🕊قفـــــس چکاوک
لب هایت💋 صدایَت نفس هایت🫁 زندگی بخش پرنده ی کوچکت است 🍷🕊 • • • • به قلم: رایشا🍷 • • پایان خوش🕊 https://t.me/raysharoman
Show more8 082
Subscribers
-8824 hours
-3277 days
+2 04030 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#part111
از ترس بدنم ناخودآگاه #منقبض شد و نیوان سریع فهمید و با اخم گفت:مگه نگفتم خودتو بهم بسپر توله، #شل کن
#ک*یرشو روی #نازم بالا پایین کردو یهو توم فرو کرد!
_آخ... آیی...
از #دردی که یهو تو پایین تنم پیچید با صدای بلندی زدم زیر گریه... نیوان #ک*یرشو عقب برد و دوباره #داخلم #کوبید که گرمی چیزیو بین پام حس کردم و دردم بیشتر شد.
نگاهی بین پام انداخت و گفت: دختر کوچولوم، حالا خانم شده، هیش چیزی نیست. ببین صبر میکنم تا عادت کنی... #ک*یر ددی الان تو #ناز کوچولوی دخترشه....
https://t.me/+0mbYsUrtjko3MjA0
❤ 1
6410
نوک سینه هات از زیر لباست معلومه! سوتین نمیپوشی خدمتکار کوچولو؟🍑♨️
دستشو جلو آورد و نوک برجسته سینمو از روی لباس لمس کرد و فشار داد که از شهوت ناله ای کردم.
خیسی و نبض گرفتن لای پامو حس میکردم و دلم میخواست لمسش کنه.❌💦
دستشو آروم پایین برد و دامن کوتاه فرممو کنار زد و دستشو روی لباس زیرم گذاشت که لبمو گاز گرفتم.
: حتی شرتتم خیسه! ببینم اون زیر چخبره...🔥🔞
https://t.me/+QnM_O9-F3sBhMmFk
👍 1
6610
دیان پسر قلدر و رفوذی مدرسه که همه دخترای تو مدرسه رو یه تست کرده و بخاطر پسر مدیر بودنش همه ازش میترسن روی دختر خوشگل و مغرور مدرسه که همه پسرا میخوان مخش بزنن، کراش میزنه ولی با دست رد ریحا به سینه اش به فکر تلاقی می افته...😈🔞💦
https://t.me/+wNfEDioLpjk5YTE8
100
وقتی شوهرم من رو توی قمار به دشمنش باخت، فکر میکردم اون مرد با لبخند شیطانی و ترسناکش قراره من رو تبدیل به بردهی خودش کنه اما برخلاف تصوراتم اون با احترام باهام رفتار میکرد، کاری که داریوش، همسرم هیچ وقت برام انجام نداد.
و همین باعث شد بذر نفرت نسبت به داریوش توی دلم کاشته بشه.
و حالا بعد از سه سال من دیگه اون دختر ضعیف و بیزبون گذشته نیستم، من حالا زمردم، جواهری که با انتقام یکی شده و برمیگرده تا داریوش محمودی رو اغوا، عاشق و بعد نابود کنه...📵🔥
https://t.me/+vD0MfSKQNZ4wMWQ0
1 42650
Repost from عـــروس صیغه💦🔞
-سکس تو مدرسه داشتی؟
با استرس به در بسته کلاس نگاه کردم
-دیان الکی یکی سر میرسه خواهش میکنم برو کنار
دستشو از زیر دامن مدرسه ام رد کرد و به شرت خیسم رسوند
-مامانم مدیر مدرسه اس بهش گفتم میخوام تپلی ترین دانش آموزتو بکنم پس مزاحممون نشو
با وحشت نگاهش کردم که دستشو تو شرتم فرو کرد و تا انگشتاش به لای پام رسید آه بلندی کشیدم.
این رمان مدرسه ای پر از صحنه سریال الیت رو کرده تو جییش😂🔥💦
https://t.me/+wNfEDioLpjk5YTE8
60500
Repost from عـــروس صیغه💦🔞
#پیام_ناشناس۵۷۹ 🗣
سلام ببخشید یه رمان بود پسره نمایشگاه دار بود
و هر شب یه دختر و واسه سکس به عمارتش میآورد...!
اما بعد عاشق خدمتکار ریزه میزه اش شد...
همش خفتش میکرد و...
پر صحنه های باز و مثبت هجده هم بود🔞!
میشه لینکش و بزارید؟😭
#پاسخ 👥
سلام لینک رمان و به سختی واستون پیدا کردم و پایین گذاشتم 👇
https://t.me/+iFK3Fdko-3EyODE0
فقط و فقط ۱۵ نفر میتونن عضو شن بعدش لینک باطل میشه پس عجله کنید 😍🏃
👏 1
75510
وی ای پی 350رســــــــوندیممم🥹
هفتگی 12تا پارت داریم و بدون هیچ تبلیغ اضافه و ازار دهنده ای 🤤
برای دریافت وی ای پی:
35هزار تومان به شماره کارت زیر ارسال کنید و فیش رو برای ادمین بفرستید ♥👇🏻
مردی ♥
5859831240646801
@admivip2005
(اسم رمان ذکر بشه)
61300
🕊قفـــــس چکاوک
#پارت112
نمیخواستم بیرون برود
میخواستم همین جا بماند و درمان شود
بیرون رفتنش صلاح نبود
درمانگاه را دیده بودم، چیزی نداشت
_هرچی لازمه جور میکنم ولی همین جا درمونش کن
_تمومش کن هامون خان
خودم میبرمش نمیخواد تو بیای
سر بلند کردم
دیدم پرهام از خشم سرخ شده
ولی امکان نداشت از موضعم پایین بیایم نمیگذاشتم بیرون برود
_همه چی میارم این جا همین جا میمونه
جلو امد
دکتر کنار رفت خواست دست زیر پاهایش بیاندازد
از بین دندان هایم غریدم
دستش خشک شد معلوم بود که میشود
تا بحال به این لقب خطابش نکرده بودم
_دستت به زن من بخوره قلمش میکنم
از حدت نگذر پرهام
وقتی میگم اونجا نه دلیل دارم
هیچی نداره
نیم ساعت راه میخواد
پس برو عقب
دکتر هرچی لازمه بنویس بده بهش خودتم کارتو شروع کن
همه ارام گرفته بودند
دست هایم را پشتم قلاب کردم و از پنجره به بیرون خیره شدم
دکتر کارش را میکرد و خاتون کمکش میکرد
دستش به پاهایش میخورد ناله اش واضح تر میشد
هزیون میگفت و اشک میریخت
وقتی پرهام با دست پر امد
کنار تخت نشست
نگرانش بود و حق میدادم
ولی بیشتر از این نگاهش را نمیتوانستم تحمل کنم
_برو به کارت برس پرهام
با تردید بلند شد و بعد نگاهی به چکاوک رفت
_نباید رو پاش بایسته
البته نمیدونم کی سرپا میشه ولی کار نکنه
امیدوارم رعایت کنین
اونقدر ضعیف شده که کل بدنش عفونت کرده
سر تکان دادم و بلند شد.
کیفش را جمع کرد و بیرون رفت.
رو به خاتون گفتم:
_شب که خدمه خوابیدن بگو بیارمش اتاقش حرفا زیاد میشه
نمیخوام بدونن کیه
_ تو نمیتونی مردونه بیست سانتیمو تحمل کنی، اون وقت میخوای بچه رو ازش بکشی بیرون؟
ترسیده و وحشت زده خودم رو عقب کشیدم.
_ یعنی چی؟
شیطنت آمیز خندید و خمار نگاهم کرد.
_ یعنی از همون سوراخی که واسه من ناز میکنی، از همون باس بچه بیاری.
ترسیده فزاز کردم که دست دور کمرم انداخت
_ کجا؟ مگه نینی نمیخواستی؟
همزمان با حرفش خودشو بین پام تنظیم کرد و ...🔞🔥
https://t.me/+FGnofo1BCTllZTRk
https://t.me/+FGnofo1BCTllZTRk
👍 21❤ 7
67620
_امروز باید برای شات های جدیدت با چند تا سیاه پوست بخوابی ملیسا..
با چشم های خمار به کارگردان خیره شدم
من عاشق زیرخواب شدن زیر کلفت های آفریقایی بودم
اصلا بخاطر همین به صنعت پورن اومده بودم با عشوه روی تخت دراز کشیدم که سه تا مرد سیاه پوست بالا سرم اومدن
یکیش لای واژنم و یکیش آلتش رو روی لبم گذاشت و یکیش هم با سینه هام بازی میکرد
_شروع کنید بچه ها !
https://t.me/+aynU_xVxmV1jYmFk
https://t.me/+aynU_xVxmV1jYmFk
ملیسا پورن استار ایرانی که توی فیلم های مستهجن زیادی بازی کرده یه روز..🔞💦👆
👍 1
1 10920
بردمش سمت سرویس.پوشکشو باز کردم که با خجالت پاهاشو جفت کرد.زیر شکمشو نوازش کردمو گفتم: پاهاتو بازکن بشورمت
پاشدم شلنگو بردارم که دیدم دوباره خودشو جمع کرده.
_ماهک به من نگاه کن
_خجا...لت میکشم... م...من... خودمو...
_خودتو چی؟ جیش کردی تو خودت؟
سر تکون داد که رفتم جلو چسبیدم بهش.دستمو گذاشتم رو بهشتش و گفتم: من ددیتم، هر وقت صلاح بدونم برات پوشک میبندم تا کارتو انجام بدی. الانم صلاح دیدم دخترم فعلا تو پوشکش جیششو بکنه فهمیدی؟
https://t.me/+0mbYsUrtjko3MjA0
73020