cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

روشــناییِ مــاه🌙

تمامی‌بنرهاواقعی‌است‌وازپارت‌رمان‌برگرفته‌شده‌اند🥰🤩 روشنایی ماه: روزانه یک پارت به جز جمعه‌ها🌈🧡 به قلم بلوبری🍓🍃 #کپی_و_فوروارد_ممنوع ⛔🚫

Show more
Advertising posts
2 915
Subscribers
-1124 hours
-1107 days
-51530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Photo unavailable
🏆ایردراپ بزرگ صرافی تبدیل رو از دست نده!🏆 🚀 بات تبدیل رو از طریق لینک زیر فعال کن و بلافاصله ۱۰ نات کوین جایزه بگیر. 👥 با دعوت هر کدوم از دوستات می‌تونی ۵ نات کوین دیگه بگیری. 🎁 تازه این تهش نیست! هر هفته بین برترین دعوت‌کنندگان بات مسابقه برگزار میشه و یه جایزه شیرین به ۱۰ نفر برتر مسابقه تعلق می‌گیره. 🤖همین حالا رباتو فعال کن! https://t.me/Tabdealprizebot?start=bzkm
Show all...
سلام به همه ادمین کانال هستم🖤 چند روزی به علت مرگ دایی نویسنده پارت گذاری کانال متوقف شده و پارتی در کار نبوده🖤 نویسنده اعلام کرده که از فردا مجددا پارت گذاری استارت میخوره و پارت های جبرانی آرام آرام به مرور زمان آپلود میشود🤍 موفق و پیروز باشید🤍
Show all...
2
منتظر پارت های بیشتر باشید🤍
Show all...
#روشنایی‌ماه #پارت۹ #بلوبری _حامد جنی شدی باز؟! باز به عظیمی بنده خدا گیر دادی تو؟! اعصاب توضیح دادن را نداشت، اما در حال حاضر نه به ایمان و نه به آن عظیمی دیوانه نمیتوانست اعتماد کند. _آخه بدبخت! من به توام اعتماد ندارم چه رسد به عظیمی بنده خدایی که میگی! ایمان با استرس فراوان سرش را به چپ و راست تکان داد. اگر حامد لحظه‌ای... فقط لحظه‌ای به ارتباط او با عظیمی پی میبرد... حسابش با کرام الکاتبین بود! میدانست قطعا او را بیچاره میکرد. حدود سه ساعت بود تمام اسناد و مدارک را دانه به دانه چک میکرد و در تمام این لحظات ایمان تمام مقدسات را واسطه قرار داده بود تا حامد چیزی پیدا نکند و همینطور هم شد! بعد از رفتن حامد، ایمان با استرس فراوان خودش مشغول گشتن بین مدارک شد. گشت و گشت و گشت اما او هم چیزی را پیدا نکرد. _برج تجاری واقع در خیابان جمهوری، اندازه میلگردها هشت میلی متر اونم در حالی که طبق گود برداری و بتن ریزی ثبت شده باید 14 میلی متر و هر یه شاخه دوازده متریش 15 کیلو می بوده. حالا میخوام بدونم اگه آقای ملک زاده قرار بود این گزارش رو بخونه چی میشد؟! هیچی تو و اون عظیمی اخراج میشدید که هیچ، یه کتک مفصل هم ازش میخوردیم اخه شنیدم صاحب کارت بوکسوره! _صاحب کار تو هم هستش دختر جون! دیگه با این لحن با من صحبت نکن خانم وکیل دوزاری! ظاهرا ایمان از چیزی که دیبا تصورش را میکرد، موی دماغ تر بود! _من وکیل نیستم بدبخت! ولی اینو همیشه یادت بمونه تا زمانی که من اینجام نمیتونی سر کسی رو گور بمالی مخصوصا حامد ملک زاده رو! این مدارک نه دست به قول تو صاحب کارم میرسه نه دست آقای شاهکار. مستقیم میرم سراغ ملک زاده بزرگ! اون حرف منو بهتر میفهمه تا توی دوزاری!
Show all...
2
سلام به محض پر شدن اعلام میشه❤️
Show all...
...
Show all...
...
Show all...
...
Show all...
...
Show all...
...
Show all...