ناچیزی مِرگ_رمان درباره زندگی محیالدّینعربی_ برنده جایزه بوکر عربی ۲۰۱۷_ صفحه ۳۴ تا ۳۵
✍ محمد حسین عَلوان_ ترجمه امیر حسین عبدالّهیاری
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
👍 5❤ 2
@AbdolaliBazargan
🔊 فایل صوتی
💬 به تماشای شهیدان
🎙 عبدالعلی بازرگان
حجم 7,5MB
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
به تماشای شهیدان _ بازرگان[email protected]7.46 MB
❤ 6
🌹🌹
@MolaviPoet
لینک جلسه قبل 👈 اینجا
شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
قصه شاعر و صله دادن شاه....
(۱۱۷۲) گر ندیدندی هزاران بار بیش
عاقلان، کَی جان کشیدندیش پیش؟
اگر خردمندان بارها احسان و کرم از خداوند نمیدیدند کی ممکن بود که جان خود را در راه او از دست بدهند.
(۱۱۷۴) بلکه جُمله ماهیان در موجها
جمله پرندگان بر اوج ها
بلکه همه ماهیان در امواج دریاها و همه پرندگان در اوج آسمان.
(۱۱۷۵) پیل و گرگ و حَيْدَرِ اِشْکار نیز
اژدهای زَفت و مور و مار نیز
فیل و گرگ و شیر شکار کننده و اژدهای بزرگ و مورچه و مار.
(۱۱۷۶) بلكه خاك و باد و آب و هر شرار
مایه زو یابند، هم دی هم بهار
بلکه خاك و باد و آب و آتش همگی، در زمستان و در بهار از آن خداونده بخشنده فیض میگیرند.
(همه جهان از فیض الهی بهره میبرند.)
(۱۱۷۷) هر دَمَش لابه کند این آسمان
که فرو مگذارم ای حق، يك زمان
آسمان هر لحظه به درگاه الهی مینالد که ای خدا، مرا حتی برای لحظهای از حفاظت خود فرو مگذار که فرو خواهم افتاد. ( آیه ۶۵ سوره حج)
(۱۱۷۸) اُستنِ من عصمت و حفظ تو است
جمله مَطوِیّ یَمین آن دو دَست
ستونی که مرا استوار نگهداشته، همانا نگهبانی و حفاظت توست. همه آسمانها با قدرت دستان خداوند در هم پیچیده شدهاند.( آیه ۶۷ سوره زمر).
(۱۱۷۹) وین زمین گوید که دارم برقرار
ای که آہم تو کَردستی سوار
و این زمین میگوید ای خدایی که مرا بر آب سوار کردهای برقرار و ساکنم فرما.
( آیه ۸-۷ سوره نبا و آیه ۱۵ سوره نحل و آیه ۳۱ سوره انبیا و ۱۰ سوره لقمان. )
(۱۱۸۰)جملگان کیسه از و بر دوختند*
دادن حاجت ازو آموختند
همه مخلوقات چشم امید به او دارند و رفع حاجات را از او یاد گرفته اند.
*کیسه دوختن: طمع و امید داشتن
(۱۱۸۱) هر نُبی زو برآورده برات
اِسْتَعينُوا مِنْهُ صَبْراً أَوْ صَلات
هر پیامبری از خداوند، حجت و فرمانی آورده که مفاد آن اینست که ای قوم بوسیله صبر و نماز از او یاری بجویید. آیه ۲۵ سوره بقره )
(۱۱۸۲) هین از و خواهید نه از غیرِ او
آب در یَم جُو، مَجو در خشک جو
بهوش باشید و از خداوند حاجت بخواهید نه از غیر او.
آب را در دریا بجویید نه در جویبار خشك.
(۱۱۸۳) ور بخواهی از دگر، هم او دهد
بر كفِ میلش سخا، هم او نهد
و اگر حاجت خود را از غیر خدا بخواهید آن را هم خدا به شما میدهد، زیرا خداوند بخشندگی را در قلب او قرار داده.
(۱۱۸۴) آن که مُعرض را ز زر قارون کند
رو بدو آری به طاعت چون کند؟
آن خدایی که به بنده عاصی آنقدر زر و سیم میبخشد که به يك قارون تبدیل میشود، بیین اگر به درگاه او روی آوری با تو چه میکند؟
(۱۱۸۵) بار دیگر شاعر از سودای داد
روی، سویِ آن شه مُحسن نهاد
بار دیگر شاعر به خیال دریافت خلعت و عطایا به سوی آن شاه احسان کننده روی آورد.
(۱۱۸۶) هديه شاعر چه باشد؟ شعر نو
پیش مُحسن آرد و بنُهد گرو
پیشکش شاعر چیست؟ شعری است که تازه سروده است و آنرا در مقابل احسان شاه عرضه میکند.
(۱۱۸۷) مُحسنان با صد عطا و جُود و بِر
زر نهاده، شاعران را منتظر
احسان کنندگان با صدها نوع عطا و بخشش، زر و سیم خود را آماده کردهاند و منتظر شاعراناند تا اشعارشان بخوانند بخشش کنند.
(۱۱۸۸) پیششان شعری به از صد تَنگِ* شَعر*
خاصه شاعر کو گُھر آرَد ز قعر
در نظر آنان شنیدن يك شعر خوب بهتر از صد بار جامه ابریشمین است. بخصوص آن شاعری که از ژرفای دریای حقیقت، گوهر معانی را بیرون میآورد.
*تنگ: بار
*شعر: جامه ابريشمين
(۱۱۸۹) آدمی اوّل، حریص نان بُود
زآنکه قُوت و نان، ستون جان بُوَد
آدمی در ابتدا و پیش از هر نیازی، نیاز شدید به نان (غذا) دارد. چون مایه ادامه زندگی دنیوی(تداوم جسم) است.
(۱۱۹۰) سوی کسب و سویِ غَضب و صدحِيَل
جان نهاده بر کف از حرص و اَمَل
انسان از روی حرص و داشتن آرزوهای زیاد،جان برکف نهاده و با انواع حیلهها در کسب دنیا و غصب مال دیگران میکوشد.
(۱۱۹۱) چون بنادر، گشت مُستَغنی ز نان
عاشقِ نامست و مدح شاعران
بندرت انسان وقتی از نان و مادیات بی نیاز شودقانع نخواهد شد و شیفته شهدت و شنیدن ستایش و مدح خود از شاعران میشود.
*بنادر: بندرت_ کمیاب
🆔 @MolaviPoet
🆑 کانال مولوی وعرفان
👍 6❤ 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.