cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

نباتِ‌تلخ

به تلخی قهوه‌ای که قرار بود شیرینش کنم ولی تلخم کرد!

Show more
Advertising posts
225
Subscribers
-224 hours
No data7 days
-230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

نون خامه‌ای رو با یکی دیگه میخوره، تعریف از قندِخونش با منه.
Show all...
جالبه، هروقت حالش خوب نیست و یکی بهش ریده و رو مود دپ و چسنالس تکس میده، مشتی مگه من کمیته امدادی، هلال احمری..چیزی ام؟
Show all...
باهام حرف بزنید مرسی.
Show all...
00:32
Video unavailableShow in Telegram
یکی از رفیقام میگفت تو که انقد عاشق گربه ای چرا ازشون میترسی یا چرا تعلل میکنی تو بغل کردنشون؟ چرا انقد محتاط عمل میکنی کنارشون؟ ولی خب بحث برمیگرده به مدتها پیش که من مثل همین الانم عاشق گربه ها بودم، یه روز با یه گربه دوست شدم و کلی باهاش بازی کردم و غذا دادم بهش و دستِ آخر چنگم زد، بدم چنگم زد.. از همون روز ترسیدم ازشون، یه ترس ناخودآگاه که با وجود عشق و علاقه زیادم نسبت به این گوگولیِ نرم از نزدیک شدنِ بدون مرز بهش میترسم. انگار قرار نیست که جواب هر محبتی، عشق باشه. اینو اون گربه بهم یاد داد. اینجوری که شاید یه نفرو خیلی دوس دارم، خیلی وایب خوبی ازش میگیرم ولی قرار نیست محتاط عمل نکنم و خودمو تو شرایط unsafe قرار بدم. من هنوزم عاشق گربه هام، حتی بغلشون میکنم ولی وقتی که اونقدر اعتمادمو جلب کنه که مطمئن شم بهم آسیبی نمیزنه. میتونی دوبار بخونیش، چون تنها راجع به گربه حرف نمیزنم.
Show all...
🩷🐈
Show all...
شب بخیر؛
Show all...
خلاصه که به قول بیدل دهلوی: زندگی لیلی‌ست، مجنونانه باید زیست.
Show all...