𝘵𝘩𝘳𝘦𝘦𝘴𝘰𝘮𝘦🔞🔥
نیپل سیخ شدشو از رو تاپ نازکش با نوک انگشتات لمس کنی🤤🔥🔞 -رمان صحنه دار و خیس کنندهی آنلاین🔥🔞
Show more11 987
Subscribers
+11024 hours
-4627 days
+50630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
بلاخره vip رمانمون افتتاح شد🦋
کسایی که تو vip جوینن میدونن رمان به چه جاهای حساسی رسیده و پر از صحنه های هیجان انگیز و هاته که تو چنل اصلی فعلا فعلاها نمیتونین بخونین و بزودی هم افزایش قیمت میخوره پس برای خرید کافیه به آیدی ادمین فروش مراجعه کنید و کلمه ی خرید رمان رو ارسال کنید🦋🪤
@hoseiniyy
25200
#قـفس_اجـــبـاری
#Part_47
کاش میتونستم فرار کنم! از دست این روانی زنجیره ای فرار کنم و برگردم خونمون... به قیافه پر از خشمش زل زده بودم که فکری به سرم زد!
چند ساعتی گذشت و نزدیک های ظهر بود. پرستار اومد و بعد از چک کردن وضعیت و حال من به مهراد گفت که بره حسابداری تصویه حساب کنه و بعد برگهی ترخیصم رو بگیره.
بعد از رفتن پرستار مهراد رو به من کرد و انگشت اشارش رو تهدید وار تکون داد:
_میشینی همین جا از جات جم نمیخوری تا من برگردم. مفهومه یا نه؟!
دست به سینه شدم و سرم رو به سمت دیگه اتاق برگردوندم. دلم نمیخواست باهاش هم کلام بشم و بله و چشم بگم.
فکم رو توی دستش گرفت و فشاری بهش داد.
_با توام هرزه! نشنیدم صداتو؟! مفهومه یا نه؟!
از دردی که توی چونم پیچید دلم ضعف رفت و ناچارا از بین فک قفل شدهام گفتم:
_باشه باشه ول کن فکمو..
فکم رو با شدت رها کرد و سرم به سمت دیگهای پرت شد.
کور خوندی! اینجا دیگه پایان راه من و تو بود.
بعد از این که مطمئن شدم از اتاق دور شده سرم دستم رو کندم و از تخت پایین اومدم ؛ سریعا لباس بیمارستان رو با لباسای خودم تعویض کردم.
توی سالن به راه افتادم ک سمت در خروجی حرکت کردم. هر چند قدمی که برمیداشتم با استرس به پشتم نگاه میکردم که مبادا مهراد برگرده و پیدام کنه.
با موفقیت از در پشتی بیمارستان خارج شدم و به حیاط بیمارستان که رسیدم شروع کردم به دوییدن.
تموم شد! تموم اون دو هفته آزار و اذیت تموم شد...
تموم شدند همهی اون تجاوز ها..
👍 5
17100
- اه تند تر بدو تا بابات نیومد
زبونش و تند تر روی ک.ص خیس و باد کرده ام کشید که ناله ای کردم.
- پاهات و باز کن بشینم روش
پسر کوچولوی مامان پاهاش و باز کرد که روی ک.یر کوچولوش نشستم.
مشغول حرکت شدم که ممه هام و چنگ زد.
- اووف مامان چقدر تنگی اووم
-اههه
داشتم روی ک.یر نازش حرکت میکردم که با شنیدن چرخیدن کلید توی قفل در و اومدن شوهرم...
https://t.me/+lA20GP_R9LtjNzJk
https://t.me/+lA20GP_R9LtjNzJk
نامادری با پسر شوهرش که ازش کوچیکتره رابطه داره
👍 1
1 84180
بلاخره vip رمانمون افتتاح شد🦋
کسایی که تو vip جوینن میدونن رمان به چه جاهای حساسی رسیده و پر از صحنه های هیجان انگیز و هاته که تو چنل اصلی فعلا فعلاها نمیتونین بخونین و بزودی هم افزایش قیمت میخوره پس برای خرید کافیه به آیدی ادمین فروش مراجعه کنید و کلمه ی خرید رمان رو ارسال کنید🦋🪤
@hoseiniyy
2 29710
#قـفس_اجـــبـاری
#Part_46
با پیچیدن بوی تند الکل توی دماغم چشم هام رو باز کردم. توی محیط سفیدی بودم و همه چیز سفید بود. اومده بودم بهشت؟!
همون لحظه خانوم زیبایی با رو پوش سفید سمتم اومد.
آره دیگه اومده بودم بهشت این هم حوری و پری بهشت بود.
با صدای گیرایی پرسید:
_بهتر شدی خانوم؟! آقاتون که نصف جون شد . معلومه خیلی همو دوست داریدا.
با سوزشش سوزن سرم توی دستم آخی گفتم و چشمام رو بستم
سرم رو بلند کردم و با دیدن مهراد فهمیدم که کدوم بهشت؟!
هنوز تو جهنمیم که برام ساخته بود. اینجا هم بهشت نبود و بیمارستان بود.
دلم میخواست بگم:
"آره جون عمش. خیلی همو دوست داریم برای هم میمیریم. "
اما از ترس مهراد زبون به دهن گرفتم و هیچ چیز نگفتم.
همینجوریش هم نگاهش برزخی بود و اگر تنها بودیم تیکه و پارم میکرد.
مرتیکه پررو خودش وحشی بازی در میاره دو قورت و نیمش هم باقیه!
بعد از عوض کردن پانسمان دستم پرستار رفت و دوباره من و اون هرکول تنها شدیم.
از جاش بلند شد و روی صندلی کنار تخت نشست. کمی خودم رو جمع کردم و کنار رفتم که با نگاه تند و تیزش به حالت اولم برگشتم.
با خشم بهم توپید:
_ بتمرگ سر جات آفرین تا فکتو خورد نکردم! هرزه تو گوه خوردی رگتو زدی.. فکر کردی به همین راحتیاست یه چاقو بزاری رو رگت پارش کنی و تموم؟! بیچارت میکنم فقط بشین و تماشا کن
👍 34❤ 6🤔 5🔥 2
2 28140
#پارت1
کمرش رو گرفتم و محکم روی تخت پرتش کردم و یک ضرب کی*.ر کلفتم رو وارد سوراخ ک*.ص تنگش کردم که جیغ بلندی کشید.
بدون توجه به تقلا ها و جیغ و ناله هاش تند تند تو کصش تلمبه می زدم و با دستم جلوی دهنش گرفته بودم که صدای زیاد بلند نشه!
تند تند توش تلنبه می زدم و از حرص زیاد چشم هام رو محکم بسته بودم!
اسپنک محکمی به باسن ژله ایش زدم و جلوی گوشش غریدم:
_ میبینی چه راحت تحت اختیار من قرار گرفتی ج*.نده؟! خودت خواستی پس پای عواقبت هم وایسا ...🔞💦
https://t.me/+Tu5uw784dFszZDk0
https://t.me/+Tu5uw784dFszZDk0
64510
#پارت1
کمرش رو گرفتم و محکم روی تخت پرتش کردم و یک ضرب کی*.ر کلفتم رو وارد سوراخ ک*.ص تنگش کردم که جیغ بلندی کشید.
بدون توجه به تقلا ها و جیغ و ناله هاش تند تند تو کصش تلمبه می زدم و با دستم جلوی دهنش گرفته بودم که صدای زیاد بلند نشه!
تند تند توش تلنبه می زدم و از حرص زیاد چشم هام رو محکم بسته بودم!
اسپنک محکمی به باسن ژله ایش زدم و جلوی گوشش غریدم:
_ میبینی چه راحت تحت اختیار من قرار گرفتی ج*.نده؟! خودت خواستی پس پای عواقبت هم وایسا ...🔞💦
https://t.me/+Tu5uw784dFszZDk0
https://t.me/+Tu5uw784dFszZDk0
🔥 1
79400
#قـفس_اجـــبـاری
#Part_45
قدم بعدیش رو مردد تر برداشت اما همچنان داشت جلو میومد.
تیزی چاقو رو روی رگم فشار دادم و گفتم:
_به خدا میزنم مهراد جلو نیا! یه قدم دیگه جلو بیای میبرمش هم خودمو راحت میکنم هم تو و بقیه رو. به جون بابام قسم...
دست هاش رو به کمرش زد و سر جاش ایستاد. نفس عصبیش رو فوت کرد و گفت:
_خیلی خب کاریت ندارم بده من اون چاقو رو
+میخوای اذیتم کنی باز..
دستش رو دراز کرد و فریاد زد:
_بهـت میـگم بده من اون چاقـو رو!
با بغض گریبان گیر بودم و راه نفس هام رو بسته بود. ناخود اگاه در اثر فشار های زیاد چاقو ، تیزی اون توی پوستم فرو رفت و شریان خون روی دستم جاری شد.
از بچگی از خون میترسیدم و با دیدنش احساس کردم فشارم تلپی روی زمین افتاده.
روح از تنم رفت و دستم سر شد. چاقو به زمین افتاد.
مهراد با وحشت جلو اومد و فریاد کشید:
_چـیکار کردی احمق؟!
مچ دستم رو چسبید و به عمق زخمم نگاه کرد.
کم کم چشم هام تیره و تار شدن و روی زمین افتادم و دیگه هیچ چیزی نفهمیدم.
👍 49❤ 1
2 76450
زبونشو رو چ..وچ..ولم میکشه و با لذت پچ میزنه
-دوست داری ارضات کنم ؟!
با ناله دستمو تو موهاش چنگ مینم
-اهه... ا...اره اوستا... دارم میام...
انگشتش رو روی ک...صم میکشه و یک ضرب داخلم فرو میکنه
-اخخ.. دربیار ... سوختم اوستا سوختم!
اشکم که میچکه با خباثت انگشت سومش هم داخلم میکنه
-قراره تا صبج با انگشتام گاییده بشی🤤🔞
https://t.me/+mmm6rYDi84g0Y2Nk
https://t.me/+mmm6rYDi84g0Y2Nk
👍 1
1 28500
-صدای ناله هات وقتی ک.یرم داره ک.صتو جر میده شنیدنیه دختر کوچولو
دستامو به تخت میبنده و لاله ی گوشمو گاز میگیره
-ا...اوستا توروخدا... من...
دستش روی نیپلام میشینه و نالمو با کشیدنشون در میاره
-جونم کوچولو؟ چی میخوای؟؟
خیره به چشماش التماس میکنم
-کلفتیتو... وقتی داری توم عقب جلو میشی سینه هامو بمکی!
با حرفم وحشی میشه و خودشو یه ضرب توی ک.صم جا میکنه
-اههه... لعنتی جر خوردم جر خوردمم!!
https://t.me/+mmm6rYDi84g0Y2Nk
https://t.me/+mmm6rYDi84g0Y2Nk
دستای دختره رو به تخت میبنده و تا صبح تو ک.صش عقب جلو میکنه💦🤤
❤ 1
1 25900
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.