°•~ طوفانِ توفان ~•°
پارت گذاری(^-^) هر روز یک پارت(^〇^) لینک کانال https://t.me/+9ah5JYy6hnUzZGI8 ناشناس📫📨 https://telegram.me/BChatBot?start=sc-1202069-6dkJpSe
Show more2 181
Subscribers
-1324 hours
-937 days
-24830 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
من نامدارم، ولیعهد مهراد صیادی ، کله گنده ترین آدم این بازی ...
کسی از هویت واقعی من خبر نداره و همه فکر میکنن یک آدم عادی ام ، یک زیر دست و سرباز ساده ...
اما من وزیر جنگ این بازی ام ...
ارتش حریف بهجای شاه ، ملکه داره ، یک ملکه ی افعی ... یک مار زده ی مار شده ...
زن دیوانه ای که خون و بو میکشه ، هر کسی که خون بچش و روی دستاش داشته باشه رو بو میکشه ...
پیداشون کنه نیششون میزنه ، خونشون و میمکه ، چون اون دنبال انتقامه ... برای خون خواهی به یک افعی تبدیل شده ...
زنی که با تموم قدرت زبون زدش از بین اون همه مهره ی قدرت مند دیوانه وار عاشق من شد ، عاشق یک سرباز ساده ...
غافل از اینکه من خود دشمنم ، خود حریف ، خود رقیب ... همونی که سالها دنبالش گشت ...
https://t.me/+yLWzR3CWT-wxMWU0
۱۹
👍 1
10910
Repost from N/a
10:28
Video unavailable
📣 اوه اوه بلخره پیداش کردم🙀🤫
🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼
📣 خفن ترین چنل تلگرام 😻💝
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
📣ویدیو های SM میخوای؟❤️🔥⛓🩸
🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼
📣 پروف های هات سکسی پیدا نمی کنی همه پروف هات خز شدن؟😏💔
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
📣 پس بیا این چنل مخصوص توعه🧸🎀
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼
⚠️هشدار:به علت محتوای🔞 لینک بزودی باطل میشه🕊
6.19 KB
7300
Repost from N/a
نگاهی به دختره ی ریزه میزه ای که مامان برام صیغه کرده بود کردم
اصلا چثه اش کوچک بود چطوری می خواست امشب رو تحمل کنه ؟
با چشم های گرد شده دست اشاره ای به دختره کردم : این که بچه اس مامان...
می خوای من بااین دختره بخوابم مامان این بچه اس..
مامان لبخندی زد : ۱۸ سالشه پسرم
نگاه به کوچکیش نکن ..
چشم های ابی رنگش ترسیده بود
_نه مامان این خیلی بچه اس نمی تونم...
مامان با غیض گفت : این دختره حلالته پسرم من همین امشب دستمال خونی رو می خوام
دستمال خونی نبینم این دختره به عنوان کنیز فردا فروخته میشه..
دختره اشک هاش اومد منم با حرص به مامان نگاه کردم..
_خیله خوب دستمال خونی می خوای مامان برو بیرون...
مامان لبخندی زد و گفت : باشه پسرم.
مامان که رفت بیرون خودم رو کشیدم جلو و...
https://t.me/+ZzagXyKqDOYxODhk
۱۶
4500
Repost from N/a
10:28
Video unavailable
💗اوففففف چنل دارم برات چه چنلی😈🫦
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🐾
💗کیوت ترین چنل تلگرام 😻🫰🏻
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🐾
💗پره از داستان، شعر، ایده تنبیه، ایده شیطونی و... کلی چیزای خفن دیگه🩸⛓💥
بابایی بین پاهات یه خوراکی خیلی خوشمزه داری من همین الان میخوامش
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
💗پس بدو برو تا از دست ندادی🏃🏻♀🏃🏻♂
1.55 KB
9100
Repost from N/a
#همتا مهرابی بدجوری دل استادش #حامد سلطانی رو برده،حالا کسی حق نداره سمت همتا چپ نگاه کنه.
همین پارت اولش رو بخونی #جذبت میکنه.
رمان #استادودانشجویی متفاوت و جذاب اولین اثر موفق نویسنده.
https://t.me/+ZzagXyKqDOYxODhk
۱۳
6400
Repost from N/a
10:28
Video unavailable
🐣خبر داری چیشده؟ 🙂↔️🤔
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶💋
🐣بمب ترین چنل تلگرام رو اوردم برات💥🤩
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶💋
🐣ویدیو های پورن پروف های سکسی گیف فیلم های SM همشون اینجان🥵😋
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶💋
🐣لیتل کوچولو ها ددی های مهربون اینجا کلی بازی یاد گرفتن😼🤭
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶➴➵➶💋
🐣بدو برو اخرین باره لینک شون میذارماااا😱😶🌫
9.86 KB
11100
Repost from N/a
10:28
Video unavailable
📣 اوه اوه بلخره پیداش کردم🙀🤫
🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼
📣 خفن ترین چنل تلگرام 😻💝
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
📣ویدیو های SM میخوای؟❤️🔥⛓🩸
🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼
📣 پروف های هات سکسی پیدا نمی کنی همه پروف هات خز شدن؟😏💔
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
📣 پس بیا این چنل مخصوص توعه🧸🎀
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼*•.¸♡ ♡¸.•*🪼
⚠️هشدار:به علت محتوای🔞 لینک بزودی باطل میشه🕊
6.19 KB
12700
Repost from N/a
نگاهی به دختره ی ریزه میزه ای که مامان برام صیغه کرده بود کردم
اصلا چثه اش کوچک بود چطوری می خواست امشب رو تحمل کنه ؟
با چشم های گرد شده دست اشاره ای به دختره کردم : این که بچه اس مامان...
می خوای من بااین دختره بخوابم مامان این بچه اس..
مامان لبخندی زد : ۱۸ سالشه پسرم
نگاه به کوچکیش نکن ..
چشم های ابی رنگش ترسیده بود
_نه مامان این خیلی بچه اس نمی تونم...
مامان با غیض گفت : این دختره حلالته پسرم من همین امشب دستمال خونی رو می خوام
دستمال خونی نبینم این دختره به عنوان کنیز فردا فروخته میشه..
دختره اشک هاش اومد منم با حرص به مامان نگاه کردم..
_خیله خوب دستمال خونی می خوای مامان برو بیرون...
مامان لبخندی زد و گفت : باشه پسرم.
مامان که رفت بیرون خودم رو کشیدم جلو و...
https://t.me/+ZzagXyKqDOYxODhk
۱۰صبح
19210
Repost from N/a
10:28
Video unavailable
💗اوففففف چنل دارم برات چه چنلی😈🫦
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🐾
💗کیوت ترین چنل تلگرام 😻🫰🏻
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🍭˓ ⊹ ˚.🐾
💗پره از داستان، شعر، ایده تنبیه، ایده شیطونی و... کلی چیزای خفن دیگه🩸⛓💥
بابایی بین پاهات یه خوراکی خیلی خوشمزه داری من همین الان میخوامش
https://t.me/+qOqaOxjVpos0MWQ0
💗پس بدو برو تا از دست ندادی🏃🏻♀🏃🏻♂
1.55 KB
23600
#پارت_۱۱۴
♧♧طوفانِ توفان♧♧
قبل از هر چیزی با سرعت سمت میز کاراش حرکت کرده و مشغول چک کردن دوربینهای اتاق میشود.
توفان چند ساعت پس از رفتن انها وارد اتاقکار او شده بود و با غر غر روی همان مبل نشسته بود.
چند باری کلافه از روی مبل برخواسته و دور اتاق چرخیده و سر آخر روی همان مبل به خواب رفته بود.
نگاه از نمایشگر روشن مقابلاش گرفته و به توفان میدوزد، سپس دوباره از جا برخواسته و دست به جیب بالای سر توفان میایستد.
آرام روی صورت توفان خم شده و صدایش میزند.
- هی... توفا...
قبل از آنکه اسمش را کامل کند توفان سریع سر جایش می نشیند و گیج و گنگ اطراف را از نظر میگذراند.
خمیازه کشان موهای نیمه مرتباش را به هم میزند و در آخر خیره در چهره ماریو چند لحظهای استپ میکند.
ویندوز ذهناش که بالا میآید از جه برخواسته و روبه چهره مبهوت ماریو لب میزند.
- خوب.... امرتون...
صدایش کمی گرفته بود و لحن گرفته و شاکیاش ماریو را متعجب تر میکند.
دوباره اخمان ماریو درهم گره میخورد.
- اینجا چه غلطی میکنی؟
با اجازه کی اومدی تو اتاقم؟
توفان از لحن شاکی و عصبی ماریو عصبی شده و دست به سینه خیره در چشمان ماریو میگوید:
- نمیدونم والله...
جناب عالی آدم فرستادی سراغم که بیام اینجا...
از عصر تو این خراب شده منتظرت موندم الان...
با نگاه به لباسهای تن ماریو چینی به بینیاش میدهد.
- بیرون بودی؟
جفت ابروهای ماریو از تعجب بالا میپرد.
نمیداند این سوال توفان را چگونه تفسیر کند به همین علت به نیشخند پاسخ میدهد.
- آره از بعد از ظهر بیرون بودم...
توفان سردرگم گردناش را خارانده و میپرسد.
- پس اون کچله چرا گفت بیام اینجا؟
ماریو باهمان نیشخند لب میزند.
- کچل؟
- آره دیگه...
کچل کچل که نبود فقط فرق سرش مو نداشت...
ماریو با شنیدن مشخصات مرد نیشخند از روی لبهایش پاک شده و دوباره اخم میکند.
- همونکه کنار لبش خال داره؟
توفان که تایید میکند ماریو از خشم چشم میبندد.
- چیزی شده؟
در پاسخ به سوال توفان آرام لب میزند.
- نه...
برگرد اتاقت...
فقط یادت باشه اگه کاری داشته باشم یا کارلو یا آنجلو رو میفرستم دنبالت...
♤♤♤@tofane_tofan♤♤♤
❤ 65👍 15🔥 2😁 2
40601
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.