کافئین
_INTJ _writer ناشناس: https://t.me/BiChatBot?start=sc-442842-KCRWLHi http://t.me/HidenChat_bot?start=1776533443
Mostrar másEl país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
166
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Photo unavailableShow in Telegram
و عروسِ تاریکی به بردهِ نور گفت:
«بهشت است بیا»
و برده عصیان کرد
برده بود بنده نبود.
_کافئین
بیشتر کارهای که من رو خوشحال میکنه
یه ویژگیه مشترکی دارند که همشون رو در سکوت انجام میدم
از معنای دور سکوت استفاده نمیکنم که یعنی کسی نمیفهمه که چیکار میکنم نه از معنای خود "سکوت" استفاده میکنم، فضایی که باید حاکم باشه سکوته،
من این زبان رو میپرستم
کتابخوندن/فیلم دیدن/موسیقی گوش دادن/ پادکست گوش دادن/ قهوه خوردن و همه و همه رو باید در فضایی بدون صدای مزاحم انسانهایی که حرف میزنند باشه.
البته سکوتی که میگم شامل صدای گنجشک و بلبل و بارون و جیرجیرک و حتی غار غار کلاغ و پارس زدن سگ نیست.!
صدای این موجودات چون از توانایی فهمیدن زبونشون قادر نیستم مهم نیست.
اما صداهای انتزاعی غیر از انسانها و موجودات هستند که اونا منفورتریناند
مثلا هیچوقت قرار نیست از لولهای که آب چکه میکنه ابروهام درهم نره!
یا از تیک تاک ساعت به جنون نرسم.
_کافئین
و سایههای نشئت گرفته از برخورد نور به کالبدها برای ایجاد تاریکیِ مصنوعی
زیباتریناند✨
نه صورتی دارند نه رنگی.
_کافئین
شخصیت من
نمیدونم نوشتن درباره خودت به خودت چه کمکی میکنه! ولی میدونم یا حس میکنم که کمک میکنه! پس هانی! لطفا اون بخش پرسشگر انتزاعی عقلت رو از اینکه چجوری میدونی ولی نمیتونی بگی؟! رو خاموش کن. حس هفتمه اصلا.
درونگرایی باعث میشه که دایره آدمای اطرافت انگشت شمار باشه.
هرچند من از اون دسته از درونگرهای مشکوک به داشتن افسردگیم.
شخصیت من یه حصاری رو دور خودش کشیده که حتی اگه سیل بیاد این حصار رو خراب کنه همه اونو میبلعه و ریشههای جدید میزنه جوری که اون حصار هاله خاکستری رنگ از تورو ساطع میکنه نمادی از توئه!
درد، خشم، عذاب، گریه و همه و همه رو گلوی شخصیت من قورت میده
نمیدونم کجا میرند. اما گلوی شخصیت
قطعا به یه سیاهچال وصله
البته بیشتر دلایلی که تا الان باعث شدن
دستگاه تنفسیم هنوز کار کنه تفکر منه!
تفکر پوچگرایی یا نیهیلیسم منه که کمک کرده دستگاه تنفسیم تا اکنون کار کنه
چون هر اتفاقی بد و زشتی که برام بیفته
بعد از فکر کردن به این جملات منتهی میشه که:
«آخرش ما میمیرم و کسی یادش نمیاد»
«مگه نیمنقطهِ وجود من در این منظومه
چه اهمیتی داره؟!»
«نه من اولین نفر و نه من آخرین نفر»
نجات میده. باور کنید.
شخصیت من به کسی که منو نمیشناسه
یا برای یکساعت یا یک روز دیده
شاید سبزه! یا زرد! یا سفید
برای همین اشخاص بعد یک هفته آبی.
در خانواده، پر رنگترین طیفِ خاکستریه.
برای کسانی که ازشون متنفرم سیاهه سیاهست البته افردای که ازشون متنفرم خیلی کم هستند بندِانگشت شمارن.
و برای کسایی که دوسشون دارم...
نمیدونم آغوش چه رنگیه!؟ شایدم اشتباه میکنم این مورد رو...
من وقتی ناراحته، طبیعتا نرماله
وقتی غمگینه، همیشه ساکته
وقتی ساکته، تو کماست
اما وقتی خوبه میتونه با خواست خودش کمدش رو مرتب کنه
کتابهاش رو مرتب کنه، آرایش کنه
عکس بگیره تا مدتی هم هی برگرده به آیینه و خودش رو ببینه و لذت ببره.
به وقت هیجان، خنثی است
وقتی هم خنثی است نرماله
اما وقتی که خوشحاله فقط خوشحاله همین. به وقت خوشحالی بلند میخنده
جوک میگه، سر به سرمیزاره، شیطون میشه.
خلاصه فقط وقتی که خوشحاله واقعا خوشحاله.
به خیلی چیزها هم تعلق داره
به ماه، عکس این دیلی زنیه که ماه رو میبوسه. ادگار آلن پو نویسنده موردعلاقم میگه:
مرگ زنی زیبا، بدون شک، شاعرانهترین موضوع این جهان است...
اما بنظرم بوسیدن ماه توسط زنی زیبا
شاعرانهترین موضوع فعلی برای منه.
داشتم میگفتم... به قهوه، مهم نیست چقدر تلخه، شیرینترین تلخی روزمه.
به کتاب، که باعث میشه عاشق قوه تخیل و تصورم بشم. به فیلم و سریال و انیمیشن و انواع آنها...
این مطالب پارگراف بالایی که ذکر شدند تکهای از روح دمیده شدهِ من در این کالبدن.
و در آخر شخصیت من عاری از احساس
وابستگی/ دلبستگی/ دلتنگی و انواع آن هست. بده یا خوب نمیشه انتخاب کرد
ولی با توجه به موقعیت این زمان و دنیا
متمایل به خوبه
منفینگره، تاریکی پسنده این رو میشه انتخاب کرد... بده.
ختم کلام:
براش مرگ تداعی رهایی و آرامشه، اما تو پیری خودکشی میکنه.
_کافئین
Repost from N/a
من خیلی وقت بود میخواستم این کار رو کنم به نظرم امروز روز خوبیه برای انجامش:
این پیام رو فوروارد کنید تا من براتون یکی از شعر های احمدرضا احمدی رو بخونم!
Repost from The Catcher in the Rye
Photo unavailableShow in Telegram
© Germaine Krull (1897-1985)
◾️Germaine Krull in Berlin, 1922.
◾️Assia's profile, 1930.
◾️Parkland, 1927.
◾️Mannequins in a Shop Window, 1930.
◾️Hands of Martha Lydis, 1930.
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.