𝑀𝑂𝑂𝐷

چقدر بد کردن آدم‌ها با روح و تنم.

واقعاً از آدم ها نفرت دارم، دلم میخواد برم و تنها زندگی کنم، گم‌بشم

از آدما بدم میاد

اگر گرما زده شدم که کیر توی تابستون هم، ولی بیشتر بخاطر همون حرص خوردن هاست

کیر واقعاً.

بدون استثنا، هر کدوم دو سه تا از این کاراشونو میذارن دقیقا همینجور وقتا.

واقعاً نمی‌دونم چه گناهی کردم انقدر آدمهای اطرافم بیشعور و وقت نشناس و بی درکن همیشه

بعد بابا می‌گفت نرو بشین بیا همینجا وایسا بریم یه دفعه تریاژ، در حالی که آدم توشه:

دوبار داشتم از روی موتور میفتادم، یکبار هنگام سوار شدن، یکبار توی راه

کارهام موندن؛ کله ام خراب است، معده ام خراب تر.