cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

ܝ‌ܩߊ‌‌ࡍ߭ ܟٜߺࡅ࣪ߺࡏަܟٜߺ❟ܨ ߊ‌‌ࡄܩߊ‌‌ࡍ߭ ❟ زܩࡅ࡙ߺࡍ߭ ❥

בختری‌💇‍♀️شـבم‌ پسر‌نما💆‍♂️ براے گر؋ـتن انتقام مرگ خانواבـہ ام🔪 ولی‌ با کسے آشنا شـבم‌کـہ قـבرت هاے ماورایے בاره🌬 ژانر رمان: #ترکیبی🧿 تاریخ تأسیس❣️1402,6,1❣️ سنجاق هارو چک کنین✔️ ؋ـصل בوم رمان:جنگ‌ בر‌ زمین⚔️ کپے رمان پیگرد قانونے دارد🚫

Show more
Advertising posts
621
Subscribers
-124 hours
-107 days
+130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
-اگه بعد از دلسوزی روز اول این قدر برات دلبری کرده که رفتی تو فاز دلدادگی بگو تا منم تکلیف خودم را بدونم! انگار یک سطل آب جوش روی نورا ریخته بودند! حس می کرد از تمام وجودش بخار بلند می شود. صدای بلند و معترض احسان عصبانیتش را نشان می داد: -این حرفا چیه؟! خجالت بکش رادمهر ... نورا توی تمام این مدت به جز سلام و خداحافظی حتی دو کلمه با من حرف نزده! رادمهر با کنایه جوابش را داد: -خوبه! اون وقت با همین سلام و خداحافظی های ساده از دوست الناز به نورا ترفیع گرفته؟! احسان خسته و با افسوس جواب داد: -خیلی بدبین شدی! رادمهر سرد و بی حوصله جوابش را داد: -تو هم زیاد خوش بین نباش! مردا برای زنا تا وقتی خواستنی و خوب هستند که کیس بهتر سراغشون نیومده باشه! گول سادگی این دختر رو هم نخور ... اتفاقا اینا کارشون رو خیلی بهتر بلدن! همین که از راه نرسیده یه کاری کرده که دو ساعته داری با من کل کل می کنی نشون می ده زرنگ تر از این حرفاست! بس بود هر چه شنیده بود! از پشت دیوار بیرون آمد و....🙈🙈🙈 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 16پاک
Show all...
Repost from N/a
همین که در اتاق را میبندم خم میشودو شروع به بوسیدن لب هایم میکند داغ ونرم میبوسد ومن ناخوداگاه چشمانم رامیبندم تمام تنم شل میشود که بابوسه ی ریزی گوشه ی لب هایم فاصله میگیرد.. مریم... چشمان خمارم رابه او میدوزم و با نفس های کشدار میگویم جانم که اینبار باشدت بیشتری شروع به بوسیدن لب هایم میکند عمیق و پرقدرت ... بادستانش گردنم رونوازش میکند ومن چیزی تا ذوب شدن ندارم ،من سال هاست که منتظر این لحظه ام سعی میکنم بااو همکاری کنم که دراتاق به شدت بازمیشود وصدای نعره ی بابا کل خانه را برمیدارد.‌‌.. https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk (زخم خورده♡ ) مریم دختری عاشق که دل درگرو پسر خاله اش میدهد و برای رسیدن به اوسخت تلاش میکند اما... 16پاک
Show all...
#p215جنگ‌در‌زمین تینا چشم گشاد کرد و به خودش اشاره کرد و گفت. _ من! من دارم شلوغش میکنم این شما بودین که مثل دم مارمولک دنبالم راه افتادین. سپنسار لجوجانه سر بالا انداخت. _ آه پناه بر اهورامزدا ، تا اونجایی که من یادم میاد! ما رفته بودیم برای نجات خاندان سلطنتی سرزمین نیروانا که خبر رسید خانم خانما‌ خود سر راه افتادن رفتن ترکیه دنبال ریما نامی، بعد داره میگه من شلوغش نمیکنم، بابا خواهر من نه اون ابلیس در به در شده دنبال یه آدم ضعیف میوفته نه زمین و آدماش به فنا میرن...این وسط فقط وقت ما ضایع میشه. سپهر چهره مسخره و ناراحتی گرفت و گفت. _ باید در جوابت بگم داداش گلم، که کاملا دراشتباهی من تکه صحنه هایی از آینده و اتفاقاتی که قراره بیوفته رو دیدم و اونچیزی که من دیدم اکر اتفاق بیوفته! ... سپنسار ابرو بالا انداخت. _ خب اونوخ اگر اونچیزی که دیدی اتفاق بیوفته چی میشه؟! تینا شقیقه هاشو ماساژ داد و به جای سپهر گفت. _ همه چیز نابود میشه...همه چیز حتی...حتی خود ما. و با‌ این لحن خوف ناک و غمگین تینا انگار لباشونو‌ بهم دیگه دوختن، عا اینم یه بازی جدیدشونه‌! هه به احتمال خیلی زیاد همینطوره... بیخیال به من چه. شونه بالا انداختمو به قدم هام سرعت دادمو از روی میز آرایشی داخل اتاق سویچ جامونده رو برداشتمو‌ رفتم داخل حیاط. باران_ اووو بلاخره شرف یاب شدی! زیر پامون علف سبز شد باو. قفل ماشین و باز کردم. _ یالا سوار شین تا زودتر از این دیونه خونه خلاص بشیم. #جنگجوی‌_آسمان‌_و‌_زمین #کپی‌حرام🚫 #ملیکا‌_میکائیلی ࿇─┅━━•✺⊱⚔️🌎⚔️⊰✺•━━┅─࿇
Show all...
4
#p214جنگ‌در‌زمین _من نگرانتم ریما، آینده سختی در انتظارته. با سردی رو برگردونم. _ نگرانی بیخودتو‌ صرف خودت و رفات‌ کن روز خوش(رفتم سمت بقیه) همگی چرا وایستادین‌ جلوی در! برین سوار ماشینا بشین زودتر، همینطوریش‌ جاده ها شلوغ هستن...شماها دیگه بیشتر لفتش‌ ندین. با چشم غره خداحافظی چهارباره ایی کردنو همگی به اتفاق هم وارد حیاط ویلا شدیم. کوله و وسیله هامو کنار ماشین گذاشتم، دست انداختم تو جیبم تا سویچ و پیدا کنم که ... خدا یه بیگ لایک طلایی نشونم داد. پف شانس اینم من دارم آخه! دانیال _ چیه آرش جان چرا پریشونی؟! گوشه آبرومو خاروندم‌. _ هیچ فقط سویچ و تو اتاقم جا گذاشتم فکر کنم، من میرم بیارمش‌، شما هایی که سوار اونیکی‌ ماشین میشین برین وسیله هاتونو بزارین میام الان. _ باشه برو. نفس حرصی کشیدمو‌ رفتم داخل ویلا، نزدیک در اتاق بودم که صدای نگران تینا رو شنیدم. _ اون نیییست‌ سپهر...خدای من چطور ممکنه آخه، اون غیبش زدهه‌ وای وای همه چی بهم میریزه‌ اینطوری. و سپهر و داداش دوقلوش که سعی در آروم کردن اون داشتن. سپهر_ چیزی نیست تینا جان تو میتونی با استفاده از قدرت جدیدی که داری اونو پیداش بکنی جایی برای اضطراب و ناراحتی وجود نداره آخه. سپنسار_ اره راست میگه سپهر، تو مثل همیشه الکی داری شلوغش میکنی تینا. #جنگجوی‌_آسمان‌_و‌_زمین #کپی‌حرام🚫 #ملیکا‌_میکائیلی ࿇─┅━━•✺⊱⚔️🌎⚔️⊰✺•━━┅─࿇
Show all...
6
Repost from N/a
منبع رمان های انلاین اینجاست😍👇🏻 با متفاوت ترین ژانر😍🫰 بخون و لذت ببر🫀😎 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 🖤 عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞 🌪 دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥 🥂 با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧 🌙 شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن 🌱 دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣 🫧 پری کوهستان: شیطانی که عاشق یه کشیش میشه!🔞 🕊 تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷 🧚‍♀️ من تو این قلعه‌ی طلسم شده گیر کردم تانای؛ می‌شه خودتو برسونی؟! ⁉️ 💕 دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀 🎭 این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱 🔥 نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست 🫰 عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️‍🩹 🫀 اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و .. 🦋 مامور مخفی ای که توی ماموریت‌ عاشق رئیس مافیا میشه 🖇 زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲 💍 اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳 👀 عاشقانه‌ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای که واسشون میفته....!🤯 🍄 شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈 🎨 اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔 💎 تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠 🌸 ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد ❤️‍🔥 " روایت ِداستانِ مثلث عشقی " سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقه‌اش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه 🪐 ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده 🌈 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 روایت  دختر ستم دیده  16 ساله که برای رها شدن از اجبار پدرش  و برای ازدواج اجباری  مجبور میشه شبانه  فرار کنه❤️‍🩹همه چی از جایی شروع میشه که یه نامه از طرف یه باند قاچاقچی ولی به اسم یه طرفدار به دستش می‌رسه و... 🌈 دنیای رمانهای ممنوعه و بشدت کمیاب 🌊 💎 اتریسا هکر ماهر 18 ساله گول مافیای دورگه مسکو رو میخوره و..... ❤️‍🔥 جهت شرکت در تب لیست👇 @Delbar_editm 10صبح پاک
Show all...
Repost from N/a
_وقتی برگشتم از وجود نحست‌ تو این خونه خبری نباشه شوکه قدمی جلو گذاشت تو این شرایط هم قلبم از ضعفش به درد اومد  آروم نالید _چی میگی حامی... با خشم و تمسخر نگاهی به جسم لرزونش کردم _تویی که بخاطر تهدید توخالی دوتا عوضی و وعده وعید هاشون پشت پا میزنی به عشقمون و دم از طلاق میزنی هیچ ارزشی دیگه برام نداری هقی زد _نه حامی اینطور که تو فکر میکنی نیست بزار توضیح بدم.. عصبی بازوهاشو گرفتم و تو دستام فشار دادم _حالا که کارمونو به اینجا کشوندی باید بهت بگم که رو پیشنهاد دختر عمم هم فکر میکنم تو هم بهتره تا برگشتم اینجا نباشی! بدون توجه به حال بدش رهاش کردم و زدم بیرون نمیدونم چقدر بیرون بودم و خودمو عذاب دادم تا که راضی شدم برگردم خونه وقتی فکر میکردم که وقتی برگشتم روژیا ای نیست که به استقبالم‌ بیاد قلبمو به درد میاورد تا در و باز کردم با دیدن روژیای غرق خون که کف زمین افتاده بود نفسم رفت و به خودم لرزیدم...... https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk https://t.me/+ft9qAUpc1PAzZjhk 8صب پاک
Show all...
Repost from N/a
مریم!! برای لحظه ای همه چیز را فراموش میکنم و فرار را بر قرار ترجیح میدهم اما او پیش دستی میکند وسد راهم میشود هنوز در بهت و ناباوری به سرمیبرم که دستش گونه ام را نوازش میکند !!! و درصورتم پچ میزند : جونم عزیزم چیشده؟ ازنگاه کردن به چشمانش بیم دارم!! تمام بدنم لرز میگرد و قدمی به عقب برمیدارم : دست به من نزن! جیغ میکشم :دست به من نزن امااو خونسرد نگاهم میکند : چرا قربونت برم،اخ مریم نمیدونی چقدر برای این قرار لحظه شماری میکردم،دیوونم کردی دختر https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk صداهایی در سرم شروع به هشدار دادن میکنند ودلم میخواهد سریع تر خلاص شوم از مصیبتی که بر سرم نازل شده اما او چشمانش میخندد و لب هایش کش می اید بی هوا دستم را میگیرد وبه دنبال خود میکشد.... https://t.me/+bx9zqpGQO2VlODVk 24پاک
Show all...
Repost from N/a
-اگه بعد از دلسوزی روز اول این قدر برات دلبری کرده که رفتی تو فاز دلدادگی بگو تا منم تکلیف خودم را بدونم! انگار یک سطل آب جوش روی نورا ریخته بودند! حس می کرد از تمام وجودش بخار بلند می شود. صدای بلند و معترض احسان عصبانیتش را نشان می داد: -این حرفا چیه؟! خجالت بکش رادمهر ... نورا توی تمام این مدت به جز سلام و خداحافظی حتی دو کلمه با من حرف نزده! رادمهر با کنایه جوابش را داد: -خوبه! اون وقت با همین سلام و خداحافظی های ساده از دوست الناز به نورا ترفیع گرفته؟! احسان خسته و با افسوس جواب داد: -خیلی بدبین شدی! رادمهر سرد و بی حوصله جوابش را داد: -تو هم زیاد خوش بین نباش! مردا برای زنا تا وقتی خواستنی و خوب هستند که کیس بهتر سراغشون نیومده باشه! گول سادگی این دختر رو هم نخور ... اتفاقا اینا کارشون رو خیلی بهتر بلدن! همین که از راه نرسیده یه کاری کرده که دو ساعته داری با من کل کل می کنی نشون می ده زرنگ تر از این حرفاست! بس بود هر چه شنیده بود! از پشت دیوار بیرون آمد و....🙈🙈🙈 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 https://t.me/+MZINHRqASYE4ZTY0 24پاک
Show all...
Repost from N/a
آقا با هزار زحمت زنشو خفت کرده ..که یه خروس بی محل پیداش میشه🤣🫨 _میخوام اول از همه برم سراغ خال بغل نیپل‌ت ، چطوره ؟ لبش به گوشم چسبید و حریصانه پچ زد : یا نه ، کام اول رو از اصل کاری بگیرم پلک هام روی هم قرار گرفتن و لب زدم : کدوم اصل کاری ؟ لاله ی گوشم رو به بازی گرفت و پچ زد : اون دویست گرم گوشت لای پات عروسک با صدای سرفه ای ، زهره ترک شده از رادمان جدا شدم پدرام وحشت زده از جیغ من ، بلافاصله دستاشو تسلیم گونه بالا گرفت : باور کنین هیچی نشنیدم و ندیدم ، خدا شاهده فقط همین دستگیرم شد که داشتین درباره ی قیمت گوشت و مرغ حرف میزدین ، داداش حق با توئه قیمتا همه سر گردنه‌س انگار رادمان که دود از گوش هاش بلند میشد غرید : از یه جایی میزنمت پدرام صدای زوزه ‌ی سگ بدی مرتیکه به سمت پدرام که حمله ور شد ، غرید : سه ساعت جون بکن خانومو یه گوشه تنگ دیوار خفت کن ، یه یابو زرتی میاد با یه گوز خرابش میکنه جیغ زنونه ی پدرام باعث شد از خنده روی زمین بشینم _یا ابالفضل داداش دل پری داریا یهو تقه ی مارو نزنی ... https://t.me/+cKJHZoMQWMcyOWE0 https://t.me/+cKJHZoMQWMcyOWE0 https://t.me/+cKJHZoMQWMcyOWE0 8صب پاک
Show all...
Repost from N/a
منبع رمان های انلاین اینجاست😍👇🏻 با متفاوت ترین ژانر😍🫰 بخون و لذت ببر🫀😎 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 🖤 عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞 🌪 دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥 🥂 با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧 🌙 شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن 🌱 دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣 🫧 پری کوهستان: شیطانی که عاشق یه کشیش میشه!🔞 🕊 تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷 🧚‍♀️ من تو این قلعه‌ی طلسم شده گیر کردم تانای؛ می‌شه خودتو برسونی؟! ⁉️ 💕 دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀 🎭 این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱 🔥 نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست 🫰 عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️‍🩹 🫀 اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و .. 🦋 مامور مخفی ای که توی ماموریت‌ عاشق رئیس مافیا میشه 🖇 زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲 💍 اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳 👀 عاشقانه‌ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای که واسشون میفته....!🤯 🍄 شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈 🎨 اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔 💎 تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠 🌸 ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد ❤️‍🔥 " روایت ِداستانِ مثلث عشقی " سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقه‌اش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه 🪐 ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده 🌈 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 روایت  دختر ستم دیده  16 ساله که برای رها شدن از اجبار پدرش  و برای ازدواج اجباری  مجبور میشه شبانه  فرار کنه❤️‍🩹همه چی از جایی شروع میشه که یه نامه از طرف یه باند قاچاقچی ولی به اسم یه طرفدار به دستش می‌رسه و... 🌈 دنیای رمانهای ممنوعه و بشدت کمیاب 🌊 💎 اتریسا هکر ماهر 18 ساله گول مافیای دورگه مسکو رو میخوره و..... ❤️‍🔥 جهت شرکت در تب لیست👇 @Delbar_editm 10صبح پاک
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.