cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

غـریـب وطـن

رمان دارای محدودیت سنی تمامی بنر ها واقعیه

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
3 145
Subscribers
+14424 hours
+1 3857 days
+2 37030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

پارت اول پارتی که باهاش جوین شدید❤️تمامی بنر هامون واقعی هست
Show all...
4
#part_6 تا رسیدن به خونه یک سره لاله زیر گوش پسره حرف زد من جا اون کلافه شدم، دلم می‌خواست بزنم لهش کنم! موبایلی که کنارم افتاده بود شروع کرد به لرزیدن. انگار مادرش بود پشت خط اولش خواستم چیزی نگم اما وقتی دیدم دومین بارش شده سومین دفعه‌ که زنگ میزد احتمال دادم کار مهمه! -ببخشید! لاله ساکت شد و سمتم برگشت. لب گزیدم و سر پایین انداختم، موبایلش رو جلو کشیدم. -داره زنگ می‌خوره!مادرتونه انگار... موبایل رو اومد از دستم بگیره روی دستم نشست به سرعت موبایل رو ول کردم که افتاد. -وا چته تو غریب؟ گوشی مردمو چرا می‌ندازی؟ ببخشید وطن جان این دوست من خیلی دست پا چلفتیه! اخمی کردم و خم شدم و موبایلش رو برداشتم لب گزیدمو به دستش دادم. لاله چشم غره رفت بهم و با دستش نیشگونی از بازوم گرفت. -یه عذر خواهی بکنی بد نیستا! پسره با دستش دست لاله رو از بازوم جدا کرد و جلو کشید. چونه‌ام لرزید، بینیم رو بالا کشیدم و عقب کشیدم. -خانوم دست من ول شد موبایل به دوستتون ربطی نداشت... ببخشید خانوم مقصر منم. از آیینه نگاهم می‌کرد، نگاهش پر از ترحم بود خوشم نمی‌اومد از این مدل نگاه ها. لاله وقتی دید طرف منو گرفته سکوت کرد و چیزی نگفت دیگه ام نگاهش به من میگفت ادبت میکنم آبرومو بردی... داشتم خفه می‌شدم دلم می‌خواست بپرم پایین! -غریبه اون عموت نیست دم درتون؟ با استرس نگاهم به جایی کشیده شد که لاله اشاره می‌کرد. خود بی‌غیرتش بود، حتما باز پول کم اورده، اومده از ما بگیره! وقتی کامل ماشین ایستاد دستمو روی قلبم پر ضربانم گذاشتم. یکم دیگه تپش قلبم بالا میرفت حالم بد میشد! -برو دیگه! با حرف لاله به سرعت قبل خودش حتی بدون خداحافظی پیاده شدم. با شنیدن صدای بسته شدن در سمتم برگشت رو به روش ایستادم و نگاهمو به کفش هاش دوختم.
Show all...
💔 47👍 16😭 4 3
- خیس کردی دختر دایی؟💦💦 ناخودآگاه اه کشیدم و دم گوشش با صدای ضعیف جواب دادم. - جلوی همه داری چکار میکنی؟ دستش را داخل تر برد.😱⛔️ - اوف چه خیسی! بیشتر دست فشرد و....🔞💦💧 https://t.me/+Nz7pVv0iud9lMGJk
Show all...
پارت داریم امروز
Show all...
💔 15 6
خیره به خشتک ورم کرده دوست بابا اروم کش شلوارشو پایین کشیدم و با دیدن کلاهک صورتیش که از زیر شورت بیرون زده بود چشمام برق زد و کل مردونگیشو از زیر شورتش بیرون اوردم!همزمان که قفسه پهن سینش به خاطر خواب بالا و پایین میشد لیس عمیقی به مردونگیش زدم و با ولع تو دهنم فروش کردم که کلاهکش محکم به ته حلقم کوبیده شد و یهو با فرو شدن انگشتاش تو بهشتم....🔞🔞 https://t.me/+3ieAH6tcGnBiZjY0 آ.لت دوست باباشو تو خواب میخوره که یهو..🔞
Show all...
شروع رمان داغ و سکسی تشنه هوس👅🍑👇🏻 https://t.me/+3ieAH6tcGnBiZjY0
Show all...
- صورتیه بین پات؟💦💦 با شرم یه کیاشا نگاه کردم. - م... متوجه نشدم آقا! پوزخند زد و کنارم نشست. - داخل واژن..ت صورتیه؟ از وقاحتش لب گزیدم و اون دست داغش و بین پام کشید و...💦🔞 https://t.me/+2s_BdDq7vtJmYmJk
Show all...
- صورتیه بین پات؟💦💦 با شرم یه کیاشا نگاه کردم. - م... متوجه نشدم آقا! پوزخند زد و کنارم نشست. - داخل واژن..ت صورتیه؟ از وقاحتش لب گزیدم و اون دست داغش و بین پام کشید و...💦🔞 https://t.me/+2s_BdDq7vtJmYmJk
Show all...
#عروس‌کوچولو گندم دختری ۱۷ ساله که عروس یه تاجر جذاب و ثروتمند میشه! پسری که خوشش از جنس زن نمیاد، اما شیرین زبونی های گندم کاری می‌کنه که پسره جذبش بشه و...🙊🔞💦 https://t.me/+glHKGBUoyDw1MGE0 #ممنوعه_بزرگسال🔥🤤 شب زفاف دختره رو راهی بیمارستان می‌کنه🫢🥲
Show all...
👍 4
#پیام_ناشناس۵۷۹ 🗣 سلام ببخشید یه رمان بود پسره نمایشگاه دار بود و هر شب یه دختر و واسه سکس به عمارتش می‌آورد...! اما بعد عاشق خدمتکار ریزه میزه اش شد... همش خفتش میکرد و... پر صحنه های باز و مثبت هجده هم بود🔞! میشه  لینکش و بزارید؟😭 #پاسخ 👥 سلام لینک رمان و به سختی واستون پیدا کردم و پایین گذاشتم 👇 https://t.me/+mc4Gud6P3XA4ZTA8 فقط و فقط ۱۵ نفر میتونن عضو شن بعدش لینک باطل میشه پس عجله کنید 😍🏃
Show all...
👍 1 1
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.