‌ 𝖤𝖦𝖤𝖭𝖣𝖲

‌―شیشه‌ها‌ی ودکا خالی می‌شن و اشکهام از روی گونه‌هام سُر می‌خورن...سیگار‌ها پشت سر هم در حال خاکستر شدنن و صورت و بدنم بخاطرِ مشت و لگدهای رهگذرا زخمی‌ان اما اهمیت نمیدم چون هیچ زخمی رو جز زخمِ قلبم حس نمی‌کنم. هشت‌ ماه از رفتنت می‌گذره اما هنوز به آدم‌های دورم با دقت نگاه می‌کنم تا شاید بتونم بین اونها تورو پیدا کنم. من هنوز توو گرگ و میش‌ هوای این شهر منتظرتم اما تو چرا هنوز دنبالم نیومدی تک ماهِ آسمونم؟! نیومدی دستامو بگیری و مثل همیشه جای زخمامو ببوسی...نیومدی لبخندو مهمون لبام کنی..نیومدی بغلم کنی و با اون صدای قشنگت گرمم کنی.. نیومدی نیمه‌یِ من. نیومدی..

انتظار کشیدم برای اینکه شاید دوباره بتونم شاهد خنده‌هات باشم، عطر گردنت رو بو کنم و موهات رو نوازش..! شده هر لحظه توهم بزنی که یکی داره صدات می‌کنه؟! تو تمام مدت صدام می‌زدی و من نمی‌تونستم بهت بگم که برگردی. نمی‌تونستم بهت بگم چقدر دلم برات تنگ شده..

هی ممنونم حال خودت؟! اره خیلی وقته یسری تغییرات توش دادم و سر همین موضوع خیلیا از چنل لفت دادن خوشحالم که پیدا کردی چنلو.