جـاسـت حـامـجـیــد👬🏻
t.me/HidenChat_Bot?start=6403987229 حاج ناصر و سوگولیاش😂 یکی برای همه، همه برای یکی🤴🏻👸🏻 دیلی: https://t.me/khodemooni_78
Show more227
Subscribers
+124 hours
No data7 days
+230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
https://t.me/justhamjid_forever/11676
لطف داری مهربونم 🤍🫂
خوشحالم حس خوبی گرفتی:)
https://t.me/justhamjid_forever/11679
کلا اولین بار ها بسیار قشنگن😔🤝
چه سبکی میپسنده؟
https://t.me/justhamjid_forever/11675
رابین عزیزمممم، به قدری از نظر و نکته هایی که میبینی و میگی خوشحال میشم که واقعا قربونت برم من🥹♥️
مرسی که لطف داری و با پیام هات بهم انرژی میدی برای ادامه🫠🫂
اقااااا دور از جونت
من دور محبتت به هیدن بگردم❤️🫂🫂😭
https://t.me/justhamjid_forever/11666
https://t.me/justhamjid_forever/11674
هرچی بیشتر میگذره، بیشتر مشتاق میشیم برای خوندنش.
توصیفات از افکار هر دو اونم به اندازه باعث میشه شخصیت ها بیشتر به دل بشینه و مارو کنجکاو میکنه.
همچنان نگرانی حامد داریم که طبیعیه مخصوصا برای آدم موفقی مثل اون.
اینبار محبتش نسبت به تیمش دیدیم.
اینکه همچنان از مجید توقع داره و مجید به عنوان یه تازه وارد مسیر سختی برای هماهنگ شدن داره.
نقطه مقابل همدیگه هستن و مجید با وجود مشکلاتی که داشت و داره برای چیزی که علاقشه، حاضره همه چیو به جون بخره.
اون لحظه که حامد دید و به دلش نشست...
سختشه و سعی میکنه تاجایی که میشه تنهایی کارشو جلو ببره و با لبخندی که از حامد گرفت موفق شد...
اما فوتبال یه بازی تیمیه و مجید قطعا با چالش هایی رو به رو میشه همون جور که حامد هم قراره حس های جدید تجربه کنه و زندگی جفتشون زیر و رو بشه..
خیلی به فوتبال علاقه ندارم اما این داستان به دل میشینه و خوب داره جلو میره.
نه تنها حوصله سر بر نیست بلکه ذره ذره و آروم جلو میره و یه هویی اتفاق خاصی پیش نمیاد.
روی خط منظم جلو میره.
خسته نباشی عزیزم🤍
منتظر پارت جذاب بعدی هستیم:)
#رابین
👍 5
https://telegra.ph/Euphoria-06-18-16
سلامممم به همگی
بابت کوتاهی پارت عذرخواهم
خیلی ذوق داشتم برای به اشتراک گذاشتنش، تو پارت بعدی جبران میکنم
امیدوارم لذت ببرید♥️✨
پارت دو از #Euphoria
ترانه°
Euphoria
#پارت_دو حامد کلافه، شاید کسی که میخواسته اولین بار از این کلمه برای توصیف حالش استفاده کنه چشم چرخونده دور تا دور خونه و توی یکی از چهارگوشه ی خونه یا شایدم زیر طاقچه تو سبد کلاف ها، چشمش به یک کلاف درهم پیچیده ای خورده که بخاطر پیدا نبودن سر کلاف کسی سمتش نمیرفته و بی استفاده مونده همونجا اما مطمئنم اگر کسی امروز من رو میدید، از شکل و ریخت من هم میتونست این کلمه رو برای اولین بار کشف کنه. امروز صبح و خوب شروع نکرده بودم و شده بودم یه کلاف پیچیده تو هم و سردرگم... تماس اول صبحیِ مامان بِهی و دعوتش واسه آخر…
❤ 14👍 1