نباتِتلخ
به تلخی قهوهای که قرار بود شیرینش کنم ولی تلخم کرد!
Show more225
Subscribers
-224 hours
No data7 days
-230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
جالبه، هروقت حالش خوب نیست و یکی بهش ریده و رو مود دپ و چسنالس تکس میده، مشتی مگه من کمیته امدادی، هلال احمری..چیزی ام؟
یکی از رفیقام میگفت تو که انقد عاشق گربه ای چرا ازشون میترسی یا چرا تعلل میکنی تو بغل کردنشون؟ چرا انقد محتاط عمل میکنی کنارشون؟
ولی خب بحث برمیگرده به مدتها پیش که من مثل همین الانم عاشق گربه ها بودم، یه روز با یه گربه دوست شدم و کلی باهاش بازی کردم و غذا دادم بهش و دستِ آخر چنگم زد، بدم چنگم زد..
از همون روز ترسیدم ازشون، یه ترس ناخودآگاه که با وجود عشق و علاقه زیادم نسبت به این گوگولیِ نرم از نزدیک شدنِ بدون مرز بهش میترسم.
انگار قرار نیست که جواب هر محبتی، عشق باشه. اینو اون گربه بهم یاد داد. اینجوری که شاید یه نفرو خیلی دوس دارم، خیلی وایب خوبی ازش میگیرم ولی قرار نیست محتاط عمل نکنم و خودمو تو شرایط unsafe قرار بدم.
من هنوزم عاشق گربه هام، حتی بغلشون میکنم ولی وقتی که اونقدر اعتمادمو جلب کنه که مطمئن شم بهم آسیبی نمیزنه.
میتونی دوبار بخونیش، چون تنها راجع به گربه حرف نمیزنم.