مَلَجا
من ترکیب اسم و فامیلی خودم هستم. گاهی مینویسم و رویایِ زیادی دارم. راستی ملجا یعنی پناهگاه :) ؛ t.me/HidenChat_Bot?start=5237177875
Mostrar más1 049
Suscriptores
-724 horas
+1137 días
+32530 días
Distribuciones de tiempo de publicación
Carga de datos en curso...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Análisis de publicación
Mensajes | Vistas | Acciones | Ver dinámicas |
01 آدمای عزیز زندگیم من یه اورتینکر منفی و مضطرب هستم. هر وقت ازتون دلیل کاری رو خواستم بدونید نمیخوام تو ذهنم تغییر کنید و قلبم از دوست داشتنش نسبت به شما کم کنه. | 85 | 5 | Loading... |
02 هی به خوابم فکر میکنم
هی به آخرین پیام
و اشکهام …
تازه الان دارم میفهمم چقد دلخورم. | 87 | 0 | Loading... |
03 خواب دیدم دارم میرم. نمیدونم کجا فقط مصمم بودم و تو نگرانم بودی. گفتی نرو. صدات خسته و گرفته بود و من بیشتر نگران تو شدم تا رفتنم. من به صدات گوش دادم نه اون جملهی «نرو» کاش از اون خواب بیدار نمیشدم. | 92 | 0 | Loading... |
04 نگرانم هنوز. اما خواب دیدم. و کاش از اون خواب بیدار نمیشدم. | 1 | 0 | Loading... |
05 دلم تنگه. | 93 | 0 | Loading... |
06 شب. | 144 | 1 | Loading... |
07 نزدیک شو،اگر چه حضورت ممنوع است. | 144 | 5 | Loading... |
08 نگرانم … | 179 | 1 | Loading... |
09 نوازشی که به دستای من تزریق میکرد مثل این میموند خدا داشته شخصاً توی بهشتش ازم پذیرایی میکرده. | 197 | 1 | Loading... |
10 سخته توضیحش ولی دستها یا چشمها اولین عضوی هستن که بهت میفهمونن احساست متفاوته. دستت میتونه هزاران نفر لمس کنه اما حسی دریافت نکنه. دستهای من به شخصه انگار به قلبم اتصال داره. انگار میدونن اون کسایی رو که دوست داره چطور نوازش کنه. چشمهام میتونه بهت بگه تا چه حد غم یا خواستن در من وجود داره بدون اینکه لب باز کنم. | 198 | 2 | Loading... |
11 امروز کلا تمام عکسهایی که درمورد ماجرای دستها گذاشتی نگاه کردم. داستانی داره؟ | 195 | 0 | Loading... |
12 سلام
بد نیستم تو خوبی؟ | 69 | 0 | Loading... |
13 سلام خوبی | 67 | 0 | Loading... |
14 قلبم🥲🫂 | 193 | 4 | Loading... |
15 خبر که اومدم یه بهشت دیگه رو کشف کردم.✨
و حیف که با اکیپ یا آدمای دلبهخواهم نیستم.🥲❤️ | 68 | 0 | Loading... |
16 خودت چه خبر مهربون؟ | 70 | 0 | Loading... |
17 چه خبر؟ حرف بزنیم؟🫂
t.me/HidenChat_Bot?start=5237177875 | 73 | 0 | Loading... |
18 ماجرای دستها. | 203 | 1 | Loading... |
19 Night✨ | 235 | 6 | Loading... |
20 یه حالتی تو چشماته
که عشق خودش باهاش میاد. | 239 | 1 | Loading... |
21 در رو که کامل نبندی نمیدونی بادِ بعدی که بیاد، میبندتش یا بازش میکنه، این میشه بلاتکلیفی تو زندگیت. همیشه یا برو بیرون یا بیا تو و بعدش در رو محکم ببند. | 243 | 3 | Loading... |
22 برای کسی که برات عزیزه، گاهی به اندازهی یه عابر توی خیابون هم ارزش نداری و این غمانگیزه … | 261 | 5 | Loading... |
23 چه خوب بوداگر همه چیز را میشد نوشت. اگر میتوانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم، میتوانستم بگویم. «نه ... یک احساساتی هست، یک چیزهایی است که نمیشود به دیگری فهماند، نمیشود گفت، آدم رامسخره میکنند. هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت میکند. زبان آدمیزاد مثل خود او ناقص و ناتوان است.»
📚زنده به گور~صادق هدایت🩶 | 288 | 1 | Loading... |
24 Morning. | 295 | 1 | Loading... |
25 «برایِ دلبر مو سپید.🤍» | 298 | 13 | Loading... |
26 میخوام کتاب موردعلاقهی کسی رو بهش هدیه بدم. اما جذابیت کارو ببین :)
کارت پبجم.📚🚶🏻♀️ | 304 | 0 | Loading... |
27 خدایا من وقتی میگم دلم یه مهمونی میخواد منظورم با اون آدمایی که مد نظر خودمه، وقتی میگم کاش یه پیام بیاد برام منظورم از اون شخصیه که مد نظرمه، وقتی میگم دلم یه هیجان میخواد منظورم یه هیجان خوبه نه اون چیزایی که مد نظر توعه :) | 290 | 2 | Loading... |
28 اگر بخوای از متنهای کانال توصیفم کنی، چی به ذهنت میآد؟
t.me/HidenChat_Bot?start=5237177875
تو ناشناس بهم بگو؛ | 46 | 2 | Loading... |
29 پسر یا دختر احساسی تو رابطه بازندست؟
دقیقا بازنده اصلی تویی که اون آدم احساسی رو از دست میدی. | 301 | 2 | Loading... |
30 تو زمانی به حرف میای و واقعیت حالتو میگی که دیگه تحمل نگه داری شو نداری…
با جون و دل میخونیم و شنوای حرفات هستیم.🫂 | 323 | 1 | Loading... |
31 نایی نمانده برایم از بس که چشم انتظاری کشیدهام. هیچچیز سر وقت ذوق و انتظارم اتفاق نیوفتاد. آن وقت باز هم میخواهید به آینده امیدوار باشم؟ نه جانم. همین که در حال دوام بیاورم و بتوانم اندکی زندگی کنم خیلی کار بزرگی کردهام. دستانم نوشتند زندگی، حالا چگونه باید زندگی کنم؟ نمیدانم. این روز و شبهایی که میگذرانم زندگی است؟ اگر اینطور است لطفاً تمامش کنید. سریال خسته کنندهای بود. | 328 | 1 | Loading... |
32 ماجرای دستها. | 315 | 0 | Loading... |
33 برای امشب بس است نه؟
باید انرژی داشته باشم تا باز هم زندگی کنم و تقلا. فهمیدهام زورم نمیرسد دنیای بیرونم را تغییر دهم. اما دنیای درونم همیشه منتظرم است. او تنها کسی است که قرار نیست نا امیدت کند. | 317 | 2 | Loading... |
34 گاهاً متنهایی میخواندم که میگفت اگر این کار را نکرد بدان که …
میگفتم بابا اینها چیست روی مغز تاثیر میگذارد. این نسخه پیجیدنها آدم را مریض میکند. مگر همه شبیه هم هستند؟ مگر از دل و زندگی واقعی فرد خبر داریم؟ خبر داریم اما خبر از آنچه که خودش صلاح میبیند. اما امشب واقعاً فهمیدهام من عزیزش نبودهام. هیچچیز! حتی یک دوست ساده. میترسیدم توجهام خانه را خراب کند و او گفت قدر ستونهای این خانه را میدانم. نه باور نمیکنم. آدم مگر میشود عزیزش را ۷۲۰ ساعت نبیند؟ میشود حتی هفتهها بیخبر باشد؟ در محدودهی من این چیزها نیست. من عزیز کردههای خود را جور دیگر در زندگیه غبار آلودم نگه میدارم. آنها را در آغوش میگیرم تا وقتی که بخواهند. | 300 | 1 | Loading... |
35 me as a vibe | 298 | 1 | Loading... |
36 حرف بزنیم؛
t.me/HidenChat_Bot?start=5237177875 | 35 | 0 | Loading... |
37 ••• | 255 | 3 | Loading... |
38 راستش دیگر بیخیال شدهام.
آنقدر خودم حیران هستم که به قلبم گفتهام این تن بمیرد لطفا بیخیال شو. من از پس تو و کارهایت بر نمیآیم. یک وقت دیگر به تو رسیدگی خواهم کرد. اما چموش است میدانی چرا؟ چون وسط کلاس نویسندگی یک جمله به ذهنم آمد.
«دلبرک مو سپید🤍»
بعد فهمیدم احساس قشنگ است اما نه برای من. احساس قشنگ است مخصوصاً آنجایی که تمامش را در فکرت توصیف میکنی، لبخند میزنی و میگویی خودش است. چقدر کلمات برای او ساخته شدهاند. | 277 | 1 | Loading... |
39 بله من همین الآن فهمیدهام که یک جاهایی صبوری و تحملم اشتباه بوده است.
در جاهایی که نباید صبوری میکردم، آنقدر صبر کردهام که حتی دیگر از کلمهی «صبر» بیزارم. آن وقت میدانید چه شد؟ بله با عجول بودنم فرصتهای بسیاری را از خود گرفتهام.
و میدانید باز هم چه شد؟ من هرگز درس نگرفتم که چگونه و چطور صبوری کنم.
#دلنوشت. | 288 | 5 | Loading... |
40 بله من همین الآن فهمیدهام که یک جاهایی صبوری و تحملم اشتباه بوده است.
در جاهایی که نباید صبوری میکردم، آنقدر صبر کردهام که حتی دیگر از کلمهی «صبر» بیزارم. آن وقت میدانید چه شد؟ بله با عجول بودنم فرصتهای بسیاری را از خود گرفتهام. و میدانید باز هم چه شد؟ من هرگز درس نگرفتم که چگونه و چطور صبوری کنم.
#دلنوشت. | 1 | 0 | Loading... |
آدمای عزیز زندگیم من یه اورتینکر منفی و مضطرب هستم. هر وقت ازتون دلیل کاری رو خواستم بدونید نمیخوام تو ذهنم تغییر کنید و قلبم از دوست داشتنش نسبت به شما کم کنه.
✍ 1
هی به خوابم فکر میکنم
هی به آخرین پیام
و اشکهام …
تازه الان دارم میفهمم چقد دلخورم.
❤ 1
خواب دیدم دارم میرم. نمیدونم کجا فقط مصمم بودم و تو نگرانم بودی. گفتی نرو. صدات خسته و گرفته بود و من بیشتر نگران تو شدم تا رفتنم. من به صدات گوش دادم نه اون جملهی «نرو» کاش از اون خواب بیدار نمیشدم.
❤ 1
نوازشی که به دستای من تزریق میکرد مثل این میموند خدا داشته شخصاً توی بهشتش ازم پذیرایی میکرده.
❤ 4
سخته توضیحش ولی دستها یا چشمها اولین عضوی هستن که بهت میفهمونن احساست متفاوته. دستت میتونه هزاران نفر لمس کنه اما حسی دریافت نکنه. دستهای من به شخصه انگار به قلبم اتصال داره. انگار میدونن اون کسایی رو که دوست داره چطور نوازش کنه. چشمهام میتونه بهت بگه تا چه حد غم یا خواستن در من وجود داره بدون اینکه لب باز کنم.
❤🔥 1