ســخن هــاݺ࣮ د🫀ـل

M🫀🫂💋 #شب_بخیر🌚

بفرمایین آی هم ادامه رومان جدید عشق دیوانه من😍🥰 لینک پخش کنین که بیشترر بشیم دوستا 😍🥰 ری اکشن هم متفاوت بدین انرژی بگیرم 😍😍 ╭╾─🕊🫀𝗝𝗼𝗶𝗻 ╰───❀ @harfe_delam220🫀

رومان #رومان عشق دیوانه من #نویسنده & s,m #پارت ۲۰ به هر بدبختی بود خود خو به خونه رسوندم و تا رفتم از شدت استرس و ترس افتادم رو زمین خوب شد نه یاسر یود ن یاران ک مه بع ای وضعیت ببییند یک نیم ساعت دراز کشیدم تا حال مه خوب شد باز وخستادم رفتم دنبال یاران و یاسر رفتم که دیدم مسعود هم هست تا مه دید پوز خند زد و چیزی نگفت یاسر آماد ک برم اما باران هر چی گفتم گفت نمیام ک نمیام مه هم چون نماستم مسعود از او بیشتر ببینم بیخیال شدم و رفتم خونه اما ای کاش بیشتر اصرار میکردم چی خبر بودم. ک .... رفتم با یاسر خونه و نون خوردم و بعد از نون دراز کشیدم منتظر یاران ک نفهمیدم ایشتع مه خواب برد دو سه روز دیگه هم تیر شد و به طرز مشکوکی مسعود دیگه اصلا نماد سمت مه دیگه کار نمیگرفت به مه مر میدید تیر میشد محل نمیگدیشت واقعا تعحب کرده بودم خیلی اما خوشحال هم بودم ک دیگه کار نداره بع مه خدارو شکر میکردم بیخیال شده اما خبر ندیشتم ای خوشخالی زیاد دوام نداره خبر ندیشتم ک قراره ... و بد تر از همه یادم رفت بود از گپ مسعود ک گفته بود انتقام میگیرم ..... ای کاش او روزا بجای خوشحالی و بی‌خیالی حواس خو جمع میکردم ای کاش 🥺😔... @harfe_delam220

رومان #رومان عشق دیوانه من #نویسنده & s,m #پارت ۱۹ مه : نمام وی روزه بله کن دست مه مسعود :کاری نکن ک تور بع زور بشونم خوب بیا سوار شو مه : نمام خیلی میترسیدم خیلی از ای رقم سعی کردن مسعود تنها شدن خودی او اگه مه می‌برد دیگه جای چی 🥺 مسعود :ک نمایی بعد گپ خو دست مه کش داده میبرد طرف موتر ک جیغ زدم و دست خو کش کردم او سیلی زدم ای کار باعث شد بیشتر و بیشتر عصبی بشه خیلی عصبی مردم هم همه طرف ما سعی میکردند و سر خو یا تاسف تکون میدادن مسعود فقد با عصابانیت مه سعی میکرد مه هم از فرصت استفاده کردم و فرار کردم فقد دم آخر یک چیز شنیدم ک گفت انتقام خو میگیرم آزی گپی خیلی خیلی ترسیدم مسعود آدم نیود ک چیزی بگه و نکنه میترسیدم بلای سر خواهر برار مه بیاره خدا نجات مه از دست ای بده دیگه واقعا تحمل ندارم خسته شدم صبرم بریده

رومان #رومان عشق دیوانه من #نویسنده & s,m #پارت ۱۸ مه:نماست ک بیایی مه ورداری خود مه میرم روز خوش مسعود :بیا لج نکن سوار شو وی حاله ک آمادم تور ک نمی‌خورم فقد تا خونه می‌رسونم تو مه : نمام وی بع راه زدم و تیز تیز شروع کردم به رفتن طرف خونه ک یک دم دست مه کشیده شد ترسیدم حیغ زدم پشت سر خو سعی کردم ک دیدم مسعود است او هم خیلی خیلی عصبی مه : چیه چری دست مه کش می‌کنی یله کن دیونه شدی مسعود : بیا سوار شو بع تو میگم مثل بچه آدم سوار شو زود باش

رومان #رومان عشق دیوانه من #نویسنده & s,m #پارت ۱۷ مه : ای خدا صبر برو آور باید برم دیر میشه مسعود : ده دقیقه صبر کن لباس عوض کنم تو برسونم مه : لازم نکرده روز خوش مسعود : وی خوب چیکار میشه مه هم ک همونه میرم تو هم می‌رسونم تو هم پیاده نمیری هی صبر کن خودی تو گپ میزنم مثلٱ نستادم ببینم چی میگه بع راه خو ادامه دادم و رفتم سر کار خو نگران یاران و یاسر هم بودم ک ته خونه تنها بودن بدبختی خانواده ها عمه و یا کاکا مه ک بیاین تا سه چهار شب خو پره نکنند از رفتن هم نین شوم شد کارا مه خلاص شد بیرون شدم ماستم برم طرف خونه ک دیدم موتر آماد کنار مه ایستاد شد سعی کردم دیدم مسعود هست باز ای خدا ای باز اینجی چیکار می‌کنه مه :تو اینجی چیکار می‌کنی مسعود :همی طرف ها کار داشتم باز میرفتم خونه شما گفتم باش سر راه تو هم وردارم بیا سوار شو

رومان #رومان عشق دیوانه من #نویسند & s,m #پارت ۱۶ با اعصاب خراب رفتم سر خو گدیشتم و از بس مونده بودم زود مه خواب برد صبح بیدار شدم آماده شدم و صبحانه هم آماده کردم ک برم سر کار خو از خونه ک بیرون شدم بدبختی مسعود هم از در آماد داخل مثلی بع پیاده روی رفته بود میگن مار از پونه بدی میایع در خونه او سبز می‌کنه مه هم آزی بد مه میایع و یکسر .باهم برخورد داریم ای خدا بیخیال گرفتم خو و از کناری رد شدم ک گفت :میری سر کار مه : با اجازه بزرگ تر ها بله 😐💔 مسعود :ای بله تو یعنی قبوله مه : چی قبوله مسعود : ک زن مه میشی 😁 @harfe_delam220