༄℣ɪᴘ᭄࿐̥نًٍَِڊًٍَِاًٍَِیًٍَِ ڊًٍَِلًٍَِ**࿐

#حس_پنهان #پارت_45 #نویسنده_فیضی... #وفا؛ از بس استرس نفس ها عمیق عمیق میکشیدم. جمال؛ دختر کاکا چری ایته تو ترسوی؟ مه خبر نبودم اگه نی تور نمیگرفتم.😂😂😂 #وفا؛ ازم شو اول جمال خودی گپا خو اعصاب مر خراب کرد  ، سر مه پایین بود. چیزی نگفتم . جمال؛ سر خور بالا گیر ! آدم خوری نیم که .😐 #وفا؛ دستها مه می‌لرزید؛، جمال دست مر بگرفت، جمال؛ اینه چری ایته میلرزی؟ باشه خودی هم گپ بزنیم! وفا مر تا چی اندازه میشناسی؟ #وفا؛ کم و بیشی میشناسم. جمال؛ خو باشه که بیشتر بشناسی، ازی بعد هر کاری میکنی هر جای میری باید بری مه خبر بدی و اجازه بگیری! #وفا؛ باشه. جمال؛ خوش ندارم هرجایی باشی وفا خانم، #وفا؛ میفهمی که هرجای نیم😑 جمال؛ خخخخخ خو تیاره و دگه ایکه زنگ زدم جواب دی که بد مه میایه کسی گوشی جواب نده. #وفا؛ باشه. جمال؛ ازتو مایم خودی هر کس و ناکس در ارتباط نباشی ، #وفا؛ منظور شمار نفهمیدم. جمال؛ منظورم صنفی یا دگه کسی ! میفهمم که بیشتر از مه پیر و مادر مر مایی و برینا احترام داری، امیدوارم به خواسته ها مهم احترام بگذاری! 😊 #وفا؛ باشه، حتما😌 جمال؛ و دگه ایکه خیلی حاضر جوابی😐 #وفا؛ 😌 جمال؛ خیره حتما خسته ای آروم خو شو ! مهم خو میشم امرو خسته شدیم. #وفا؛ باشه . جمال؛ ایشته خوشحال شدی ههههههه راحت باش خو شو، شب بخیر. #وفا؛ شب بخیر. واقعا خیلی خوشحالم شدم ، فکر میکردم جمال آدم زور گیریه، ولی خیلی خب شد. بازم تا صبح راحت خواب نبرد ، هر دم فرهاد میآمد به جلومه😢 #فرهاد ؛ دره برو خو قفل کردم گوشکی زدم و تا صبح گریه کردم ، هر چی کوشش میکردم خور آروم کنم ، نکنه کسی صدا مر بشنوه ولی نمیشد . وفا او لحظه‌ای که جمال دستیور گرفت از دم نظر مه نمیره😢💔

#حس_پنهان #پارت_44 #نویسنده_فیضی... جمال؛ فرهاد! خیر باشه برار امرو نیامدی به پیش ما حالکم تبریکی نمیدی؟😐 #فرهاد؛ تبریک باشه به هر دوتا شما،  خدا خوشبخت کنه شمار☺ #وفا؛ تشکر جمال؛ خدا تورم به آرزوها تو برسونه، نگین😉 جمالینا برفتم تا نگاه کردم نگینه نگین؛ سلام فرهاد! #فرهاد؛ علیکم. نگین؛ خوبی؟ #فرهاد؛ شکر، کار دیشتی؟ نگین؛ ماستم بپرسم چری امرو نیامدیم که برقصی؟ #فرهاد؛ چری مگرم میامدم؟ نگین؛ ها خب محفل برار شما بود. #فرهاد؛ کار نداری مه میرم ، تو هم برو که مرتکا تور میبینند! نگین؛ تیاره برو مهم میروم.😊 یعنی به سر مه قیرتی شد😊😊 #وفا؛ از راه به دهلیز آمادیم چند دقه جمال بودن برفتن ، نگین ذوق زده بیامد به پیش مه. نگین؛ 😋عروس خانم مرم همبجین خو کن! #وفا؛ ایشته؟ فرهاده مایی؟ نگین؛ ها خوب مایم همبجین توشم دگه😉 #وفا؛ فرهادم تور مایه؟ نگین؛ مچم شاید ، بچه سگ خیلی مقبولی شده ای رختا سیاه بمبریو ایته نمایی نمیده😍 #وفا؛ ای دختره چشم سفید ایشته کاکا مر سگ میکنی؟😒 نگین؛ تیاره تیاره ماما مهم هستن. ههههههههه #وفا؛ بلا هههه شاید فرهاد نگینه ماسته باشه، یعنی نگین ازمه بهتریه؟ خب به مه چی ؟ هر کس ماسته باشه ، دلیو .مچم چری یک دفعی به فکر فرهاد میرم😟 ساعت 12 شو مه و جماله خودی دیره به خونه کردن. دگه مهمونا هم برفتن به خونه ها خو. از لیمه خواستم امشو بستکه خیلی میترسیدوم. #فرهاد؛ اولین کسیکه به اتاق خو رفته او مه بودم چون دگه طاقت ندیشتم ای ماجرار ببینم. ولی صدای دیره زنی میشنیدم. شنیده بودم که میگفتن سخته ببینی عشق خور خودی کسی دگه ، امرو ای حس بده تجربه کردم ایکه ایشته سخته ایکه محفل عشق خور ببینی ، ولی سکوت کنی کاری نتونی بکنی،  همیشه مشنیدم دخترا میگن بچه ها عیش دارن هر رقمی باشه به عشق خود میرسه .ولی شماهایکه داستان مر میخونیم بفهمیم همیشه قرار نیه که بچه ها به عشق خود برسه ، عشق مه یکطرفه بود شاید.! بنظر مه سخترین قسمت ای داستان آنجایه که برینا تبریکی میدی و آرزویی خوشبختی میکنی ،😔😔😢😢💔💔💔💔

#حس_پنهان #پارت_43 #نویسنده_فیضی... میرویس؛ ایشته چپ شدی بچه خاله؟! #فرهاد؛ هر چی  دلتو مایه فکر کو بچه خاله.😒 #وفا؛ برفتیم به اتاق انتظار از جمال خیلی میشرمیدوم چپ بشیشتم جمال یکسره خودی گوشی گپ میزد. باز میرفت به پیش مرتکا. کمره مین بیامد چهل تا عکس بگرفت🤯کلافه شدم . البته نکاح مار بسته کرده بودم. موقع نون خوردن رسیده بود خیلی گوشنه شده بودم ولی باید خودی جمال نون میخوردم. بری اولین بار بود که خودی جمال باید نون بخورم 😐 از بس استرس دو لقمه نخوردم. گوشنه گی مه بسوخت. جمال؛ وفا نون خور! #وفا؛ نمام سیر شدم.😌 جمال؛ از مه میشرمی که بری لیمه زنگ بزنم بیایه اوهم؟🙄 #وفا؛ نی سیر شدم. جمال؛ عجب ، برابر بچه خوردی هنوزه نخوردی. #وفا؛ شما بخوریم.! جمال؛ چشم ، مکه میخورم . ولی باشه بری لیمه زنگ زنم. لیمه بیامد . لیمه؛ جان برار!؟ جمال؛ وفا از مه میشرمه خواهر،😐 نون نمیخوره بیا تو هم خودی ما بشین بلکی بخوره! لیمه؛ بابیلا دلمه بخاک شه وفاگک مه چری ایته خجالت میکشی؟ لیمه که اسم خجالت میبوره مه بیشتر خجالت میکشم ای اور چوچنگ میکنم😬 که چپ کنه. لیمه؛ خب چری اول مر صدا نکردیم؟ جمال؛مچم حالک بخور گپ نزی! هههه هه لیمه؛ وفا مگرم خیلی نون بخوری چونکه باید توان  پایین شدن از پله ها و رقصیدن دیشته باشی مایی مه به دهن تو کنم؟ #وفا؛ نی بوخدا دلمه نمایه. لیمه؛ میفهمم استرس داری ولی تو که هیچی نخوردی بخدا ضعف میکنی آبرو ما میره به تالار. #وفا؛ خدا نکنه چری ایته میگی ؟😯 جمال؛ خب راستم میگه بخور دگه! نون خلاص شد و جمال برفت لیمه هم برفتم مه یکه موندم به اتاق گاهی از پشت پرده رقصار نگاه میکردم کاشکی عروس نمیبودم مهم میرفتم میرقصیدم🤪 چشممه به دم پذیرائی افتاد که لیمه و فرهاد دعوا دیشتم.😟 لیمه اعصابیو خراب برگشت . بتشویش شدم یعنی چی گپه🤔 زنگ زدم بری لیمه بیایه. لیمه؛جان وفا کار دیشتی؟ #وفا؛ ایشته خودی فرهاد دعوا دیشتیم؟ لیمه؛ یاری ای برار مه خریه ، هر چی میگم بیا خودی مه برقص نمیایه😏 #وفا؛ خو ازی خاطر دعوا دیشتیم؟ لیمه؛ها یک ساعته مه و مودر مه به پیشیو زاری میکنیم. هر چی دستیو کش کردم نیامد.😏☹️ #وفا؛ مچم چری فرهاد خودی مه ضد داره😞 لیمه؛ خو تیاره مه میرم خودی تواب میرقصم.😉🥰 #وفا؛ اخ جون برو مهم ازینجی شماره نگاه میکنم😊 بدل خو میگم لیمه ایشته خوشبخته که به عشق خود برسیده😇 کاشکی همه دخترا مثل لیمه باشه.🥺 ساعت 4 قراره بریم به تخت از رنگ خو خبر ندارم ولی بی حد استرس دارم خدا خدا میکردم از پله ها نفتم. خوندن آهسته برو بزدن. جمال؛ وفا کمی آروم باش مه پهلو تونم نترس ، دست مر محکم بگیر😂 ای بری مه میخنده جمال😒 خب بلاخره تا رفتیم بع سر استیج بمردم از شرم و استرس . خودی خوندن آریانا سعید برقصیدیم مراسمات خلاص شد تا بخونه آمدیم . #فرهاد؛ پیر مه ظلم بزرگی درحق مه کرد. ازیکه اجازه ندادن برم خیلی ناراحت شدم . ازی بعد نمیفهمم خودی ازی گناه بزرگ چیرقم زندگی کنم.  به خونه  امادیم و در سرا ایستاد بودم که ماشین جمال بیامد  تا وفا از ماشین پایین شد . نتونستم جلو نگاه خور بگیرم کمند زلف را در گردنت گستاخ میبینم گرفتاری مبارک باد کی گشتی شکار خود... ولی چی فایده جز گناه دگه چیزی بری مه نمیرسید. از سر امشو دگه مه فرهاد او فرهاد سابق نشدم ..

#حس_پنهان #پارت_42 #نویسنده_فیضی...... #وفا؛ یک هفته تیر شد. امروز عروسی  مه و جماله، گرچه از ته دل خوش نیم ولی مجبورم خوش باشم.😐 هنوزهم از دیدن فرهاد  یک رقمی مهذب میشوم. فرهاد از قبل عروسی لیمه خیلی سگی شده، یک کله خرابی، پینک تروشی فقط به جنگه خودی هر کس. ته خونه شیشته بودم منتظر بودم فرهاد بیایه خودی لیمه بریم آرایشگاه جمال؛ وفا!! #وفا؛ ان برار.🤭 جمال؛ اینه😳 ای چی کفریه خدا🙄 ایشته بری مه میگی برار؟😟 #وفا؛😔 مادر؛ وفا وخی بریم! جمال؛ مودر وفا بری مه میگه برار🤦‍♂ #وفا؛ نفهمیدوم😥 لیمه؛ خخخخخخ خیره دگه نفهمیده از دهنی در رفته استرس داره 😜 لیمه؛ ای دوماد! چری اعصاب تو خرابه؟ جمال؛ فرهادک میگم بیایه شماهار ببوره میگه مه نمیتونم ،کله ای خرابه همه کارا بری مه گذیشته، زن مهم که بریم مه میگه برار😑 مادر؛ دلمه بخاک شه جوجه مه ، غمی نداره خاطری از خورتکی خودی هم بودیم برار میگفته . حالک فرهاد بکجایه؟ جمال؛ به گور خو جواب نمیده. مادر؛خدا نکنه دعا بد نکو باش مه بریو زنگ زنم. لیمه؛ اگر کار داری تواب مار ببوره؟ جمال؛ نی نمایه مه میبورم ،تواب بیچاره خودی بابا به تالاره. مادر؛ خو تیاره بریم دگه. جمال؛ با جبران میکنی دختر کاکا😉 دست و پامه به لزره افتاد ، از خورتکی از  جمال میترسیدوم  از وقتی که نامزد شدیم بیشتر . پیرن مه مدل خیلی لکسی بود بگفته همه و به نظر خودمه هم خیلی مقبول شده بودم.🥰 جمال بیامد برد مه آرایشگاه . ای دست و پاها مه میلرزید کسی خودی مه نبود آرایشگاه بری مه میگفت چری میلرزی؟ اگر بیگونه میبود چکار میکردی تا گفتن جمال آمده.  با هر قدمی که جمال نزدیک میشد تف به گلو مه خشک میشد. طرفی نگاه نمیکردم از ترس، .... خاطری فلم میگرفتن ، گله بدستمه دادن و دستمه بگرفت، جمال قدیو بلند بود فکر میکردوم به پیشیو خیلی کوتاه معلوم میشوم ولی خب بود کوتاه نبودم. تا از سالون آرایشگاه بیرون شدیم دست بدست بودیم. به دم تالار رسیدم دیدم فرهاد خودی رختا سیاه آمده یک گوشه به ته محیط تالار شیشته یه دستیو ته رویو. یک دم سر خور بالا گرفت طرف ما نگاه کرد مهم با غرور مثل ایکه بری مه مهم نیی رو خور دور دادوم برفتیم داخل.....🥺 #فرهاد؛ امروز بری اولین بار وفا به قلب مه خنجر زد💔 فکر نمیکردم یک روز خودی مه سوختک بازی کنه، خیلی مقبول شده بود. جمال خودی دریشی سیاه  وفا لباس عروس سفید. عشق مه ایشته خوشحاله، ایشته مقبولی شده مایه خودی برار مه ازدواج کنه😊🥺 تواب؛فرهاد! #فرهاد؛بلی تواب جان خیریته؟ تواب؛ها چری اینجگاهی؟ #فرهاد؛ ایمته به داخل چکار کنم . میرویس؛ ولا اگر موسقی میبود خودی هم خوب میرقسیدیم😜 #فرهاد؛ امممم تواب؛ مگرم هر کدوم که دوماد شدین به عروسی خو برقصیم 🤣🤣🤣🤣🤣 میرویس؛ ها خدایی راست هم میگی😂😂😂😂 #فرهاد؛ 😌 میرویس؛ فرهاد! البد مریضی؟ #فرهاد؛ ها بچه خاله کمی احوال مه ناخوشه میرویس؛ مثلا محفل برار تونه ،چری ناخوش ؟ #فرهاد؛ خسته یم ،سردرد و بی حوصله😞 میرویس؛ البد درسا تور افسرده کرده رختا سیاه هم که بپوشیدی😂 #فرهاد؛ چی ربط داره رنگ سیاه خوش داروم😒 تواب؛راست میگه هر چی شمار دیدم رختا سیاه بر شمانه. 😊 میرویس؛ یکی نشناسه میگه عاشقه😜 #فرهاد؛ ندارم دل خلق و گر راست خواهی سر صحبت خویشتن هم ندارم🤚

#حس_پنهان #پارت_41 #نویسنده_فیضی...... #فرهاد؛ دیگه همه چیز از دستمه تیر شده کاری نمیتونم بکنم ، بنظر مه بدترین تجربه آدم به زندگی نرسیدن به عشقه💔 یک هفته بعد عروسی وفا و جماله و تحمل اینکه عشق خور پهلو برار خو ببینم خیلی بری مه سخته🥺💔 به طول ای یک ماه که قرار شد وفار بدم به جمال 4 کیلو وزن باختم. همگی بری مه میگفتن تور چکاره ؟ چری لاغر شدی؟ بهانه مه به سر درسا بود.🥺💔 ولی مه حتی به صمیمی ترین رفیق خوهم چیزی نگفتم .😔 همه غم ها خور به تنهایی خوردوم. #فرهاد؛ بابا !! پیر؛ بلی! #فرهاد؛ مه مایوم پس ایران بروم. پیر؛ چری؟ #فرهاد؛ اینجی نمیشه درس خونده. پیر؛ ایشته نمیشه که تو خور بکشتی از درس خونده ، ایران مگه باز چیرغم مه ؟! #فرهاد؛ میرم درسا خلاص شد باز میایم. پیر؛نمایه بری . به ملک بیگونه چی جبریه مایی پورفیسور شی ، بابا یک داکتریه دگه امنجی میخونی و تموم. #فرهاد؛ بابا لطفا بگذاریم مه اینجیر خوش نداروم😐 پیر؛ به هیچ عنوان حق نداری بری یک هفته بعد عروسی  برارتونه،ایشته تو مایی بری؟ #فرهاد؛🤦 خبر ندارن که بخاطری همی مسئله میروم. بابا مه فکر میکنن مه خاطری نگین مایم برم،  البته او موضوع هم هسته .😞 پیر؛ ای درس خوندن مایم بگم بس کو بعداز عروسی جمال تور زن میدم تو میگی مه میروم.؟! #فرهاد؛ نی دگه. بابا مه میگم زن نمام . بزور ماین مر زن بدیم؟😟 پیر؛ ها بزوره سر تو وا نمیایه بچه مه اینجگاه افغانستان نه درس خوندن فایده نداره به درد تو نمیخوره مگرم ازدواج کنی . ! #فرهاد؛ ای خدا😑 مهم خاطری شرایط کشور مایم برم. پیر؛ نی نی، نمیگذاروم بری مه از جا دو بچه دارم تو هم مایی بری ؟ #فرهاد؛ بابا مکه کشورا اروپایی نمیرم پس میایم. پیر؛ نی دگه بسه، چونه نزی خودی مه گفتم نمیشه ، نمیشه دگه 🤚 از وقتی دادن وفا بری جمال ، اعصابمه خیلی خرابه ، نمایم ایته باشم ولی دست خودم نیه دل مه مایه خودی هر کس جنگ کنم🙄😑 پیر مه اجازه ندادن برم ، مثل ایکه قسمته محفل وفار ببینم🥺💔 نماستم دگه به وفا فکر کنم ،میفهمم گنایه  او دگه زن برار منه باید آور خواهر صدا کنم ولی نمیشه،همه چی از دستم خارجه🥺

🌺ســـــــــــــلام 🌸سلام به  روز نو 🌺سلام به کار و تلاش نو 🌸سلام به این روز دوست‌داشتنی 🌺سلام به طلوع یک روز 🌸شـاد و  پر انرژی 🌺سلام به افکار مثبت 🌸سلام به دوستان خوبم 🌺روز زیباتـون بخیر    

به 5 نفر اولی که از همه زود تر جوین بشن پرمیوم سالانه میدیم پس زود تر جوین شو😱🤯👇 برای شرکت در لیست👇🙂🩵 @soltan_4k

‌ - میگم از او چتا چیز هوس کردم هست کسی؟!🫣🫦🍑🔞❗️ ‌‌

‌ سلام بیدار داریم چت کنیم؟!🙈🔞 ‌